نوشتید که
<بعد از اینکه کل فامیل بسیج شدن و زنگ زدن به من که برگرد خونه.
برای من روشن نیست که حرف فامیل چطور باعث برگشتن شما به خونه شده. آیا فامیل شما رو به زور چاقو و تفنگ و ... به خونه برگردوندند؟ اگر جواب تلفن هاشون رو نمی دادید چی می شد؟ یک لحظه تصور کنید که هیچ کدوم یک از این تماس ها رو پاسخ نمی دادید یا به همشون یک نه محکم می گفتید. چه اتفاقی می افتاد؟ بدترین حالت ممکن رو برای من توصیف کنید.
>من دخترم اختیارم اونقدرا هم دست خودم نیست....
بله خانم ها از نظر اجتماعی محدود تر از آقایون هستند ولی شما مجبور نیستید که اسیر این محدودیت باشید. من هم دخترم و این محدودیت ها رو درک می کنم ولی شما و فقظ شما هستید که می تونید برای زندگی و آزادی و استقلال خودتون بجنگید نه دیگران. مسئولیت زندگی تون با خودتونه. یک شوالیه سوار بر اسب سفید به نجات شما نخواهد اومد.
شرایط سخت شما باعث شده که به حالت درماندگی دچار بشید. سختی ها رو می بینید ولی به راه حل های احتمالی توجه نمی کنید. نگران هستید که از پس مشکلات برنیایید. واقعیت اینه که راه حل هایی وجود دارند که حال شما رو تا حدودی بهتر می کنه و اوضاعتون رو بهبود می ده. واقعیت دیگه اینه که شما در درونتون انقدر نیرو دارید که با این سختی ها بجنگید و خودتون رو نجات بدید.
پس به خودتون اتکا کنید و بدون توجه به حرف فامیل و آشنا زندگی تون رو اداره کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)