سلام
ممنون دوست عزیز که راهنمایی کردید
بفرمایید که من چطوری فراموشش کنم؟ الان مشکل بزرگ من اینه که نتونستم فراموشش کنم
و کلا به خاطر این قضیه از تمام کار هام افتادم و دارم تو زندگی پسرفت میکنم و نمیتونم به کارهام برسم
تشکرشده 10 در 6 پست
سلام
ممنون دوست عزیز که راهنمایی کردید
بفرمایید که من چطوری فراموشش کنم؟ الان مشکل بزرگ من اینه که نتونستم فراموشش کنم
و کلا به خاطر این قضیه از تمام کار هام افتادم و دارم تو زندگی پسرفت میکنم و نمیتونم به کارهام برسم
تشکرشده 1,407 در 461 پست
سلام نازی عزیز
روی عزت نفس و اعتماد به نفست بیشتر کار کن چون اگر اینطوری ادامه بدی شکل حقارت میشی و هیچ کس برا کسی که واسه خودش ارزش قائل نیست اهمیت چندانی قائل نمیشه. تو باید تایید رو از خودت بگیری و سنگ محکت برای خودت بالا شهر و پایین شهر و ... نباشه.
پس خیلی هوای خودت رو داشته باش و از این فکرا نکن. این حس بی ارزشی و ... که داری به نظر من رابطه مستقیم با استادت داره. تو اون رو فرشته نجات خودت در نظر گرفتی، چون باهات مهربون بوده و بهت توجه میداده. تو خودت میتونی بیشتر از اون، همه اون حس های خوب رو به خودت بدی به شرطی که خودت رو دوست داشته باشی با تمام مشکلات. این توجه رو خودت به خودت بده و از خدای بزرگ و بی همتا که عاشق ترین نسبت به توست کمک بخواه و با او انس بگیر و با اون درد دل کن. مطمئن باش حالت دگرگون میشه چون اون بهترینه.
و دیگه به خاطراتت توجه و فکر نکن، چون هرچه بیشتر فکر کنی، بیشتر و بیشتر در باتلاق افکار گذشته فرو می ری و حالت بدتر میشه. فقط ازش درس بگیر. یکی از درس ها اینه که خودت رو اینقدر از عشق خودت و خدا لبریز کنی که محتاج دیگری نباشی. یکیش اینه که حالا که فهمیدی همسر داره، به احترام اون خانم دیگه به شوهرش فکر نکنی. خودت رو بذار جای اون خانم.
من فکر میکنم استادت هم نباید طوری رفتار میکرد که تو رو زیادی به خودش نزدیک کنه.
اصلا ناراحت نباش این یه تجربه بوده و به لطف خدا تموم شده. می تونست مشکلات بدی واست درست کنه. پس به جای فکر کردن به گذشته و افکار بیهوده، با امید و با قدرت و عزت ، به فکر آینده ات باش. بازم میگم این تویی که حال خودت رو خوب یا بد میکنی.
بی خودی عمر و وقت و جوونی و انرژی ات را صرف آب در هاون کوبیدن نکن.
در ضمن سعی کن در مواقعی که این افکار خیلی اذیتت کرد، نماز بخونی ،ذکر بگی یا قرآن بخونی.
خدا برای بنده اش کافی است.
خوشبخت و شاد باشی.
به نور نگاه کن ! سایه ها پشت سرت خواهند بود.
آبی آسمونی (سه شنبه 02 شهریور 95)
تشکرشده 10 در 6 پست
سلام دوست عزیز
خیلی ممنون
من این کارها را میکنم ولی یک روز خوبم یک روز بدم
نمیدونم شایدم تلاش نمیکنم برای بهتر شدن
وقتی این افکار بد میان دیگه افسار کار را از من میگیرن و من را در خودشون غرق میکنن
خانواده هم طوری نیستن که حمایت گر باشن اگر من مشکلم را تو خونه بگم و بگم که به استادم ابراز علاقه کردم تو دعوا خواهرهام از این به عنوان نقطه ضعف از من استفاده میکنن.
فقط اینها را میریزم تو خودم
تشکرشده 1,407 در 461 پست
نازی عزیز، پست هایی که برات نوشتیم را کمی با دقت تر بخوان.
به نور نگاه کن ! سایه ها پشت سرت خواهند بود.
نیکیا (سه شنبه 02 شهریور 95)
تشکرشده 273 در 107 پست
عزیزم فقط و فقط باید خودت با تمام وجود بخوای و تلاش کنی تا فراموشش کنی!
شما سالهاست درگیر این مشکلی بارها تاپیک زدی و دوستان راهنمایی های خیلی خوبی برای فراموش کردنش بهت دادند! اما باز از ناتوانی و عدم تحمل و ... خودت میگی!!!
با خودت روراست باش تا کی میخوای وقت و عمر و جوانیت رو پای این عشق یک طرفه و بی حاصل بگذاری؟؟؟
آبی آسمونی (سه شنبه 02 شهریور 95)
تشکرشده 10 در 6 پست
حتما دوست عزیزم
هم پست های شما و هم پست دیگر دوستان را میخونم و سعی میکنم از فردا به طور قطعی شروع کنم و رو خودم کار کنم و قصد دارم 40 روز ادامه بدم و اگر نتیجه اش خوب شد میام با شما دوستان در میان میذارم
به نظر خودم هم باید رو خودم کار کنم و تنها کسی هم میتونه به من کمک کنه خودم هستم پس برای اینکه به آرزوهام برسم باید از این قضیه عبور کنم دیگه از این وضعیت خسته شدم و من هر چقدرم هم ناراحت باشم دیگه اون برنمیگرده
دیروز میخواستم بهش پیام بدم ولی کلی با خودم کلنجار رفتم تا بهش پیام ندادم
شادی عزیز ممنون که جواب دادید من دوباره میخونم همه ی پست ها را و تمام تلاشم را میکنم
از همه ی دوستان هم تشکر میکنم
zolal (پنجشنبه 04 شهریور 95)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)