به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 113
  1. #51
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    یه چیزی رو راجع به اون اسمشو نبر بگم.

    یه آقایی می گفت که وقتی دانشجو بودم، خونه دانشجویی داشتم. یبار دوستم و نامزدش اومدن خونه من و شب موندن. یکی دو روز بعدش مادرم اومد، یه کاندوم افتاده بود پایین تخت و مادرم دیدش، منم همون لحظه دیدمش و یخ کردم، اما مادرم به روی من نیاورد. منم خیلی شرمنده شدم اما هیچوقت نشد که توضیح بدم و تا همین حالا هم مادرم حتما فکر می کنه که من با کسی رابطه داشتم.

    همیشه امکان سوء تفاهم هست. یه جایی نوشته بودی که نمی دونی مهمون دیشبش دختر بوده یا پسر. به همین ترتیب نمی تونی مطمئن باشی که اون شب مهمونش یه دختر بوده، یا یه زوج.

    در هر حال، با توجه به چیزهایی که تو پست 45 نوشتی، شوهرت روان سالمی نداره.

    اما اون مسئول اتفاقاتی که برای تو میفته نیست، مسئولش خودتی و مسیری که این مدت طی کردی.

    این آدم از زن دوم حرف زده، تو رو صیغه می کرده که دستت رو بگیره، خب این دیدگاه های خودشو نشون داده دیگه. قاعدتا نباید الان مشکلی بینتون پیش میومد، چون فرصتش رو داشتی که با چشم باز انتخاب کنی. اما پیش اومده، چون اولویت هات رو درست تشخیص ندادی. یه وقتی فکر کردی (و حتی همین الانشم شک داری) که پول و وجهه اجتماعی این آدم می ارزه که باهاش زندگی کنی.

    اما در عمل نمی تونی تحملش کنی. با اون ترسی که تو دلت ایجاد شده نمی تونی کنار بیای. با این حال تلاش کردی که بمونی و تحمل کنی، در مقابل رفتارهای مشئمز کننده و توهین آمیزش، بهش محبت می کنی! وقتی تا این اندازه خودت رو ندید می گیری، دیگه عزت نفسی برات نمی مونه.

    عزت نفس هم که نباشه آدم نامتعادل می شه. جاهایی که باید واکنش منفی نشون بده، واکنش مثبت می ده. جاهایی که می تونه تدبیر به خرج بده، دچار فوران احساسات می شه. جاهایی که کارا داره خوب پیش میره، همه چی رو خراب می کنه.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  2. 3 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    danger (پنجشنبه 18 شهریور 95), masomeh2016 (پنجشنبه 18 شهریور 95), نیکیا (پنجشنبه 18 شهریور 95)

  3. #52
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 شهریور 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-5-19
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,243
    سطح
    28
    Points: 2,243, Level: 28
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    121

    تشکرشده 81 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حنا جان وقتی تایپیکت رو میخونم ذهنم خیلی درگیر زندگیت میشه
    متاسفانه شما از طرف خانواده خودت هم حمایت نمیشی و ببخشید اما بی تدبیری در رفتار مادر شما موج میزنه
    به نظرم به حرف های دوستان توجه کن و ی جورایی دیگه خودت رو بکش کنار تا موضوع و جریان رو به زمان بسپری تا ببینی که چه به مصلحته و پیش میاد
    این زور زدنا و جلو رفتنا از طرف شما ، دیگه داره شوهرت رو به ی آدم پر توقع تبدیل میکنه
    دوست ندارم این حرف بزنم اما من از حرفات اینطور برداشت میکنم که شوهرت شما رو دوست نداره ، کاش قبل ازدواج بیشتر دقت میکردی متاسفانه شما اختلاف طبقاتی هم دارید و این کار رو برای شما سخت تر هم کرده
    وقتی مردی به صراحت حرف از زن دوم میزنه یعنی فاتحه خیلی چیزا رو باید خوند ...

  4. 2 کاربر از پست مفید masomeh2016 تشکرکرده اند .

    danger (پنجشنبه 18 شهریور 95), fahimeh22 (پنجشنبه 18 شهریور 95)

  5. #53
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 شهریور 95 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1395-6-02
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    220
    سطح
    4
    Points: 220, Level: 4
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    و این پایبندی رو شما باید یادش بدی باید زنی خوب داشته باشه که بهش پایبند بشه نه زنی که بلای جونش بشه(دور از جون شما) خب وقتی تو سه بار در روز به شوهرت زنگ میزنی و احوال همو میپرسید دیگه شاید اقا محمد نیازی نبینه که به شما زنگ بزنه اون روزم از کجا معلوم واقعا یادش نرفته باشه(به دلیل مشغله کاری سخت پزشکی و کارخونه داری) شما چند روز بهش زنگ نزنین بعد ببینین چی میشه؟

    واسه این نمیخواستم جوابتو بدم چون ی حرف قشنگ هست که میگه:
    وقت خودرا بیهوده تلف توضیح دادن ها نکنید چون مردم انچه را دوست دارند بشنوند میشنوند تو هم فقط حرف طلاق رو دوس داری و عملیش میکنی تو مغزت پر شده از این جمله :من طلاق میگیرم پس هر چه قدرم ما حرف بزنیم هیچی

    و خواهشا دیگه لازم نیست دیگه مرتب مشاوره برین

    درمورد شب عقدهم وقتی تو گند میزنی به ماجرا و اون همه ناراحتی فکر نکنم با ی بغل کردن و بوسه از دل کسی بیرون بیاد


    ی خواهش دیگه:اگه نظرتون بر این شد که طلاق نگیرید هرچه زودتر مراسم عروسی رو برگزار کنید

    رابطه جنسی داشتین تا حالا؟اخه از ی طرف میگی تو رابطه جنسی سرده از طرف دیگه هم میگید مشاور گفته باید واسه ی بارم شدی رابطه جنسی داشته باشین

    شاید فقط به شما ن بلکه در کل میل جنسی کمی داشته باشند و توانایی جنسیشون پایین باشه اینم در نظر بگیرید

    وفتی شما صراحتا میگید از شوهرم تنفر دارم پس توقع دارین شوهرتون باشما چه جوری باشن؟

  6. #54
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 مهر 95 [ 09:21]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    605
    سطح
    12
    Points: 605, Level: 12
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 59 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Hanli نمایش پست ها
    من حس ميكنم مشكل من با كتاب خوندن و مشاور رفتن و.... حل نميشه، مشكلم زمانى حل ميشه كه محمد پايبندى به زنش و زندگيش رو ياد بگيره و تمركزش رو زندگى خودش باشه.
    محمد پايبندى به زنش و زندگيش رو ياد بگيره و تمركزش رو زندگى خودش باشه درسته

    اول یه سوال آیا این سوال و از همسرت بپرسی میگه من پایبند نیستم و حواسم نیست؟

    دوم حتی اگه پایبند نباشه و حواسش بهت نباشه و خوشی زده باشه زیر دلش که اومده باشه خواستگاری تو و زن گرفته باشه و الان تو یه زن نمونه و خوب و خوش اخلاق و فهمیده باشی فقط و فقط با
    با كتاب خوندن و مشاور رفتن و.... عمل کردن مشکلت حل میشه

    نه که از صد تا حرف صد تا مشاور چهارتا که به نفعته میکشی بیرون زوم میکنی روش و بعد دوباره آه و ناله سر میدی

    با این رفتارت این زندگی سرانجامی نداره
    زودتر طلاق بگیر لااقل پسره مجرد بمونه شاید دوست دختر ستبقش از تو با مهارت تر بود تونست براش یه زندگی خوب تشکیل بده و بچه دار شه .

    توی اون دعوا که نوشتی میدونی باید چی کار میکردی وقتی گفت من زن دوم میگرم ؟ باید میرفتی باید میگفتی من میرم هر وقت خواستی و زندگی با من رو بدون زن دوم بیا سراغم نه که دوباره فرداش محبت کنی نه که بگی دوست دارم نه که باز دعوا کنی باهاش و حرف زن دومم تو دلت بمونه
    یکذره به خودت احترام بذار یکم خودتو دوست داشته باش
    زده تو سرت دوباره رفتی کنارش خوابیدی؟؟؟؟؟

    اونوقت میگی ازش متنفری؟
    ازش متنفری اونم تحقیرت میکنه میزنتت میگه زن دوم میخواد ؟؟؟ ول کن برو چرا میچسبی بهش؟
    مگه بچه ای ؟ همش دعوا و تو سر و کله هم زدن که زندگی نیست




    ببین حنا من مشاور نیستم من تجربه کردم .
    البته من هم اون موقع نمیفهمیدم و وضعم این شد تو هم نمیخوای بفهمی انگار

    خودت نفهمی روزگار بهت میفهمونه . دیگه حرفی برای گفتن ندارم و تو تاپیکهات چیزی نمینویسم

  7. #55
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 شهریور 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-5-19
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,243
    سطح
    28
    Points: 2,243, Level: 28
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    121

    تشکرشده 81 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان حنا الان خودش درگیره اگه میتونید برای رفع مشکل و یا آرامش باهاش حرف بزنید در غیر اینصورت مدام حرف ننوشتن توی تایپیکش رو به روش نیارید
    خب خیلی از ماها مهارت ارتباطی بلد نیستیم و این باعث میشه به قول دوستان اونجا که نباید محبت کنه داره محبت میکنه و اونجا که باید با ارامش رفتار کنه همه چی رو خراب میکنه
    من نمیدونم که زندگی های گذشته هم مثل الان انقدر درگیری وجود داشت ؟خیانت بود؟ طلاق بود ؟ خب نبود
    پس چرا الان ما هممون ناتوان شدیم توی مشکلات ؟
    انگار ربطی به فقیر و غنی نداره ، بی سواد و با سوادم دیگه مطرح نیست ، کل افراد را درگیر کرده
    هممون توی سن 25 تا 30 هستیم که انگار ی عمره داریم با مسایل این چنینی درگیر میشیم
    به هر حال حنا خانم تصمیمت رو بگیر
    من به شخصه توی تایپیکت می نویسم ، چون می فهمم که از خانواده که ساپورت نمیشی ، شوهرتم که دست رد داره میزنه ، پس بشین و جمع بندی کن
    تصمیم نهایی بگیر
    تا حالا هر چی پیش اومده رو روی یک کاغذ بنویس
    هر چی مشاور رفتی و هر چی گفتن و یادته رو بنویس
    ببین چی کار باید بکنی
    همه بچه های این تایپیک معتقدن شما داری به نا کجا اباد میری
    خودت ببین و تصمیم بگیر
    بهترین مشاور خودت هستی
    ببین میتونی از خانواده خودشم کمک بگیری ؟
    من یکم زندگیم متشنج شد این ی ماه اخیر ، با خوب کردن روابطم با خانوادش و فشار خانوادش تقریبا تونستم ی جورایی حل کنم (شایدم به ظاهر حل شده ) اما حرف خانواده خیلی تاثیر داره
    یادمه نوشته بودی با مادرش رابطه خوبی نداری ،این رابطه رو بساز ، خوب بساز ، از هر دری میتونی وارد شو و دلشون به دست بیار و پشتوانه اونا رو برای خودت بخر

  8. 3 کاربر از پست مفید masomeh2016 تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (جمعه 19 شهریور 95), آبی آسمونی (جمعه 05 آذر 95), ستاره زیبا (پنجشنبه 18 شهریور 95)

  9. #56
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 آبان 96 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    179
    امتیاز
    4,001
    سطح
    40
    Points: 4,001, Level: 40
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    33

    تشکرشده 208 در 97 پست

    Rep Power
    36
    Array
    حنای عزیزم من صبح کلی برات نوشتم اما ارسال نشد
    من یادمه خودم کتاب روانشناسی زیاد میخوندم همیشه دستور العملاشو انجام میدادم و به نتیجه نمی رسیدم فکر میکردم اون حرفا الکیه اما عملکرد من اشتباه بود
    تو باید چندین بار هر کتاب رو بخونی تا ملکه ذهنت بشه و بتونی بهش عمل کنی وگرنه بدون عمل فایده نداره
    تا دلت بخواد واسه همه موضوعات کتاب هست لطفا یه سرچ کن و هرچی مطلب هست بخون چندین بار
    یه دوره هایی هست که اط طریق ارسال ایمیل های روزانه یه تمرین هایی بهت میده که همزمان عمل کردن رو هم یاد بگیری من صبح گشتم واسه خیانت و اینا پیدا نکردم اما واسه زندگی متاهلی و روابط با همسر بود اگر بخوای بهت ادرسشو بدم

  10. کاربر روبرو از پست مفید زانکو تشکرکرده است .

    آبی آسمونی (جمعه 05 آذر 95)

  11. #57
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    برای خودت احترام قایل باش یه احترام واقعی
    اویزون نباش اعتماد به نفس داشته باش
    اونقدر با رفتارهاش داغونت کرده که اصلا خودتم یادت رفته مسیر درست و رفتار درست چیه

    تو چرا باید اینقدر ادای دوست داشتنشو در بیاری که برای اثباتش وقیحانه ترین کار دنیارو ازت بخواد؟؟؟
    اون خیلی خوب فهمیده تو برا چی باهاش موندی چون میدونه با اونهمه بلایی که سرت اورده و تو همچنان قربون صدقش میری معلومه یه جای کار میلنگه هر ادم عاقلی هم باشه میفهمه قضیه عشق نیست و چیز دیگه ایه

    منظورم اینه وقتی تا این حد خودتو نادیده میگیری و الکی خودتو بهش میچسبونی اون میگه محاله این از روی دوست داشتن باشه بخاطر جیبمه که اینهمه تحقیرو میپذیره بذار بیشتر اینکارو بکنم ببینم تا کجا باهام میاد

    همسرت به شدت خود شیفتس و رفتارهای شما باعث میشه به شدت این مشکلش شدیدتر بشه در رابطه با شما

    یادت باشه برای خیانت کردن همسرت به شما .........حتما لزومی نداره که پیشش باشی یا نباشی

    اگر دلش باهات نباشه وپایبندی تو ذاتش نباشه نمیتونی هیچ کاری بکنی خیالت راحت

    پس فکر نکن اگه بهش بچسبی دیگه خیانت نمیکنه اگر بری یه مدت پیشش نباشی راه براش باز میشه خواهش میکنم اینو از مغزت بیرون کن

    نظر شخص خودم راجع به زندگی

    من دلم نمیخواد تو کاخ زندگی کنم اما خدمتکار کاخ باشم دلم میخواد تو یه خونه ی کوچیک زندگی کنم اما ملکه ی خونم باشم (این شعار نیست چیزیه که به شدت بهش معتقدم و دقیقا تو

    زندگیم تجربش کردم ) دلم نمیخواد همسرم با ماشین چند صد میلیونی منو مسافرت ببره اما با چشم گریون برم گردونه دلم نمیخواد سفر دور دنیا برم بهترین لباس هارو بپوشم و بهترین

    رستورانها رو برم اما حسرت یه عزیزم همسرم تو دلم بمونه

    منو همسرم بعضی وقتها سه روز تو خونه فقط نشستیم فیلم دیدیم با هزینه کمتر از بیست هزار تومن اما قشنگترین لحظه هارو تجربه کردیم گاهی وقتها فقط میریم تو شهر دور دور کردن بدون هزار تومن خرج کردن اما عاشقانه ترین لحظاتو داشتیم اینو یادت باشه که پول خیلیییییییییییی خوبه بر منکرش لعنت اما همه چیز نیست و به تنهایی خوشبختی نمیاره برای خوشبخت زندگی کردن لازمه اما کافی نیست

    ادمها خودشون انتخاب میکنن زندگیشون چطوری باشه شماهم بشین تکلیفتو با خودت روشن کن ببین خوشبختی رو تو چی میبینی

    بعدش بشین مشکلاتتونو کامل پیدا کن ضعف های خودتو بشناس برطرفش کن اگر زندگیت درست شد که هیچی اگرنه اونوقت تصمیم بگیر ببین میتونی همون جوری باهاش ادامه بدی یا نه

    اگرچه همسر شما خیلی پر از اشکاله اما انصافا شماهم بی اشکال نیستی
    شما اصلا رفتارت در حد سنت نیست باورکن اگه نگفته بودی چند سالته من میگفتم نهایت بیست و دو سالته

    اخه تو چرا اینقدر لوسی؟؟یه ذره محکم باش جربزه داشته باش چرا اجازه میدی تحقیرت کنه؟؟؟
    میدونی شصت درصد رفتاری که ادمهای دیگه با ما دارن به شخصیت و مدل رفتار کردن ما بستگی داره چهل درصدش خود اون شخص؟؟؟؟

    وقتی شما با یه مانتو یا یه گردنبند خروارخروار توهینو فراموش میکنی خب معلومه که همسرتم حد شمارو در همون اندازه میبینه
    وقتی یه ذره بی محلت میکنه دست و پات میلرزه یه ذره میاد سمتت زبونت دراز میشه خب معلومه باهات بازی میکنه

    سعی کن یاد بگیری کجا باید سکوت کنی کجا باید اسمونو به زمین ببافی و کجا باید قربون صدقه بری
    شما خیلی باید رو خودت کار کنی
    خیلییییییییییی کتاب بخون بجای اینکه هی چرتکه بندازی امروز چند دفعه زنگ زدم یا اون زد
    از یه مشاور کار بلد هم استفاده کن

    حالا فردا باز میای میگی محمد برام لباس خرید رفتیم یه رستوران شیک شام خوردیم قربون صدقش رفتم دعوامون شد زدیم تو سر هم من رفتم خونمون اونم رفت پیش دوست دخترش بچه ها چکار کنم

    بجای اینکارا و اویزون شدن به همسرت یه مدت کلا بیخیالش بشو و بشین کتاب بخوووووووووووووووووووون
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : پنجشنبه 18 شهریور 95 در ساعت 20:46

  12. 2 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    masomeh2016 (یکشنبه 21 شهریور 95), آبی آسمونی (جمعه 05 آذر 95)

  13. #58
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    شما احتمالا خلا عاطفی و کمبود محبت دارید و حمایت درست عاطفی نشدید که اینقد شخصیت وابسته و مهر طلب پیدا کردید
    هرکسی یه جورو یه مدل این خلا رو پر میکنه،
    این رابطه ای که الان گرفتارش شدید، رابطه اسیدیه ،توش عشق و دوست داشتنی نیست ، فقط بهم عادت کردید
    و چون هنوز داخلش هستید، کلافه اید، شما اگه از رابطه بیرون بیاید، تنها باشید، کم کم به اون آرامش میرسید، چون وقتی دائم مجبور نباشید حرص بخورید، شک ورتون نداره، وسواس فکریتون از بین بره خودبخود میفهمید که چقدر راحت شدید
    شما این مثل ناز زن ، نیاز مرد رو برعکس کردین ، هرچقدر تو سرتون میزنه ، بازم میرید نازشو میکشید

    شما ازون دسته اول زنایی که گفتم نیستید، فقط خودتون ضرر میکنید و ضربه میخورید و مطمئن باشید که حتما از یه جا دیگه بیرون خواهد زد ، که زده، شما میگی باچادرو عینک میشینی سرکوچه میپاییش، یعنی کل وجودت شده شک ، عذاب ، استرس، اضطراب ...
    بالاخره ما انسان هستیم، ربات که نیستیم !
    مگه میشه یه نفر هی عذاب بکشه و هیچیشم نشه؟

    جای لذت بردن از رابطه و خوش گذروندن، فقط دعوا میکنین، انگار که معتاد شده باشید و فقط وقتی دعوا میکنید ارضا میشید
    این روح و روان آدم رو بهم میریزه
    به نظرم شما به خودتون فشار بیارین که اعتماد به نفستون بره بالا و به خودتون فقط توجه کنید ، به خودتون برسید، برای خودتون، نه برای کس دیگه ، قدرتتونو دوباره پیدا کنید ، از بیرون اگه بهش نگاه کنی میفهمید که همچین آش دهن سوزی هم نبوده که اینقدر بخاطرش خودتونو شکنجه کردید

    شما تو قصر زندگی کن، سرتاپاتو طلا بگیرن، اما یه لحظه آرامش نداشته باش ، هرروز آرزوی مرگ میکنی


    من متوجه نمیشم ازینکه میگین رابطه جنسی ندارید چیه؟پس چجوری پیش هم میخوابید و میگید که قبلا باهم زندگی میکردین؟ خواهر برادری؟!
    همسرتون الان به شما بی حسه، بعد از عروسی حسش برمیگرده؟
    پس میل جنسیشو چجوری ارضا میکنه؟
    ویرایش توسط delkhaste : پنجشنبه 18 شهریور 95 در ساعت 21:05

  14. #59
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 فروردین 96 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,459
    سطح
    52
    Points: 6,459, Level: 52
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    305

    تشکرشده 406 در 145 پست

    Rep Power
    49
    Array
    چند تا نكته رو اول بگم؛
    ١) اينكه دوستان ميگن برخوردات اشتباهه براي اينه كه توي بدترين زمان بحث و دعوا راه ميندازي و توي بدترين زمان ميري منت كشي و از همسرت ميخواي كه بغلت كنه! يه لحظه جاهاتون رو عوض كن. واقعا چه احساسي به همسري داري كه دعواهاي ريز ريز ميكنه و بعد هم سريعا مياد التماس؟؟ كه يعني من همش درگيرم تا يه بحثي راه بندازم! اصلا هم موضوع بحث مهم نيست چون تهش بازم تو رو ميخوام!!
    ببين تو نبايد انقدر با همسرت بحث راه بندازي. حتي اگه واقعا ازش پر باشي، فقط زماني حق داري بحث كني كه نسبت به اون موضوع فكر كرده باشي و ديگه تصميم گرفتي عواقبش رو بپذيري. يعني تحت هر شرايطي حاضري تا ته قضيه بري تا به اون چيزي كه ميخواي برسي. انقد با دعواي ريز ريز زندگي خودت و همسرت رو فرسايشي نكن!!


    ٢) بر خلاف تصورت، جدايي براي تو بسيار ضربه زننده خواهد بود. چون تو كسي هستي كه بيش از حد داري براي اين زندگي تقلا مي كني. درسته كه رفتارات پر آشوبه و هدف دار نيست ولي به هر حال داري انرژي زيادي رو صرف مي كني. و اگه اين انرژي نتيجه نده، به راحتي تو رو به زمين ميزنه.
    بنابراين سعي كن چنان منطقي رفتار كني كه نتيجه اي كه ميگيري دقيقا همون چيزي باشه كه عقل و دلت تعيين كرده تا بتوني راحت تر باهاش كنار بياي. حالا چه بخواي ادامه بدي و چه بخواي جدا بشي.



    - - - Updated - - -

    خب بريم سر صحبت اولم؛
    من بر خلاف نظر اكثر دوستان كه انگار يه جوري اصرار دارن چشمتو ببندي و تصور كني هيچ خيانتي در كار نيست و ...، ميگم كه بايد سعي كني شخصيت همسرت رو تجزيه تحليل كني و بسنجي آيا مي توني باهاش ادامه بدي؟!
    اين شناخت مربوط به قبل از ازدواجه ولي متاسفانه تو اون زمان وقت لازم رو صرف نكردي و خام يكي دو تا نكته مثبت شدي و فكر كردي خب ديگه با بقيه ش كنار ميام!
    در شرايط الان بايد به شدت از هر بحثي دوري كني و ديگه راجع به طلاق حرف نزن تا زماني كه تصميم قطعي بگيري!


    ما اينجا بر اساس توصيفاتت شخصيت همسرت رو ميشناسيم كه كار سختيه ولي خودت بهترين فردي هستي كه ميتونه به شناخت مناسب برسه.
    بر اساس توصيفاتت همون طور كه قبلا هم گفتم همسرت از اون دسته مردهاست كه فكر ميكنه حالا كه پول داره بايد نهايت لذتش رو هم از زندگي ببره. اين تفكر بين مردها خيلي رايجه و من واقعا تعجب مي كنم چرا بعضا ميگن همسرت آدمي نيست كه در مقابلش بخواي بين پول و عشق انتخاب كني!!! الان از آقايوني كه ميان اينجا يه سوال بپرس كه اگه مردي توان مالي داشته باشه و سر و گوشش نجنبه بهش چي ميگن؟!
    نميشه كه دستامون رو بذاريم رو گوش ها و چشمامون و بگيم نه امكان نداره ما نميخوايم بگيم اين مسائل وجود داره!


    خب من قبلا گفتم دوباره ميگم كه بايد پتانسيلت رو بسنجي. معمولا دو تا نكته هست كه باعث ميشه خانم ها از خيانت مردشون آسيب ببينن. اولي و مهمترينش اينه كه مرد از زندگي زنش كم بذاره و در عوض جاي ديگه خرج كنه. دومي هم حس حسادت زنانه كه وقت و احساسي رو كه مي تونه براي تو صرف كنه، به پاي يكي ديگه بذاره. الان تو تقريبا از هر دوي اينا بدون آسيب موندي! پس شايد بتوني با اين قضيه كنار بياي و در عوض در طول زمان كاري كني كه همسرت رو مثل موم توي دستات بگيري!
    ببين نه اصراري هست كه تشويقت كنم طلاق بگيري و نه اصراري براي موندن. من جاي تو بودم دقيقا مي دونستم چي ميخوام. ولي من تو نيستم و تو يه آدمي كه شايد بتوني به وضعيت موجود جور ديگه اي نگاه كني.
    نميشه كه هم خر رو داشت و هم خرما رو! شايد به مرور زمان بتوني با هنر خودت هر دوشون رو جمع بزني و شايد هم نه! بشين حساب كتاب كن از زندگي چي مي خواي!

  15. #60
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    همه ی پست های شما رو نخوندم. جسته گریخته نگاهی به نوشته های شما کردم. (پست های مشاوره ی دوستان رو بیشتر خوندم). شاید نظرم درست نباشه. اما به نظرم میاد الان بزرگترین مشکل شما اینه که خیلی بحث می کنین و خیلی حرف می زنین. هم توی فکرتون پر از حرفای تو در تو هست و خیلی شلوغو نامنظمه. هم بیرون از فکرتون در حرف زدن و برخورد با شوهرتون و احتمالا دیگران. این باعث میشه که هنوز مشکل قبلیتون حل نکردین مشکل جدید ایجاد شه. و همین شلوغی بی حد هم در ذهن هم در گفتارتون باعث میشه خسته و فرسوده شین.

    یه کم اروم باشین. اروم باشین هم ذهن خودتون رو اروم کنین هم سعی کنین بیخودی حرف نزنین بحث درست نکنین. یه کم خستگی در کنین. ذهن رو می تونین با ورزش هایی مثل یوگا کم کم اروم کنین. یا کار کنین. کاری که همه ی ذهن شمارو بگیره و متمرکز کنه و شکوفا کنه شما رو که وقت نکنین هر ثانیه به شوهرتون فکر کنین. به جای بحث های بی پایان با شوهرتون روی کار مفید و پر ثمر کم کم تمرکز کنین. (یوگا- کار رشته ی تحصیلیتون- مطالعه در یک یا دو زمینه که بهش علاقه دارین - هر کاری که ذهن شما رو اروم کنه روحیه شما رو بهتر کنه و کم کم شما رو به سلامت و ارامش نزدیک تر کنه خوبه). سکوت و ارامش فکری و در نتیجه ارامش رفتاری به شما می ده.

    و روانشناس خوب پیدا کنین یه مدت برین پیشش. مشاوره بگیرین.

  16. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    میشل (پنجشنبه 18 شهریور 95), آبی آسمونی (جمعه 05 آذر 95)


 
صفحه 6 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.