سلام خدمت همه دوستان و اساتید محترم
باور کنید خجالت میکشم که مشکلم را بیان کنم اما چکار کنم دیگه دارم کلافه میشم و بسکه تو خودم ریختم و خود خوری کردم خسته شده ام.
من مردی 40 ساله هستم و این مشکل برای یک مرد بسیار زشت است اما میخواهم با راهنمایی شما عزیزان و استادان گرامی این مشکل بزرگ خودم را حل کنم.
اول یه بیوگرافی مختصر درباره خصوصیات فردی خودم بگم : 40 ساله- بسیار ارام و رمانتیک- عاشق ارامش- شدیدا مخالف و فراری از تنش و درگیری- بسیار دلرحم- عدم تحمل اینکه کسی رو از خودم برنجونم-ترس از درگیری فیزیکی- ترس از دادگاه و کلانتری و سایر مراجع قضایی(نه اینکه تا به حال به این مراجع مراجعه داشته باشم نه خوشبختانه و الحمدلله تا بحال پایم به اینجور جاها باز نشده) - وحشتناک خدا ترس هستم
مشکل من اینست که در خیلی از موارد که صددرصد حق با من است (چه شرعی چه عرفی چه قانونی) نمیتوانم حقم را بگیرم چون حوصله و اعصاب درگیری و دادگاه و کلانتری و اینجور چیزها را ندارم و کلا از این جاها فراریم. همین چند روز پیش که منزلم را کرایه دادم و مستاجر قرارداد را فسخ کرد بابت ضرر و زیانی که به من وارد کرده بود باید 300هزار تومان به من میداد اما زمان فسخ قرارداد سروصدا راه انداخت که من نمیدهم و تمام پولم بدون کسر ضرر باید به من پرداخت بشه من هم که قانونا صددرصد حق با من بود اما بهش گفتم به خدا و حلال و حرام اعتقاد داری ، گفت اره ،منم گفتم باشه چیزی ازت نمیگیرم ولی میسپارمت به خدا و اون 300 تومن رو حرومت میکنم(خدا شاهده اولین بار تو عمرم بود که مالم را بر کسی حرام کردم ) حالا چرا اینکار را کردم :
بعد از اون اتفاق نشستم فکر کردن که چرا اینکار را کردم درحالی که اگر قدری سفت تر میگرفتم میتونستم پولم رو بگیرم، حقیقتش دلیلش اینه که اصلا اعصاب درگیری ذهنی را ندارم و از اینکه ارامش ذهنیم بهم بخورد هراسانم، ترس از درگیری ذهنی و کش و قوس مشکلات باعث شده که حتی تا از دست دادن حق خودم پیش برم فقط برای اینکه ارامشم حفظ بشه .
خدا شاهده دوست ندارم کسی رو از خودم برنجونم و تا حالا ازارم به کسی نرسیده کلا ادم صلح طلبی هستم اما وقتی حقم خورده میشه ( خودم باعث خوردن حقم میشم چون قبلا هم گفتم تمایلی ندارم ارامشم بهم بخورد) تا مدتها خود خوری میکنم که مثلا میتونستم اینکارو بکنم یا اون کارو بکنم و توی خیالاتم حقم را میگیرم!!!! این خود خوری بعد از این نوع اتفاقات من رو دیونه میکنه و افسوس این رو میخورم که مثلا چرا جدی جلوی طرفم نایستادم و.........
میدونید دیگه دارم حس میکنم ترسو و بی عرضه هستم، اخه مرد باشی و اجازه بدی اینطور حقت خورده بشه؟!!!!!!!
ببخشید متن من طولانی شده اخه خدا گواه سالهاست که دارم از این مشکلم عذاب میکشم اما تا به حال رویم نشده که واسه کسی این مشکلم رو بازگو کنم (از ترس تمسخر دیگران) از طرفی هم روانشناسان و مشاوران هم اکثرا از دید مالی به مراجعه کنندگانشان نگاه میکنند دو بار بابت کار دیگری رفتم پیش مشاور اما خدا شاهده تمام چیزهایی که خودم میدونستم رو به من گفته اند، حمل بر خودستایی نشه اما نسبت به سنم تجربه بالایی دارم و بین خانواده و دوستان همیشه جهت رفع مشکلاتشان با من مشورت میکنند ، اما خودم نمیتونم این مشکلم رو حل کنم !!!!
چکار کنم ادم دل کوچیکی هستم اصلا تحمل این رو ندارم که کسی رو از خودم برنجونم و وحشتناک از این جمله میترسم که کسی به من بگوید حلالت نمیکنم. تا به حال به هر قیمتی که شده حتی خورد کردن خودم حاضر نشدم ارامشم رو بهم بزنم و یا کسی رو از خودم برنجونم.
همیشه بعد از خورده شدن حقم به خدای خودم میگم که : خدایا گفته اند که حق گرفتنی است چرا به من چنین قدرتی ندادی؟؟؟؟؟(البته ناگفته نماند که همیشه هم اینطور نیست که اجازه دهم همه حقم را بخورند اما در بیشتر موارد این اتفاق می افتد) بعد از خوردن حقم به این فکر می افتم که از طریق وکیل ( چون خودم هیچ علاقه ای ندارم که پایم رو توی دادگاه بذارم چون میدونم بخواهم قانونی پیگیر بشم مدتها درگیرش هستم و من هم اخلاقا تحمل این را ندارم که یک مشکل مدتها مرا درگیر خودش کند مخصوصا مشکلی که ارامش مرا تحت تاثیر قرار دهد ) اقدام کنم که اگر هم اقدام کنم قطعا حقم را میتوانم بگیرم اما اخه این چکاریست که لقمه را دور سرم بچرخانم !!!! وقتی خودم میتوانستم حقم را بگیرم چرا نگرفتم که حالا مجبور بشم کلی هزینه وکیل بدهم تا اون حق مرا بگیرد، همین مسئله و اینکه میدانم حتی اگر کارم را به وکیل بدهم باز ذهنم و ارامشم درگیر میشود ، باعث میشه که بیخیال بشم.
دوستان باور کنید دلم پر این درده اگر بخواهم دراینباره حرف بزنم صدبرابر این متنی که تا الان نوشتم باز باید بنویسم اما بیشتر از این سر شما را به درد نمی اورم و بی صبرانه در انتظار پاسخ و راهنمایی شما عزیزان هستم
موفق و موید باشید
علاقه مندی ها (Bookmarks)