به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 39 , از مجموع 39
  1. #31
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 اردیبهشت 01 [ 21:41]
    تاریخ عضویت
    1394-1-09
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    7,229
    سطح
    56
    Points: 7,229, Level: 56
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 22 پست

    Rep Power
    22
    Array
    به نظر شما طلاق آبروریزی نداره؟ والا ما که اونقدر متمدن نیستیم با این قضیه براحتی کنار بیاییم مخصوصا تو اداره و همکارا .

  2. #32
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 اردیبهشت 01 [ 21:41]
    تاریخ عضویت
    1394-1-09
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    7,229
    سطح
    56
    Points: 7,229, Level: 56
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 22 پست

    Rep Power
    22
    Array
    شب و روزای سختی رو میگذرونم بازم یه دعوا و یه قهر دیگه . اما این دفعه پیشقدم نمیشم. یعنی با حرفهایی که بهم زد دیگه هیچ حسی بهش ندارم فقط نمیدونم باید چیکار کنم مستاصل مستاصلم به قول دوستمون چیزی از این زندگی برام ارزش نداره . بهم میگه چرا از اینکه دو تا خواهرت باهم قهرن بهم چیزی نگفتی؟ آخه خودش هیچ چیزی از خانواده شو رو نمیکنه و همیشه اتفاقات در خفا حل و فصل میشه . در مورد حقو حقوق معنوی واگذارش میکنم بخدا و بس . الان چی ؟ کاش از همون سال اول جلوی این رابطه سد میشد . وای بر من

  3. #33
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام

    آقا رضا دلم می خواست ایده ای برای نوشتن داشتم. اما راهکاری ندارم غیر از اینکه: یه مشاور خانواده خوب پیدا کنید.

    انسان موجودی نیست که در یک وضعیت باقی بمونه، اگه شرایطش بهتر نشه، بدتر می شه.

    مراقب خودتون و زندگیتون باشید.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  4. #34
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 اردیبهشت 01 [ 21:41]
    تاریخ عضویت
    1394-1-09
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    7,229
    سطح
    56
    Points: 7,229, Level: 56
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 22 پست

    Rep Power
    22
    Array
    ممنون از شما برا زندگیم دعا کنید

  5. کاربر روبرو از پست مفید reza.6012 تشکرکرده است .

    میشل (پنجشنبه 01 مهر 95)

  6. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 اردیبهشت 01 [ 21:41]
    تاریخ عضویت
    1394-1-09
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    7,229
    سطح
    56
    Points: 7,229, Level: 56
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 22 پست

    Rep Power
    22
    Array
    از دوستان میخوام تو این شبهای عزیز برا همه اونایی که مثل خودم گیر کردن ، از ته دل دعا کنن شاید دعای شما گره از کار وا کنه
    از دوستان یه راهنمایی دیگه میخوام : اگه همسر شما با خانواده تون سرد رفتار کنه تا چه حد تحملش میکنید؟ میخوام بدونم حد قرمز این قضیه کجاس آخه ؟ من دیونه و حساسم یا ...
    منظورم از رفتار سرد ، درست مثل برخورد با ارباب رجوعه یا مثل غریبه ها . این بی احترامی نیست؟
    حس میکنم اینجام برا بقیه تکراری شدم مشکل من و ..
    ویرایش توسط reza.6012 : شنبه 17 مهر 95 در ساعت 20:12

  7. کاربر روبرو از پست مفید reza.6012 تشکرکرده است .

    dooo (شنبه 17 مهر 95)

  8. #36
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 اردیبهشت 03 [ 18:39]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    329
    امتیاز
    14,886
    سطح
    79
    Points: 14,886, Level: 79
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 464
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    955

    تشکرشده 660 در 231 پست

    Rep Power
    75
    Array
    سلام
    راستش من زیاد در جریان مشکلاتتون نیستم،فقط میدونم خیلی وقته که زندگیتون دچار مشکل شده،به نظرم بهتره در مورد خواسته ها و انتظارات خانم ها از همسرشون مطالعه کنید

    اگر همسرتون از اون دسته کسایی هست که نیاز به محبت کلامی،هدیه،سوپرایز،پیاده روی دونفره و.... داره ازش دریغ نکنید

    در عین حال اقتدار خودتون رو هم حفظ کنید،وارد بحث های خاله زنکی نشید،مثلا اگه همسرتون میگن چرا در مورد قهر خواهرت به من چیزی نگفتی بگید،عزیزم مطمئن باش اگه مسئله ی مهمی بود شما رو در جریان میذاشتم

    البته بنا به تجربه ی شخصیم اینو بگم من وقتایی که همسر سابقم مشکلی بینمون پیش میومد،به جای بحث و دعوا باهام سر و سنگین میشد و جذبه داشت خیلی برام جذاب تر میشد

    میدونم نباید دیگه حرفی ازش بزنم اما فقط به قصد اینکه شاید تجربه ی من نوعی به دردتون بخوره مطرح کردم
    البته باید ببینید همسرتون بیشتر چه روحیه ای داره و از چه رفتاری بیشتر خوششون میاد

    از خدا میخوام به حق این روزای عزیز مشکلات همه به خصوص اعضای همدردی به زودی حل بشه،و.زندگی شما هم روز به روز بهتر بشه

  9. #37
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 اردیبهشت 01 [ 21:41]
    تاریخ عضویت
    1394-1-09
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    7,229
    سطح
    56
    Points: 7,229, Level: 56
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 22 پست

    Rep Power
    22
    Array
    سلام
    باید بگم تک تک کارهایی که به نظرم می رسیده براش انجام دادم بنظر من چیزی که بیشتر از اینها همسر منو خوشحال میکنه اینه که بکلی با خانوادم قطع ارتباط کنم یا ارتباطمو به حداقل ممکن برسونم با خواهرم همچنان قهر باشم و در عوض یه قلاده بندازم گردنم و بشم غلام خانواده اونا . راستش منم حدودا یه سالی سعی کردم خودمو به خانوادش نزدیک کنم و صمیمیتر بشم به امید اینکه شاید این محبت اثر کنه اما انگار براش توقعات بیجا ایجادشده که من یه عمر نباید خواهرم و شوهر خواهرمو ببینم . حقیقتش منم دیگه دلم باهاشون باز نمیشه آخه اینا یه جورایی باعث جدایی من و خواهرم هستن چه جوری خودمو راضی کنم با این جماعت متکبر گرم بگیرم ؟ باور نمیکین دارن با فامیلهایی که با ما بد هستن به شدت گرم میگیرن . من اگه چند ماه هم با خانمم قهر باشم نمیاد بگه چه خاکی تو سرت شده اصلا از چی ناراحتی ؟ در عوض همیشه آمادس که گرو کشی کنه هیچی از بدیهای آدما از یادش نمیره . اخلاق بد ایشون که نمیتونم باهاش کنار بیام اینه که اصلا اهل بخشش نیست به قول خودش از دلش به هیچ وجه درنمیاد .
    دارم میسوزم و صدامم نمیتونه دربیاد خودمم از دست خودم خسته م دیگه . خاک تو سرم با این زندگی که درست کردم

  10. #38
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 96 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    2,234
    سطح
    28
    Points: 2,234, Level: 28
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    78

    تشکرشده 156 در 94 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام
    خوشبحال خانم که جنین همسری داره
    اخه شما شدی مطیع انگار که جایگاه مرد زن عوض شده به نظر خودت اسمش را چی میشه گذاشت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    وقتی کم محلی میکند قهر میکند ابتدا با صحبت کردن متوجه اشتباهش کن توی خلوت خودتون به ایشان عنوان کن که از اینکه با خانوادم صحبت نمیکنی احساس خوبی ندارم احساس میکنم دوستشون نداری و به غرور مردانگیم لطمه میخورد من از شما انتظار بیشتری دارم با توجه به شناختی که از شما دارم
    بعد کمی زمان دهید و نتیجه را ببینید اگر دوباره تکرار کرد مثل خودش رفتار کنید اینه مقابل اینه قهر کرد شما هم قهر کن با خانوادت گرم نگرفت شما هم ....
    و بدون اینکه بحث کنی با عمل نشانش دادی بیشتر در ذهنش میماند
    اخه دروغ مصلحتی بلد نیستین عجیب هست !!!!!!!!!!!!!!!!!
    عنوان کن مادرم از شما تعریف کرده خواهرم نیز همین طور دلشون برا شما تنگ شده همسرم اوایل به من میگفتش اون قدر از شما تعریف میکنند منم حسودی میکنم
    محکم باش مردانه باش مرد کم حرف میزند اگر هم صحبتی میکند پای حرفش میماند
    از خدای بزرگ بخواه تا کمکت کند از اعماق وجودت خدارا صدا بزن و بگویید خدایا من نتونستم همسرم را تغییر دهم پس کمکم کن تا خودم را تعییر دهم اون وقت میتوانی بر روی همسرت نیز تاثیر بگزاری
    وقتی ارتباطت با خانوادت بیشتر شود اعتماد به نفس و عزت نفست بالا میرود ای بابا این روزا یه انسان کور هم کلی از خودش هنر داره خودشو باور دارد شما که الحمدا... سالم هستین با سوادین پس مشکلی ندارییییییییییییین
    برای شما ارزوی خوشبختی میکنم

  11. 2 کاربر از پست مفید اسما@ تشکرکرده اند .

    danger (دوشنبه 19 مهر 95), ارغنون (پنجشنبه 22 مهر 95)

  12. #39
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 آبان 95 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-8-01
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    14
    سطح
    1
    Points: 14, Level: 1
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام رضا جان ، مشکلت دقیقا انگار مشکل منه ، من هم همین بلا سرم اومده ، با یه دختری ازدواج کردم که قبل از من نامزد داشت ، من بهش گفتم که وضع مالیم خوب نیست و کار ندارم اما اون گفت که نگران نباش من سرمایه و ارث پدری ندارم و میفروشیم ، اما درست بعد از ازدواج فهمیدم که این حرفش فقط یه وعده سرخرمن بوده که با من ازدواج کنه ، اما با این حال من بازم کوتاه اومدم و گفتم اشکال نداره و زندگیم رو کردم اما انگار که تازه اون طلبکار بود ، هر روز دعوا و بهانه گیری ، همش حرف پول نداشتن و بیکاریمون رو میزنه در حالی که من همون اول بهش گفتم قضیه رو اما انگار اصلا حرف به گوشش نمیره و فقط دوست داره حرف خودش باشه ، نه به اون شور و اشتیاقش برا ازدواج با من و نه به این نساز بودنش و ناسازگاری ، انگار که فقط برای اینکه جلوی فامیل پز بده که با یه پسر مجرد بعد طلاقش ازدواج کرده اومد تو زندگیم
    اصلا انگار من شوهرش نیستم ، منو آدم حساب نمیکنه ، هرچقدر بیشتر بهش محبت کردم نتیجه عکس داد ، خانواده من هم که اصلا درست درمان حمایتم نمیکنند ، مادرم که بچه بودم فوت شد ، بابامم فقط بلده طرف زنم رو بگیره از اون بیجا و بیخودی حمایت کنه ، انگار نه انگار که پدر منه ، بیشتر انگار پدر زنمه ، فقط خواهرم باهاش بده اونم بخاطر اینکه دشمنیش رو بهش نشون داده و ازش کینه داره ، شده دشمن خونیه خواهر من ، واقعا نمیدونم این چه شیطانی بود اومد تو زندگیه من
    الان هم که پنهانی و بدون اجازه من رفته خانه مادرش ، نمیدونم چی تو سرشه ، نه طلاق میگیره و نه درست درمان زندگی میکنه ، انگار من به زور اوردمش سر سفره عقد
    واقعا صد رحمت به زمان مجردی ، دیگه حالم از این رسم مسخره ازدواج داره بهم میخورده


 
صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.