به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 32
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 دی 95 [ 08:38]
    تاریخ عضویت
    1395-4-27
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    912
    سطح
    16
    Points: 912, Level: 16
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    49

    تشکرشده 21 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    یک رازهایی تو زندگیم بوده که به کسی نگفتم.با دونستن این چیزا فکر برگشتن اشتباهه؟

    سلام.از دوستانی که به کمک کردن تا از این شرایط بحرانی تا حدی خارج بشم ممنونم.می خوام یک سری مطالب در مورد زندگی خودم بگم که تا حالا پیش هیچ کس نگفتم یعنی رازهایی که تو دل خودم نگه داشتم.چون فکر می کردم خیلی ضایع میشم اگر کسی متوجه این مشکلات من بشه.همون جور که قبلا گفتم من با کسی ازدواج کردم که ادعای عاشق بودن داشت.ولی تو زندگی رفتار یک مرد عاشق رو زیاد نداشت.بد دهن بود به من احترام نمی ذاشت.پر توقع بود.خیلی مستبد و زورگو بود.با اینکه من شاغل بودم کوچکترین همکاری در کارهای خونه نمی کرد.ولی اخلاق های خوبم داشت با اون بهش خوش می گذشت.ولی از همون روزای اول عقد سر مسائل جنسی توافق نداشتیم.من دوست داشتم تا روز عروسی اتفاقی نیفته.به نظر اون مسخره می اومد.تا بالاخره یه روزی یه جایی به بدترین شکل ممکن این اتفاق افتاد.قبل عروسی.می تونم بگم یکی از زجر آور ترین خاطراتم هست.نه قبلش و نه بعدش هیچ محبتی به من نکرد.به دروغ می گفت هیچ کاری نمی خواد کنه ولی من هرچی داد زدم خواهش کردم قسمش دادم تاثیری نداشت.حتی بعدش عصبانی و بداخلاق بود.و گفت چرا خون نیومد!؟!.البته من بعدا بهش نشون دادم که خون اومده بود.و اون هم خوب شد.بعد از اون خودش از کارش پشیمون شد ولی اون خاطره بعد تو ذهن من موند.تو زندگی هم همین مشکلات بود.بعضی وقتا دستای منو می بست.یا پرتم می کرد رو تخت.هرکار که دوست داشت به زور می کرد.محبت نمی کرد نوازش نمی کرد.خیلی وقتا بدنم کبود می شد.اگر بهش تذکر می دادم یکم رعایت می کرد بعدش دوباره همون جوری می شد.اوایل بعدش که می دید کبود شدم ناراحت می شد می گفت از دوست داشتن زیادمه.ولی یه مدت بعد می گفت تو زیادی پوستت حساسه زیادی ظریفی.همه زنا از مردایی مثل من خوششون میاد.همه زنا آرزوشون هست با مردی مثل من باشن.ارتباط دهنی براش خیلی مهم بود ولی من اوایل فکرشم حالمو بد می کرد ولی اون به زور می خواست این کارو کنم.اوایل به زور.بعد از یه مدت می گفت خودت رغبت نداری منم خوشم نمیاد.برای همین چون می دونستم دوست داره خودم رو راغب نشون دادم.کم کم کلا ذهنیتم و حسم نسبت به این موضوع تغییر کرد و دوست داشتم کارایی که دوست داره انجام بدم.
    تا موقعی که باردار شدم اقدام برای بارداری برام مهم بود بهش گفته بودم من اون اتفاق اول اونجوری نشد که دلم می خواست اینبار به حرف من توجه کن.دلم می خواست یه سری چیزهایی که تو دین سفارش شده انجام بدم.دلم می خواست ارتباطمون عمیق و عاشقانه باشه.ولی بازم نشد.بازم مثل همیشه حتی حرفای بدی هم می زد.وقتی که باردار شدم رفتارش خیلی خوب بود خیلی مهربون و عاشقانه.ولی وقتی سقط شد فقط روز اول خوب بود.بعدش می گفت تو عرضه نداشتی بچه رو نگه داری.تو دهات زنا چه جوری بچه دار می شن.یادمه یه روز با مادرم رفته بودم دکتر.مطبش نزدیک بود پیاده می تونستیم بیام.ولی چون حالم خوب نبود بهش زنگ زدم بیاد دنبالم.وقتی اومد جلوی مامانم گفت یه جوری رفتار می کنی انگار زاییدی!!!!!!!هر وقت زاییدی این نازارو بکن.نمی دونید چقدر آدم تحقیر میشه.چقدر دلم شکست.انقدر نمی فهمید که به جای اینکه مرهم دردم باشه زخم زبون می زد.تو خونه بهم می گفت تو نمی تونی بچه دار شی من باید زن بگیرم.می گفت اصلا بچه دارم شی من باید زن بگیرم تو نصف ماه رو مریضی.زنای دیگه ۳ روزن.می گفتم کی گفته زنای دیگه سه روزن؟می گفت اینترنت.منم می گفتم برو اطلاعاتت رو ببر بالا الکی حرف نزن.وقتی خیلی ناراحت می شدم می خندید می گفت شوخی کردم ولی بازم می گفت.می گفت من از اول زندگی مون دقت کردم تو همش مریضی.کلا سه روز خوبی.در حالیکه زنای دیگه فقط سه روز مشکل دارن.می گفت من سرم کلاه رفت باید تو خواستگاری اینارو ازت می پرسیدم.منم بهش گفتم از این به بعد بزن تو تقویم.انقدر تهمت الکی به من نزن.همون ده روزم می گفت خیلی زیاده.دو سه روز قبلش میری پیشواز دو سه روز بعدش میری پسواز.زندگیت کلا مختل میشه.تو به خاطر فیبروم این مشکل رو داری.من باید زن بگیرم.که اون موقع ها برم پیش اون.این جور حرفاش باعث شده بود من ازش متنفر شم.منم یه روز که خیلی عصبی بودم بهش گفتم از اول زندگیمون تا حالا هیچ وقت از ارتباط با تو لذتی نبردم.فیبرومم به خاطر زجری که بهم دادی به وجود اومد.گفتم به من خیانت کردی لیاقت من رو نداشتی.منو تو مریضم کردی.گفتم اون بچه ام به خاطر تو سقط شد.حضرت محمد گفته نطفه ای که تو شرایط عاشقانه بسته میشه خوبه.خیلی تعجب کرد چون من همیشه صبور بودم هیچ وقت انقدر تند بهش انتقاد نمی کردم.اول سکوت کرد بعدش یه عالمه حرف بر به من زد.که سرد مزاجم و مشکل دارم و اطلاعات جنسی ندارم.بعد از اونم که گفتم کلا ارتباطمون قطع شد.
    بعدش من از رفتارم پشیمون شدم گفتم اون حرفارو الکی گفتم ولی اون هر روز با من سردتر می شد.ازم ایراد می گرفت می گفت حسی بهم نداره
    می گفت اشتباه کردم ازدواج کردم باهات.دنیای ما باهم فرق داره.من گریه می کردم می گفتم دوست داری من چه جوری باشم؟ خیلی خودمو خوار می کردم.نمی خواستم جدا بشیم.علنا می گفت جدا بشیم التماس می کردم که زنی میشم که اون دوست داره.سعی می کردم لباس هایی که دوست داره بپوشم.به خودم برسم بهش خیلی می رسیدم.ولی اون به من اصلا توجه نمی کرد اگه موهامو رنگ می کردم یه رنگ دیگه رو نشون می داد می گفت این خوبه.
    از تیپم ایراد می گرفت می گفت مانتو جدید نمی پوشی.از اینا که الان دخترا می پوشن بپوش.
    می گفت سی...نه هات مثل ژله می مونه سفت نیست.افتاده است.یه عکسایی می فرستاد از سی...نه های عملی می گفت اینجوری خوبه.می گفتم اونا عمل کردن می گفت حسودی.همه بدن فقط تو خوبی.می گفتم عزیزم منطقی باش این قسمت بدن استخون نداره عضله نداره.چه جوری اونجوری وایسه.بعد تو الان فهمیدی مثل ژله می مونن؟؟چطور همیشه از من تعریف می کردی.به خدا اوایل به من می گفت تنت مثل پری می مونه.می گفت خیلی فرم بدنت خوبه.حتی موقع رانندگی تو ماشین بعضی وقتا بهم دست می زد می گفت.می گفت قشنگ ترین چیزای دنیا رو داری. تحمل ندارم برسیم خونه.می گفت اون موقع به نظرم خوب بود.الان نیست.الان سی.. نه سفت می خوام.این حرفا رو به هر زنی بگن دق مرگ می شه نمی دونم چرا من نمی مردم.
    به خاطر این حرفاش دیگه تو دلم جایی نداشت ولی نمی خواستم جداشم.فکر می کردم با محبت و به خودم رسیدن به خونه رسیدن جذبش می کنم.چندین بار متوجه شدم خیانت می کنه زیر بار نمی رفت.
    خیلی وقتا که می دید واقعا دارم می رم نمی ذاشت ابراز پشیمونی می کرد گریه می کرد می گفت تو زن خوب منی.خانم خونه منی نمی زارم بری.می گفتم پس حرفات راجع به طلاق چی بود می گفت زر زدم الکی گفتم.می خواستم حرست بدم.بعد دوباره که بد می شد و از اون حرفا می گفت که به درد هم نمی خوریم جفت مون هم رو اذییت می کنیم می گفتم می دونم الکی می گی می گفت نه واقعی می گم اون موقع که گفتم الکی می گم زر زدم.
    خلاصه اینکه منم نفهمیدم چی دلش می گذره.ولی الان می خواد رجوع کنه.می گه هرچی تو و خانوادت بگن قبول می کنم.
    الان دیگه نه ازش متنفرم نه حسی دارم بهش.نمی دونم چی باید بگم بهش؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید carameli تشکرکرده است .

    اسما@ (دوشنبه 11 مرداد 95)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    به نظر من از اشتباه هم یک چیزی اون ورتره. شوهر سابق شما بارها به شما تجاوز کرده و نسبت به شما خشونت جنسی داشته. علاوه بر اینکه جسمتون رو آزار داده بی رحمانه روحتون رو هم شکنجه داده. واقعا فکر می کنید یک درصد احتمال داره آدمی که این خلق و روحیات رو داره عوض بشه؟ نهایتا یک ماه خوب خواهد بود و بعدش از سابق هم بدتر خواهد کرد.

  4. 7 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    carameli (دوشنبه 11 مرداد 95), mahasty (دوشنبه 11 مرداد 95), sara 65 (دوشنبه 11 مرداد 95), sphinx (یکشنبه 10 مرداد 95), اسما@ (دوشنبه 11 مرداد 95), بارن (دوشنبه 18 مرداد 95), داود.ت (دوشنبه 18 مرداد 95)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 فروردین 96 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,459
    سطح
    52
    Points: 6,459, Level: 52
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    305

    تشکرشده 406 در 145 پست

    Rep Power
    49
    Array
    فعلا نميشه نظر داد كه رجوع براي شما خوبه يا بد ولي ميتونم بگم زوده. هم براي شما و هم براي ايشون. متاسفانه شما با يك سري ديدگاه هاي كليشه اي و سفت و سخت وارد زندگي زناشويي شدين. اگه كمي قبل تر راجع به خيلي مسائل اطلاعات پيدا ميكردين خيلي از رفتارهاي همسرتون انقدر ديوصفتانه جلوه نميكرد كه به قول دوستمون تنها احساس يك زني رو داشته باشيد كه بهش تجاوز شده. همين طور متقابلا همسر شما بدون اينكه دركي از شرايط شما و حالات روحي شما داشته باشه، به رفتار خودش ادامه داده.
    در كل واضحه كه ايشون به شما تمايل و ميل داره ولي شما دونفر توانايي ارتباط برقرار كردن رو ندارين. بهتره زير نظر يك مشاور حرفه اي ادامه بدين تا هم از اون احساس هاي منفي گذشته رها بشين و هم اين بار با شناخت بيشتر، تصميم بگيرين كه آيا مي تونين با هم ادامه بدين؟

  6. 3 کاربر از پست مفید setare_000 تشکرکرده اند .

    carameli (دوشنبه 11 مرداد 95), اسما@ (دوشنبه 11 مرداد 95), بالهای صداقت (سه شنبه 19 مرداد 95)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 آبان 00 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1388-2-15
    نوشته ها
    532
    امتیاز
    15,820
    سطح
    80
    Points: 15,820, Level: 80
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    2,510

    تشکرشده 2,960 در 521 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    78
    Array
    سلام خانوم كاراملي

    از خوندن پستتون متاثر شدم.
    همسر سابق شما بيمار هستن. متاسفانه رفتارهاي جنسي كه شما از ايشان ديديد بيشتر رفتارهاي سادو مازوخيسمي غير انساني هست كه معمولا فقط در فيلم هاي جنسي خاص ديده ميشود. با توجه به مسائلي كه عنوان داشتيد حدسم اين هست كه ايشان متاسفانه به ديدن اين فيلم ها عادت داشته اند و به شدت از انها تاثير گرفته اند.

    بازگشت به زندگي با ايشان ممكن هست اما هردو شما بايد تغييراتي را در نحوه تعامل با يكديگر انجام بدهيد. كه قاعدتا يكي از اين موارد بي شك رفتار جنسي همسر شماست كه نياز به پذيرش به عنوان يك رويكرد غلط از سمت ايشان، درمان و مشاوره دارد.

    توصيه من به شما اين هست كه اگر در همه موارد (پس از انجام مشاوره) با ايشان به توافق رسيديد مدتي را به صورت موقت و نه دائم (مثلا شش ماه) با ايشان زندگي كنيد تا مطمئن بشويد آيا تغييرات ايشان واقعي بوده يا صرفا در حد شعار بوده اند.

    موفق باشيد
    كامران
    عاشق همه سال مست و رسوا بادا

    ديوانه و شوريده و شيدا بادا

    با هوشياري غصه هر چيز خوريم

    چون مست شديم هرچه بادا باد


  8. 6 کاربر از پست مفید kamran2007 تشکرکرده اند .

    carameli (دوشنبه 11 مرداد 95), fahimeh.a (یکشنبه 10 مرداد 95), setare_000 (یکشنبه 10 مرداد 95), اسما@ (دوشنبه 11 مرداد 95), بالهای صداقت (سه شنبه 19 مرداد 95), شیدا. (دوشنبه 11 مرداد 95)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مهر 95 [ 20:44]
    تاریخ عضویت
    1395-4-14
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    762
    سطح
    14
    Points: 762, Level: 14
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    24

    تشکرشده 75 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید که رک می گم.این که بعد از تحمل تجاوز و شکنجه براتون سوال هست که برگردم یا نه نشونه عدم سلامت روانی شماست.فعلا مساله ایشون رو رها کنید و روی خودتون فوکوس کنید.یکی دو بار در پست ها تاکید کرده بودین که از اول می دونستین ایشون زورگو و عصبیه و با این حال مشکلی با این قضیه نداشتید.به نظر میاد گرایشات مازوخیستی در شما باشه یا در دام فانتزی های ذهنی/جنسی تیپیکال دختران ایرانی افتادید که مرد زورگو و خشن رو حامی خوبی برای زندگی و واجد مردانگی می دونن.شاید در کودکی تحت خشونت و تحقیر بودین یا چیزی که من ازش اطلاع ندارم.به هر حال مشاور و روانشناس نمی تونن به شما کمکی بکنن.به نظرم پیش یه روانکاو خوب برید تا ریشه یابی بشه.

  10. 4 کاربر از پست مفید sphinx تشکرکرده اند .

    Amina (دوشنبه 11 مرداد 95), carameli (دوشنبه 11 مرداد 95), اسما@ (دوشنبه 11 مرداد 95), بارن (دوشنبه 18 مرداد 95)

  11. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    شما فعلا به برگشتن یا برنگشتن فکر نکن
    به نظرم بهتره به مشاور و روانشناس مراجعه کنید تا در این مورد درمان بشید (رابطه جنسی خشن و تجاوز و آثاری که روی شما گذاشته)
    بعد برای برگشتن یا ازدواج مجدد تصمیم بگیرید.

    حتما به متخصص مراجعه کن.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  12. 7 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Amina (دوشنبه 11 مرداد 95), carameli (دوشنبه 11 مرداد 95), fahimeh.a (سه شنبه 19 مرداد 95), ناهیدگل (سه شنبه 19 مرداد 95), آنیتا123 (دوشنبه 11 مرداد 95), اسما@ (دوشنبه 11 مرداد 95), بارن (دوشنبه 18 مرداد 95)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 دی 95 [ 08:38]
    تاریخ عضویت
    1395-4-27
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    912
    سطح
    16
    Points: 912, Level: 16
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    49

    تشکرشده 21 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متوجه نمیشم چرا می گید تجاوز!؟من چنین چیزی نگفتم.شاید بد نوشتم.فقط جنبه های منفی شخصیتش رو نوشتم.
    آقای کامران دقیقا درست گفتین.البته جز این مطلب که بیمار بود.ایشون بیمار نبود.انقدر رفتارش حاد نبود.
    amina عزیز شکنجه روحی رو واقعا قبول دارم ولی از نظر جسمی شکنجه نبود.
    شیدا جان آثاری روی من نمونده من مورد تجاوز و شکنجه قرار نگرفتم.احساس می کنم متن نوشته های من خیلی بد بوده که این طوری برداشت کردین.

  14. کاربر روبرو از پست مفید carameli تشکرکرده است .

    اسما@ (دوشنبه 11 مرداد 95)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 04 دی 95 [ 08:38]
    تاریخ عضویت
    1395-4-27
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    912
    سطح
    16
    Points: 912, Level: 16
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    49

    تشکرشده 21 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شایدم شما راست می گید من به بدبختی عادت کرده بودم.فکر کنم واقعا روانی ام.لیاقت مورد احترام قرار گرفتن رو ندارم.دو دلم برگردم به یک زندگی خاک برسری.به خاطر اینکه یه خانواده داشته باشم.خیلی ممنون از نظراتتون.خدانگهدار

  16. کاربر روبرو از پست مفید carameli تشکرکرده است .

    اسما@ (دوشنبه 11 مرداد 95)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 96 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    2,234
    سطح
    28
    Points: 2,234, Level: 28
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    78

    تشکرشده 156 در 94 پست

    Rep Power
    30
    Array
    خیلی متاثر شدم از رفتار همسر شما خدا بهت صبر دهد
    هردو برید با هم پیش مشاوره و مشکلات را باز گو کن و تنها شرط بازگشتت این باشد که اقا باید تغییر کند اشتباهاتش را بپذیرد و کتبا به شما اعلام کند خیلی محکم با این مسئله بر خورد کن اگر میخاهی برگردی تا زندگیت دوام داشته باشد

  18. کاربر روبرو از پست مفید اسما@ تشکرکرده است .

    carameli (چهارشنبه 20 مرداد 95)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 مهر 95 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1395-5-01
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    282
    سطح
    5
    Points: 282, Level: 5
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 20 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما حتي متوجه نيستين بهتون تجاوز شده. بهتره تا بازيابي خودتون به فكر رجوع نباشيد.
    تجاوز زماني اتفاق ميافته كه شما صراحتا اعلام ميكنيد كه به ارتباط رضايت نداريد ولي ايشون كار خودشو انجام ميده. شما نوشتين امادگي نداشتين و حتي التماس كردين كه اين كارو نكنه!

  20. کاربر روبرو از پست مفید سپيده دم تشکرکرده است .

    carameli (چهارشنبه 20 مرداد 95)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عشق عمیق من ب کسی ک جایی تو زندگیش ندارم
    توسط negaham در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: چهارشنبه 30 بهمن 92, 13:55
  2. تو رستم دستانی از زال چه می ترسی
    توسط ani در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 14 خرداد 90, 12:17
  3. یه کسی منو راهنمایی کنه تو رو خدا !!!!!
    توسط varjavand در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: جمعه 10 خرداد 87, 19:50

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.