سلام دوستان عزیز
من نازنین هستم ساکن تهران . دانشجوی فوق لیسانس در یکی از بهترین دانشگاه های دولتی شهرستان هستم.
من مشکلم را قبلا اینجا بیان کرده بودم ولی یه خلاصه ای میگم من به استادم علاقه داشتم و بعد از مدتی بهش ابراز علاقه کردم و ایشون نمیدونم راست یا دروغ گفتن که ازدواج کردن.
حالا مشکل من اینه که هنوز نتونستم فراموشش کنم !
البته علت این علاقه ی شدید میتونه به این برگرده که من پدر خوبی ندارم و هیچ محبتی از پدر تا حالا ندیدم و زندگی مادر و پدرم از روزی که من یادم میاد جنگ و دعوا بوده و به خاطر این کمبود محبت من به سمت استادم کشیده شدم والبته از طرف ایشون محبت دیدم و مسائل درسی من برای ایشون مهم بود و منو تشویق میکردن وقتی دیدم برای اولین بار یک مرد بهم اهمیت میده و کارهای من براش مهمه علاقه ام بهش زیاد شد و میخواستم همیشه کنارم باشه و راهنمای من باشه و باهاش بتونم درد و دل کنم ولی خب استادم دیگه خسته شده بود و کم محلی میکرد و من که دیدم دارم از دستش میدم گفتم ابراز علاقه کنم و ایشونم گفتن که ازدواج کردن و دیگه ارتباطم با ایشون قطع شد.
ولی این ابراز علاقه باعث شد که خیلی حالم بد بشه و خودم را شکست خورده بدونم. در واقع من در اوج علاقه ای که به ایشون داشتم و با توجه به مشکلاتی که داشتم فکر میکردم ایشون میتونه فرشته ی نجات من باشه که از طرف ایشون طرد شدم و هر روز کارم گریه شده و حتی بعضی وقتا به خودم آسیب هم میزنم البته مشکلات مالی هم روی این قضیه تاثیر گذاشته. من دانشجو هستم ولی از لحاظ مالی از طرف پدرم اصلا حمایت نمیشم (البته پدر من کارگره و خودش هم پول نداره و اگر داشته باشه خرج موادش میشه) و تا حالا با وام از دانشگاه و قرض و قوله تونستم ادامه بدم و به شدت دنبال کار هستم و دیگه شاید درسم را نتونم ادامه بدم.
بعضی وقتا هم به خود کشی فکر میکنم میگم زندگی من دیگه درست نخواهد شد و اینکه تا حالا محبت ندیدم خیلی آزارم میده البته ما اصلا با پدرم حرف هم نمیزنیم یعنی از بچگی اینطوری بودیم چون بهمون محل نداده.
الان دیگه کارم شده گریه و یک شکست خورده هستم با توجه به اینکه از لحاظ درسی خیلی قوی بودم ولی این چند وقت ضعیف ترین دوران زندگی ام را سپری کردم و مورد تمسخر واقع شدم.
چون خانواده ی من خودشون مشکلات زیادی دارن و نمیخوام مادرم آزار ببینه هیچ کدوم از قضایا را بهشون نگفتم و گریه هام را هم هیچ کس ندیده.
چون دوست ندارم دوستانم تا این حد در جریان زندگی من قرار بگیرن ترجیح دادم در اینجا این حرف ها را بزنم و شاید با درد و دل با شما آرام تر بشم. و راهکارهاتون برای بهتر شدن زندگیم. البته پول برای مشاوره هم نداشتم.
از خانوم مصباح الهدی هم درخواست میکنم ما را از راهنمایی های خوبشون بهرمند کنند.
پیشاپیش تشکر میکنم از شما عزیزان
علاقه مندی ها (Bookmarks)