به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 108
  1. #51
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    تاپیک بینهایت زیباییه، کلی اختلاف نظر و مهم تر از اون تجربیات و نظرات گرانبهای تک تک عزیزان، از استارتر محترم خیلی متشکرم بابت تاپیک پر بارشون. اقا شهروز قراره شما تا لحظه ی مرگ کنار خانومتون و فرزندانتون زندگی کنید نه کنار خانواده تون، قراره فرزند یا فرزندان شما با شما و همسرتون زیر یک سقف زندگی کنن نه با افراد دیگه، شما هر روز همسرتون و فرزندانتون رو میبینین نه افراد دیگه رو، خانواده ی شما الان همسرتون هستن در درجه ی اول و بعد پدر و مادرتون، درسته از دید شما پدر و مادرتون هویت شما هستن اما!!! رفتار شما شبیه رفتار پدرم هست که بسیار زشت و آزار دهنده س و من اصلا خاطره ی خوشی از این رفتار ندارم. اینکه متعصبانه بگین چون پدر و مادر و خواهر و برادرمن و هویتمن باید هر کاری کردن هیچی نگیم و بشینیم نظاره گر باشیم اونا هر بی احترامی ای به ما بکنن و ما فقط گردن خم کنیم و جلوشون کوتاه بیایم یک رفتار غیر قابل تحمله، شما در انتخاب اون 4 نفر هیچ اختیاری نداشتین و فقط به خاطر یه نسبت خونی (واقعا کم ارزش) دارید تحملشون میکنید ولی همسرتونو با کلی بررسی و از بین هزاران دختر موجود انتخاب کردین که به حق باید قابل ستایش از طرف شما باشن چون بهترین گزینه از بین تمام موارد موجود در اطرافتون برای شما بودن، این مدل رفتار برای من اصلا قابل هضم نیست مخصوصا الان که دکترم و از همه انتظار احترام دارم چون به همه احترام میذارم به دلیلی شخصیت و پریستیج خودم، گاهی برام سوال میشه مادرم چطور تونسته سالها این مدل متعصب بودن ها رو تحمل کنه و چه زجری کشیده و گاهی فقط دلم براش میسوزه اما از پدرم هم من و هم برادرم برای سالها رفتار این مدلی دلگیریم. خواهش شما همسرتونو به همه ی دنیا ترجیح بدین اما احترام مادر و پدرتونو هم داشته باشین ولی بهشون تذکر بدین که همسرم یعنی من بی احترامی به اون یعنی بی احترامی به من.

  2. کاربر روبرو از پست مفید nardil تشکرکرده است .

    shahrouz (شنبه 03 مهر 95)

  3. #52
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مهر 95 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1395-6-27
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    924
    سطح
    16
    Points: 924, Level: 16
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    آقا شهروز من در مورد پاکی و ناپاکی خانم شما صحبتی نکردم

    همسر برادر شما هم هر وقت طلاق گرفت و شما درخواست ازدواج باهاشون بدید، عرفا کار قشنگی نیست ...
    اما شرعی و قانونی کار زشتی نکردید.

    در ازدواج، شما وقتی می تونید به زنی پیشنهاد بدید که طلاق بگیره، نه قهر کنه !!

    در رابطه دوست دختر پسری، وقتی می شه پیشنهاد داد که ؟؟
    جایی ثبت نشده که بخواد کنسل بشه. وقتی قهر کردید و جدا شدید ... خب تموم شده دیگه.
    مطمئنا وضع برادر شما اینقدر خراب نیست ( از نظر اخلاقی ) که به همسر برادرش نظر داشته باشه. ایشون نزدیک اون شرایط بودن و می دونن دوستی و قهر شما در چه حد بوده که بعدش به این خانم پیشنهاد دادند. دو ساعت قهر نکردین و برادرتون تو این فاصله زنگ بزنه به دوست دختر شما که ...

    به هر حال من گفتم کارشون زشت بوده، ولی این چه ربطی به مادر شما داره؟
    می شه بفرمایید مادر شما چیکار کردن که حق نداره پسرش را ببینه؟

    برادر شما هم هر کاری کرده، می شه با رفتار متشخصانه و بدون دوستی نزدیک، در حد سلام و علیک باهاشون رفت و آمد داشت
    خانم شما خیلی کینه ای هستن و با قطع رابطه شما با خانواده تون به جایی نمی رسید

    بچه های شما قراره عمو و عمه و مادر بزرگ و ... هیچی نداشته باشن؟
    فقط یه دایی زورگو و بزن بهادر داشته باشن؟

    برادر من ... خیلی داری راه را اشتباه می ری.
    خانواده ی اول شما همسرتون هست، اگر خانواده ی اول ایشون هم شما باشید ... با برادرش و مادرش قطع رابطه کنید ببینید چه به روزتون می آره


    شما اول فرمودید برادر شما حتما چیزی دیده و چرا شماره خانم شما دست برادرتون بوده.به وضوح منظور از این جملات مشخصه.بعد نوشتید مظورتون این نیوده.حرفتون رو نقض میکنید.نه من و نه خانمم وقتی با هم اون مدت رو قهر بودیم به برادرم چیزی نگفتیم اون از اینکه رفت و آمد من کمترشده بود بوهایی برده بود.پیش خودش گفته سنگ مفت گنجشک مفت.درهرحال ازنظر اخلاقی کارش بسیار زشت بوده حداقل حرمت من رو باید نگه میداشت .الان اگه خانمم هم بخواد با برادرم تنها یکجا باشه یا زیاد رفت وآمد داشته باشه من زیربار نمیرم.این از برادرم
    دومین مسئله خواهرم.شما خانم شیدا نوشتید اگر برادرتون شوهرتون رو کتک بزنه با برادرتون کنارنمیاید.درسته؟حالا میخوام بپرسم چطور شما خانمها وقتی ازدواج میکنید پدرومادرو خواهرو برادرو دوست و همه اینها یادتون میره و شوهره رو میچسبید بعد وقتی برادر گردن شکسته زن میگیره شمشیر برای زن و زندگیش میکشید.پسر مردم مال شماست پسر خودتون هم مال شماست؟آنوقت یه ما مردها میگید سلطه گرو زورگو
    شما اگه شوهرتون روزی که خانه آنها تشریف میبرید بخواهد به شما احترام بگذاره پیش خانوادش و خانواده شما و به شما هدیه بده میگی نه نمیخواد بدی؟پس چرا آن همه درباره هدیه گرفتن خانم من این فرمی نظر میدید.البته نظرتون محترمه و جای تفکر داره.
    میخوام بدونم اگر من و شوهرخواهرم دعوامون شه آیا خواهرم شوهرش رو ول میکنه میاد طرف من؟معلومه که نه!پس چه انتظاری داره من زنم رو ول کنم طرف اون رو بگیرم ولو اینکه مقصر باشه.همانطور که شما شوهرتون و زندگیتون رو میخواید ما هم زن و زندگیمون رو میخوایم.ببخشید من با زنم میتونم بخوابم نه با کسی دیگه پس خیلی خیلی انتظار بیجاییه یه خواهر فکرکنه میتونه بیش از گلیمش پاش رو دراز کنه.این هم مهمترین مورد.
    مادرخانمم رو چرا قطع رابطه کنم؟به جز احترام و عزت توی این سه چهارسال هیچی ندیدم از این بنده خدا.
    برادرخانمم خیلی کار مزخرفی کرد به من حمله کرد.بعد از خواستگاری هم کلی با کارهای دیگه که کرد خواست از دلم درآره.کاری به کار هم نداریم لزومی نداره با اون قطع رابطه کنم وقتی الان سرش تو زندگیم نیست.کی گفته الان میتونه دخالت کنه.
    مادرم رو من به مادر قول دادم ببرمش کربلا و امسال میبرمش.مادرم ولی پیش چشم من تیکه به خانمم مینداخت.پسر من آنقدر خوب بود مردم دنبالش میفتادن پسر من اینطوری پسر من فلان. بابا خوب نگو مادرمن.این هم نتیجه اش.و یک سری رفتارهای دیگه نمیخوام بگم قشنگ نیست.
    من یا قطع رابطه با خانوادم صددرصد مخالفم خصوصا اینکه من فرزند آخر هستم بین چهار تا فرزند پدرومادرم.برادر بزرگم هم قبل از دنیا آمدن من توی دهه 60 هفده سالش بود شهید شده و پدرمادرم خیلی داغدارند.ولی با لج و لجبازی هم نمیتونم این زندگی رو پیش ببرم.یدفعه میزنم به سیم آخر خونه زندگی رو بفروشم دست زنم رو بگیرم برم اون سر دنیا دیگه چشمشون به من نیفته همه از دست هم راحت شیم دلم برای پدرمادرم میسوزه.
    زنم رو دوست دارم لپ کلام هیچ فرمی هم حاضر نیستم از دستش بدم یه هیچ قیمتی.

  4. کاربر روبرو از پست مفید shahrouz تشکرکرده است .

    میشل (شنبه 03 مهر 95)

  5. #53
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام

    4 صفحه اول رو خوندم، بقیه پست ها رو نخوندم.

    من متاهل نیستم و شاید دقیقا نتونسته باشم خودم رو در موقعیت شما قرار بدم، و یه سری ملاحظات زندگی مشترک از نظرم دور مونده باشه. اما مطالبی که به نظرم می رسه رو براتون می نویسم، درست و غلطش رو خودتون تشخیص می دید.

    1:: چندجا واکنش خودتون (نسبت به رفتار برادرخانمتون) رو با واکنش همسرتون نسبت به خونواده خودتون مقایسه کرده بودید. از نظر من این مقایسه به هیچ عنوان درست نیست. و فکر می کنم خودتون هم قلبا متوجه این تفاوت هستید.

    برادرخانمتون با "دوست پسر" خواهرش اون رفتار رو کرده. خودتون رو جای ایشون بگذارید. وقتی صدای عصبانی خواهر یا دخترتون رو بشنوید، نسبت به اون پسر حالت تهاجمی پیدا نمی کنید؟ شما آقایون موجودات ساده ای هستید. تصور می کنم خیلی راحت می تونید احساس همجنس خودتون رو در چنین شرایطی درک کنید. حتی بعد از ازدواج هم چون یه مرد هنوز خودش رو حامی خواهر یا دخترش می دونه، وقتی اون رو در معرض خطر ببینه، ناخودآگاه حالت تهاجمی می گیره. این خیلی فرق می کنه با احساس خواهر شما که داره خودش رو در معرض خطر می بینه.

    احساس هایی که برادر همسرتون، چه قبل از ازدواج شما و چه بعدش، نسبت به شما دارن، خیلی متفاوت از احساس خواهر شما نسبت به همسرتون هست. بنابراین رفتاری که شما باید نسبت به برادرخانمتون داشته باشید تا منافع زندگی مشترکتون رو تامین کنید، خیلی متفاوت از رفتاری هست که همسرتون باید نسبت به خواهر شما داشته باشه تا منافع زندگی مشترکتون رو تامین کنه.

    شما هرچه بیشتر از همسرتون حمایت کنید، بیشتر و بیشتر حس اعتماد برادرخانمتون جلب می شه. چون ایشون الان نگران خواهرش هست. هرچه شما برای همسرتون بهتر باشید، برادرش حس بهتری نسبت بهتون پیدا می کنه. هرچه همسرتون از شما پیش برادرش تعریف کنه، ایشون حس بهتر و بهتری نسبت به شما پیدا می کنن.

    پس شما هرچه خوب تر باشید، اثر مثبتی روی زندگیتون می گذارید.

    اما همونطور که خودتون هم تجربه کردید، داستان از این سمت کاملا برعکسه. یعنی هرچه همسر شما پرفکت باشه و هرچه شما بیشتر از خوبی های ایشون (مثلا) به خواهرتون بگید، اوضاع بدتر می شه.

    علتش اینه که حس خواهر شما، به شما، برعکس حس برادر همسرتون به همسرتون هست. خواهرتون از شما انتظار تامین کردنش رو داره، برعکس برادر خانمتون که از خودش انتظار تامین کردن و مراقبت از خواهرش رو داره.

    پس: مقایسه نکنید. شما کاری که برای زندگیتون درست می دونید رو انجام بدید.

    ارتباط شما و برادرخانمتون از یه منطقی پیروی می کنه، همه چی روشنه. و الان مشخصه که فاصله گرفتن به نفعتون نیست و نفع زندگیتون در اینه که اعتماد ایشون رو جلب کنید (مگراینکه رفتارهای ایشون دخالتگرانه و آسیب زننده باشه که در این صورت لازمه با تنظیم فاصله، خط و خطوط زندگیتون رو مشخص کنید). اما رابطه همسرتون و خواهرتون طوفانی و احساسیه. اونها ممکنه لازم داشته باشن بصورت مقطعی از همدیگه فاصله بگیرن.

    2:: سعی کنید حس حمایتتون رو به مادرتون (خصوصا) و بعد هم به خواهرتون و بقیه اعضای (خصوصا مونث) خونواده نشون بدید. تا حس نکنن که شما رو از دست دادن. و حساسیتشون نسبت به همسرتون کمتر بشه.

    3:: همه ما در ارتباط با همدیگه باید یه اصولی رو رعایت کنیم تا روابط آرومی داشته باشیم. مثلا خواهر و مادر شما قطعا یه سری اصول رفتاری رو نسبت به شما رعایت می کنن که شما رو اذیت نکنن تا بتونن باهاتون در ارتباط باشن. فرضا ممکنه وقتی میان اتاق شما، مراقب باشن که وسایل شما رو جا به جا نکنن. یا کلا کارهایی که شما بهشون حساس هستید رو انجام ندن.

    این مراعات کردن ها همیشه هستن (اگه نباشن روابط آزارنده یا قطع می شن)، اما معمولا در مورد اعضای درجه یک خونواده به چشم نمیان. چون به تدریج و در طی سالها شکل گرفتن. سالها طول کشیده تا مادر شما یاد گرفته چطور با شما تا کنه.

    وقتی یه نفر ازدواج می کنه، برای خیلی از خونواده ها زمان می بره تا باور کنن که لازمه یه سری اصول و قواعد جدید رو در نظر بگیرن تا بتونن رابطه رو حفظ کنن و در وضعیت مطلوبی نگهدارن. بعدش تازه یه زمان طولانی، معمولا توام با آزمون و خطا، لازمه تا روابط پخته و استیبل بشن.

    این یه چیز طبیعیه. الان خونواده شما لازمه یاد بگیرن که اگه یه سری کارها رو انجام بدن، ارتباطشون با شما به مخاطره میفته. و همسرتون هم احتمالا کم کم می فهمه که ارتباط با خونواده شما چه منافع (عاطفی و غیره) براش داره. و احتمالا سعی می کنه انعطاف بیشتری به خرج بده، یا فسفر بیشتری بسوزونه و راه حل های بهتری نسبت به قهر کردن پیدا کنه. اما در حال حاضر حفظ فاصله می تونه به حفظ احترام ها و حریم ها کمک کنه.

    4:: این حق طبیعی هر انسانیه که با کسانیکه ارتباط باهاشون براش آزاردهنده هست، ارتباط برقرار نکنه. یا گاهی با فاصله گرفتن، طرف مقابلش رو جریمه کنه. آدم خیلی وقتا ارتباطش رو با نزدیکان و اقوامش کمرنگ یا موقتا قطع می کنه، تا خط قرمزهاش رو مشخص کنه. همین همسر شما ممکنه بارها با مادر خودش هم قهر کرده باشه. تا به مادرش یاد داده باشه حساسیت هاش رو در نظر بگیره. شما هم ممکنه همین کار رو کرده باشید تا مادرتون رو مجبور کنید به فلان حساسیت شما احترام بگذاره.

    پس کسی رو مجبور به ارتباط با کس دیگه ای نکنید.

    از طرفی این حق شماست که با خونوادتون ارتباط داشته باشید. می تونید هروقت که مایل بودید و اونها هم مایل بودند برید به منزلشون (همسرتون هم به درستی شما رو از این کار منع نکرده). اما از اونجائیکه الان خونه ی شما با همسرتون مشترک هست، خونواده شما هرموقع بخوان بیان منزل شما، لازمه که علاوه بر شما، همسرتون هم مایل باشه که اونا تشریف بیارن.

    پس اگه دوست دارن بیان منزل شما، لازمه که کاری کنن که همسرتون هم دلش بخواد و دوست داشته باشه که اونها بیان. وگرنه به همین ارتباط یکطرفه قناعت کنن. انتخاب با خودشونه. این البته در مورد همسرتون هم صادقه.

    5:: الان هنوز چندماهه که شما ازدواج کردید. فرصت بدید تا این آدما همدیگه رو بشناسن، سبک سنگین کنن، و یه جور ارتباطی که صلاح می دونن رو با هم برقرار کنن.

    هر ارتباطی منحصر به فرده. و شاید چند سال زمان لازم باشه تا اینها ارتباطشون رو بسازن. شما فشار نیارید. همونطور که با ارتباط خواهرتون و دخترخالتون کاری نداشتید، سعی کنید به استقلال ارتباط اینها هم احترام بگذارید. و کاری کنید که دیگران هم (چه همسرتون و چه خونوادتون) هم به استقلال روابط شما احترام بگذارن.

    در عین حال تفاوت ها رو هم در نظر بگیرید. بعضی ارتباط ها همیشه یک نوع خصومت رو در خودشون دارن.

    زیاد سخت نگیرید، حالا که همسرتون اینقدر خوبه، زندگی رو به کام خودتون تلخ نکنید. خوش بگذرونید. و بذارید بقیه هم به سبک خودشون زندگی کنن و شاد باشن.

    اگر هم مثلا مادر یا خواهر یا همسرتون بلد نیست شادی خودش رو تامین کنه، و با حسادت کردن یا خصومت کردن ارتباطاتش رو خدشه دار می کنه، بدونید که شما مسئول شادی اونها نیستید. شما مسئول یه ارتباط محترمانه هستید. و مسئول شادی و آسایش خودتون (و تا حدودی همسرتون).

    موفق، و همیشه عاشق باشید.



    پرانتز: در مورد جهیزیه، لطف بزرگی به زندگیتون کردید.

    چون همسرتون احتمالا درآمد بیشتری نسبت به شما داره. و شما بهترین روش رو برای اثبات اقتدار و تکیه گاه بودنتون انتخاب کردید. اینجوری به قلبش کمک کردید که بهتر در کنار شما آرام بگیره. آفرین.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : شنبه 03 مهر 95 در ساعت 00:17

  6. 3 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    nardil (شنبه 03 مهر 95), shahrouz (شنبه 03 مهر 95), نیکیا (شنبه 03 مهر 95)

  7. #54
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1393-3-18
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    2,315
    سطح
    29
    Points: 2,315, Level: 29
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 55 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان من به شخصه معتقدم از آنجا كه همسر ايشون تلاشي براي برقراري رابطه با خانواده ايشون نمي كنه و خود ايشون هم تصميم گرفتند به تنهايي رفت و آمد كنند تا همسرشان را ناراحت نكنند پس بحث در مورد اين تاپيك بي فايده است. بالاخره همسر ايشون هم يك روز مادر مي شوند و تازه مي فهمند كه چه حق بزرگي بايد نسبت به مادر ادا شود

  8. 3 کاربر از پست مفید روياي آبي تشکرکرده اند .

    nardil (شنبه 03 مهر 95), sarvenaz (شنبه 03 مهر 95), شیدا. (شنبه 03 مهر 95)

  9. #55
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 95 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    326
    امتیاز
    4,077
    سطح
    40
    Points: 4,077, Level: 40
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,507

    تشکرشده 858 در 268 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    45
    Array
    سلام جناب شهروز
    همه ي پست ها رو نخوندم ولي منم يه خانومم و متاهل اولا تبريك ميگم كه اينقدر براي همسرتون ارزش قائل هستيد انشاالله ايشون هم همينطور باشن ،من نظر شخصيم اينه و توي زندگي خصوصي منو همسرم هم رعايت ميكنم ،اولويت اول زندگي شما همسرتون هست ،پس به خاطر هيچ شخص سومي آرامش زندگي خودتون رو بهم نريزيد ،پدر و مادر هميشه محترم و عزيزن و ما تا اخر عمر مديونشونيم ،خواهر و بردار هم عزيز هستن ،اما بازم تاكيد ميكنم خانواده شما متشكل از خودتون و همسرتون هست بقيه همه شخص سوم هستن شما و همسرتون هر دو تحصيلكرده ايد پس درك اين موضوع براتون راحتتره ،متاسفانه خانواده پسر بعد از ازدواج تازه يادشون ميوفته پسرشون چقدر عزيز بوده مثلا اگه قبل از ازدواج پسر اصلا شب خونه نميومد و معلوم نبود غذا چي ميخوره ،بعد از ازدواج يهو خانواده اش تا ميبينشش ميگن واي لاغر شدي تغذيه ات مناسب نيست يعني مستقيما به عروس ميفهمونن به پسرمون نميرسي ،يه مثال بود ولي واقعيته پس اميدوارم اجازه هيچ دخالتي رو به هيچ شخص سومي نديد چون هردو عاقل و بالغ هستيد ،رفتار خواهر شما بسيار زشت و زننده بوده و معنيش توي ذهن هر دختري اين هستش كه شمشيرو از رو بسته ،برادر همسرتون هم زماني با شما درگير شده كه فقط دوست خواهرش بوديد و حتما وقتي دامادشون شديد به خاطر اون رفتار پشيمون شده .
    اميدوارم تمام تلاشتون رو بكنيد كه آرامش زندگيتون رو حفظ كنيد

  10. 3 کاربر از پست مفید asemaneabi222 تشکرکرده اند .

    shahrouz (شنبه 03 مهر 95), نیکیا (شنبه 03 مهر 95), میشل (شنبه 03 مهر 95)

  11. #56
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 مهر 95 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1395-5-01
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    282
    سطح
    5
    Points: 282, Level: 5
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 20 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اول از همه دوست دارم به عنوان يه مرد واقعى بهتون تبريك بگم. تعدادى از پست هاتون رو خوندم و از طرز فكر و منطقتون لذت بردم. حتما مرد شايسته اى هستين كه همسر باهوشتون شمارو انتخاب كرده.
    اين تالار كم و بيش جو مرد سالارى داره. حتي بعضى خانم ها به اين جو كمك ميكنن و دقيقا به دليل توسرى خور بودن و ندين ارزش و احترام فكر ميكنن همه بايد همونجورى باشن و اين طبيعى هست كه مردى تو سر و دهن زنش بزنه (منظورم كتك كارى نيست) چون مرد بايد اقتدار داشته باشه و زن بايد مطيع باشه. سريع هم كليد اقتدار دكتر حبشى رو تجويز ميكنن. متاسفانه تو جامعه وقتى ميبينن يكى به زنش احترام ميزاره و دوستش داره سريع ميخوان با برچسب هايى مثل زن ذليلى و بى اقتدارى از اين رفتار منصرفش كنن.
    اين خانم ها معمولا از حرف زور شنيدن و تو سرى خوردن لذت ميبرن و اينو با اقتدار اشتباه ميگيرن. برا همين به شما ميگن بله قربان گو. اينا حتى به حقوق خودشون هم واقف نيستن و نميدونن از نظر قانونى و شرعى جهيزيه وظيفه زن نيست.
    ما تمام قوانين ازدواجمون بر اساس اسلام هست. يعنى مطابق اسلام مرد تمام حق و حقوق طلاق و مسكن و حضانت و ... رو داره. ولى وقتى به جهيزيه ميرسه ديگه از شرع خارج ميشن و ميگن الان عرف ميگه جهيزيه با زنه!! بعد شما كه حالا به دليل فهم و درك بالاتون از همسرتون كه پدر نداره اين انتظار رو نداريد ميان و براتون مينويسن كه نبايد وسايل رو ميخريديد.


    اما نظر شخصى بنده در رابطه با موضوعات مطرح شده:


    خانم ها هر چقدر مستقل و قوى باشن باز هم در وجودشون از حمايت همسرشون لذت ميبرن و دوست دارن اولويت اول همسرشون باشن و به اين معنى نيست كه توقع دارن پسر خانوادشو بندازه دور و فقط زنشو حلوا حلوا كنه.
    شما اينجا نمونه هايى رو بيان كرديد كه خودتونم قبول داريد بيشتر تقصير خانواده خودتون بوده. مثل جريان دستبند و يا احترام هايى كه به همسرتون گذاشتين و باعث حساسيت شده. معمولا اقايون دوست ندارن بيان كنن كه خانوادشون اشتباه ميكنه، حتى اگه درون خودشون واقعا حق رو به همسرشون بدن. اين براى خانم ها حمايت غير منطقى محسوب ميشه. يعنى ميبينن اونجايى كه منطقا حق باهاشون بوده، به جاى حمايت شدن از سمت شوهرشون، اقا داره از خانوادش دفاع ميكنه و اينطور تعبير ميشه كه من اولويت اول همسرم نيستم. به نظر من بهتره كه تو اين شرايط به همسرتون نشون بديد كه از پيش اومدن اين جريانات متاسف هستيد و ايشون حق دارن كه از برخورد غير منتقي خانواده شما ناراحت بشن. اينطورى ناراحتى همسرتون فوركش ميكنه و بعدش مثلا بهش ميگين كه در عين حال من ميدونم كه فلان رفتار خانوادم اشتباه بوده ولى با شناختى كه ازشون دارم نيت بدى ندارن و .... (اينجا موقع مناسب تري هست كه در دفاع از خانوادتون، حرفاتون رو بزنيد)


    در مورد قطع رابطه با خانواده اصلا كوتاه نياين و سر حق خودتون باشيد ولى ايشون رو مجبور نكنيد به همراهيتون. مراقب باشيد بعد از برگشتن از خونه پدر و مادرتون بحث نكنيد چون ممكنه اينطور تعبير بشه كه رفتين اونجا تحت تاثير خانواده قرار گرفتين. به طور كلي از پيش خانوادتون كه ميايد فقط انرژى مثبت بديد.
    در عين حال سعى كنيد با خانواده خودتون صحبت كنيد جورى كه اطمينان داشته باشن كه همسر شما هيچ وقت جاى اونارو نميگيره و هرگز حاضر نيستين رابطه قطع بشه.
    به همسرتون هم اين اطمينان رو بديد كه زندگى مشتركتون در اولويت هست.


    در مورد كتك زدن همسرتون كه حرفى خاصى نيست چون خودتون گفتين از اين كار شرمساريد و مطمئنم كه پى جبران اين اشتباه بودين. فقط اينو بدونين كه اثرات مخرب زيادى در روح همسرتون ايجاد ميكنه چون يكى از بدترين تحقيرهاست. البته اثراتش بستگى به فرد و خانوادش داره. (خودم چون هرگز نديدم كه پدرم حتى به شوخى مادرم رو بزنه. الانم كه متاهلم، اصلا نميتونم اينو هضم كنم كه همسرم بخواد روزى دست روى من بلند كنه. حالا اگه كسى تو خانوادش برخورد فيزيكى ديده باشه شايد اينقدر براش بزرگ نباشه)


    در مورد كتك كارى كه خودتون قبول داريد تو زمان دوستى اتفاق افتاده و اون زمان اون اقا برادر خانم شما نبوده و شايد به دليل نداشتن پدر و ابروريزى جلو همسايه ها اين رفتار رو داشتن. البته من كتك كارى، حتى در دفاع خواهر در برابر يه پسر غريبه هم متمدنانه نميدونم. ولى به نظرم با توجه به شرايط و روابط يه مقدار حسابش جدا هست.
    به طور كلى اوايل ازدواج تنش تو زندگى بيشتر هست چون دو نفر از دو خانواده با ارزش هاى متفاوت ميخوان با هم زنگى كنن و حتما مسائلى پيش مياد كه براتون جديد هست و شايد حتى به دهنتون نرسيده باشه كه ممكنه ناراحتى به وجود بياره. مثل نشستن برادر شما در جلو ماشين. كه خب اين تفاوت در ديدگاه و فرهنگ هر فرد داره و چقدر خوبه كه شما هم تو اين مسئله با همسرتون تفاهم داريد. البته الفاظى كه به كار بردن درست نبوده. پيام برادرتونم اصلا قابل توجيح نيست و كار زشتى بوده.


    يه موضوع ديگه كه فراموش كردم بالا بگم، اينه كه چون همسر شما فردى تحصيل كرده، دارى شان اجتماعى بالا و زيبايى هست و از هر نظر خودش رو دختر شايسته اى ميدونسته. شايد انتظار داشته خانواده شما خيلى هم خوشحال و راضى باشن از داشتن همچين عروسى و اين كه اين همه محسنات رو نديده گرفتن و تازه از بابت سن و سال ايشونم ابراز ناراحتى كردن، به شدت تو ذوقشون خورده و توقع اين برخورد رو از خانوادتون نداشتن.


    من فكر ميكنم با گذشت زمان اين مسائل حل ميشه و به مرور اين حساسيت ها كم ميشه، زور گويي و فشار فقط مسائل رو بدتر و پيچيده تَر ميكنه. اميدوارم زندگيتون هميشه پايدار باشه.

  12. 3 کاربر از پست مفید سپيده دم تشکرکرده اند .

    shahrouz (شنبه 03 مهر 95), نیکیا (شنبه 03 مهر 95), میشل (شنبه 03 مهر 95)

  13. #57
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 دی 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1394-3-12
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    3,976
    سطح
    40
    Points: 3,976, Level: 40
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 174
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    11

    تشکرشده 58 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.حمایت های شما قابل تقدیر هست واقعا.

    زندگی شما ورژن ضعیفتر پدر و مادرم هست.که شاید قایم کردن دستبند و اس ام اس برادرتون در مقابل اونا هیچ بود.

    پدر من یک جودایی با خانوادش فرق داشت شاید به این دلیل بود که کسی چشم دیدنشو نداشت.با تعریفی که شما از خانوادن کردین این حسو به من دست داد که شما هم فرق داری
    در هر صورت قطع رابطه کار خوبی نیست و اگر فکر میکنید با چند مدت قطع رابطه از دخالت هاشون کم میشه باز هم اشتباهه.
    چون الان با وجودی هم که رفت و آمدخاصی ندارید ولی اثر او دخالت ها هست

    پدر من اشتباه میکرد که قطع رابطه میکرد حتی یکبار قید رفتن به عروسی خواهرشو زد.

    یعنی میخوام بگم همه جا از این رفتار ها هست حالا یکم شدید تر یا ضعیف تر.

    چند جا از صحبت های شما من حس کردم خانم شما خوبی های شما رو نادیده میگیره.اونجایی که بعد از هدیه خریدن گفت قطع رابطه با خانوادت

    خانم تون میدونه که یک روزی آشتی میکنه ولی به نظر من داره عقب میندازه تا آروم شه.که البته تا حدی هم حق داره

    یک نکته ایی که در مورد پدرم بود اینکه یکی از خواهراش سعی داشت اونو از مادرش دور کنه و عاقبت هم موفق شد و بدیه پدرم این بود که زود عصبانی میشد و قطع رابطه میکرد.این قطع رابطه ها ادامه داشت تا اینکه مادر بزرگم فوت شد.پدرم ناراحت بود و میگفت نباید میدونو برای خواهرلش خالی میزاشت
    وجه اشتراک مادر بزرگم با مادر شما این هست که عموی منم شهید شده.میخوام بگم این مادرها بیش از حد حساس میشوند.شاید کارهایی بکنن. که واقعا دست خودشون نباشه.
    یا حرف دیگران روشون خیبلیتاثیر میزاره.به عنوان مثال شاید محبت های شما به خانمتون مثل گرفتن مانتو برای مادرتون مهم نبوده و اطرفیان بیشتر باعث حساسیت بشن

    به نظر من با خانمتون صحبت کنید بگید مادرتون تا آخرین لحظه عمرش عزادار خواهد بود به خاطر برادرتون پس طبیعی که نگران شما هم باشه

    شاید باید حس مادرانه رو توی خانمتون تقویت کنید که بتونه حداقل مادرتونو بیشتر درک کنه.

    به نظرم بهتره خانمتونو راضی کنید حداقل با مادرتون آشتی کنن.و همین خواسته رو از مادرتون داشته باشید

    من وجه تشابهی که از زندگی پپدر ومادرم دیدم با شما و خانمتون به نظرم نباید قطع رابطه باشه. حتی اگر مقصر اصل مادرتون باشه


    پدرم از وقتی مادرش فوت شده خیلی عذاب وجدان گرفته که چرا با سیاست بیشتری عمل نکرده

    مهترین نکته به نظرم یادآوری این خاطرات درست نیست چدن اثر منفی میزاره.مهم الان هست که زندگی دارید

    فقط میتونم دعا کنم تا فرصت دارید با آرامش برای اشتی بین همسرتون و مادرتون اقدام کنید و اینکه در صورت آشتی فقط آرامش به خودتون برمیگرده

  14. 2 کاربر از پست مفید آترین65 تشکرکرده اند .

    nardil (شنبه 03 مهر 95), shahrouz (شنبه 03 مهر 95)

  15. #58
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 اردیبهشت 96 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    2,403
    سطح
    29
    Points: 2,403, Level: 29
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    داستان Zoro همينگونه بود که تمام حريفان رو يکي يکي با شمشير حذف مي کرد.
    اين نمونه ي کامل زندگي بي عشق و بي فکر و بي لذّته.
    مثل دوتا بوکسور که اگه آخرکار،يکي هم برنده بشه ولي اونقدر داغونه که اين پيروزي اصلا ارزشي نداره.

  16. 2 کاربر از پست مفید maziyarhosaini تشکرکرده اند .

    sarvenaz (شنبه 03 مهر 95), شیدا. (شنبه 03 مهر 95)

  17. #59
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    وضعیت پسرا قبل و بعد ازدواج

    طنزه، بیشتر برای این میزارمش که دوسش داشتم.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : شنبه 03 مهر 95 در ساعت 08:39

  18. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    shahrouz (شنبه 03 مهر 95), نیکیا (شنبه 03 مهر 95)

  19. #60
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 تیر 98 [ 15:52]
    تاریخ عضویت
    1394-7-13
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    2,906
    سطح
    33
    Points: 2,906, Level: 33
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز بابت نظرات 180 درجه متفاوت و بعضا به شدت افراطی!!! که اینجا دیدم اکیدا بهتون پیشنهاد میکنم قبل از اینکه راه به خطا ببرین از مشاوره حضوری استفاده کنید. همینطور امیدوار بودم "مدیر همدردی" ب توجه به حجم نظرات و استقبال کاربران از این تاپیک نظر تخصصی خودشون رو برای شما بگن.
    به نظر من چیزی که کاملا عیان هست اینه که همسر شما بیش از حد طبیعی و نرمال حساس هستند و همانطور که قبلا گفتم حداقلهای رفتار با خانواده همسر و احترام به بزرگتر و ... را که یه دختر بیست ساله هم تا حدی میدونه اطلاع ندارن و به نظرم کلا ایشون توی مدیریت روابط اجتماعی شخصی خودشون هم این مشکل رو داشته باشن( گفتین کلا همینطوریه و ...). حالا این موضوع البته میتونه علل مختلفی داشته باشه که بسته به علتش داستان فرق میکنه. مثلا آیا همسر شما پدرشون رو در طی سالهای اخیر از دست دادن؟ یا در کودکیشون این اتفاق افتاده؟ آیا ایشون تنها دختر خانواده هستن ؟ آیا فرزند آخر هستن؟ ( با توجه به روحیاتشون به نظر میرسه پاسخ دو سوال آخر مثبت باشه)
    ببینید دوست عزیز من احساس میکنم شما به شدت تحت تاثیر تحصیلات و ظاهر همسرتون قرار گرفتید. من نمیدونم برای انتخابتون چه قدر به این معیار وزن دادین ولی از نظر روانشناسی داشتن بالاترین سطوح موقعیت اجتماعی و ظاهری و حتی اصالت خانوادگی برای ازدواج بدون معیار اخلاق ارزشی در حد صفر داره. من احساس میکنم شما به شدت جوگیر تحصیلات ایشون شدین. یه کم از بیرون به زندگی تون نگاه کنید. با قبل هم ازتون خواستم چرخی در این سایت بزنید و تاپیکهای دوستان رو مطالعه کنید تا دیفکت های شدید اخلاقی و رفتاری همسرتون رو ببینید. ( البته تا حدی درکتون میکنم اوایل زندگی نمیخواهیم باور کنیم و بپذیریم که همسرمان نقصی دارد چرا که شیرینیهای اوایل زندگی در جریانه و همسرمون رو بخشی از خودمون میدونیم و تا جایی که بتونیم ریشه رفتارهای نادرستشون رو به دیگران نسبت میدیم و فرافکنی میکنیم تا حدی به لحاظ روانی آرامشمون رو از دست ندیم: کاری که خودم اوایل ازدواج می کردم . اما واقعیت اینه که مشکل سرجاش میمونه و حتی گاهی بعدا شاخ و برگ بیشتری پیدا می کنه) همسر شما تنها زن تحصیلکرده روی زمین نیست که همسرشون لیسانس داره که اینقدر شما رو جو گیر کرده! پیشنهاد میکنم سری به تاپیک خانم"اسرین85" بزنید. ایشون پزشک متخصص مغز و اعصاب هستن. همسرشون لیسانس هم نداشته و با کمک و مساعدت جدی خانمش بالاخره تونسته بگیره درضمن چهارسال هم بزرگتر از همسرشون نیستن. شما بلوغ رفتاری این خانم دکتر جوان رو به رغم داشتن مشکلات فراوان، به رغم نداشتن پدر و ... رو با همسرتون مقایسه کنید. ببینید چطور برای آرامش زندگی و همسرشون تلاش می کنن. همسر شما چه کار کردن و میکنن جز اینکه هر روز که از خواب بلند میشین دستور به قطع یک رابطه دیگه میدن و شما از ترسشون میاین اینجا و کاسه چه کنم دست میگیرین.
    این خوبه که توی این شرایط احساس خوشبختی دارین! ولی مشکل اینه که اگه آدمها بدونن زندگی دون شان و بدی دارن برای ارتقاء اون تلاش می کنن اما اگر فکر کنن توی بهترین شرایط ممکن دارن زندگی می کنن همیشه در همان بدبختی می مانند و تا آخر عمر بدبختیهاشون رو تحمل می کنن! برای همینه که میگم از بیرون به وضعیت زندگی و همسرتون نگاه کنید.
    دوستان محترم لطفا سریعا برچسب ضد زن بودن و تو سری خور بودن و ... نزنید. لطفا سریع مادر و خواهر ایشون رو جای مادر و خواهر خودتون قرار ندین و همه خدای نکرده عقده های پنهانی سالها از فامیل شوهر رو سر مادر و خواهر ایشون خالی نکنین!!! نمیگم که ایشون رو جای برادر یا پسر داشته یا نداشته تون ببینید و از اونطرف بوم بیفتید!!!!خواهش میکنم از منظر یک انسان فارغ از زن و مرد و... به موضوع نگاه کنید!!!
    آقا شهروز توی زندگی مشترک حق انسانی شما داره ضایع میشه. حق انسانی تون!! فارغ از چیزی که قانون و دین و... میگه . اتفاقا من عمیقا اعتقاد دارم قوانین ما به شدت حقوق زن رو نادید میگیره و در بسیاری موارد به زنان جامعه ما ظلم شده و میشه. می تونم بگم این اولین باریه که از یه مرد دفاع میکنم و احساس میکنم داره بهش ظلم میشه. برادر عزیز شما خیلی جوانید و متاسفانه بسیار ساده و خام. همسر شما از عشق شما سوء استفاده میکنه. شما حق دیدن والدینتون رو ندارین!!! شما حق ندارین مثل هر زندگی مشترک نرمال و طبیعی به همراه همسرتون با اقوامتون رفت و آمد داشته باشین؟! مطمئنم که تضییع حقوق شما بیش از اینهاست و به مرور زمان بیشتر هم خواهد شد!!! هیچ فکر کردین حق شما از زندگی مشترکتون چیه؟ از اول زندگیتون کجا بوده که همسرتون به خاطر شما از خواسته ش بگذره؟ شما در چند مورد این گذشت رو داشتین؟؟ با وجدان خودتون رو راست باشین.
    ببخشید صریح می گم سالهای بعد که آتش عشق و حرارت ناشی از همبستر شدن با همسرتون فروکش کرد ممکنه به خودتون بیاین و ببینین که تقریبا هیچ شباهتی به خودتون قبل ازدواج ندارین! همسر شما شما رو مطابق میلش تغییر داده و شما ابزاری هستین در دستش برای دستیابی به آرزو ها و اهداف و آمالش. و آرزوها و خواسته های شما اصلا مهم نبوده!
    میدونم که به خاطر سن و سال کمتون علی رغم هشدارهای این چنینی باز هم تغییر روش نمیدین که اگه همین فرمون پیش برین به ناکجا آباد می رسین!!!
    وقتی تاپیک شما رو دنبال می کنم ناخودآگاه زندگی همکارم به یادم میاد. مردی42 ساله که چند سال قبل با خانمی چهارسال بزرگتر از خودشون ازدواج کردن. خانمی که از همسر اولش جدا شده و یه دختر بیست ساله داشت.مادر و خواهر آقا با ازدواجشون موافق نبودن که البته حق هم داشتن. بلافاصله بعد از مرگ مادر این آقا ازدواج می کنن و با خواهر قطع رابطه. زندگی الانشون اینه که حتی با یک نفر از خانواده خودشون ارتباط نداره. یه آدم بی هویت!!!در شرایطی که همه درآمدش رو از 6صبح تا 9شب برای خواهر خانم مطلقه و دختر همسرش از شوهر قبل و مادرخانم بیوه و برادر بیکار همسرش میکنه. خودش مستاجره ولی هزینه عمل جراحی بینی و تی وی ال ای دی خواهر خانم و سفر خارج دختر همسر و گوشی آیفون برادر زن بیکارش رو میده . ماهی چندصد هزار تومن هم خرج موانست مادر خانمش با سگ و گربه خونگی ش می کنه. همه اینها در شرایطیه که این بیچاره حتی نمتونه به خاطر سن بالای خانمش بچه دار هم بشه!! خانمش هم که خودش بچه داره و دیگه بچه میخواد چه کار!!! نقطه مشترک زندگی همکار من با شما رضایت ایشان از زندگیشون و تعریف و حمایت همه جانبه از همسرشونه!!! بیچاره نمیفهمه چه کلاه گشادی تو سرش رفته و چه جوری یه ایل آدم سرش سوار شدن. کی بفهمه خدا میدونه. البته زنهای اینجوری اونقدر زرنگ هستن که سر مرد رو طوری گرم کنن که تا آخر عمر نفهمه!!!
    بیش از هرکس دلم به حال مادرتون می سوزه و یقین دارم دیر یا زود آه مادرتون زندگی همسرتون رو تحت تاثیر قرار میده. شاید همین کاری رو که با مادرتون کرد بیست سی سال بعد فرزندتون با شماها بکنه. دنیا دار مکافاته...
    ( دلم میخواد یه تاپیک یه جای مربوط بزنم که چه جوری فرزندم رو تربیت بکنم که مثل شما ساده و خام بار نیاد و هرکسی نتونه سرش کلاه بگذاره؟....)

  20. کاربر روبرو از پست مفید sarvenaz تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 03 مهر 95)


 
صفحه 6 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. میل به ازدواج در کنار ترس از آن ، راه حل چیست ؟
    توسط یه آدم در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 تیر 94, 15:02
  2. همسرم پشت من نیست
    توسط hamdard20 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 مرداد 93, 09:00
  3. چک لیست بهداشت روانی = چک لیست مسلمانی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن دین و روانشناسی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 خرداد 93, 03:00
  4. در مسابقه ی زندگی گل زدن هنر نیست بلکه گل شدن هنره !
    توسط مو طلایی در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 مرداد 90, 10:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.