به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array

    6 اشتباه های عمدی پشت سر هم همسرم

    با سلام خدمت شما دوستان گرامی

    نمی دونم اخرین پستی که گزاشتم کی بود؟ مشکلاتی دو این مدت داشتم اما احساس می کنم وقتی مشکلم رو

    به کسی بگم یا جایی بنویسم برای من جدی تر میشه و بیشتر اذیتم می کنه ولی دیگه گفتم این بار هم بنویسم امیدوارم راهنمایی های شما کمکم کنه.

    مشکلاتم زیاد بوده اما تیتر وار و با توضیح مختصر:



    • من یکسال اخیر کلاسی رو می رفتم که بشدت وقت از من میگرفت. تو خونه باید مطالعه زیادی می کردم.


    ولی سعی کردم که به رابطم با همسرم اسیبی نخوره. خودش هم همراهی میکرد تقریبا. حدودا یه

    4-5 ماهی بعد کلاس من متوجه شدم همسرم با یکی تو فضای مجازی رابطه داره. از اونجایی که

    خونده بودم نباید به روی خودم بیارم و ... از دور مراقبش بودم تقریبا. خییییلی مخفی کاری میکرد ولی

    متوجه ارتباطش بودم. به رویش نیاوردم اما به تعبیرهای مختلف جاهای مختلف گوشزد کردم بهش که

    همه چی رو میبخشم الا خیانت رو. که ببینم پایان زندگی منه. ... گذشت شاید تا یکی دو ماه پیش د

    دیدم نه همچنان داره ادامه میده. رفتم پیشش گوشی و لبتابش رو اوردم گفتم باز کن تو تلگرام هر کی
    رو میگم کیه برام توضیح بده. رسیدم به دختره. شاید سه چهار بار تو این مدت اسمش رو عوض کرده

    بود. گفتم بگو کیه. خیییلی انکار. انواع و اقسام دروغها. نمی دونم کیه.... گفتم میدونی از کی متوجهم
    بهت نگفتم. دلیل ارتباطتتو میخام بدونم. چی باعث شد... برات کم گذاشتم یا ... کلی چیزای دیگه

    خیلی میلرزیدم اینقد ازش پرسیدم که گفت اصلا دوست داشتم. گفتم باشه. رفت سرکار فرداش برگشت
    عذر خواهی کرد. تلگرامش رو کلا پاک کرد. گفتم ببین من میتونم این دختره رو پیدا کنم و حسابش رو

    برسم ولی وقتی تو نخوای با یکی دیگه وارد رابطه میشی. و من فقط بخاطر ایمان باهات ازدواج کردم

    کلی ماجرا سر این قضیه داشتم. متوجه شدم فیلم نامناسب میدیده. تو خیابون به زنانگاه میکرده و ....
    کلی باهاش حرف زدم /گفت تو بگو چکار کنم همون کار رو میکنم....


    • گذشت گفت میخام خونه بخرم. بااین وامای مسکن و اینا گفتم باشه. هر روز میرفتیم خونه

    میدیدیم بنگاه و ... من اصلا فرصت نداشتم مجبورم میکرد ولی میرفتم باهاش. با ذوق و .. طلاهای خونه

    پدریمو دادم گفتم بره زیر قرض بلکه خانوادش کمتر ازش بکنن. خیییلی سو استفاده میکردن ازش.

    تا اینکه شب قولنامه تو بنگاه که باید به اسم خریدار میزدن کارت ملی مادرش رو دراورد. من بشدت

    بهم ریختم. اوردمش بیرون گفتم این چکاریه که کردی؟ کلی دلیل که بخاطر اینا من این کار رو کردم همه
    دلیلای مزخرف... دو روز قبلش ماشینش رو داده بود به پدرش. رفت ازشون پول قرض بگیره ماشین رو ب

    بهشون داد پول گرفت. با اینکه خیییلی ازش کنده بودن. خانواده پولدار ولی فوق العاده خسیسین.

    همش اه و ناله و همسرم باورش میشه. بهمین خاطر با من بحث میکنه خودش رو به سختی میندازه تا بهشون برسونه.

    برای ماشین گرفتار شدیم. باید میرفتیم ترمینال بریم شهرستان . اصلا بازار همه چیمون ریخت بهم...


    • مشکل سومم و بدتر از همه که مادر همه مشکلات زندگی منه دخالت ثانیه ای و بیش از حد


    خانواده همسرمه تو زندگی خودم. همه مشورتاش با مادر و خواهرشه. خسته شدم واقعا.

    من و شوهرم همشریم. وقتی میریم شهرستان باید بریم خونه اونا بمونیم چن روز. انواع و اقسام اتفاقا
    بیفته داغون بشم. بعد یه شب خونه ما و برگشت کنیم. اوایل نرم بودم تا کم کم اوضاع رو خوب کنم

    اما نشد. دیدم خیلی پرورواند. دخترشون ده دقیقه خونشون با مادرشوهرم فاصله داره به جرات می تونم
    بگم 4-5 شب هفته خونشونه. اونوقت بمن با ید تک تکشون اجازه میدادن تا برم. کلی ماجراهای دیگه

    برای همین اصلا دوست ندارم برم شهرستان. خودشو یکی دوبار تنها فرستادم هم خونه و هم ماشین
    رو به اسمشون زد.تو همون مسافرت تنهارفتنش باعث شد. یا ...

    خیلی خستم کردن. گفتم ببین دیگه من پامو تو خونه شما نمیزارم. بخاطر دعوای این دفعه ما بود که

    سه روز خونشون بودم . روز چهارم رفتم خونمون همشون باهام بد شدن. همسرم خونه ما نیومد. من گفتم دیگه خونتون نمیام.

    وکلی ماجراهای دیگه...

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    دوستان خواهش می کنم کمک کنید. امروز متوجه شدم که دوباره همون دختره با یه اسم دیگه تو ادلیستاش هست.

    قبلا تلگرام رو حذف کرده بود. ولی دوباره وصلش کرد ضروری بود بهم گفت. ولی الان دوباره دختره هست تو اد لیستاش. بخدا نمی دونم با این همه خطاهاش چکار کنم.

    در ظاهر میبینش با شخصیت تر ازش نیستن. ولی در واقع نمی دونم بخاطر کدوم عیبش باهاش دعوا کنم. اخه بعد اون همه عذر خواهی.

    تا یه بحثی بینمون بشه فک کنم میره سراغ اون دختره بیشعور.

    به دختره قبلا زنگ زدم گفتم باعث جداییمون میشی. گفت نمی دونستم که متاهله. دیگه باهاش رابطه ندارم. و الکی هم گفته تو چت روم با هم دوست شدیم ولی واقعا نمی دونم سروکلش

    کجا پیدا شده یه دفعه.

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 خرداد 97 [ 04:49]
    تاریخ عضویت
    1395-3-05
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,771
    سطح
    32
    Points: 2,771, Level: 32
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    79

    تشکرشده 133 در 75 پست

    Rep Power
    27
    Array
    میشه سن خودتون و سطح تحصیلات و شاغل بورن یا نبودنتون رو بگید
    اگه میتونی بذار برو این زندگی که شوهرت به خانوادش خیلی وابستگی فکری داره و بهت خیانت میکنه اصلا ارزش فکر کردن و پاسخ نوشتنم نداره

  4. کاربر روبرو از پست مفید mehdi.ma.mm تشکرکرده است .

    mahasty (دوشنبه 11 مرداد 95)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    میخام قبلش تلاشم رو برای زندگیم بکنم.

    من 29 همسرم 33. من ارشد ایشون دکترا. شاغل نه فعلا نیستم. بودم.امشب دوباره تلگرامش رو گفتم باز کنه دیدم تو اد لیستاش نیست. ولی تو کانتکت گوشیش بود که گفته بمن تو قبلا اسمش رو پاک نکرده بودی و من اصلا خبر نداشتم و ...

    وابستگی رو نمی دونم چکار کنم. که هیچ راهکاری براش پیدا نمی کنم. از لج من بدتر میکنه. عین یه دختر بچه ی 15 ساله هر شب بهش زنگ میزنن از شهرستان. کلی چیز می پرسن. و

    ولی چیزی که متووجهش شدم این بود که تو مجردیش بشدت کمک به تک تکشون می کرده و به برادر خواهراش مادرش خرجی میداده. هزینه دانشگاهشون. و.... من تعجب می کردم

    اوایل ما بعد مدتها میرفتیم خونشون خیییلی راحتت می گفتن فلان چیز رو برامون بخر. عجیب بود ما مهمونیم باید وسایل میوه و ... خونشون رو میخریدیم ولی همه رو از من مخفی میکردن

    یعنی باهاش میرفتن بیرون میگفتن ما رو برسون مثلا برگشتنی با کلی خرید . من ساده فک می کردم فقط رسونده نگو ....

    الانم میگن بیا دلمون تنگ شده و... حدس میزنم چیزی بخوان. ولی جرات نمی کنم به همسرم بگم. غوغا بپا می کنه. من دیوانه مدام مراعاتش رو میکردم تو دانشجوییش نگو ایشون داشته خرج شش نفر دیگه رو میداده. درحالیکه همشون کلی پول تو حساب بانکیشون بوده.
    یه جوری مادر همسرمٰ همسرم رو تربیت کرد که وظیفشه این کارا رو انجام بده.

    خب در این مورد من مخالفت می کنم. و جرو بحث پیش میاد. بین ما کدورت ایجاد میشه. ایشون میرن دوست دختر پیدا می کنه. یعنی یه دور مزخرف.

    الان که خونه به اسم مادرهمسرم شده خیییلی روش بیشتر باز شده دیگه جولان میده تو زندگیم . نمی دونم چطور جمعش کنم. مثلا من و همسرم بخوایم جایی بریم پدر شوهرم هم بخواد بیاد دو تا ماشین یعنی میخایم ببریم مادرشوهرم میاد تو ماشین ما. کنار همسرم میشینه. میگه من با تو میام با بابات نمیرم. همه ها همه میان. پدر شوهرم تنها میره. یاقبل ما یا بعدما.
    هر کاری همسرم می کنه برای من یا هر چیز و کسی میگه ما کردیم!!!!!!!!!!! این باعث شد من بشدت کینه شون رو به دلم بگیرم. نگاشون میکنم حالم بد میشه. ولی بروی خودم نمی اوردم.

    فقط حرص میخورم خونشونم. از مجردیم 17 کیلو کم کردم. بشدت تغییر قیافه دادم. از بس برا غذا ارزش قائل نیستن. بدون استثنا اوایل چن روز خونشون بودم سرم باید وصل میکردم. الان فشارم میفته. اولین سرم عمرم رو تو 26 سالگی که چن روز خونشون بودم زدم

    بعدش دیگه هفته و ماه نبودکه من امپول سرم نخورم. درحالیکه قبلش اصلا نمی دونستم دکتر چیه.

    خلاصه بقول مادرم مردم دختر شوهر میدن ما هم دختر شوهر دادیم چی بودی چی شدی

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    ویژگی خوب همسرتون چیه؟
    مگه نگفتید خیانت خط قرمز شماست؟ پس چرا موندید؟
    چطور راضی شدید با پول شما برای دیگری خونه بخرن؟

  7. کاربر روبرو از پست مفید mahasty تشکرکرده است .

    sara 65 (دوشنبه 11 مرداد 95)

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 خرداد 97 [ 04:49]
    تاریخ عضویت
    1395-3-05
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,771
    سطح
    32
    Points: 2,771, Level: 32
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    79

    تشکرشده 133 در 75 پست

    Rep Power
    27
    Array
    واقعا وابستگی مریض گونه مادر به پسر رو میشه دید و اینکه معلومه واسه این رفتار از اون مادر های بیش از حد محافظت گر بوده و تمام تلاششو کرده بچه وابسته ای رو پرورش بده هیچ کاریش نمیشه کرد خدایی وقتتو طبف نکن
    یه دلیل و ویژگی مثبت واسه اینکه بهت انگیزه تلاش میده رو نام ببر تا روشن بشیم قضیه دقیقا چیه که دوست داری باهاش زندگی کنی

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    ممنونم از وقتی که برام گذاشتین

    دقیقا اشاره ی قشنگی به تعبیر پرورش بچه های وابسته کردین. 4 تا بچه کاملا وابسته تربیت کردن. که رابطه بینشون بیش از حد نزدیکه. و در این بین سواستفاده از همسرم بیشتر از همه.

    اینقد مادر همسرم تو زندگی دخترش نظر داده دخالت کرده همه چی رو برای دخترش به نفع دخترش خواسته که به زندگیشون اسیب خیییلی بدی زده تو بارداری خواهر شوهرم تا پای

    جدایی رفته. دومادشون سالی یکبار اونم عید ده دقیقه میاد خونشون میره. ولی دختره زیاد میره خونه پدرش. چطوری بگم یعنی بچه هاشو بعد ازدواجش همونطوری میخاد قبل ازدواج

    تحت کنترلش باشن. خودشون برن خونش راحتتره تنهایی. از طرفی میخاد عروس و دومادش مثل بچه های خودش تحت امرش باشن. واین برای من با یه تربیت دیگه خیییلی سخته.

    فک می کنم در گذشته اینقد گفته نداریم نداریم که (بخاطر مغتنم بودن واقعا اینطوری نبوده) که همسر من دائم میخاد به خانوادش برسونه. همش میخاد ببینه خانوادش چی میخاد...

    دخالت خانواده همسرم تا یه حدی به رفتارای خودم شاید بستگی داره. اگه از اول من همه چی رو مشخص میکردم و این قد مسالمت امیز برخورد نمی کردم امروز اینطوری گیر نمی کردم.

    دخالت کردن. چیزی نگفتم. نگفتم نگفتم تا شد الان ... علت دخالت رو میدونم تا حد زیاد به همسرم بستگی داره. تا خودش گزارش نده همه جزییتاتمونو. مقاومت کنه در برابر سوال پیچشون

    از کجا میخان بفهمن چی میگذره. نمی دونم چرا اینطورین. همه چی رو میپرسن ریز تا ریز تا جواب بگیرن. ارتباطشون با بقیه کمه. دردسر و مشکلیم ندارن. اونوقت ما میشیم سوژه واسه نظرات
    کارشناسانشون. وابستگی بیمارگونه دارن بچه ها به مادر پدرشون. به همسرم میگم دخالت نکنن اینقد تو خونه اهنگ مادر میزاره جدیدا که اعصابمو ریخته بهم.

    چطور وابستگی همسرم رو کم کنم؟ مشکل من الان دقیقا همینه.

    ویژگی مثبت همسرم رو میگم در کنارش منفیا رو هم :

    - اهل کارکردنه سعی در پیشرفت داره - یه منفیم بگم میخاد تو نتیجه همه موفقیتها و پیشرفتهاش خانوادش سهیم باشن.

    - من و همسرم تو خونه عقاید و... دیگه واقعا مشکلی نداریم. دعوای بین ما دو تا کمه. نیست. و مشکلم از جایی شروع میشه که بخوام نظر یکی دیگه رو اعمال کنم.

    - بساز با شرایطه. یعنی اگه درس داشته باشم حالم خوب نباشه کنار میاد با شرایط. مثلا امتحان دارم خودش شام درست می کنه.

    - ارومه- دیر عصبانی میشه . دیر عصبانی شدنش رو دوست دارم. : ولی این ارامش خیلی بعضی موقعها اذیتم میکنه. یعنی چون اهل حرف زدن نیست. همه کاراش مخفیانه هست. یعنی بیشتر کاراش رو مخفیانه انجام میده بعد

    که من متوجه شم ناراحت میشم. میگه خودت که میدونی اهل حرف زدن نیستم زیاد. ولی اینطوری نیست حرفاشو به مادرش میگه.

    - با من تو چیزی مخالف باشه زیاد پیشم اعلام نمی کنه. اما کار خودش رو انجام میده. بیشتر اهل عمله تا حرف. و این منو اذیت میکنه.

    - اهل دوست بازی و اینا نیست زیاد. هستا ولی زیاد نه. ولی من خودم تشویقش می کنم رابطشو با همکاراش و دوستاش بیشتر کنه. چون میشناسمشون تا حدی مثبتن. میخام یاد بگیره
    ازشون. اینقد تو چارچوب خانواده خودش بوده که فک میکنه دنیا فقط همینه که اونا میگن. برا همین خودم میگم فلانی رو دعوت کنیم...

    - خونسرد و با وقار.

    - تو رابطه عاشقانمونم خوبیم. به هم ابراز عشق میکنیم. ولی از وقتی که دیدم تو فضای مجازی با کسی حرف میزنه که خودش گفت از روی شوخی بود و کنجکاوی و .... دیگه هر چی

    بهم میگه احساس میکنم دروغه. نمیدونم شاید سختگیرم. ولی فک نمیکنم زنی قبول کنه همسرش با کسی دوست باشه.

    ولی منشا همه این مشکلاتم دخالته. اگه نباشه من انگیزه بیشتری برای زندگیم پیدا میکنم. محبت بیشتری. و زندگیم میره سر روال. این کنترل بیش از حد همسرم و نوع تربیتش یه

    ویژگی خوبی رو درش تقویت کرده و اون هم وابستگی به خانوادست که اگه این خانواده به خانواده جدیدش تغییر پیدا کنه خب خیلی بهتره. اصلا نمی خوام مانع ارتباطش بشما اصلا ولی در حد خودش نه بیشتر.


    ممنون میشم راهنمایی کنین.

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 اردیبهشت 98 [ 12:25]
    تاریخ عضویت
    1392-5-25
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    4,615
    سطح
    43
    Points: 4,615, Level: 43
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2

    تشکرشده 61 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    وقتی تایپیکتو خووندم انگار زندگی خودمه
    همسر منم قبل از من همیشه با پدر مادرش مشورت کرده گاهی من آخرین نفرم که از تصمیمش باخبر میشم البته گاهی اول به من میگه
    خب پدر مادر همسرم خیلی هوای منو دارن و میدونم بد ما رو نمی خوان و همیشه طرف منو میگرین از اون لحاظ خیالم راحته
    اما خب منم دوست دارم اولین کسی باشم که باهاش مشورت می کنه گاهی میگم حس میکنم من یه غریبه ام برات ، اما باید کنار اومد دیگه شاید چون اولای ازدواجمونه و دوسال بیشتر نگذشته و با اونها مدت بیشتری زندگی کرده و اینجوری خودمو آروم میکنم
    شاید راهش این باشه کمتر جلو تصمیماشون مخالفت بزاریم و تاییدشون کنیم مثل پدر مادرشون
    یا حساسیت خودمونو کمتر کنیم تا کمتر اذیت بشیم شاید به مرور زمان بهتر بشن وقتی خودشون بچه دار بشن دیگه متوجه میشن که زندگی اشون مستقله و دیگه مرد خونه ان نه بچه پدر مادر

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    ممنونم بهار عزیز

    انشاله زندگیت همیشه به کامت باشه. برای من تقریبا چهارسال گذشته. و دیگه کار از حساسیت و احساسات گذشته رو بخشهای اساسی زندگیم داره تاثیر میزاره. تصمیمات مهم زندگیم با نظرشون

    گرفته میشه. برای شما خیلی خوبه که صلاحت رو میخان یا طرفت رو میگیرن. برای من اینطوری نیست. سعی میشه بیشترین نفع رو از زندگی من خودشون ببرن. تو مجردی اینقد ازش

    - تو جهیزیه خواهرش- تو عروسیش- تو شهریه دانشگاهشون- تو خونه سازیشون تو خرجی خونشون البته من عقد بودم- داشتنا ازش میگرفتن - گرفتن که حالا نمی تونن ولش کنن

    ما زندگیمونو بکنیم.

    حالا فک میکنن من مانع رسیدنشون شدم. منم بقول این تالار قبلش منفعلانه برخورد میکردم چیزی نمیگفتم خودخوری میکردم البته بعدا متوجه همه چی میشدم. بیش از حد محافظه کارن

    بعد متوجه میشدم داغون میشدم ولی کار از کار گذشته بود. الان تحمل ندارم ببینم عصبانی میشم.

    تا یه نظری برای خونم میدم میبینم زنگ زده میپرسه این کار خوبه؟ حرص میخورم. اونام میگن نه

    تا مادرش یا پدرش تایید نکنه فک میکنه کارش ناقصه. اخه من موندم چکار کنم. بهش گفتم من نمیتونم خسته شدم بریم پیش مشاور. اصلا قبول نمیکنه. اخه مغتنمم هست بدبختی.

    میگه تو بگو من گوش میکنم. بعدش دوباره همون اش و همون کاسه.

    حالا خودم انگیزه ندارم دیگه. من مرد مستقل دلسوز رفیق همراه ... میخاستم. میگه چرا اینطوری ای. چرا دیگه بهم پیام نمیدی. چرا قهر کردی مثلا الان. ولی من دیگه توانایی تلاش رو واقعا ندارم

    چون راهکار جدیدی به ذهنم نمیرسه.

  12. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 مهر 02 [ 02:24]
    تاریخ عضویت
    1395-4-03
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    6,162
    سطح
    51
    Points: 6,162, Level: 51
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 188
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 92 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام خدمت شما.
    پست هاتون رو با دقت مطالعه کردم. با توجه به تمام مسائلی که نوشتید باید بگم بخشی از ماجرا هم تقصیر شماست. ایتدای زندگی و خصوصا دوره عقد بستگی جاییه که ما مرام رفتاری خودمون رو برای طرف مقابلمون توصیف میکنیم. این مرام رفتاری علاوه بر شیوه برخورد با مسائل و رویداد های مختلف و همچنین علائق ما شامل خط قرمزهای ما هم میشه. شما از ابتدا در قبال چنین رفتارهایی سکوت پیشه کردید. حتی زمانی که ایشون جلوی چشم شما و در حالی که خانوادشون اونجا حضور نداشتند اقدام به خرید خانه به نام مادرشون کردند شما سکوت کردید و زمانی اعتراض خودتون رو بیان کردید که کار از کار گذشته بود. میتونستید همون زمان محترمانه ازشون درخواست کنید که لحظه ای همراهتون بیان بیرون و مساله رو باهاشون در میان میذاشتید. در برابر تمام موارد سکوت کردید و زمانی اعتراض کردید که کار از کار گذشته بود. کند و کاو در گذشته تلخه و مشکلی رو حل نمیکنه اما موجب میشه مشکلات رفتاری خودمون نمایان بشه و از بروز مشکلات جدید جلوگیری کنه. لذا ترحیج میدم بیش از این کند و کاو نکنم و برم سراغ راه حل. با همسرتون صحبت کنید و از تاثیراتی که رفتارهاشون روی شما گذاشته آگاهشون کنید. با زبان خوش و البته قاطع. با رعایت احترام و ادب. جملات رو درست و سنجیده انتخاب کنید. از بحث در مورد تک تک خطاهایی که ایشون در گذشته انجام داده بپرهیزید.ابتدا بیشتر باهاشون درد دل کنید. مردهایی که به خانواده وابسته هستند تلاش زیادی میطلبند تا به مرد همسرشون تبدیل بشند. برای خودتون مرز تعریف کنید. برای زندگی مشترکتون هم همینطور و از ایشون بخواهید به این مرزها احترام بزارن. حتما این کار رو انجام بدید. زندگی انسان بدون مرز و از اون بدتر زندگی مشترک بدون مرز عرصه دخالت های بیجای دیگرانه. شما مرزهای زندگی و خودتون رو ابتدا باید تعریف کنید تا بتونید از خانواده و تصمیمات مشترکتون حمایت کنید. همسر شما باید متوجه بشند که اونی که برای زندگی مشترک شما تصمیم میگیره خود شما ها هستید. قرار نیست شما هر وقت که ایشون تمایل دارند شریک زندگیشون باشید. باهاشون صحبت کنید. احساساتتون رو با ایشون در میان بگذارید. از هیچ تلاشی برای اصلاح و یا حفظ زندگیتون کوتاهی نکنید. با توجه به خصوصیات مثبتی که در مورد رابطتون ذکر کردید من شخصا توصیه میکنم رابطتون رو درمان کنید و دور نندازید. با توکل به خدای متعال پیش برید.

  13. کاربر روبرو از پست مفید زندگی بهتر تشکرکرده است .

    هلیاجون (سه شنبه 19 مرداد 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.