سلام.
من ستاره هستم. 33 سال و شوهرم هم 34. 8 ماه عقد بودیم و 2 ساله که زیر یه سقف رفتیم . زدواجمون کاملا سنتی هست. من کارمندم و فوق لیسانس و شوهرم فوق دیپلم و تو یه شرکت خصوصی کار میکنه با حقوق قانون کار. از لحاظ مالی به هیچ وجه نذاشتم اذیت بشه و همیشه هواشو داشتم و همیشه درآمدم صرف خونه و زندگیم شده و سعی کردم هیچ وقت بروش نیارم و غرورش جریحه دار بشه. مهمترین معیارم اخلاق خوب و رفتار و شخصیت خوب و سالم بود. خانوادش خوب هستن و هیج مشکلی باهاشون ندارم. از لحاظ مالی نمی تونن ساپورتش کنن و البته هیچ مشکلی ندارم با این قضیه. فعلا بچه نداریم و قصد داریم اگه خدا بخاد بزودی بچه دار بشیم ولی متاسفانه این شش هفت ماه اخیر شدیدا دچار مشکل شدیم. هفته ای نیست که توش از هم دیگه دلخور نشیم و قهر نکنیم. ماهی چند بار رو که حتما قهریم باهم. واقغیتش دیگه خسته شدم ازین وضعیت.. راستش اوایل خیلی بهتر بود و اصلا نمیذاشت که کار به قهر و آشتی بکشه و نهایتش اون واسه آشتی پیش قدم می شد. خیلی هوامو داشت و نازم رو میکشید. ولی الان برعکس شده و همسرم بیشتر بهانه گیر شده و همش بهم گیر میده. مثال میزنم : 1.میگه تو دوست نداری که من بیام خونه شما .. اصلا یه تعارف نمیکنن واسه شام .. تو نمیذاری من تو خونه شمه راحت باشم .. تو خونه شما احساس غریبگی می کنم.. شاید یه ذره حق داشته باشه ولی واقعا شرایط خونه ما هم خاصه. پدرم مریضی شدید داره (حدود 4 ساله )و اینروزا اصلا حالش خوب نیست و مامانم هم با این اوضاع فقط درگیر بابامه و درمانش و مهمونایی که هر روز واسه عیادت میانو میرن و واقعا دیگه حال و حوصله واسش نمونده.. اینارو که بهش میگم میگه من شام بهانه است تو خونه شما به داماد ارزش و با نمیدن.
2- قبلنا اصلا حساس نبود که کجا میرم و کی میرم و میام . الان شدیدا حساس شده که هرجا بری باید ازم اجازه بگیری.. خیلی بهت رو دادم و پر رو شدی (در کل من یا محل کارم میرم یا خونه مامانم!!!)
3- میگه همش درآمدت و شان اجتماعیت رو به رخ من میکشی (در حالیکه اصلا خدا شاهده اینجوری نیست و خودم فکر میکنم که خیلی رعایت حالشو می کنم). قبلا هم گفته بود که تو از بالا به من نگاه می کنی و من همش تو رده های پایینم. حتی میگه خانواده تو واسه کسی که تحصیلات فوق و دکتری دارن بیشتر ارزش می ذارن و به قول خودش آدم حساب می کنن.
خلاصه الان قهریم و من احساس می کنم رفته رفته این قهرها بیشتر و پررنگتر میشه و بدتر اینکه وااقعا هم منو مقصر میدونه. احساس میکنم اشتباه کردم با کسی که از لحاظ درسی و شغلی ازم پایینتره ازدواج کردم. من خودم اصلا مشکلی ندارم با این واقغیت ولی خودش داره این مسئله رو برام پررنگ می کنه. امروز بهش گفتم با این رفتارات داری زندگیمو تباه می کنی .. میگه که مثلا داری تهدیدم میکنی؟ کشته مردت که نیستم هر وقت خواستی برو.
ببخشید طولانی شد. خواهش می کنم دوستان عزیزم راهنمایی کنن.