سال نوی همگی مبارک
من 38 و همسرم 41 ساله هست. هر دو ازدواح دوم هست و فرزندی نداریم. 5 سال هست ازدواج کردیم و با مشکلات نازایی درگیر هستیم.
قبلا تاپیکی داشتم با نام همسرم ارزوی مرگ مرا دارد میتونید برای اطلاعات بیشتر مطالعه بفرمایید.
مشکلات زیادی تو این چند سال داشتیم که با یک سری راه حل قابل تحمل شدند. که مهمترینش کتک کاری بود.
مشکلاتی داشتم
1 کتک کاری و بددهنی همسرم
2 توقعات بی جا و غیر معمول خانواده همسرم که بیشترش مالی بوده
3 شراکت مالی همسرم با برادرش و سو ی استفاده های متوالی برادر شوهرم و تهمت های ناموسی برادرشوهرم به من که باعث اختلافاتی شد
4 دهن بینی و عدم ثبات فکری همسرم
5 تنبلی و بی مسوولیتی همسرم در قبال وظایفش بعنوان شوهر و مرد خونه
راه حل ها
1ترک مکان به هنگام عصبانیت برای جلوگیری از اسیب حسمی . افزایش اعتماد به نفس خودم برای تحمل فحش
2استعفای من از شغل 12 ساله ام به شرط پرداخت بیمه بازنشستگی توسط شوهرم
3 خرید خانه بزرگتر با کلی وام وقسط که دیگه پولی برای هیچ توقعی نمونده
4قطع شراکت مالی همسرم با برادرش
5 شانه خالی کردن من از یک سری مسوولیتها مثل کارهای تعمیر ماشین و خرید برای خونه
6 قطع ارتباط من با خانواده همسرم و قطع ارتباط همسرم با خانواده من
الان که این راه حل ها رو نوشتم بیشتر فهمیدم که چیزی حل نشده فقط صورت مسیله رو کمرنگ کردیم
پرخاشگری شوهرم کم نشده فقط من یاد گرفتم چی کار کنم اسیب نبینم
اگر شوهرم بلد بود به خواسته های نابجای خانوتده اش نه بگه اینهمه مشکلات مالی پیش نمیومد
و انقدر اطرافیان توقع نابجا نداشتند
اگر شوهرم دهن بین و لجباز نبود میتونستیم با خانواده ها ارتباط داشته باشیم
تو مسافرت وقتی با هم هستیم خیلی خوبیم ولی وقتی برمیگردیم همه چی شروع میشه
ده روز مسافرت بودیم خیلی خوش گذشت و خیلی با هم خوب بودیم ولی حالا که برگشتیم روز از نو روزی از نو واقعا از این نوع زندگی کردن متنفرم
دوست داشتم با کسی ازدواج میکردم که بیشتر روزهای زندگی باهم مثل همون روزهای مسافرت رفتار میکردیم
ای کاش من و شوهرم همیشه تو مسافرت باشیم
از تحقیر و توهین و تهمت به خودم و خانواده ام خسته شدم
بیشتر مشکلاتمون بخاطر کوته فکری دهن بینی و عدم ثبات فکری شوهرمه
بیشتر وقتها ازش متنفرم بخاطر زندگی اشغالی که برامون درست کرده
بهترین خبر خوشی که میتونم بگیرم این هست که شوهرم چند روزی بره ماموریت
چی کار کنم تحمل این شرایط برام اسونتر بشه؟
من فقط یک پدر و مادر پیر دارم نه خواهر و برادری نه فرزندی .دلم میخواست شوهرم همدم و یارم باشه نه کسی که تحملش کنم. بسیار احساس تنهایی میکنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)