سلام
من نمیدونم مشکل خیلی حادی با همسرم دارم یا نه اختلافات کوچیکه همه اش ولی به جایی رسیدم که کلا از زندگی مشترک نا امیدم
وقتی فکر میکنم اگه مجرد باشم1. میتونم سرکاری که دوست دارم برم( همسرم مخالفه و احساس میکنم فقط و فقط دلیلش حقوق خیلی بالاتر منه)
2. کار خونه خیلی کمتر ( علاوه بر کارای عمومی خونه دیگه کسی نیست که بریزه و من جمع کنم )
3. آرامش دارم حرف مادرشوهر خواهرشوهر و .... نیست
4. برای خودم خرج کنم
و کلا تفریحاتی که دوست دارم انجام بدم چرا الان توی این زندگی موندم؟؟؟
زندگی که اندازه شوهرم بیرون خونه کار میکنم توی خونه هم همه کارا با منه اونم با یه شوهر شلخته!
تو زندگی که شوهرم مخالف سرسخت پیشرفت کاری منه. رشته من رشته ای هست که به راحتی و با کار آسونتر از الان من میشه پول بهتر در آورد ولی همسرم اجازه نمیده!
زندگی که شاید توی کلش 10 روز هم با همسرم تفریح نداشتیم توی نزدیک به 3 سال!
دخالت های خواهرشوهر.... انتظارات زیاد پدر شوهر و مادرشوهر از تک فرزند پسرشون
و در آخر این که شاید تنها دلخوشی من بتونه خرج کردن برای خودم باشه! ولی حتی حق ندارم برای خودم خرج کنم چون شوهرم بهش برمیخوره! فکر میکنه وظیفه اونه برام خرج کنه ولی همیشه میگه این ماه هم صبر کن، ایشالا ماه بعد! در حالی که من کلا آدم کم خرجی هستم! ولی همون رو هم دیگه ندارم توی خونه شوهر!
شاید دلیل انتخاب همسرم فقط مذهبی بودن و آدم سالمی بودنش بود که اونم متاسفانه از نظر مذهبی اونی نبود که اون موقع شناختم
الان مدتی هست که علاوه بر این که از قبل رابطه عاطفی خاصی نداشتیم رابطه فیزیکی هم نداریم!
الان شدیدا دوست دارم یکی به من هدف از ازدواج رو توضیح بده!من برای چی ازدواج کردم و برای چی باید تلاشم رو بکنم که توی این زندگی بمونم؟!
علاقه مندی ها (Bookmarks)