با سلام
راستش نمیدونم چرا این حساسیتها باعث شده بدجنس بشم
همسرم یک عمه داره که خیلی پیر و ناتوان هست بچه دار هم نشده یه خونه کوچک در حاشیه یکی از شهرستان ها داره که با شوهرش اونجا زندگی میکنن و درآمدی به جز همین یارانه نداره (بقیه اطرافیانشون وضعشون خوبه ولی خوب بچه که نداره کس دیگه هم زیاد به فکرش نیست)
همیشه دلم میخواست می شد کاری براش کرد وقتی بری خونشون همه جای خونه بو میده انقدر که نمیتونه کاری انجام بده شوهرش که اصلا برای دستشویی رفتن هم مشکل داره خلاصه که 10 دقیقه به زور میشه خونشون بند شد
ما فقط عید که میشه یه سر میریم خونش
ما همیشه سعی می کنیم یه مبلغ مناسبی پول توی همون یک دیدار در سال بهش بدیم که در اموراتش بهش کمک بشه هر چند نیازش برای یک سال بیش از اینهاست
اگر احساس کنم همسرم فراموش می کنه اون پول رو خودم بهش یادآوری می کنم روز قبلش که بتونه به اندازه کافی از کارت ها دربیاره
دیشب خواهر شوهرم تماس گرفته بود و می گفت یکی از فامیل گفته که چرا یه پرستاری چیزی براش نمیگیرید
خواهر شوهرم گفت میخواد پرس و جو کنه ببینه کسی رو برای تمیز کردن خونشون میتونه پیدا کنه
همسر من هم بهش گفت آره بگرد پیدا کن برای هزینش ما هم یه کمکی می کنیم
نمیدونم چرا ناراحت شدم از این حرف
من که خودم خیلی غمگین میشم شرایط این پیرزن رو که می بینم
نمیدونم شاید از اینکه به طور منظم بخواد پولی داده بشه می ترسم
می ترسم از اینکه روزی بخوایم از این شهر بریم در حالی که یه تعداد آدم به ما وابسته هستن
اون موقع ما با درآمد کم چه جور میخوایم حمایتشون کنیم
شاید دلم نمیخواد به هیچ توقعی از جانب خواهر شوهرم پاسخ مثبت داده بشه چون خیلی از توقعات عجیب توی خانوادشون از مغز همین فرد نشات گرفته (مثل همون پیشنهاد که خونه ویلایی مشارکتی رو بدید به مامان و ...)
شاید چون میدونم اگر هیچ استوپی جلوی همسرم نذارم و اگر فکر کنه من همراهیش می کنم اعلام کنه کل هزینش با من
خلاصه که این ماجراها ادامه داره و حساسیت های من باعث میشه حتی حاضر نباشم پیشنهادات منطقی رو هم پذیرا باشم
همش گارد دارم در برابرشون
پرواز کن آنگونه که می خواهی
وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
علاقه مندی ها (Bookmarks)