7 ماهه پیش منم دقیقا به وضع شما دچار شدم. وقتی این نوشته هارو خوندم فقط و فقط یاده خودم افتادم....
""""""با اینکه ازش متنفر شدم
اما الان خودم احساس آرامش ندارم. حالم خوب نیست.
حس میکنم بی احساس شدم و با چوب هیچ فرقی ندارم.
با چه رویی به پدرم بگم اشتباه کردم؟؟؟
آیا میتونم دوباره عاشق بشم؟؟؟ دیدم به همه بد شده است...
با چه حس و رویی به نفر بعدی که قراره باهام زندگی کنه بگم دوستت دارم؟؟؟
عذاب وجدان گرفتهام از این همه محبتی و ابراز عشقی که به ایشون کردم. هویتمو از دست دادم."""""""
منم از همه متنفر شده بودم. به هیچ کس دیگه اعتماد نداشتم. حتی به خانواده ی خودم. (چرا ؟ چون 7 ماه از زندگیم دروغ خالص بود. خیلی حس بدیه. امیدوارم کسی تجربش نکنه)
هر کسی باهام حرف میزد احساس میکردم داره فقط دروغ میگه. خودم رو, هویتم رو, همه چیزم رو گم کرده بودم...
و این برام درس عبرتی شد تا برای کسی که از عشق بویی نبرده تره هم خورد نکنم. درسته تلخ ترین اتفاق زندگیم بود ولی یکی از بزرگترین و بهترین تجربه های زندگیم بود که کلی بزرگم کرد و طرز تفکرم رو نسبت به خیلی چیزا روشن تر کرد.
منم با یک دختری آشنا شدم و بعد از 7 ماه متوجه شدم که بهم خیانت کرده و اونی نبوده که نشون میداده خودش رو. ولی من نمیتونستم اینو باور کنمو بقیه داستان....
الان تقریبا 4 ماه میگذره از اون قضیه و هر ماه که میگذشت من حالم بهتر میشد. الان باید هر چیزی که شما رو یاده اون دختر خانوم میندازه از زندگیت حذف کنی. فقط گذشت زمان که میتونه بهت کمک کنه.
این راه حل هم به شدت جوابگوی حال شماست;
1. با آدم های جدید تر آشنا بشین (چه پسر و چه دختر)
2. تا یه نفر بهت گفت دوست دارم و برات میمیرم باور نکن (البته تا وقتی که برات ثابت نشده باشه. ولی خب بازم میگم تو این دورو زمونه مجنون بشی اشتباهه به نظره من)
3. با خانوادت بیشتر وقت بگذرون و بهشون اعتماد کن. (فقط اونان که بدون هیچ منتی دوستت دارن)
4. تفریح های جدید برای خودت انتخاب کن
5. حتما سراغ ورزش برو
6. سعی کن ساکن و یک جا نشین نباشی.
همه ی اینا میگذره و حالت روز به روز بهتر میشه. خیالت راحت
علاقه مندی ها (Bookmarks)