به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 11 12345678910 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 108
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مهر 95 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1395-6-27
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    924
    سطح
    16
    Points: 924, Level: 16
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خانمم حاضر نیست با خانوادم رفت و آمد داشته باشیم

    سلام خدمت شما
    آقا هستم من و همسرم بعلت دعوای خانمم و خونوادم به مشکل برخوردیم
    الان موندم چکار کنم به هیچ وجه راه نمیاد راضی نمیشه با خانوادم رفت و آمد کنیم
    من 28 ساله هستم همسرم 32 سال.اختلاف خانوادم و خانمم برای مخالفت با ازدواج ما بود و همسرم از آن موقع کینه به دل گرفته.
    بهترین کاری که میتونم الان انجام بدم چیه؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1393-3-18
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    2,315
    سطح
    29
    Points: 2,315, Level: 29
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 55 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. علت مخالفت خانواده شما براي ازدواج چي بوده. چند وقته كه ازدواج كرديد. خانواده شما الان همسرتان را پذيرفته اند. از او دعوت كرده اند كه به منزلشان برود يا نه. همسرتان به خاطر شما بايد اين قضيه را هضم كند. ولي شما هم قبول كنيد كمي زمان لازم است. او حتما روزهاي پر استرسي را گذرانده. به او بگوييد كه به انتخابتان ايمان داريد و مي خواهيد خانواده تان هم متوجه اين انتخاب عالي بشوند. براي آنكه آن ها مخالف اين ازدواج بوده اند او بايد ثابت كند كه چقدر قابل ستايش است. به او بگوييد كه خانواده تان را دوست داريد و دوست داريد ايشان هميشه در كنارتان باشد.

  3. کاربر روبرو از پست مفید روياي آبي تشکرکرده است .

    shahrouz (یکشنبه 28 شهریور 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مهر 95 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1395-6-27
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    924
    سطح
    16
    Points: 924, Level: 16
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.علت مخالفت اولین بار بخاطر اختلاف سنی معکوس مان بود بیشتربهانه بود.خونوادم مایل بودند دختری از اقوام و آشنایان انتخاب کنم.زمستان 94 ازدواج کردیم.رفت و آمد میکردیم برای عید نوروز خانمم گلایه کرد خونوادت احترام درست وحسابی به من نمیگذارند دیگه رفت وآمد نمیکنم.
    خونواده من قبول دارم کم و کسری هایی داشتند مثلا من و خانمم وقتی دوست بودیم.ما دو سال دوست بودیم.توی اون فاصله دوسه ماهش رو قهربودیم برادربزرگم متاهله بچه داره توی تلگرام به خانمم پیام داده بود خیلی خوشگلی و فلان.
    خانمم بی نهایت زیباست.ناراحت شد و من با برادرم دعوای بد کردم.باز وقتی دوست بودیم در خانه مادرخانمم توی ماشین با خانمم دعوامون شد برادرش صدامون رو شنید بیرون آمد من را به باد کتک گرفت.بخاطر اینکه خیلی خانمم را دوست داشتم و دارم چیزی نگفتم.
    تابستون عروسی خواهرزادم بود خانمم نیامد و منم نرفتم دلم میخواست برم اما خانمم نگذاشت یعنی گفت برو ولی یک فرمی برخورد کرد میدونستم برم جهنم میشه برام.بابت نرفتنم خیلی حرف از خونواده شنیدم.مرتب میگه بین من و خونوادت باید یکی رو انتخاب کنی

    - - - Updated - - -

    دوسال تلاش مضاعف کردم زندگیم را جمع کنم بتونیم ازدواج کنیم.توی دوسال خانه خریدم مدل ماشین رو عوض کردم.اسباب و لوازمات زندگی را خریدم.جشن عقدوعروسی خیلی مفصل گرفتم.تلاش کردم کم نگذارم.

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مهر 95 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1395-6-27
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    924
    سطح
    16
    Points: 924, Level: 16
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چندین مرتبه با همسرم دعوا شده وسط دعوا به من گفته راست میگفتند تو و خونوادت لیاقت من را ندارید من حرف گوش ندادم.چرا چون خانمم دندانپزشکه و به نظر خانوادش و دوستانش باید با یک پزشک ازدواج میکرد نه با یک لیسانسه که با دوستش شرکت خصوصی شراکتی دارند.من از نظر مالی و ظاهری کم ندارم اما چون دکتر نیستم به نظرش باید تو همه چی کوتاه بیام.الان اجازه رفت و آمد خانوادگی ندارم خونوادم نمیان من میرم تنهایی ولی فقط خانه پدرمادرم.با خواهر برادرم رفت وآمد نمیکنم واسه بحث هایی که بخاطر رفتارشون با همسرم داشتند.
    ببخشید طولانی شد
    ویرایش توسط shahrouz : یکشنبه 28 شهریور 95 در ساعت 02:00

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 تیر 98 [ 15:52]
    تاریخ عضویت
    1394-7-13
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    2,906
    سطح
    33
    Points: 2,906, Level: 33
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. دوست عزیز ازدواجتون مبارک . براتون آرزوی خوشبختی می کنم.
    من فکر میکنم به واسطه چهار سال بزرگتر بودن همسرتون ایشون به شدت سلطه جو شدن و حدس میزنم که این رفتار ایشان شدیدا روی اعتماد به نفس شما و ابهت مردانه تون اثر گذاشته باشه. دقیقا نمی دونم که معیار شما برای انتخاب ایشون چه بوده؟ آیا فقط زیبایی و تحصیلات؟ ای کاش کمی هم برای آیتم اخلاق در انتخابتون ارزش قائل می شدین.
    کم نیستند در اطرافیانم خانمهای تحصیلکرده اتفاقا دندانپزشک اونم از نوع متخصص اونهم فارغ التحصیل از بهترین دانشگاه ایران که با یه لیسانسه ازدواج کردن تازه خانم چند سال کوچکتره نه بزرگتر!! اما کاملا مرد جایگاه خودش رو داره و زن جایگاه خودش رو!!! برادر عزیزم از ابتدای زندگی هرطور عمل کنی تا آخر همونطور باید باشی. آیا واقعا میخوای پدر و مادرت رو کنار بگذاری ؟!!!
    هیچ فکر کردین همسر شما چرا با شما ازدواج کرده؟ ایشون که به گفته شما از زیبایی و تحصیلات و احتمالا تمکن مالی چیزی کم نداشتن چرا باید با یک لیسانسیه ازدواج بکنن؟ هیچ میدونین کوچکتر بودن مرد از زن همیشه یک آیتم منفی در ذهن خانمها محسوب میشه و حاضر نیستن با مرد کوچکتر از خودشون ازدواج بکنن چرا که اون حس ناب حمایتی رو که انتظار دارن از شوهرشون بگیرن از مرد کوچکتر نمیتونن دریافت بکنن و فقط در شرایطی این وضعیت کوچک بودن مرد رو می پذیرن که ناچار باشن. بسیاری از دخترهای با ظاهر زیبا و سطوح بالای تحصیلات رو میشناسم که صرفا به خاطر اینکه خواستگار چند ماه کوچکتر از اونهاست اون رو رد می کنن. پس مطمئن باشین همسر شما منتی سر شما نداره که با شما ازدواج کرده بلکه کاملا حساب کتاب کرده و از بین گزینه هایی که داشته شما از همه نظر بهترین بودین پس اعتماد به نفستون رو از دست ندین.برادر من در همین سایت چرخی بزنین و ببینین چقدر خانمهای پزشک و جراح و متخصص و دکتر و هیات علمی و ... که شوهرانشون متاسفانه حداقلها رو هم ندارند ولی عنان و افسار زندگی همچنان دست مرد خونه هست. واقعیت من کمی دلم برای مادرتون می سوزه که باید همچنین عروسی نصیبش بشه که پسرش حتی ازش بترسه که یه عروسی بره. بهتون هشدار میدم اگر این روش رو ادامه بدین در آینده نزدیک انتظار هرچیزی رو داشته باشید. شما تازه چند ماه از عروسیتون میگذره و همسر شما این رفتارها رو کرده مطمئن باشید در آینده نزدیک اگر همینطور میدون رو براش باز بگذارین از هرگونه توهین و تحقیر و حتی ضرب و شتم شما و خانواده تون مضایقه نمیکنه و متاسفانه در آخر و بعد از چند سال که بالاخره بچه دارشد و خیالش از این بابت راحت شد حتی ممکن ساز جدایی بزنه چون خانمها ذاتا از مردهای سست عنصر منزجر هستن و به سمت مردهای قوی کشیده میشن به ویژه که ایشون بسیار زیبا هم هستن و ....
    ببخشید که اینقدر تلخ نوشتم امیدوارم طوری رفتار نکنید که چند سال بعد پشیمان بشین. موفق باشین

  7. 2 کاربر از پست مفید sarvenaz تشکرکرده اند .

    fgh (سه شنبه 30 شهریور 95), shahrouz (یکشنبه 28 شهریور 95)

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1393-3-18
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    2,315
    سطح
    29
    Points: 2,315, Level: 29
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 55 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    برادر عزيز اين خيلي ناراحت كننده است كه شما از ترس خانمتان در عروسي برادر زاده تان شركت نكنيد. من تصور مي كنم شما مشكل عدم اعتماد به نفس داريد. همسرتان هرچقدر هم امتيازات مثبتي داشته باشد در قبالش شما هم نكات مثبت بسياري داريد. اين موضوع را هيچ گاه فراموش نكنيد. برادر همسر شما چطور به خودش اجازه داده در دعواي شما دخالت كند و تازه شما را بزند. اين خيلي دردناك است. همسر شما تازه در أوايل زندگي به شما مي گويد شما در شان او نيستيد. اين ديگرخيلي زشت است كه با تمام تفاصيلي كه شما او را انتخاب كرده آيد جاي قدرداني اين حرف را بزند. شما به عنوان يك مرد سعي كنيد جايگاه خود را در زندگي مشخص كنيد. نشان دهيد كه ناراحتي شما هم ارزش بسيار دارد و او حق ناراحت كردن شما را ندارد. اگر جايي شما را همراهي نمي كند حق اين را ندارد كه مانع رفتن شما شود. به خانواده تان عزت بدهيد. آن ها را بزرگ كنيد. و هيچ گاه رفت و آمدتان را قطع نكنيد. اين موضوع را شفاف و قاطع به همسرتان بگوييد. موفق باشيد.

  9. 2 کاربر از پست مفید روياي آبي تشکرکرده اند .

    sarvenaz (یکشنبه 28 شهریور 95), shahrouz (یکشنبه 28 شهریور 95)

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    دوست عزیز سلام

    برای اینکه یه طرفه به قاضی نرفته باشیم من در شرایطی شبیه شرایط خانوم شما قرار گرفتم فقط می خوام بنویسم که شاید بتونیم اینجا با هم خانومتون رو یه کم درک کنیم . و همه تقصیرا رو متوجه خانومتون ندونیم . خانم شما زیباست و تحصیلات و کمالات داره یعنی برای پیدا کردن همسر مشکلی نداشته و چه بسا خواستگارای خوبی هم داشته شما رو انتخاب کرده چون دوستتون داشته ولی این دلیل نمی شه هر نوع تحقیر و توهینی رو تحمل کنه اگه خونوادتون بی احترامی کردن به خانومتون تقصیر شما و یا خانوادتون هست البته برخورد خانومتون بدون سیاست بوده و به تندی برخورد کردن ولی نباید مواخذه شه که چرا عصبانی شده باید ببینیم چرا ایشون رو عصبانی کردن . سن و سال یه عدده و اصل تفاهم و علاقست اما اگر قراره مشکل ایجاد کنه باید در موردش فکر می شد متاسفانه من اینجور برداشت کردم که شده بهانه ای دست خانواده شما که بکوبن تو سر دختر بیچاره .

    به قول معروف کسی که خربزه می خوره پای لرزش هم می شینه وقتی دنبال دختر همه چی تموم و زیبا هستین باید بهش هم توجه بشه و احترام گذاشته شه . کار برادر ایشون درست نبود اما کار شما هم درست نبود که ایشون دعوا کنید و صداتون رو انقدر بالا ببرین که تو در و همسایه آبروشون بره و داداششون بخواد بشنوه .

    من یه راه حل دارم براتون. از اصرار برای رفت و آمد دست بکشید خودتون برید و بیاید تا خانومتون این رو هضم کنه و با خانومتون بیشتر وقت بگذزونید برید مسافرت بگردید . بذارید مسائل خانواده ها فراموش شه یا حداقل هی و هی یادآوری نشه . در مورد بخشش و آرامش برای خانومتون کتاب بخرید و بذارین به عهده خودش که با این قضایا کنار بیاد و دیگه بهش اصرار نکنید مطمئنا دختر فهمیده ای هستن و خودش راهشو پیدا می کرد اگر هم کینه به دل نگه داشت شما بی خیال شید . فکر کنید مجردین و مجبورین برای شرایطی دور از خونوادتون زندگی کنید . از حالشون خبر بگیرید اما فعلا خانومتو به حال خودش بذار ایشون عصبانی هستند و شایط دچار شک و استرس شده بذارین گذر زمان حلش کنه عجله نکنید

    یه نکته دیگه هیچ وقت جلوی خانومتون از خونوادتون طرفداری نکنید . حرفهاش رو هم تائید نکنید اوضاع بدتر می شه . امیدوارم با درایت و صبر از پس این مشکل بر بیاین .

    شاید یه کم نظرم غیر کارشناسانه باشه ولی من تو موقعیت خانومتون بودم و الان دارم یه بحران سخت رو پشت سر می ذارم . به شدت عصبی و ناراحت بودم و روزگار همسرم هم تلخ شده بود . راهی که هر دو پیش گرفتیم این بود و من دارم روی خودم کار می کنم به واسطه مطالبی که اینجا و توی کتابای دیگه خوندم ولی هنوز حاضر به دیدارشون نیستم حداقل تونستم باز همسرم رو دوست داشته باشم و آرامش رو برگردونم.

  11. 4 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 28 شهریور 95), mahasty (دوشنبه 29 شهریور 95), shahrouz (یکشنبه 28 شهریور 95), نیکیا (یکشنبه 28 شهریور 95)

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مهر 95 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1395-6-27
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    924
    سطح
    16
    Points: 924, Level: 16
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سپاس از دوستان برای پاسخگویی
    همسرم خصوصیات اخلاقی مثبت زیادی دارد.بسیارمهربان و دلسوزم هست دستپختش خانه داریش بیسته.مطب میره ولی همیشه حواسش یه غذا خوردنم هست وقتی با همیم خوشیم مگر اینکه حرف خونوادم بشه.منم میدونم خانمم خواستگارای زیادی داشته و به خاطر علاقه با من ازدواج کرد اما انتظار دارم درکم کنه من که نمیتونم خانوادمو پدرومادرمو فراموش کنم چون اون نمیخواد ببینه.میدونم خونوادم از یک جهاتی درست برخورد نکردند و رفتارشون در حد و اندازه ارزش همسرم نبود ولی مهم من بودم من که همه شکل همه جور برایش کم نگذاشتم توجهم رو نسبت به ایشون داشتم.موقع خرید عروسی اجازه ندادم کم و کسری حس کنه یا کسی دخالت کنه.چون خانمم پدر نداره اصلا راضی نشدم جهیزیه بده با اینکه در توانشون بود همه چیز رو خودم گرفتم.
    برادرخانمم چون بزرگتر از همسرمه و پدر ندارند برای هر برخوردی خود رو محق میدونه و من چندبار به خانمم گفتم از بابت رفتار برادرش ناراحتم و خوشم نمیاد

  13. 2 کاربر از پست مفید shahrouz تشکرکرده اند .

    erikaaa (سه شنبه 30 شهریور 95), نیکیا (دوشنبه 29 شهریور 95)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مهر 95 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1395-6-27
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    924
    سطح
    16
    Points: 924, Level: 16
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فکرنمیکنم مشکل ما برای سن و سال باشه یعنی اخلاق همسرم همین بود حتی اگر با بزرگتر خودش ازدواج میکرد.خصوصیات رفتاریشه من دوستش دارم کنار می اومدم با حساسیت هاش.سن کاری به تفاهم نداره الان اینهمه طلاق توی کشور رخ میده نود درصد مرد بزرگتر از زنه.
    من مشکل اعنمادبنفس ندارم مسئله دوست داشتنه نمیخوام دعوا کنیم میخوام خوش باشیم برای این راه میام.یکی از دعواهای ما به کتک کاری کشید همدیگر رو زدیم خیلی زشت و زننده بود میدونم کارم خیلی بد بود بعد هدیه گرفتم از دلش دربیارم گفت شرط بخشیدنش اینه با خونوادم قطع رابطه کنم.
    سرلج افتاده میگه اسمشون رو پیش روی من نیار.کلا از خونوادم بیزاره میرم اونجا میگه باز پرت کردند چیزخورت کردند مادرت جادوگره خواهرت تفرقه اندازه.
    من خیلی دوستش دارم زندگیمه ولی چرا این شکلی عذابم میده و متوجه نیست.
    از برادرم متنفره.برای اون موضوع تلگرام که نوشتم و برای اینکه توی دوره نامزدی یکدفعه که دنبال خانمم در باشگاه رفتم برادرم توی ماشینم بود نرفت عقب بشینه منم خنگی کردم نگفتم برو عقب.دعوای حسابی شد خانمم ناراحت شد از اینکه جای اون جلوی ماشین پیش من بوده و گفت برادرت مثل گاو نشسته بود جلو .تو جایگاه من رو به خونوادت حالی نکردی برادرت یک سال کوچکتر از من هست من زنتم چرا عقب نشستم شما املید برای زن ارزش قائل نیستید.خوب من حق دادم ناراحتیش به جا بود ولی دیگه با برادرم و خونوادش جایی نرفتیم.
    ویرایش توسط shahrouz : دوشنبه 29 شهریور 95 در ساعت 01:18

  15. کاربر روبرو از پست مفید shahrouz تشکرکرده است .

    نیکیا (دوشنبه 29 شهریور 95)

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    حتما حتما به همراه همسرتون به یک زوج درمان خوب مراجعه کنید. اگر الان یاد نگیرید که چطور این مشکلات رو حل و فصل کنید قطعا کارتون به جدایی می رسه. رفتارهای هر دو تون و همین طور خانواده هاتون خیلی بد و آسیب زننده است.

    تماس بگیرید با دانشکده ی روان شناسی شهرتون یا به سایتشون مراجعه کنید و یک روان شناس که تخصص در زمینه ی زوج درمانی داره پیدا کنید.

  17. 2 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    danger (دوشنبه 29 شهریور 95), shahrouz (دوشنبه 29 شهریور 95)


 
صفحه 1 از 11 12345678910 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. میل به ازدواج در کنار ترس از آن ، راه حل چیست ؟
    توسط یه آدم در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 تیر 94, 15:02
  2. همسرم پشت من نیست
    توسط hamdard20 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 مرداد 93, 09:00
  3. چک لیست بهداشت روانی = چک لیست مسلمانی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن دین و روانشناسی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 خرداد 93, 03:00
  4. در مسابقه ی زندگی گل زدن هنر نیست بلکه گل شدن هنره !
    توسط مو طلایی در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 مرداد 90, 10:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.