سلام
مشکلتون چیه؟ من متوجه نمی شم ... فقط غر می زنین
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
سلام
مشکلتون چیه؟ من متوجه نمی شم ... فقط غر می زنین
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
تشکرشده 24 در 22 پست
خیلی ممنونم از راهنماییتون.....
تشکرشده 92 در 43 پست
متاسفانه نه در عنوان تاپیک و نه در متنی که نوشتید هیچ مطلبی که مشکل شما رو روشن بکنه وجود نداره. شما دارید فقط از اوضاع موجود فعلی گله میکنید. خیلی خیلی مبهم صحبت کردید(تمام پست های قبلیتون رو خوندم). مشکل رو کامل بیان کنید. واضح. 10 مورد یا حتی بیشتر از بدترین مسائل موجود در رابطه فی ما بینتون رو که تا به حال اتفاق افتاده بنویسید. بدترین خصلت های همسرتون و خانواده ایشون همراه با مثال چیه ؟ تنش های بزرگی که تا به حال با هم داشتید چی بودن ؟ فقط روی موضوع تمرکز کنید و ناله نکنید. میدونم شرایط خوبی ندارید و دلتون پره ولی گله کردن در اینجا فقط وقت هدر دادنه.لطفا به اصل موضوع بپردازید و تا جایی که ممکنه شفاف صحبت کنید. برای توصیف مشکلتون از جملات کامل و رسا استفاده کنید. مطمئنا وقتی مشکلتون کامل درک بشه راه حل های مناسب هم دریافت میکنید.
تشکرشده 274 در 108 پست
سلام دوست عزیز. به احتمال زیاد میدونم مشکلتون چیه ولی علت و راه حلش رو نمیدونم. چون خودمم مشکل شمارو دارم. بطور کلی نادیده گرفته شدن و بی اهمیت بودن برای دیگران و رفتارهای صدمه زننده دیگران از شکل بی تفاوتی و بی حرمتی به شما.
اگر درست گفته باشم و مشکلتون همون مشکل من باشه شما در قسمتهای دیگه زندگیتون هم دچار این مشکلات هستید و به یک جا و یک موضوع خلاصه نمیشه.
همه اینا ناراحت کنندس و از همه بدتر که هیچکی نمیفهمه چی هست مشکل و از کجا هست و دلیلشون چیه. از جمله خود فرد.
متاسفانه من هم شرایط بسیار سخت و روزای سختیرو دارم میگذرونم و هیچ نقطه امیدی هم نمیبینم. تنها چیزی که میبینم روزهای بدتر که در پیشن هست
خیلی گفتم امیدوارم روزای بهتر بیاد و حل بشه و نشد که نشد. برام سخته ولی امیدوارم این مشکلات برای خودم و امثال خودم حل بشن
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
با تشکر ازPsychologist.گرامی ، که پست من را با بیان مشاوره ای و زیبا و لحن نرم تکرار کردند
آقای رضا
شما احتمالا در زندگی هم با همین مشکل مواجهید. نامشخص و گنگ خواسته هاتون را مطرح می کنید. غر می زنید. گله می کنید.
وقتی از شما می پرسن موضوع چیه؟ چرا ناراحتی ... به جای جواب دادن طعنه می زنید
با این رفتارهای مبهم پاسخ روشن نمی گیرید.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
تشکرشده 24 در 22 پست
با سلام و تشکر از دوستان همدردی
باید بگم کسی میتونه نرمال بنویسه که در شرایط عادی باشه من اوضاعم خیلی داغونه ولی با این حال سعی میکنم خودمو جمع و جور کنم و براتون قسمتی از بدبختیهامو بگم :
1-همسر من جوری به خانوادش وابستگی داره یعنی جوری اونا رو قبول داره که هر گونه بی احترامی به من و میگه اونا منظوری نداشتن مثال: من اگه بخوام پس انداز کنم و یا ماشینمو بفروشم پیله میکنن که چرا اینکار و کردی عوضش داماد دیگه شون آویزونشونه و هیچی حتی خیلی از کارهاشو تایید میکنن
2- از خواهر زنم و ایده هاش که داره تو زندگیم تزریق میشه متنفرم مثال : مرغ همسایه گازه و بس . زندگی همین چند روزه اس و بس ، فلانی کجا تالار گرفته برا عروسیش و ......
3-از همه مهمتر اینه که شوهر خواهر من که خیلی هم برا من زحمت کشیده با برادر خانمم سر یه معامله ای به اختلاف خوردن و منم که سر یه قضیه بیخود خودم ازش مکدر بودم بیجا وارد قضیه شدم و نتیجه ش این شد که من 2.5 ساله خواهر عزیرتر از جونمو ندیدم و کلا خونه وادش باهاشون قطع رابطه کردتن و انگار کلن حق با اونا بوده ( ما نسبت فامیلی دارم با هم ) و اینا جوری اون بنده خدا رو کوبیدن که نگو . البته قبلش هم به اخلاق و برخورد و زندگی اونا حسادت داشتن که این و تو صحبت هاشون بعدها من فهمیدم و حالا که بهانه افتاده دستشون دیگه چی از این بهتر .
وقتی خواهرزاده همسر من رو اعصاب منه چرا من نباید خواهر زاده هامو ببینم؟؟؟؟؟؟
4- و اما مشکل من با همسرم : ما اسمن زن و شوهریم هیچ اشتراک عاطفی تو این سالها نداشتیم . ایشون به شدت دنبال تلافی کردنه حتی چیزای بیخود و بنظر من از خونه وادش و مخصوصا خواهرش آب میخوره مثال : وقتی رفتیم خونه مادرت ،خواهرت چرا اول حال منو نپرسد ، مادرت با منظور فلان حرفو زد ،
راستش به نظر من ایشون مشکل ارتباطی داره و اصلن تو زندگی معنی شوخی و جدی رو متوجه نمیشه و منفعله . جوریکه آدم از خیر درددل کردن باهاش میگذره
اما چیزی که روح و روان منو عذاب میده اینه که دلم میخواد اعتماد به نفس و عزت نفس از دست رفته مو بدست بیارم . دلم میخواد جلوی این خانواده از خود راضی قد علم کنم و حرف خودمو بزنم. به اینا خوبی که میکنی پرروتر میشن . بخاطر همین انگیزه دیگه ندارم که رو اخلاق و روحیات همسرم کار کنم راستشش بنظر من اونم از همون خونه وادس دیگه .
بله شما راست میگین کور بودم و نفهمی کردم رفتم سراغشون و حالا هم دارم خیلی سخت و با تمام وجود تاوان پس میدم
رک و رو راست : دلم از خانواده همسرم و رفتارهای متکبرانه شون پره که باعث شدن من از خواهرم که یه عمر زیر سایه ش بودم دور بمونم . حتی یه بار نشده بگن بیا بریم باهاش آشتی کن و ... ما زن و شوهریم چون فقط و فقط جنسیتمون با هم فرق میکنه و بس . فکر این که باید با این جور آدما همسفره بشم داغونم کرده و میکنه . هیچکس و جز خودشون قبول ندارن . ببخشیید دیگه نمیتونم بنویسم احساس خفگی بهم دست داده برام دعا کنید
تشکرشده 59 در 32 پست
.
من فکر میکنم با رفتار و نوع نگرشتون به زندگی خانوادگی و نفرتی که تو قلبتونه فقط دعا کردن کمکتون میکنه
انشالله معجزه ای که دنبالش هستین تو زندگیتون رخ بده
موفق باشید و سربلند
تشکرشده 159 در 51 پست
باسلام ببخشید ولی فکر میکنم اشتباهات شما کمتر ازخانومتون نیست چرا منتظرید خانومتون ویا خانواده خانومتون برای آشتی شما با خواهرتون پیشقدم بشند خودتون سریعتر دراین راستا اقدام کنید اتفاقا شما به همسرتون بگید قصددارید به خواهرتون سربزنید ازایشون هم بخواید که باهاتون بیاد اگرقبول نکردن خودتون به تنهایی برید مطمئن باشید خواهرتون به راحتی ازدلش درمیاد وپذیرای شما خواهد بود شما اقتدارتون رو تاحدودی از دست دادید درجهت ترمیم اون تلاش کنید اقتدار یک مرد به معنای خشونت یک مردنیست ولی یک مرد اجازه نمیده که کسی تو امور زندگیش دخالت کنه بدون بحث باهمسرتون قاطع به اونا بفرمایید من این تصمیم رو گرفتم وقبلا راجع بش فک کردم حتما کلید مرددکترحبشی رو بدید خانومتون گوش کنند خواهش میکنم قوی باشید اینا مشکلاته کوچیکی که مطمئناشماازپسش برمیاید هیچ زنی ازمرد ضعیف خوشش نمیاد قوی باشید و موضعتون رو با حرفای خواهرخانومتون به طور واضح مشخص کنیداگر تغییری تورفتار ایشون ندید حتما به یک مشاوره خوب برید وبرای حل مشکلاتتون باهم از مشاوره کمک بخواهیدتنها مرگه که چاره نداره وگرنه هرمشکلی یک راه حل داره که خداروشکر مشکله شما راه حل ساده ای داره ببخشید اگر باحرفام باعث رنجشتون شدم قصدم تنهاکمک بوده انشأالله که بایاری خدای مهربون وتلاش شما مشکلتون حل میشه
تشکرشده 24 در 22 پست
با سلام ، متاسفانه خانم من نمیاد مشاور چون اصلا قبول نداره که رفتاش اشتباهه در ضمن منم اصلا اون روحیه سابق و ندارم که برای بقا بجنگم . نمیدونم شاید به قول دوستمون اونقدر تنقر و تحقیر تو دلم هست که نمیتونم . کلیپ دکتر حبشی رو هم مدتها پیش بهش دادم اما دریغ از گوش دادن بهش. فقط نمیدونم چرا برا خراب شدن هزار دلیل هست اما برای موندن و جنگیدن هیچی . این خانواده یه مترسک میخوان بجای داماد و صد افسوس که فکر همسرم هم همینه ..
ولی به حول و قوه الهی میخوام برم پیش خواهرم و باهاش آشتی کنم اگه خانمم هم نیاد تنهایی میرم ولی اگه نیاد منم دیگه دلم باز نمیشه برم پیش خانوادش
من نتونستم روابطمون رو درست بیان کنم الان بجایی رسیدم که میخوام سر کوچکترین چیزاها با خانوادش لج کنم دیگه تحقیر بسه
- - - Updated - - -
نیلوفر:-) (جمعه 25 تیر 95)
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
سلام
شما برای برگردوندن احترام و عزتتون لازم نبود خانواده همسرتون را ببرید مسافرت
و به همه سازشون برقصید
بعد هم بگی چرا نتیجه نگرفتم
از همین امروز برای خودتون مشخص کنید وظایفتون در زندگی با همسرتون چی هست
حقوقتون چی هست
در همون محدوده رفتار کنید.
حتی اگر مادر یا خواهر همسرتون گفتند چرا ماشینت را عوض کردی، لزومی نداره توضیح بدین یا به حرفشون عمل کنید.
دلیلی نداره سالها بخاطر یه بحث با خواهر و شوهر خواهرتون قهر باشید.
بیشتر از وظایفتون انجام ندید
به حرفها و خواسته هاشون هم اهمیت ندین. یه گوش در ... اون یکی دروازه!
اقتدار !!
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)