سلام به همه دوستان عزیز
من مدتی پیش با یه آقایی آشنا شدم و با هم در ارتباط بودیم تا کم کم به هم بسیار زیاد علاقمند شدیم و ایشون از من خواست که اجازه بدم تا برای خاستگاری بیان. نظر من کاملا مثبت هست و مطمئنم نظر خانواده ها هم همینه، تو این مسئله شکی ندارم. فقط این بین یک مشکل خیلی بدی وجود داره.
اولین و بزرگترین و مهمترین معیار ایشون برای انتخاب همسر صداقت و راستگویی هست، و بارها این موضوع رو تکرار کرده که یکی از دلایل اصلی ایشون برای انتخاب من اینه که آدم دروغگویی نیستم و بسیار صادقم و اهل مخفی کاری و این حرفا نیستم. واقعا من توی این مدتی که با هم در ارتباطیم همیشه با ایشون صادق بودم به جز یک بار و همون یک بار برام مشکل ساز شده.
من چون در اوایل آشنایی فکر میکردم این یک دوستیه ساده س و قرار نیست به جایی ختم بشه و اینکه چون فکر میکردم ایشون از نظر اجتماعی و اقتصادی خیلی بالاتر از من هستن در مورد محل زندگیم بهشون دروغ گفتم و الان هم واقعا پشیمونم. توی این مدت بارها ایشون از من پرسیدن تا حالا بهمن دروغ گفتی یا نه و من هربار با عذاب وجدان میگفتم نه من تا حالا کوچکترین دروغی بهت نگفتم.
الان که بحث ازدواج و خاستگاری مطرح شده نمیدونم باید چیکار کنم. باید راستشو بگم و ایشونو از دست بدم و یا یه راه چاره پیدا کنم. با شناختی که ازشون دارم به جرات میتونم بگم اگر بگم دروغ گفتم اگر عاشقترین و مجنونترین آدم روی کره زمین هم باشه ولم میکنه و نظرش نسبت بهم کاملا عوض میشه... نه به خاطر محل زندگیم، بلکه به خاطر ماهیت کار که دروغگویی بوده. بهش هم حق میدم چون بارها و بارها ازم خواهش کرده بود که هیچ دروغی بهش نگم حتی اگر واقعیت بسیار آزاردهنده باشه. الان واقعا من حاضرم هرکاری کنم که این موضوع سد راه ازدواجم نشه... حتی حاضرم پول قرض کنم بدم به خانواده م تا بریم توی اون منطقه ای که به ایشون گفتم خونه بگیریم. ولی نمیدونم باید چیکار کنم، واقعیتو بگم و خودمو خلاص کنم یا دنبال راه چاره باشم و واقعیتو همیشه مخفی کنم.
تنها چیزی که الان میدونم اینه که اگه به خاطر همچین مسئله ای ایشونو از دست بدم هیچ وقت خودمو نمیبخشم.
از همتون خواهش میکنم با نظراتتون بهم کمک کنید، واقعا این روزا از بس به این موضوع فکر میکنم سرم داره منفجر میشه.
بسیار ممنون از همه ی دوستان