به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 51
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    عزیزم تا حالا باهاش نشستی توی ارامش و خوشیت حرف بزنی و مشکلاتتون رو موشکافی کنی؟ طلاق اخرین راهه حله..اینم بدون هیچ کس یهتر از خودت نمیتونه زندگیت رو درست کنه اینکه بگی کلی مشاور رفتم و نشد شاید خودت یه جاهایی درست راهنماییهاشون رو اجرا نکردی...من راستش از مطالبی که ارسال کردید اصلا متوجه نشدم دلیل این رفتاراهی همسرت رو...شما فقط از فداکاریهای خودت گفتی و لحظات عصبانیت همسرت و کارهایی که اون موقع میکنه...
    خصوصیا خوب و بد خودت و همسرت رو کاملا بگو تا دوستان بتونن بهتر راهنماییت کنن.....

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 06 اسفند 95 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    291
    سطح
    5
    Points: 291, Level: 5
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم ازتوجهتون
    همسرم ادم سخت کوشیه تو کار و درسش. خیلی وقت میذاره برای مسیولیت های کاریش. خانوادشو ( خواهر و مادرشو) میپرسته و برادراش در الویت بعد. چشم ودل پاکه . اطرافیانش اعم از فامیل و دوست و همکار .اونو تو 2 تاشخصیت فوقالعاده خوش صحبت و باهوش و اهل کمالاتو باسواد یا ی شخصیت بداخلاق و منزوی توصیف میکنن( خصوصا با خانما. همین چند وقت پیش خانمای محل کارش جم شدن رفتن پیش رییسش که این اقا چقدر بد اخلاق و منزویه. ریییسش گفته بود ننننننه! از این اقا همچی تمومتر فقط چند تا میشناسم اشتباه میکنین). تودانشگاه هم همین بود تا قبل خواستگاری وقتی احساسی بینمون نبود چند بار دعوامون شد . اهل رفیق نیس. بیشتر چندتایی هستن که اونا همش پیگیر ارتباط با اونن .اهل کتاب و شعره و بیشتر وقتاش دوست داره اگه کار نکنه خونه باشه کتاب بخونه یا بره خونه مامانش ولی برنامه با من نمیذاشت اکثرا . من اما. عجول . احساساتی و یکم فس فس میکنم و البته درس خوندو خوب بلدم .( خودش میگفت تو با هوشی خیلی فقط تنبلی ). دیگه برای عزیزانم که شوهرمم زمانی بین اونا بود زیاد فداکاری میکنم( اشتباه هم همین بود). به خاطر ارامش اون از همچی کوتاه اومدم . تفریح مطلقا کنسل. خرید و خرج کردن تا حداقل پایین اوردم ( معروفم تو خونشون اهل جم کردن وزندگی درس کنم) اها بدهنی و دل شکستن و اینجور کارا نیستم. همه خونوادشو واقعا مثل خونواده خودم دوس داشتم راستی بهش پیامک دادم که این چندماه قهر بیشتر از اینش به نفع هیچکی نیست. بیا با احترام وتوافقی تمومش کنیم. گفت موافقم میرم پیش وکیل بپرسم مراحلشو.

    میترسم اگه کار به جدایی برسه نتونم خودمو جم و جور کنم. اون بی معرفت که داره زندگیشو میکنه

  3. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 اردیبهشت 96 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    2,403
    سطح
    29
    Points: 2,403, Level: 29
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان خيلي حواستون باشه
    سايت هايي هستند که از شما سواستفاده مي کنند.
    به دنياي مجازي هرگز اعتماد نکنيد زيرا نتيجه اي از آن نخواهيد گرفت.

  4. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 06 اسفند 95 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    291
    سطح
    5
    Points: 291, Level: 5
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دردم اینجاس که من قبل عقد با این که دوسش داشتم. چند بار خواستم بهم بزنم ارتباطو. بهش میگفتم من احساس میکنم تو دوستم نداری واقعا ! ی جوری راضیم میکرد که اشتباه میکنی من الان درگیرمو و فلان. بعد عروسی گفتم من که به زور نیاوردمش سر عقد وشاید من اشتباه میکنم چسبیدم به زندگیم ! ولی بعد عروسی اون بود که اکثرا بهانه جویی میکرد و حرف طلاق میزد. الانم که سر هیچی بعد چند ماه گفت موافقم واسه طلاق و مشاورم نمیام
    من مقصرم شخصیت منفعل و همیشه چشمگو که جذابیت نداره

  5. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1395-4-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,678
    سطح
    43
    Points: 4,678, Level: 43
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,125

    تشکرشده 159 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مناجان
    (من 6 ماه یبار میرم شهرستان) تا حالم خوب شه. تلفنی بهش گفتم .گفت برو . تو راه زنگ زده میگه میری قهر گفتم نه میرم برگردم. حرف تو حرف با عصبانیت گفت میری قهر بیام تکلیفم بدونم.. منم عصبانی شدم. گفتم بیا بدون تکلیفتو زیادی پرو شدی تو. چندبار زنگ زد منم قطع کردم. 2 ساعت دیگه بهش اس دادم که فلان کار مهمتو یادت نره(منو میشناسه که دلسوزشم) . زنگ پشت زنگ زدم جواب نداد. بعد فهمیدم زنگ زده خونوادم که این اله و بله منم با طلاق مشکلی ندارم. خبرم کنین.
    به این کار شما نمیگن لجبازی؟!هردوی شما تولحظه وعصبانیت تصمیم نمیگیرید؟! هردوی شما تو شرایط بحرانی مشابه عمل نمیکنید؟! هردوی شما ازهم توقع ندارید طرف مقابل کوتاه بیاد ومنطقی عمل کنه؟

    راستی بهش پیامک دادم که این چندماه قهر بیشتر از اینش به نفع هیچکی نیست. بیا با احترام وتوافقی تمومش کنیم. گفت موافقم میرم پیش وکیل بپرسم مراحلشو.
    توقع داشتید همسرتون چی جواب بدن؟! بنظرتون اگر به جای این پیامک چی میگفتین جواب بهتری میشنیدین؟ هردوی شما غرورتون در اولویت نیس؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید نیلوفر:-) تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (پنجشنبه 11 آذر 95)

  7. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 06 اسفند 95 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    291
    سطح
    5
    Points: 291, Level: 5
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نیلوفر جان قبول دارم حرفتو . بچه بازی نقطه مشترک ماست. متاسفانه .
    درمورد اون پیامک هم واقعا فکر کردم . شوهر و خانوادش تو این چند ماه از من سراغی نگرفتن. خوب هرچی میخوام بشیینم متمرکز شم رو کارای شخصیم . سخته واسم! نمیدونم گفتم شاید اینجور بفهمم تصمیمش چیه. یا قراره اشتباهمونو بپذیریم و تغییر کنیم (تا بشه شاید دوباره زندگی کنیم) یا اگه رو حرفه خودشه حداقل این روند فرسایشی تموم شه ( هرچند راه دوم برام خیلی ترس داره. ولی اگه قسمت این باشه کاریش نمیشه کرد!) نمیخوام مثل چند سال پیش خودمو گول بزنم که عیب نداره ومن کوتاه میام وشاید متوجه بشه چقدر برام مهمه و اون تغییر کنه. اگه واقعا دوسش داشته باشم بایدبزارم بره پی زندگیو سرنوشت خودش. من همه کار واسه خوشبختیش کردم تو این سالا. اصلا نمیدونم چه بهانه ای واسه طلاق از من تو ذهنش داره. خودش بعضی وقتا میگفت اگه من با تو نتونم زندگی کنم با هیچکی نمیتونم. الان چند ماهه همچین داره با خودش زندگی میکنه
    ای دنیای بی وفا .منم فکرمیکردم بدون اون ی هفته دوم نمیارم.ولی....

  8. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1395-4-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,678
    سطح
    43
    Points: 4,678, Level: 43
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,125

    تشکرشده 159 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همونطور که شما به همسرتون علاقه دارید همسرتون به شما علاقه داره خیلی هم زیاد وقتی به شمامیگه میخوای بری قهر؟؟ فکر میکنی واقعا میخواد تکلیفشو بدونه مگه سه ماه نیس که شما قهرید پس چرا تکلیفشو روشن نکرده ، بقول خودتون هردوی شما رفتار بچه گانه داشتید،میدونم از اینکه اون موقع برای مراسم عروسیتون تحت تاثیر خواهرشون عمل کردن خیلی ناراحت شدی وهنوزم فراموش نکردی ولی اونموقع زندگی مشترک شما خیلی ازش نگذشته بودمن به هیچ وجه نمیگم حق روبه همسرتون میدم ولی قبول کن اون زمان اون هم اینقدر که الان ازشما شناخت داره وبهتون اعتماد داره نداشته، ما هیچوقت نمیتونیم اطرافیانمون رو تغییر بدیم ولی شک ندارم اگه ما یه سری تغییرات درست داشته باشیم میشه واکنش بقیه رو تغییر داد من فکر میکنم هفت سال زندگی مشترک علاقتون به همسرتون ارزش تلاش شمارو داشته باشه عجولانه واحساسی تصمیم نگیر بشین نقاط ضعفت رو هرچی که هست بنویس وببین چطور میشه بهترشون کرد برای ارتقاشون تمرین کن تو همین تالار کلی مقاله هست مطالعه کن حتی تو شرایط فعلی که همسرتون به مشاوره نمیاند به تنهایی برو وراه حل برای ترمیم رابطه تون بگیر،آرزو میکنم انشاء الله هرچه زودتر مشکلتون حل بشه

  9. #18
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mona124 نمایش پست ها
    سلام من 28 سالمه با شوهرم که ازم چند سالی بزرگتره هفت ساله در ارتباطم که دوسالش قبل ازدواج دوست بودیم. اشناییمون دانشگاهی بود. اولش من عاشقش بودم هرچند خودش میگفت قبل از خواستگاری از من این موضوعو نمیدونست. تو این 7 سال خیلی از سختیها کنارش بودم. مثلا همون دو سال دوستی کلی اذیت شدم ( تو شهری که تحصیلات تکمیلیشو میگذروند و با خانوادش زندگی میکرد موندم تا با ارامش درسشو تموم کنه تا بعدش ازدواج کنیم) .

    تو دوران دوستی !! موندی شهری که ایشون با خانواده اش زندگی می کرده ؟
    اسمش را گذاشتی در سختی کنارش بودم؟
    یه ذره متانت؟ یه ذره ناز؟ یه ذره ایجاد کشش و خواستن در همسرت !!! رفتی نشستی پشت در خونشون گفتی بیایید منو بگیرید اسمش را می ذاری کنارش بودم؟ الان که زنشی ول کردی رفتی


    ی هفته بعد تموم شدن درسش عقد کردیم. تو دوره دوستی سر فشار بلاتکلیفی قهر زیاد میکردمو میخواستم بزنم زیر همچی. آخه اکثر وقتشو یا با خانوادش بود یا سر تزش! اما بعد از عقد شدم براش یه زن ارامو اهل زندگی دیگه تا همین الان اسم طلاقو نیاوردمو چسبیدم به زندگی. بعد از عقد همچی خوب پیش میرفت تا روزای عروسی. قرار بود من همه کارای ازدواجمنو تو شهر بابامینا انجام بدم و اونم موافق بود . خلاصه من اکثر کارارو کردمو بهش لیست قیمتارو تلفنی دادم و اونم قبول کرد و گفت هرچی تو بگی ( تو حرفاش گفت من یه سر میرم خونه خواهرم نگران نباش اگه شارژم تموم شد) اقا شبش زنگ زد که این قیمتا چیه و من خواهرم رفته پرسیده و این حرفا نیس ، من کپ کردم اخه من اصرار نداشتم به عروسی گرفتن نداشتم ولی رو حرف خانوادم مثل بقیه فامیلمون میخواستم ی عروسی معمولی ( به خدا از معمولیم معمولی تر بود) بگیرم.خلاصه زد زیر همچی گفت طلاق که طلاق. از من گریه از اون اصرار . فرداش بلند شدم رفتم خونشون گفتم اصلا عروسی نمیگیریم و بعد همینجور رفتیم سرزندگیمون

    یکی نبود بهت بگه این کار را نکن؟
    موافق مراسم یا مخارج نبود یا نظرتون یکی نبود با صحبتی، مشورتی، نظر بزرگتری ... حلش می کردید.
    یه کمی برای خودت ارزش و اعتبار قائل می شدی
    تا گفت اینا گرونه، پاشدی رفتی خونشون به گریه و التماس که اصلا عروسی نمی خوام. منو طلاق نده


    براش شدم یه زن صرررررفه جو و خانه دار ( تو این مدت درسم ادامه دادم) .تو این چند ساله از قبل صرفه جویی من خونه زندگیش از صفر کلی بالا اومد. البته اونم تو کار کردن کم نذاشت . ولی بی انصاف اکثر اوقات به بهانه بیماری پدرش بعد از اون تنهایی مادرش وقتشو با اونا میگذروند. بهانه گیر بود تو خونه . نمیذاشتم اب تو دلش تکون بخوره ولی اون سر ی چیزکوچولو داد وبیداد وبزن بشکن. تهدید به قتل و اتیش زدن خونه و طلاق. وقتی عصبانی بود دست به هرکاری میزد. ولی تو اوج عصبانیت اگه خواهر وخانوادش زنگ میزدن چنان با ارامش و مهربانی حرف میزد و بعدش دوباره دعوارو با من ازسر میگرفت . ادم گوشه گیر تنهاییه . ولی من زنم به محبت و قدم زدن یا یه مسافرت خشک و خالی احتیاج دارم
    دفه اخر تلفنی دعوامون شد سریه بهانه الکی . رفتم خونه پدرم قهر . فرداش برگشتم دیدم در خونه رو قفل زده . منم برگشتم خونه پدرم . بعد از اون 3 ماهه که اصلا سراغی ازم نگرفت . منم همین طور. دیگه ازش بدم میاد دلم میخواد ازش جدا شم
    بقیه پستهات هم تکرار همین حرفهاست.
    من قانعم
    من صرفه جو ام
    من حرف گوش کنم
    من همه کار براش کردم
    من فداکارم


    ......... شما اصلا برای خودت یه ذره ارزش قائل نیستی.
    الکی شلوغش می کنی و همین که طرف می خواد نظرش را بگه از ترست شروع می کنی به خواهش و تمنا و التماس که منو رها نکن.
    منفعل و ترسو و مهر طلب و ...

    خب معلومه هر کی باشه خسته می شه. بعدم می گی من این همه خوبم، چرا ازم فراریه ... شما خودت خودت را دوست نداری، چطور انتظار داری دیگران دوست داشته باشن؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : چهارشنبه 10 آذر 95 در ساعت 00:44

  10. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    نیلوفر. (پنجشنبه 11 آذر 95), نیلوفر:-) (پنجشنبه 11 آذر 95)

  11. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 20:54]
    تاریخ عضویت
    1395-4-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    4,678
    سطح
    43
    Points: 4,678, Level: 43
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,125

    تشکرشده 159 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array

  12. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 06 اسفند 95 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    291
    سطح
    5
    Points: 291, Level: 5
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شیدا جان عزیزم . حرف حساب جواب نداره. کاملا موافقم. کاملا.
    مشکل اصلی این ارتباط منفعل بودن من بود. نیلوفر جان ازلینکات ممنونم. باید روی خودم کار کنم.سعی میکنم ی زندگی تازه برای خودم درست کنم در مورد شوهرمم باید دید چی پیش میاد . من باید کلی تغییر کنم. اونم همینطور. پناه بر خدا باید دید این دو شخصیت جدید میتونن با هم زندگی کنن یا ....


 
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  2. پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 17 خرداد 93, 01:49
  3. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 فروردین 90, 07:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.