سلام به دوستان عزیز....کم و بیش با تایک های من آشنا هستین.......من دیگه خسته شدم.....همسرم دست از فحاشی برنمیداره جدیدا به شدت دروغگو هم شده نمازشم دیگه نمیخونه......من هرچی تلاش میکنم تو تربیته بچه دوسالم که حرف بد یاد نگیره همش بی فایدس..یه روز جمعه یا تعطیل که خونس گند میزنه به همه چیز...
به خدا از همه چی ازش سرم من احمق بودم کهباهاش ازدواج کردم و پشیمونم.....
هرچی من سکوت میکنم و با ادب کامل و بدون هیچگونه بی احترامی باهاش حرف میزنم هیچ تغییری نمیکنی و هیچی عوض نمیشه..مثلا دیشب داره سوپ میخوره هی هورت میکشید و صدا میداد من چندبار با ملایمت گفتم عزیزم نکن خوب نیست بچه یاد میگیره زشته...به مسخره گرفت که اینطوری راحتم و دوست دارم بعد من یه بار گفتم عزیزم خواهش میکنم نکن ماهارا که میری خونه مادرت خونه اون اینطوری بخور....اونم قاطی کرد که به توچه زنیکه فلان فلان شده مگه اینجا خونه ی بابای فلانته و .....شروع کرد بهدادن فحش های رکیک جلوی بچه.....دختره من دو سال و نیمشه و کاملا حرف میزنه و فوق العاده باهوشه و همه چی رو میفهمه هی میگفتم باشه مودب باش اون همش بدتر میکرد........بعد از غذا وسایلارو بردم که بشورم و اون همچنان داشت به فحاشی به من و خانوادم ادامه میداد و میگفت چشم ندارم ببینمت...بعد اخر شب رفت تا سوپر یه چیزی بگیره بیاد برای بچه بادوم زمینی خرید حالا خودش میدونی من از این چیزا شب بهش نمیدم و من کارام رو نظمه و حتی مسواکه بچه رو زده بودم و میخواستم ببرم بخوابونمش اورده اونو داره میده بهش میگه برو بخور بابا...منم به دخترم گفتم بزار فردا بخور بچه هم گفت نه الان ..من سکوت کردم...دخترم رفت پیشه باباش و بهش گفت مامان دعوا میکنه منو شوهرم هم گفت مامانت...خورده غلط کرده برو بهش بگو تو خفه شو به تو ربطی نداره...........و من تو سکوته خودم فقط شکستم و هیچی نمیتونستم بگم جدیدا هم تهدید میکنهکه حرف زیادی بزنی سیاه و کبودت میکنم چون دو بار دست رو م بلند کرده....
همسرم بیماره میدونم حتی قرص زاناکس مصرف میکنه سرخود برای مثلا رفع استرس که اون خود باعثه پرخاشگریش میشه..کاملا منفی بافه و شدیدا دم دمی مزاج یه روز فوق العادس و یه روز بده بده بد...خسته شدم خسته خسته..یش مشاور هم نمیاد هیچ ارتباطی هم با خانوادش ندارم که ازاونا کمک بخام کلا خانوادش فقط پسرشون رو میخان و به من اصلا محل نمیدن یه زنگ نمیزنن خونه ما..خلاصه بد اوردم خیلی بد
حتی توی خوشیمون هم بهش میگم تورو خدا مراعات کن تو حرف زدنت میگه تو حرف مفت نزن من و عصبی نکن تا منم از این حرفا نزنم...در صورتیکه من اصلا عصبیش نمیکنم خیلی حرفارو نمیزنم یعنی کلا اگهیه حرف به مذاقش خوش نیاد حقه خودش میدونه فحاشی کنه و چون بچه بود تو خونه خودشون میکرده و کسی جلوش واینساده پررو و غد شده