به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 تیر 96 [ 00:25]
    تاریخ عضویت
    1395-4-28
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    909
    سطح
    16
    Points: 909, Level: 16
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یعنی هیچ کس نیست که به من بتونه کمک کنه؟ من میدونم مشکل دارم و میخوام این مشکلاتو حل کنم.... یکبار برای همیشه تبر بزنم به ریشه ی این هلف های هرز که شخصیتمو هدف گرفتن.

    خواهش میکنم از کارشناس های این سایت.

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 مرداد 97 [ 15:35]
    تاریخ عضویت
    1395-4-15
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 17 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز پدر و مادرتون هرچقدر هم که با هم مشکل داشته باشن و حتی یکی از عوامل افسردگی شما باشن پدر و مادرتون هستن و مطمئن باشین از ته دل دوستتون دارن و به خاطر عدم آگاهی درست جلوی شما فحاشی میکنن و آرامش رو از شما گرفتن. این اختلاف بین نسلهاست که مثلا شما حجاب رو با مانتو کامل میدونین و اونها با چادر و...
    به نظر من در درجه اول مطمئن بشین که دلیل رد کردن خواستگارتون توسط مادر دور بودنشون یا سبزه بودنشونه و دلیل دیگه ای نداره. از زبان کسی که چند سال از ازدواجش میگذره بهتون میگم که قیافه ظاهری فقط کافیه به دلتون بشینه و زیباترین چهره ها هم بعد از مدتی عادی میشن. اما آیا این دوری و اختلاف شهر باعث شکاف عمیق فرهنگی بین دو خانواده شده یا نه؟
    از طرف دیگه یه نکته مهم دیگه اینه که من متوجه نشدم شما فرمودین با ایشون س ک س داشتین . این یعنی که شما الان باکره نیستید؟ اگر باکره هستین و فرمودین توبه هم کردین و احساس اختلاف عمیق فرهنگی بین خانواده ها می کنید که ممکنه مشکل ساز بشه و با توجه به اینکه سن زیادی ندارین و فرصت ازدواج دارین به نظرم صبر کنید تا کیس مناسب تری براتون پیش بیاد و در این فرصت سعی کنید نظر پدر و مادرتون رو به خودتون جلب کنید . روی اعتماد به نفستون کار کنید. کارهایی بکنید که دیگه والدین شما رو یه دختر عاقل و بالغ و بادرایت بدونن که صلاح خودش رو میدونه. حتی یه جاهایی سعی کنید نظرشون رو تامین کنید. چه اشکالی داره چادر هم سر کنید. از کشمکش با اونها اجتناب کنید. فاصله گرفتن از والدین به نفع شما نیست. بعدا که بزرگتر بشین متوجه میشین که پدر و مادر با بدترین شرایط هم که باشن جواهرن و تک. قدرشون رو بدونین.
    اما اگر باکره نیستین با توجه به اینکه توی شهر کوچکی زندگی میکنین و اشاره کردین خیلی هم خواستگار نداشتین تا الان حتما حتما حتما پیشنهاد میکنم این موضوع رو خیلی آروم با مادرتون مطرح کنید و این بار با دانستن این موضوع نظرشون رو در مورد خواستگار مورد نظر بگن . که اگر + بود میشه دوباره ازشون غیر مستقیم خواست که مجدد برای خواستگاری بیان
    درهرصورت براتون از خدا آرامش میخوام

  3. کاربر روبرو از پست مفید fgh تشکرکرده است .

    بارن (سه شنبه 19 مرداد 95)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 تیر 96 [ 00:25]
    تاریخ عضویت
    1395-4-28
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    909
    سطح
    16
    Points: 909, Level: 16
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من س ک س نداشتم با ایشون. فقط از طریق چت بود...
    مشکل من الآن ازدواج نیست... مشکلم خلا عاطفی توی زندگیم. هیچ جوری نیاز عاطفیم تامین نمیشه... کلاس میرم... نقاشی میکنم... موسیقی جز برنامه هامه... سفر حتی.
    اما فکر اینکه باید برگردم تو اون خونه خوشی هامو زهر میکنه.
    هر چقدرم منو دوست دارن... آسیبی که به من زدن خیلی زیاده...
    تمام باورها و عقایدم توسط اونا له شده. از دین زده شدم. اعتماد بنفسم رو له کردن و میکنن منو مرتب با همه مقایسه میکنن.
    بزرگ تر بشم؟ خب من الآن 25 سالمه... حق یه زندگی آروم رو دارم ندارم؟
    دوست 23 ساله ی من فرزند دومش رو بارداره.... من چیم از بقیه کمتره که همیشه همه دارن پیشرفت میکنن و من پسرفت.... فقط دلم میخواست تو خانواده ی دیگه ای دنیا میومدم... هر جایی غیر از اینجا خوشبخت بودم... تمام فامیلمون خوشبختن جز خانواده ی ما....

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 تیر 96 [ 00:25]
    تاریخ عضویت
    1395-4-28
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    909
    سطح
    16
    Points: 909, Level: 16
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام...
    وضعیت من از قبل هم بدتر شده... با مادرم شدیدا دعوام شده و دیگه کاملا پیش برادرم زندگی میکنم... یجورایی قطع ارتباط کردیم... دیگه هیچ امیدی برای زندگی ندارم... هیچی...
    نابود شدم....

  6. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 تیر 96 [ 00:25]
    تاریخ عضویت
    1395-4-28
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    909
    سطح
    16
    Points: 909, Level: 16
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کسی میدونه من چطور باید از مدیر همدردی یا سایر کارشناس های با تجربه بخوام تا کمکم کنن؟
    شاید کمک و راهنمایی بتونه کمی بهم کمک کنه... چطور میتونم بهشون پیام بدم و ازشون بخوام کمکم کنن؟
    فهمیدم مشکلم خیلی بزرگتر از چیزیه که فکر میکنم.

  7. #16
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 02:10]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,164
    امتیاز
    90,181
    سطح
    100
    Points: 90,181, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 27.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم تولد دوباره


    اسم کاربری خوبی انتخاب کردی - منو یاد یه سریال ایرانی می ندازه


    خب تولدی دوباره یعنی زندگی از امروز - یعنی شروع تازه

    یعنی بی خیال گذشته – یعنی رها گردن گذشته و در زمان حال بودن و شاد بودن



    بریم یه خلاصه برداری کنیم ببینیم چه خبره :

    ببنید شما از فقدان تنهایی رفتید با یه بنده خدایی در اینترنت دوست شدید !
    سپس این ارتباط را بیشتر کردید و به طوری که کار به خواستگاری کشید
    ایشون به خواستگاری شما می یاد و بنا بر دلایلی درست نمیشه و بهم می خوره
    شما ناراحت و افسرده که چرا به این هدف نرسیدید !
    شما ناراحت و افسرده چرا همچنین کاری کردید و به گناه افتادید !
    این افسردگی باعث شده تو زندگیتون و رفتار با خانواده تون هم تاثیر بذاره !



    خب اولا هر کسی که می یاد به خواستگاری یه دختر ، دلیل نمیشه که اون خواستگار همسر آینده اون دختر باشه !

    برای همین میگند بهتره پسر و دختر از احساسات دوری کنند و سعی کنند همدیگر و خانواده ها ی همدیگر را آنالیز کنند که بهم می خورند یا نه !

    باید مراحل شناخت را طی کنند - مشاوه برند الی .....آخر!

    بالاخره پدر و مادر هم مهم هستند و باید نظرشون مورد اهمیت قرار بگیره !

    خب غصه نداره که !

    ان شالله خیره .

    .................................................. ...


    دوما : درباره احساس گناه که به خودتان دارید بگم که یکی از شرایط توبه همینه !

    یعنی شما ناراحت هستید که چرا این کار را کردید ! ( این خوبه تا حدودی ) - ولی اگر قرار باشه تمام وقتمان را این گونه هدر بدهیم بده !

    گذشته را رها کن با تمام اتفاقاتش ، و از گذشته یاد بگیر و در حال و آینده استفاده کن - و به معنی واقعی دوباره متولد شو !

    تولد دیگر یعنی فرض کن از امروز دوباره متولد شده ای !
    کسی که تازه متولد بشه گناه نداره که ! ( پاکه پاکه )


    پس زباله های ذهنت را بیرون بریز و سعی کن توش پر از گل جا بدی - گل های محمدی !
    نمی دونی این گل چه بو و آوای زیبایی داره

    انتخاب با ماست .( زباله یا گل )

    .................................................. ...............


    خب بریم سراع زمان حال :

    هدفی در زندگیت داری مثلا درس دوست داری به کجا برسی – دوست داری چه تخصصی یاد بگیری دوست داری چه ورزشی بری -
    اصلا برای خودت استاندارد زندگی تعیین کردی
    این تو هستی که میتونی خودت را نجات دهی نه دیگران !


    ایرادی که در شما می بینم ( البته من خودم پر از ایرادم ) اینکه ، شادی واقعیت را در زندگی ،، خوب معنی نکردی !

    یعنی شادی شما نیازمند یه چیزی هست و اگر اون نباشه شاد نیستی - پس خودت را رها کن از وابستگی ها

    و اون چیز برای شما : همسر – مهربانی دیگران و .......


    شادی واقعیت را بذار شادی درونیت ! - نه نیاز مند اشیا ء
    البته منظورم این نیست که مهم نباشند بلکه باید وابسته به ما نباشند


    اگر تو زندگی هدفی برای خودت درست نکنی – مجبوری خودت را د ر مقابل دیگران قرار بدی !
    اگر هدفمند باشی دیگه وقت نمیکنی برای خودن زباله جمع کنی ( درذهنت )

    اگر مهارت های زندگیت را بالا ببری - باعث میشه به خودت باور کنی ! و دیگران هم به باور تو باور می کنند !

    پس اعتماد به نفست را تقویت کن .
    .................................................. ......

    مورد بعد که شما روی حرف دیگران زیاد زووم می کنید - و احتمالا دراین زمینه به تقابل می پردازید
    که باعث میشه کدروت بوجود بیاد !
    پس سعه صدر را تمرین کن و یادت باشه حرف منفی دیگران به شما مهم نیست


    ببنید یه تکنیک به شما بگم در مورد سعه صدر :

    ببین حرفی که طرف به شما میزنه درسته یا نه !
    اگر داره راست میگه ،،، خب داره راست میگه – ازش تشکر کن
    اگر راست نمیگه فرض کن طرف یه کودک سه ساله ست !
    شما با کودک سه ساله جرو بحث میکنی !
    فکر نکنم .

    پس سعی کن سعه صدر خودت را بالا ببری - با تمرین می تونی .


    البته این به این معنی نیست که خودت را ضعیف نشون بدی - بعضی موقع ها باید آدم قدرتمند باشه

    مثلا دفاع از خانواده یا دفاع از یه مومن و ......

    البته کنترل شده و با احترام !
    ..................................


    به زندگی به زمان حالتون با قدرت و با انرژِی ادامه دهید - ازدوا ج هم انشا الله درست میشه
    و فکر نکنید به خاطر گذشته به هدفتون نمی رسید در آینده د ر همسر !

    ان شالله اون چیزی مد نظرتون ِ ، میر سید - ولی مهم اینکه اگر به اشتباه خودمون پی بردیم – تکرا ر نکنیم

    این یعنی تولد دوباره !

    ........................................


    در مورد کدورت بین خانواده خب ، من نگرانی های شما را می فهمم !

    ول یه چیزی به شما بگم :

    سه چیز برای ما میمونه : اول خدا - دوم پدر و مادر - سوم همسر ! ( گزینه سوم قابل تامله )

    ببین پدر و مادر با هر اخلاقی بالاخره غصه بچشون را می خورند - همان طور که ما در آینده می خوریم ! پس مراقبشون باش !

    برادر و خواهر اگر فرشته هم باشند میرند دنبال زندگیشون .

    پس قدر پدر و مادر قدر بدون - عید هم نزدیکه با برادرت صحبت کن انشا الله با همدیگه برید کدورت ها از بین ببرید .


    ....................................


    باز هم به شما پیشنهاد می کنم از کارشناسان مشورت بگیرید و اگر صلاح دونستید حتما حضوری پی گیر باشید .


    ویرایش توسط باغبان : شنبه 23 مرداد 95 در ساعت 00:44

  8. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 تیر 96 [ 00:25]
    تاریخ عضویت
    1395-4-28
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    909
    سطح
    16
    Points: 909, Level: 16
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها
    سلام خانم تولد دوباره


    اسم کاربری خوبی انتخاب کردی - منو یاد یه سریال ایرانی می ندازه


    خب تولدی دوباره یعنی زندگی از امروز - یعنی شروع تازه

    یعنی بی خیال گذشته – یعنی رها گردن گذشته و در زمان حال بودن و شاد بودن



    بریم یه خلاصه برداری کنیم ببینیم چه خبره :

    ببنید شما از فقدان تنهایی رفتید با یه بنده خدایی در اینترنت دوست شدید !
    سپس این ارتباط را بیشتر کردید و به طوری که کار به خواستگاری کشید
    ایشون به خواستگاری شما می یاد و بنا بر دلایلی درست نمیشه و بهم می خوره
    شما ناراحت و افسرده که چرا به این هدف نرسیدید !
    شما ناراحت و افسرده چرا همچنین کاری کردید و به گناه افتادید !
    این افسردگی باعث شده تو زندگیتون و رفتار با خانواده تون هم تاثیر بذاره !



    خب اولا هر کسی که می یاد به خواستگاری یه دختر ، دلیل نمیشه که اون خواستگار همسر آینده اون دختر باشه !

    برای همین میگند بهتره پسر و دختر از احساسات دوری کنند و سعی کنند همدیگر و خانواده ها ی همدیگر را آنالیز کنند که بهم می خورند یا نه !

    باید مراحل شناخت را طی کنند - مشاوه برند الی .....آخر!

    بالاخره پدر و مادر هم مهم هستند و باید نظرشون مورد اهمیت قرار بگیره !

    خب غصه نداره که !

    ان شالله خیره .

    .................................................. ...


    دوما : درباره احساس گناه که به خودتان دارید بگم که یکی از شرایط توبه همینه !

    یعنی شما ناراحت هستید که چرا این کار را کردید ! ( این خوبه تا حدودی ) - ولی اگر قرار باشه تمام وقتمان را این گونه هدر بدهیم بده !

    گذشته را رها کن با تمام اتفاقاتش ، و از گذشته یاد بگیر و در حال و آینده استفاده کن - و به معنی واقعی دوباره متولد شو !

    تولد دیگر یعنی فرض کن از امروز دوباره متولد شده ای !
    کسی که تازه متولد بشه گناه نداره که ! ( پاکه پاکه )


    پس زباله های ذهنت را بیرون بریز و سعی کن توش پر از گل جا بدی - گل های محمدی !
    نمی دونی این گل چه بو و آوای زیبایی داره

    انتخاب با ماست .( زباله یا گل )

    .................................................. ...............


    خب بریم سراع زمان حال :

    هدفی در زندگیت داری مثلا درس دوست داری به کجا برسی – دوست داری چه تخصصی یاد بگیری دوست داری چه ورزشی بری -
    اصلا برای خودت استاندارد زندگی تعیین کردی
    این تو هستی که میتونی خودت را نجات دهی نه دیگران !


    ایرادی که در شما می بینم ( البته من خودم پر از ایرادم ) اینکه ، شادی واقعیت را در زندگی ،، خوب معنی نکردی !

    یعنی شادی شما نیازمند یه چیزی هست و اگر اون نباشه شاد نیستی - پس خودت را رها کن از وابستگی ها

    و اون چیز برای شما : همسر – مهربانی دیگران و .......


    شادی واقعیت را بذار شادی درونیت ! - نه نیاز مند اشیا ء
    البته منظورم این نیست که مهم نباشند بلکه باید وابسته به ما نباشند


    اگر تو زندگی هدفی برای خودت درست نکنی – مجبوری خودت را د ر مقابل دیگران قرار بدی !
    اگر هدفمند باشی دیگه وقت نمیکنی برای خودن زباله جمع کنی ( درذهنت )

    اگر مهارت های زندگیت را بالا ببری - باعث میشه به خودت باور کنی ! و دیگران هم به باور تو باور می کنند !

    پس اعتماد به نفست را تقویت کن .
    .................................................. ......

    مورد بعد که شما روی حرف دیگران زیاد زووم می کنید - و احتمالا دراین زمینه به تقابل می پردازید
    که باعث میشه کدروت بوجود بیاد !
    پس سعه صدر را تمرین کن و یادت باشه حرف منفی دیگران به شما مهم نیست


    ببنید یه تکنیک به شما بگم در مورد سعه صدر :

    ببین حرفی که طرف به شما میزنه درسته یا نه !
    اگر داره راست میگه ،،، خب داره راست میگه – ازش تشکر کن
    اگر راست نمیگه فرض کن طرف یه کودک سه ساله ست !
    شما با کودک سه ساله جرو بحث میکنی !
    فکر نکنم .

    پس سعی کن سعه صدر خودت را بالا ببری - با تمرین می تونی .


    البته این به این معنی نیست که خودت را ضعیف نشون بدی - بعضی موقع ها باید آدم قدرتمند باشه

    مثلا دفاع از خانواده یا دفاع از یه مومن و ......

    البته کنترل شده و با احترام !
    ..................................


    به زندگی به زمان حالتون با قدرت و با انرژِی ادامه دهید - ازدوا ج هم انشا الله درست میشه
    و فکر نکنید به خاطر گذشته به هدفتون نمی رسید در آینده د ر همسر !

    ان شالله اون چیزی مد نظرتون ِ ، میر سید - ولی مهم اینکه اگر به اشتباه خودمون پی بردیم – تکرا ر نکنیم

    این یعنی تولد دوباره !

    ........................................


    در مورد کدورت بین خانواده خب ، من نگرانی های شما را می فهمم !

    ول یه چیزی به شما بگم :

    سه چیز برای ما میمونه : اول خدا - دوم پدر و مادر - سوم همسر ! ( گزینه سوم قابل تامله )

    ببین پدر و مادر با هر اخلاقی بالاخره غصه بچشون را می خورند - همان طور که ما در آینده می خوریم ! پس مراقبشون باش !

    برادر و خواهر اگر فرشته هم باشند میرند دنبال زندگیشون .

    پس قدر پدر و مادر قدر بدون - عید هم نزدیکه با برادرت صحبت کن انشا الله با همدیگه برید کدورت ها از بین ببرید .


    ....................................


    باز هم به شما پیشنهاد می کنم از کارشناسان مشورت بگیرید و اگر صلاح دونستید حتما حضوری پی گیر باشید .
    واقعا خیلی ممنونم از توجهتون و اینکه جواب منو دادید.
    حرف های شما همه درست.
    بله لزوما کسی که به خواستگاری ما میاد ممکنه همسر ایده آل ما نباشه. اما چه چیزی تعیین میکنه که خواستگار بهتری میاد... من خواستگار های زیادی نداشتم.
    و مساله بدتر با ازدواج سنتی موافق نیستم. چون خواستگار هایی که برای من لقمه پیچ میکنن بر اساس اعتقادات خانوادم هست.
    مثال میزنم... من محجبه هستم و چادری. اما بهش اعتقادی ندارم. اجبار خانوادمه.
    آقا میان خواستگاری و من تو خواستگاری مطرح میکنم که ممکنه گاهی بخوام مانتو بپوشم. دقت کنید نه چادر رو میکوبم نه خانوادم رو فقط از کمی حق انتخاب و آزادی حرف میزنم. و آقا بهشون برمیخوره.
    یا آقا میان و میگن شماره ی هیچ پسری تو گوشیت نباید باشه حتی همکلاسی. در صورتی که ما گروه همکلاسی های سابق رو داریم که نزدیک 40 پسر و دختر هستیم و گاهی دور هم جمع میشیم و من اینو خلاف شرع نمیدونم. اما آقای خواستگار خوششون نمیاد و میرن.
    و بعد خانوادم با من برخورد های بدی میکنن که حق نداری جلوی خواستگارت بگی چادر نمیزنم یا با پسر حرف زدم.
    از من میخوان نقش حضرت فاطمه رو بازی کنم جلوی خواستگار و من هرگز چنین جسارتی نمیکنم.
    معیار های من اصلا شبیه خانوادم نیست. و خانوادم زور میگن و به شدت سنتی اند.
    من دوست دارم مرد تیشرت بپوشه و پدرم پسری رو فقط بخاطر اینکه تیشرت تنش بود رد کردن...
    میبینید من تو مسائل اولیه هم با خانوادم مشکل دارم چه برسه به اینکه بخوام برای ایمان و جربزه و مردونگی مرد مورد نظرم وارد بحث بشم.
    من نه بی دینم نه بی پروا فقط حق خودم میدونم با کسی ازدواج کنم که دوسش داشته باشم. که خودم انتخاب کرده باشم.
    هیچ گاه نمیتونم مادرمو ببخشم بخاطر اینکه این آقا پسر رو بخاطر رنگ پوست یا قدش یا دوری راه و تفاوت فرهنگی رد کردن. نتونستن رو چیزی دیگه ایش ایراد بزارن. نه روی شغلش... نه در آمدش نه سن و سالش... حلال خور بود...سر سفره ی پدر مادر بزرگ شده بود. مهربون با مطالعه... و با ثبات.
    پدر و مادر من سنتی ازدواج کردن و از یک شهر بودن و ظاهر خوب هم داشتند اما هم خودشون بدبخت شدن هم به من صدمه زدن با اینکارشون... هر روز دعوا و فحش و کتک و فقر و ...
    من زیر بار ازدواج سنتی نمیتونم برم. و همه ازم میخوان برم بگم مامان غلط کردم خواستم با معیار های خودم ازدواج کنم. من حرف از معیار میزنم نه احساس. که والا احساسمو الآن یه ماهه دور ریختم و دل اون آقا رو فجیع شکستم و باش بهم زدم... چون مادرم گفتن نوه ی خوشکل میخوان...
    هیچ کس نمیدونه من از چی حرف میزنم... از خفقان از محیط بسته از زندگی ای که نوع لباسم رو خودم نمیتونم انتخاب کنم.
    و توی این بدشانسی و بدبختی کسیو پیدا کردم که میفهمید منو... که برای پوششم برای شغلم و روابطم احترام قائل بود.
    منو برای خودم میخواست نه کلفت خونش... نه پول و مقام...
    من نمیتونم ببخشم بلایی که سرم آوردند... آره توبه کردم چون مرتکب گناه شدم.
    اما این عشقو حق خودم میدونستم....و حقم خورده شده...
    و امید و آینده و هدف تو همچین خانواده ای معنا نداره....

  9. #18
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 02:10]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,164
    امتیاز
    90,181
    سطح
    100
    Points: 90,181, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 27.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام


    نقل قول نوشته اصلی توسط تولددوباره نمایش پست ها

    واقعا خیلی ممنونم از توجهتون و اینکه جواب منو دادید.
    حرف های شما همه درست.

    ممنون شما لطف دارین .


    ..................................


    بله لزوما کسی که به خواستگاری ما میاد ممکنه همسر ایده آل ما نباشه.


    لزوما کسی که به خواستگاری ما میاد ممکنه همسر ایده آل ما نباشه.

    لزوما کسی که به خواستگاری ما میاد ممکنه همسر آینده ما نباشه.



    ببینید این دو جمله با هم فرق میکنه - که من منظورم جمله دوم بود!
    جمله اول یعنی من مثلا دنبال همسر ایده آل هستم از هر نظر !
    ولی جمله دوم میگه شاید همسر آینده من ایده آل نباشه ولی خوب باشه برخی معیارها را نداشته باشه ولی در کل قابل قبول باشه !

    کمال گرایی خیلی خطرنامه مخصوصا در ازدواج !
    البته منظورم نیست که مثلا شما اینگونه هستید .

    ................................................


    اما چه چیزی تعیین میکنه که خواستگار بهتری میاد... من خواستگار های زیادی نداشتم.


    هیچ تضمینی نیست - شاید هم بهتر بیاد ! - شاید هم نه ! - اینجاست که می گن توکل کن - تو ذهنت همسر دلخواهت را تجسمم کن - مثبت فکر کن !
    اما انتخاب غلط و نادرست میتونه از مجرد بودن پر هزینه تر باشه !!!

    برای همین می گن باید دختر و پسر فرمان احساس را رها کنند در دوره اوایل شناخت ( البته نه کامل ) - بلکه بیشتر فرمان منطق را بدست بگیرنند !!!!


    .................................................. ..........



    و مساله بدتر با ازدواج سنتی موافق نیستم. چون خواستگار هایی که برای من لقمه پیچ میکنن بر اساس اعتقادات خانوادم هست.


    اصلا بحث ازدواج سنتی و مدرن مطرح نیست ( البته من ازدواج مدرن را متوجه نمیشم یعنی چی - یکی بیاد به من توضیح بده )

    به نظرم مهم شناختی هست که باید قبل از ازدواج دختر و پسر و خانوادهاشون نسبت به هم پیدا کنن

    خب مثلا دختر و پسر همدیگر را نمی شناسند - لازم نیست پنهانی این کار را انجام بدند - می تونه پسر بره خواستگاری و مراحل شناخت را با اجازه خانواده انجام بده !

    و این خوبه و مطمن تر - زیرا : دختر و پسر با کمک بزرگترها و مشاورها فرمان منطق را می گیرند نه احساس را !!!

    از این رو اگر این کار انجام نشه و روابط پنهانی باشه : دفت کنید : خطر اینکه در دام احساس بیافتند بیشتره!! و شاید شناخت بخوبی انجام نشه

    می تونید برید تحقیق کنید و آمار طلاق را بیرون بکشید !



    بنابراین در حکایت شما با اون آقا : شاید ! بیشتر احساسی بود - چون پسری که دختری را دوست داشته باشه یا برعکس ! هیچ وقت در مورد مسائل ج صحبت نمی کنه در اوایل شناخت

    و سعی میکنه رعایت کنه ( حتی د ر چت ) - پس شما چطوری با اون شخص اعتماد می کنید و اون را عشقتون می دونید !

    من نمی دونم شما عشق را چی معنی می کنید ولی قابل احترام می دونم !

    ولی نباید با فرار از مشکلاتمون بخوایم راه اشتباه دیگری را برویم .

    شما با توجه پست های تاپیکتون به اشتباهتون پی بردی پس اون قضیه حل شده است !

    ................................



    مثال میزنم... من محجبه هستم و چادری. اما بهش اعتقادی ندارم. اجبار خانوادمه.
    آقا میان خواستگاری و من تو خواستگاری مطرح میکنم که ممکنه گاهی بخوام مانتو بپوشم. دقت کنید نه چادر رو میکوبم نه خانوادم رو فقط از کمی حق انتخاب و آزادی حرف میزنم. و آقا بهشون برمیخوره.


    به نظرم حجاب به مانتو و چادر نیست - هستند دخترها ی مانتویی که از نوع پوشش و رفتار در جامعه میشه فهمید دختران با کمالاتی هستند .

    بالاخره خانواده ها یه دانش و یه باوری دارنند و قابل احترام .

    منم به آزادی اندیشه شما احترمی زیادی قائل هستم - ولی خب پدر ومادر و آقای خواستگار هم باید نظرشون مورد احترام باشه و بررسی کنید و صحبت کنید باهاشون !

    یعنی این مشکل واقعی شماست !!!!!!!

    بالاخره سعی گن با آقای خواستگار مذاگره کنی در این مورد نه جدال !!!


    البته من نمی دونم چه مانتویی مد نظر شماست ! ولی اگر اون خوب باشه انگشت نما آدم را نکنه ! خب می تونید با مادرتان و پدرتان و خواستگار صحبت کنید

    از طرفی شما میتونی یه چادر زیبا سرت کنی - یه روسری رنگی و زیبا و خوشتیب باشی - ببین بدت می یاد واقعا .


    عه ولش کن بابا - واقعا سخته ....... آقا اصلا من در این مورد نظری ندارم . ( توبه می کنم )


    ...........................................


    یا آقا میان و میگن شماره ی هیچ پسری تو گوشیت نباید باشه حتی همکلاسی. در صورتی که ما گروه همکلاسی های سابق رو داریم که نزدیک 40 پسر و دختر هستیم و گاهی دور هم جمع میشیم و من اینو خلاف شرع نمیدونم. اما آقای خواستگار خوششون نمیاد و میرن.
    من نه بی دینم نه بی پروا فقط حق خودم میدونم با کسی ازدواج کنم که دوسش داشته باشم. که خودم انتخاب کرده باشم.


    آخه دختر خوب - من از شما یه سئوال کنم کدوم مردی یا زنی حاضر هست این را قبول کنه ! مگر که کلا براش مهم نباشه

    شما حاضر هستی شماره گوشی یه دختر و یا یه زن و ... تو گوشی همسر آینده تون باشه و اون باهاش در ارتباط باشه

    برید به تاپیک ها یه نگاه بندازید !!!

    من به نظرم داری یه خورده لجبازی می کنی - اگر اشتباه می گم ،،،،،، توبه .


    الان بی دینی مسئله نیست - بلکه هر کی دین را از دید خودش معنی می کنه متاسفانه ( البته دغدغه بود که گفتم - نه که همه این جور باشند )

    .................................


    و بعد خانوادم با من برخورد های بدی میکنن که حق نداری جلوی خواستگارت بگی چادر نمیزنم یا با پسر حرف زدم.
    معیار های من اصلا شبیه خانوادم نیست. و خانوادم زور میگن و به شدت سنتی اند.
    من دوست دارم مرد تیشرت بپوشه و پدرم پسری رو فقط بخاطر اینکه تیشرت تنش بود رد کردن...

    سعی کن با مدیریت و با سیاست نظراتتو بگی !!
    مستقیم بگی به نتیجه نمیرسی !

    شما نمی تونید باور سال ها دراز مدت پدر و مادر خودتون عوض کنیم - اونو مگه برا شما را تونستند !!!

    بلکه باید با احترام و تامل و گفتمان قضیه را حل کرد ( چه شما و چه خانواده )


    ...............................................

    هیچ گاه نمیتونم مادرمو ببخشم بخاطر اینکه این آقا پسر رو بخاطر رنگ پوست یا قدش یا دوری راه و تفاوت فرهنگی رد کردن. نتونستن رو چیزی دیگه ایش ایراد بزارن. نه روی شغلش... نه در آمدش نه سن و سالش... حلال خور بود...سر سفره ی پدر مادر بزرگ شده بود. مهربون با مطالعه... و با ثبات.

    شما ناراحت بودید برای اینکه چرا با فرد نامحرم مثلا ارتباط دوستی برقرار کردی و مثلا به گناه افتادید - یعنی خودتون این رابطه را قبول نداشتید !
    خب اگر پشیمون هستید یعنی آشنایی شما هم اشتباه بوده - یعنی شناخت هم اشتباه بوده !

    لذا شما چند وقت به این شناخت از طرف رسیده اید ؟
    از کجا می دونید مرد زندگی بود ؟


    بلکه باید جلسات متعدد خواستگاری باشه - اون پسر با پدر و مادر شما صحبت کنه - سعه صدر آن مشخص بشه - اخلاقش مشخص بشه ...بعد !

    مادر شما دشمن شما گه نیست !

    خب حق داره تک دخترش پیشش باشه - و نفرسته شهر غریب !

    اون پسر چه تلاشی کرد - بعد از مخالفت مادر محترم شما ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    شما چگونه رفتار کردید ؟

    وقتی ساز مخالف میشنویم نباید موسیقی را از بین ببریم !

    بلکه باید برای اون ساز ، نت زیبا بنویسیم !!


    این بهترین آموزش قبل از رسیدن به زندگی مشترکه

    اگر با همسر آینده تان اختلاف پیدا کردی چی ؟



    ..................................................


    و امید و آینده و هدف تو همچین خانواده ای معنا نداره....


    امیدوارم این جور نباشه و بتونی امید خودت را حفظ کنی .

    سعی کن از اقوام نزدیک یا دوست یا آشنایی یا حاج آفا مسجد محل یا روانشناسی یا ...... با پدر و مادرتان صحبت کنه و از دغدغه هایت با آنها بگوید.


    می تونی خودت هم برای پدرت و مادرت نامه بنویسی و باهاشون حرف بزنی !

    مطمن باش تاثیر داره .



    .


    ویرایش توسط باغبان : شنبه 23 مرداد 95 در ساعت 17:47

  10. #19
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 02:10]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,164
    امتیاز
    90,181
    سطح
    100
    Points: 90,181, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 27.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array


    ببخشید زمان ویرایش رفت نتونستم درست کنم :



    شما فرمودید :


    بله لزوما کسی که به خواستگاری ما میاد ممکنه همسر ایده آل ما نباشه.


    لزوما کسی که به خواستگاری ما میاد ممکنه همسر ایده آل ما نباشه.

    لزوما کسی که به خواستگاری ما میاد ممکنه همسر آینده ما نباشه.


    ببینید این دو جمله با هم فرق میکنه - که من منظورم جمله دوم بود!


    جمله دوم یعنی امکان داره خواستگار فعلی من ، همسر آینده من نباشه و لذا باید شناخت را ادامه دهم !

    در این موقع بهتره خواستگار را بررسی کنید - درسته شاید امکان داشته باشه تمام ایده آل های ما را نداشته باشه ولی خب همان حد نساب هم میتونه قبول باشه !

    چیزی که می خواستم بگم کما ل گرایی در این مورد خطرنا که ( نه اینکه به همه جواب مثبت بدیم ! )

    سپاس .


    ویرایش توسط باغبان : شنبه 23 مرداد 95 در ساعت 18:24

  11. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 تیر 96 [ 00:25]
    تاریخ عضویت
    1395-4-28
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    909
    سطح
    16
    Points: 909, Level: 16
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها


    ببخشید زمان ویرایش رفت نتونستم درست کنم :



    شما فرمودید :


    بله لزوما کسی که به خواستگاری ما میاد ممکنه همسر ایده آل ما نباشه.


    لزوما کسی که به خواستگاری ما میاد ممکنه همسر ایده آل ما نباشه.

    لزوما کسی که به خواستگاری ما میاد ممکنه همسر آینده ما نباشه.


    ببینید این دو جمله با هم فرق میکنه - که من منظورم جمله دوم بود!


    جمله دوم یعنی امکان داره خواستگار فعلی من ، همسر آینده من نباشه و لذا باید شناخت را ادامه دهم !

    در این موقع بهتره خواستگار را بررسی کنید - درسته شاید امکان داشته باشه تمام ایده آل های ما را نداشته باشه ولی خب همان حد نساب هم میتونه قبول باشه !

    چیزی که می خواستم بگم کما ل گرایی در این مورد خطرنا که ( نه اینکه به همه جواب مثبت بدیم ! )

    سپاس .

    بعد از سالها بحث با پدر مادر بر سر عقاید و درست و غلط ها دیگه به این نتیجه رسیدم در نهایت باید با اون کسی که اونها میگن ازدواج کنم. حتی برای پوششم هم دیگه بحث نمیکنم. چون واقعا خسته شدم.
    در مورد اون آقا بله من از اینکه زیاده روی کردم تو رابطم پشیمونم ولی اون شخصو آدم بدی نمیدونم. چون اگر اون خطا کرد من هم کردم. بی انصافیه بگیم اون منو گول زده... هر کسی عقل داره و هر کسی دچار اشتباه میشه نمیتونه کسیو مقصر بدونه جز خودش.
    بله من و اون شخص مسیر رو غلط طی کردیم. قبول دارم. ولی دلیلش چیزیه به نام خانواده. خانواده ها انقدر برای ازدواج چه به من چه به اون سخت گرفته بودن که بریده بودیم از خانواده هامون. برای اون هم دختر هایی لقمه پیچ میکردن که طبق میلش نبود. ایشون پولدار بودن و در اکثر موارد دختر ها برای پولشون سراغشون میومدن و ازدواج های مصلحتی بشون پیشنهاد میشد. ایشون هم دوست داشت خودش انتخاب کننده باشه.
    من واقعا نمیتونم بفهمم چرا در ازدواج دو خانواده باید همو بپسندن؟ چرا اهمیت نداره که دل من چی میگه. شاید من دوست دارم با یک آدم سبزه ازدواج کنم. این کجاش اشکال داره که مادرم به من میگن من فقط حاضرم یک داماد بور داشته باشم.
    یک ذره انصاف داشته باشید. این حرف زور نیست؟
    بله من دچار احساسات شدم و برادرم هم در جریان بود. اما هم برادرم هم پدرم با این ازدواج مخالف نبودن. و گفتن زندگی خودته تصمیم با توئه. اما مادرم...
    هرچقدر ادم بسیج کردم که باش حرف بزنن فایده نداشت...
    این ازدواج سودش از ضررش بیشتر بود. آیا درسته حالا با ایشون ازدواج نکنم ولی عشق و حسرتش توی دلم بمونه و حس کنم با هر مردی ازدواج کنم بهش خیانت کردم؟
    بعد از جدایی اون آقا چند بار دیگه ازم خواست بهش اجازه بدم بیاد و با مادرم حرف بزنه. اما من نذاشتم چون نمیخواستم مادرم خوردش کنه... مادرم تحقیر های بدی میکنه. و من با خودم گفتم شاید نشه بهتر باشه تا اینکه مردی که دوسش دارم جلوی چشمم تحقیر بشه.

    بله من مشکلی ندارم شماره ی دختری روی گوشی همسرم باشه. مگه وجود شماره مبنای خیانت یا رابطست؟
    من شماره ی ده پسر شاید الآن رو گوشیمه ولی به ندرت شاید حرف بزنیم.
    مثلا بعد چهار ماه ممکنه همکلاسیم پیام بده و بگه میتونی این دو صفحه رووترجمه کنی و من بگم اره یا نه... این خیانته؟ یا رابطه ی نا مشروع؟
    اون آقا استاد دانشگاه بود و همه ی دانشجوهاش شمارشو داشتن و گروه درسی داشتن و منو هم توشون اد کردن و من نه حساس میشدم نه حسود چون میدیدم روابط سالم و در چهارچوبه...
    نمیتونم واقعا بفهمم چرا توی جامعه ی ما فکر میکنیم زن فقط باید با شوهرش حرف بزنه و شوهر با زن؟
    آیا وقتی با فروشنده ی سوپر محل حرف بزنیم خیانته؟
    آیا وقتی با گروه همکلاسی های چهار پنج سال پیشمون که خاطرات تلخ و شیرین داریم حرف بزنیم خیانته؟
    یک علتی که من رو این آقا اصرار داشتم همین بود.
    ایشون طرز فکرش دقیقا مثل من بود در این مورد. روابط در چهار چوب برای هر دومون بی مورد بود و ما هم از عشق هم نصیب میبردیم هم از روابط سالم با سایر افراد جامعه.
    من کجا بتونم دیگه مردیو پیدا کنم که این موردو ازم بپذیره؟ به قول شما کمتر مردی حاضره.
    اقا من میخوام با کسی باشم که بهم بکن نکن نگه... بپذیره همین چیزو که هستم. که خدا شاهده من دختر بدی نیستم.
    فقط دلم میخواد شوهر برام محدودیت نباشه. چیو بپوش چیو نپوش نباشه... من چادریم هنوزم. من یک دختر چادری نماز خون و قرآن خون اگه خدا قبول کنه هستم.
    خب آتیش میگیرم وقتی کسی میاد خواستگاریم و میگه ارایش نباید بکنی... با پسر نباید حرف بزنی... جوری بهم توهین میشه که انگار فاسدم و گناهکار...
    من انسانم و حق انسانیمه خودم نوع ارتباطم با خدا رو تعیین کنم. اگر دلم خواست چادر بزنم و اگر دلم نخواست نزنم.
    دین یک امر شخصیه.
    و این آقا بهم گفته بود چادر بهت خیلی میاد ولی مانتو پوشیدن هم از نظر من مانعی نداره... میتونی خودت انتخاب کنی.
    بهم گفته بود اگر دوست داری شاغل باش اگرم دوست نداری نباش چون در هر حالت وظیفه ی من تامینت کنم.
    بهم گفته بود اینکه گاهی با همکلاسی هات جمع شین جایی بد نیست ولی منم باهات میام بدونن دیگه صاحب داری...
    روشن فکری از این بیشتر؟
    شما بهم بگین دیگه کجا مثلشو میتونم پیدا کنم؟
    سه جلسه خواستگاری انجام شد به همراه یک بار که خودم ایشونو جایی دیدم.
    کمه؟ یا زیاد؟
    مادرشون لهجه ی غلیظی داشتن به طوری که به سختی میفهمیدیم چی میگن و مادرم گفت عمرا . من باید بتونم با مادرش ارتباط برقرار کنم و وقتی نتونم دخترمو بهشون نمیدم.
    خانواده ی پر جمعیتی بودن. ده فرزند بودن. مادرم گفت هرگز... با این همه خواهر شوهر بیچاره میشی...(چون خودش هفت تا خواهر شوهر داره که اذیتش کردن) همه ی موارد بدی که برای خودش اتفاق افتاده رو به من تعمیم میده. پدرم سبزه ست و میگه من اشتباه کردم شوهرمو اینجوری انتخاب کردم نمیذارم تو اینجوری انتخاب کنی...
    بخدا دلم خیلی پره...
    کی میتونه تضمین کنه من دوباره روزی مردی به این روشنفکری و هماهنگی با خودم پیدا کنم؟
    من تضمین میخوام...
    آیندمو با خودخواهی نابود کردن.


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اتفاق خیلی غیر منتظره ای برام افتاد استرس تمام وجودمو گرفته
    توسط بانوى مهر در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: دوشنبه 25 خرداد 94, 21:45
  2. پاسخ ها: 58
    آخرين نوشته: یکشنبه 15 تیر 93, 09:49
  3. رابطه جنسی غیر متعارف
    توسط neda09 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 02 شهریور 92, 23:27
  4. گرایش غیرمعمول برادرهایم به مسائل جنسی
    توسط الف-ح در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 آذر 91, 13:34

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.