به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 خرداد 95 [ 12:44]
    تاریخ عضویت
    1391-6-23
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    3,011
    سطح
    33
    Points: 3,011, Level: 33
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    17

    تشکرشده 24 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با رفتار سرد و بی تفاوت خواستگارم چه کنم

    با سلام و خسته نباشید.لطفا من رو راهنمایی کنید که چه رفتاری داشته باشم.ببخشید توضیحاتم طولانیه چون میخوام کاملا در جریان قرار بگیرید.دختری 31 ساله هستم که حدود 7 سال پیش از طریق یه سایت علمی با یه آقایی آشنا شدم که 1 سال از من کوچیکتره. همه رابطه ما علمی بود و چون هم رشته بودیم از ایشون سوال میپرسیدم یا مثلا جزوه هاشونو میگرفتم چون از نظر تحصیلی یک سال از من جلوتر وارد ارشد شده بود و کمک بزرگی برای من بود حتی با هم مقاله هم دادیم ولی همه ارتباط ما اینترنتی و بعضا تلفنی بود و دیدار در حد رد و بدل کردن کتاب و جزوه.من در یه شهر بزرگ مرکز استان زندگی میکنم و ایشون یه شهر کوچک استان. خیلی خجالتی بود و اصلا رفتار مناسب با خانمها رو بلد نبود رابطه حضوری ما فقط سلام و خداحافظ بود و با عجله میرفت که نکنه کسی ببینه و...رابطه همینجوری ادامه داشت و یه مقدار آشناتر شده بودیم و اینترنتی یا تلفنی در مورد مسائل روزمره و کار هم صحبت میشد هروقت اتفاقی میفهمید خواستگار دارم مثل یه دوست همجنس راهنماییم میکرد و البته کنجکاوی.همیشه شک داشتم که به من علاقه داره یا نه. مثلا یه چند روز که از من خبر نداشت به یه بهانه زنگ میزد و یا لابه لای حرفهاش مثلا میگفت اگه یه کار خوب داشتم می تونستم ازدواج کنم یا مثلا اگه شما بودی حاضر بودی با یکی با شرایط من ازدواج کنی و....که توضیحش طولانی میشه.ناگفته نماند که مادر من تا حدودی از روابط درسی ما خبر داشت و گاهی اوقات شاکی میشد که چرا انقدر زنگ میزنه و اگه قصدی داره چرا چیزی نمیگه و...من روم نمیشد بگم زنگ نزن ولی میپیچوندم گاهی اوقات. و البته سر کار هم رفته بود ولی یه شهر دور و داشتن تلاش میکردن رسمیش کنن و منتقلش کنن مرکز استان(شهر ما) که خودش همیشه میگفت من باید مرکز استان زندگی کنم.تا پارسال که باز خواستگار داشتم و اون هم از وقتی فهمید زنگهاش بیشتر شد و مدام از شرایطش مینالید و...که اگه شما ازدواج کنی من با کی حرف بزنم و....مادرم که فهمید گفت تکلیفت باهاش روشن کن بگو دیگه زنگ نزنه بهش گفتم ولی بدتر زنگ میزد و من من میکرد که انگار میخواد آخر باعث شد خودم ازش پرسیدم که قصدی داره و گفت آره گفتم پس به خانوادت بگو.(خواستگارها ی قبلی اصلا جور نمیشد و اون خواستگاری هم همینطوربه خاطر اون آقا من ردشون نکردم)با خانوادش صحبت کرد و استرس شدید داشت که نفهمند ما با هم رابطه داشتیم .خانوادش دلیل برای مخالفت نداشتن (البته روی سن من یکم گیر داده بودن)از خیلی لحاظ مثل هم بودیم تحصیلات مذهبی شغل پدرمادرو..ولی بعد 2 ماه راضی شدن بیان و آشنا بشن که پدرش نیومد و مادرو خواهرو دامادشون اومدن خودش هم سرکار بود و نبود.همه چیز ظاهرا خوب بود و بعدا هم گفت که خانوادش ایرادهای جزئی گرفت ولی در کل مخالف نیستن ولی ایراد میگرفتن که محرم صفر بگذره و بعدم کارت درست شه (مخصوصا پدرش) مدام بهانه گیری میکرد.حتی زنگ نزدن به ما چیزی هم بگن و پدرش میگفت نیازی نیست.من حاضر بودم برم موقت شهر محل کارش زندگی کنم پدرش میگفت نه .به پدرش میگفت حالا آشناتر بشیم و تا عقد کنیم کارم درست میشه ولی قبول نمیکرد ونه اومد نه زنگ زدن.رابطمون ادامه داشت یعنی هرروز زنگ میزد و عصبانی بود چرا صفر تمام شده و خانوادش پیگیری نمیکنن تا اینکه بازم مرخصی گرفت رفت خونه که اتمام حجت کنه ولی دیگه زنگ نزد بعد 1 هفته توی تلگرام اومد نوشت پدرم مریض شده و تا 3-4 ماه خوب نمیشه فعلا نمیتونم دیگه حرفی بزنم.مریضیش جزئی بود ولی پدرش مهمش کرده بود.بعدم خیلی ناراحت به من گفت نمیتونم شما رو معطل خودم کنم وضعیتم معلوم نیست وخواهرم گفته به خودت وابستش نکن که اگه خواست ازدواج کنه بره و از این حرفها ...من خیلی از این حرکاتش ناراحت شدم و رابطه شد دیگه شد تلگرام دیگه زنگ نزد و همون تلگرام هم هفته ای یکبار. وقتی گلایه کردم میگفت من از خانوادم مطمئن نیستم نمیدونم میخوان چکار کنن کارم هنوز درست نیست.میگفت این چندسال رابطه براساس احساس بوده و حالا میخوام با عقل تصمیم بگیرم.دلت رو به چی من خوش کردی من شرایط ندارم.نمیخوام پای من بسوزی که اصلا معلوم نیست خانوادم میخوان چکارکنن. خیلی ازش ناامید شدم که انقدر ضعیف عمل کرد چندبار گفتم خودت زنگ بزن به خانوادم داره آبروم مبیره این همه ازت تعریف کردم ولی نزد به همون دلایل قبل. گفتم اینکه خانوادت رفتن و خبری ندادن از نظرخانواده من یعنی تمام ولی کارخاصی نکرد.باورم نمیشد یه حرف خواهرش انقدر روش اثر داشته باشه.گلایه های من اصلا اثر نداشت حتی خواستگار برام اومد بهش گفتم گفت هرچی قسمت باشه همون میشه.منم دیگه اصراری نکردم راستش بهم برخورده بود برای همه چیز من تلاش کرده بودم ولی اون...چندهفته بعدم میپرسید خواستگارت کیه چکارست و...انگار نه انگار که تعصب و غیرتی داره!!تمام مدتی که رابطه داشتیم باهم بیرون نرفته بودیم ولی وقتی خانوادش فهمیدن به پیشنهاد خواهرش و اجازه مادرم 2 بار برای آشنایی بیشتر بیرون رفتیم که بازم مثل قبل خیلی به من توجهی نمیکرد.تمام این مدتی که رابطه جدی شده بود سوغاتی میبرد خونشون ولی هیچی به من نداد هیچوقت.من چیزی نمیگفتم ولی خودش میگفت من خیلی کارها بلدم ولی الان زوده.سعی میکرد رابطه در یه حدی بمونه اصلا صمیمی نشه مخصوصا بعد حرف خواهرش.کلا از بی محبتیش همیشه دلخور بودم.وقتی یه پسر دختری رو بخواد سعی نمیکنه دلشو به دست بیاره و نگهش داره؟؟؟؟من اشتباه میکنم؟؟؟بعد چندماه که باز رفت خونشون باز توی تلگرام پیغام میداد و گفت دلم تنگ شده عکس بده و ... انگار که اتفاقی نیفتاده و اون حرفهای سرد به من نزده منم دلم شکسته بود تحویلش نگرفتم نرفتم ببینمش (البته خیلی هم محترمانه دعوت نکرد)عکس ندادم گفتم خانوادت راضی نبودن شما هم رابطه رو تمام کردی و تمام میگفت چرا الکی جو میدی و داستان میگی و.. بدش اومد عصبانی شد که من مقصر نیستم هیچکاره ام خودم هم قربانی ام و...بهش گفتم رابطه ما شده مثل قبلا رسمی و درسی اگه بعدها کارت جور شد و خانوادت راضی بودن و خواستی ومن هنوز ازدواج نکرده بودم با خانوادت بیا صحبت کن اگرنه که خوشبخت بشی هرجا هستی خیلی راحت گفت باشه هرجور راحتی حالا که اینجوری میخوای دیگه اصراری ندارم.کارش رسمی شد ولی انتقالش هنوز نه .توی شهر ما هم خونه خریدن ولی دیگه هیچ حرفی نزده و رابطه کاملا خشک و رسمیه. از همون آخرین بار دیگه یک بارهم زنگ نزد رابطه فقط تلگرام و خیلی کوتاه.من نمیدونم باید چکارکنم همینطوری ادامه بدم؟ قطعش کنم؟دیگه تصمیم ندارم من سر حرف ازدواج بندازم حتی اگه 100 سال بگذره. اعتمادم از بین برد حس میکنم کوچکترین اهمیتی براش ندارم. اصلا براش مهم نیست 1 ماه ازم خبر نداشته باشه. ازدواج کرده باشم تو این فاصله یا نه....لطفا راهنماییم کنید چکار کنم.به نظرتون میشه به این آدم دل خوش کرد؟ از طرفی هم با این سن من و جور نشدن خواستگاری های دیگه روحیه من کاملا خراب کرده لطفا راهنماییم کنید واقعا نمیدونم چکار کنم .انقدر فکر کردم خسته شدم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 اردیبهشت 96 [ 15:14]
    تاریخ عضویت
    1391-8-17
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    5,053
    سطح
    45
    Points: 5,053, Level: 45
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    163

    تشکرشده 177 در 80 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام .

    خیلی خلاصه همه چیز رو تمام کنید . همه راه های ارتباطی ات رو باهاش قطع کن . نگران بالا رفتن سن هم نباش . خیلی ها توی سن 30 به بالا ازدواج کردند .

    یا علی .

  3. 3 کاربر از پست مفید skyzare تشکرکرده اند .

    نیکیا (چهارشنبه 19 خرداد 95), ZENDEGIBEHTAR (چهارشنبه 19 خرداد 95), شیدا. (چهارشنبه 19 خرداد 95)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    73
    Array
    سلام
    طبق نوشته های شما، این آقا خصوصیات منفی زیادی داره:
    شخصیت اجتماعی ضعیف (نوع برخوردش با شما تو دیدارهای حضوری قبل از خواستگاری)
    مشکل در تصمیم گیری و عدم ثبات در تصمیم گیری ( با وجود علاقه به شما در نهایت نتونست خودش این رو به زبون بیاره)
    ضعیف بودن و عدم استقلال (اکثر جمله هاتون راجع به ایشون اینو نشون میده)
    وضعیت کاری و اقتصادی نامناسب
    دهن بین بودن و حساب بردن از خانواده

    آیا اینا رو تایید میکنین و قبولش دارین؟؟
    چه ویژگی های مثبتی ازش دیدین که این ویژگی های منفی رو بپوشونه؟؟
    چند درصد از معیارهایی که در 25،26 سالگی داشتین رو داره؟ (احساس میکنم ترس از بالا رفتن سن باعث شده معیاراتونو خیلی تعدیل کنین)
    چقدر ته دلتون امیدوارین که اوضاع درست شه و الان با خانوادش دوباره اقدام کنه؟؟
    اگه الان یک خواستگار با موقعیت خوب داشته باشین و در عین حال خواستگار قبلی هم مجددا با خانواده اقدام کنه و بگه مشکلات حل شده، کدوم براتون اولویت دارن؟؟

    لطفا صادقانه جواب بدین، ما شما رو نمیشناسیم و کسی حق نداره شما رو قضاوت کنه

  5. 4 کاربر از پست مفید sara 65 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 27 خرداد 95), نیکیا (چهارشنبه 19 خرداد 95), هلیاجون (چهارشنبه 19 خرداد 95), شیدا. (چهارشنبه 19 خرداد 95)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 آبان 00 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    17,344
    سطح
    83
    Points: 17,344, Level: 83
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,156

    تشکرشده 742 در 286 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام ترنم جان.
    عزیزم دقیقا به خاطر اینکه سی سالتونه باید رابطه تون رو با این آقا کاملا قطع کنید... شما فرصت آزمون و خطا ندارید...فرصت بازیچه شدن و اوقات فراغت یک پسر بودن رو ندارید...
    برای خودتون ارزش قایل باشید... این آقا حتی به اندازه ی کافی شما رو دوست نداره. بعضی آدمها قابلیت دوست داشتنشون پایینه کلا نمیتونن زیاد دیگران رو دوست داشته باشن... دهن بینی و تحت تاثیر حرف خونواده قرار گرفتنش هم که اظهر من الشمس هستش. شما با این آقا ازدواج هم بکنید پروژه ی خیلی سختی درپیش خواهی داشت... خواهرش توی زندگی شما دخالت خواهد کرد پدرش با سو استفاده از مریضی و تمارض به خواسته هاش خواهد رسید و این آقاهم که جرات ابراز وجود نداره...
    ارتباطت رو کلا قطع کن حتی ارتباط درسی رو.خطت رو هم عوض کن تا نتونه تو رو بازیچه ی دلتنگی های لحظه ای و از سر بیکاری خودش بکنه...
    اعتماد به نفست رو بازیابی کن و سعی کن بیشتر توی اجتماع حضور داشته باشی...

  7. 4 کاربر از پست مفید نیکیا تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 27 خرداد 95), sara 65 (پنجشنبه 20 خرداد 95), ZENDEGIBEHTAR (چهارشنبه 19 خرداد 95), شیدا. (چهارشنبه 19 خرداد 95)

  8. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    شما چرا می گی خواستگارم ؟ یه بار اومدن خواستگاری و حتی اینقدر برای شما ارزش قائل نبودن که زنگ بزنن بگن نظر ما منفی هست ... رفتن که رفتن
    خواستگار؟

    به نظر من که یه آدم ضعیف بی اراده است که از توجه شما لذت می بره ولی کار دیگه ای نمی تونه بکنه و نمی کنه
    تصمیمات زندگی ایشون با خواهر و پدر و ... است. اونها هم که جوابشون منفی هست. منتظر چی هستی؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  9. 8 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    andrya (چهارشنبه 19 خرداد 95), fahimeh.a (پنجشنبه 27 خرداد 95), paniz93 (پنجشنبه 27 خرداد 95), sara 65 (پنجشنبه 20 خرداد 95), نیکیا (چهارشنبه 19 خرداد 95), آی تک (پنجشنبه 20 خرداد 95), بانوی آفتاب (پنجشنبه 27 خرداد 95), سمیراه (پنجشنبه 20 خرداد 95)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1395-2-21
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,752
    سطح
    44
    Points: 4,752, Level: 44
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 319 در 122 پست

    Rep Power
    41
    Array
    من یه پسر 27 ساله هستم.
    یه پسر وقتی وارد یه رابطه میشه اولش انفجار احساسات داره. اگه احساسات باقی موند یعنی عاشق شده و گزینه ازدواجه.

    اگه یهو دیدی سرد شد, بدون اون فوران احساسات اولیه، مقطعی بوده و حالا پشیمون شده.

    مثل خواستگار شما. که کاملا مشخصه پشیمون شده. ضمن این که شخصیت تا این حد دهن بین و منفعل، حتی اگه عاشق شما هم باشه شما بآید در مورد ازدواج باهاش تجدید نظر کنی.

    نظر من: قطع رابطه کامل. گذاشتن شمارش در بلک لیست و بستن تمام راه های ارتباطی . ضمنا اگه قصدش ازدواج باشه وقتی همه راهها بسته بشه برای از دست ندادنتون خونپادشو مجدد ممکنه بفرسته خواستگاری. اما اگه قصدش ازدواج نباشه همین قطع رابطه کافیه تا اونم وسوسه هفته ای دو تا پیام رو از سرش بیوفته و شما هم راحتتر بتونی فراموشش کنی.
    ویرایش توسط سوشیانت2 : پنجشنبه 20 خرداد 95 در ساعت 07:34

  11. 6 کاربر از پست مفید سوشیانت2 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 27 خرداد 95), نیکیا (پنجشنبه 20 خرداد 95), آی تک (پنجشنبه 20 خرداد 95), بانوی آفتاب (پنجشنبه 27 خرداد 95), بابک 1369 (جمعه 21 خرداد 95), سمیراه (پنجشنبه 20 خرداد 95)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 02 مرداد 95 [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1395-1-21
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    600
    سطح
    11
    Points: 600, Level: 11
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 34 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باز دمش گرم که گفته بود کارم جور نشده و احساس کرده که نمیتونه ازدواج کنه ولی خوب چرا رابطه رو ادامه میده شاید میخواد نگهتون داره.
    خواهرش هم درست گفته اتفاقا به نفع شما شده چون وابستگی دختر رو بیشتر نابود میکنه.من مثل دوستان منفی نیستم ولی بهتره منطقی قضیه رو تموم کنید برید دنبال کار و زندگیتون و سعی کنید خودتون رو مشغول کنید انگار که اتفاقی نیفتاده.

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 خرداد 95 [ 12:44]
    تاریخ عضویت
    1391-6-23
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    3,011
    سطح
    33
    Points: 3,011, Level: 33
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    17

    تشکرشده 24 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sara 65 نمایش پست ها
    سلام
    طبق نوشته های شما، این آقا خصوصیات منفی زیادی داره:
    شخصیت اجتماعی ضعیف (نوع برخوردش با شما تو دیدارهای حضوری قبل از خواستگاری)
    مشکل در تصمیم گیری و عدم ثبات در تصمیم گیری ( با وجود علاقه به شما در نهایت نتونست خودش این رو به زبون بیاره)
    ضعیف بودن و عدم استقلال (اکثر جمله هاتون راجع به ایشون اینو نشون میده)
    وضعیت کاری و اقتصادی نامناسب
    دهن بین بودن و حساب بردن از خانواده

    آیا اینا رو تایید میکنین و قبولش دارین؟؟
    چه ویژگی های مثبتی ازش دیدین که این ویژگی های منفی رو بپوشونه؟؟
    چند درصد از معیارهایی که در 25،26 سالگی داشتین رو داره؟ (احساس میکنم ترس از بالا رفتن سن باعث شده معیاراتونو خیلی تعدیل کنین)
    چقدر ته دلتون امیدوارین که اوضاع درست شه و الان با خانوادش دوباره اقدام کنه؟؟
    اگه الان یک خواستگار با موقعیت خوب داشته باشین و در عین حال خواستگار قبلی هم مجددا با خانواده اقدام کنه و بگه مشکلات حل شده، کدوم براتون اولویت دارن؟؟

    لطفا صادقانه جواب بدین، ما شما رو نمیشناسیم و کسی حق نداره شما رو قضاوت کنه
    سلام و ممنون از پاسخگوییتون.

    بله متاسفانه تا حدودی تایید میکنم. راستش نمیشه خیلی مسائل اینجا توضیح داد تا همینجاش هم خیلی وقت گیر بوده توضیحاتم و ممنون که وقت گذاشتید(همه ی دوستان)
    ویژگی های مثبتشون اول از همه صداقت و یک رنگی که اصلا اهل شیله پیله و ریاکاری نیستن.
    از لحاظ مذهبی و سطح خانوادگی کاملا شبیه هم هستیم
    تا اینجا در هر زمینه ی درسی و کاری هر کمکی تونستن به من کردن حتی تعداد زیادی ازکتابهاشون دست منه هنوز
    طی این چندسال رفتارشون طوری نبود که حتی 1% حس کنم قصد سوء استفاده دارن همیشه تقریبا رسمی و مودبانه
    و اینکه میدونم با کسی رابطه نداشته و اهل اینجور چیزا نیست سرش به درس و کارش بوده همیشه این مسئله رو مطمئنم و....

    مستقیما چیری نگفته که بتونم امیدوار باشم ولی خیلی پیگیر کار انتقالشه و توی پیغامهایی که گاهی اوقات میده از رون پیشرفت کارهاش(همون مسائلی که پدرش بهانه کرده بود)مینویسه و اینکه بالاخره تونست خانوادش راضی کنه توی شهر ما خونه بخرن (قبلها که مسئله ازدواج مطرح بود مدام میگفت باید شهر شما خونه بخرم و کارم منتقل کنم اونجا) انمیدونم این کارها برای رسیدن به هدفش هست یا نه...

    راستش به این موضوع خیلی فکر کردم و در جواب دوستانی که گفتن معطل این آقا نشو اگه من یه موقعیت خوب برام پیش بیاد حتما به طور جدی و منطقی بهش فکر میکنم و هیچ وقت به خاطر این موضوعی که اصلا معلوم نیست خواستگار خوب رو رد نمیکنم.
    ولی اگه همزمان باشه و ایشون دوباره بیاد و از علاقش مطمئن بشم (تصمیم دارم اگه اومد حتما تکلیف یه سری مسائل اول روشن کنم)احتمالا اولویت بدم به ایشون چون الان مسئله و سوال بزرگ توی ذهن من همینه که اصلا به من علاقه داشت!!!!! حس میکنم خودش هم مردد بود که محکم نایستاد که خانوادش رو راضی کنه به ادامه ی آشنایی. مخصوصا از وقتی دیدم چطور تونست راضیشون کنه که خونه بخرن با اینکه مخالف بودن (ولی با رابطه ما مخالف نبودن فقط گفته بودن صبر کن تا شرایط درست شه)

    در حال حاضر هم رابطه خیلی کمه شاید در حد یه سلام احوال پرسی دو سه هفته یکبار اونم از سمت ایشون و یا اینکه در ادامش از روند پیشرفت انتقالیش مینویسه همین.

    آخه زشت نیست یه دفعه بلاک کنم و کلا قطع رابطه؟؟؟ با شناختی که ازش دارم مطمئنم این رفتار میذاره به حساب بی علاقگی و ازدواج کردن من و 100% پیش خودش میگه داره ازدواج میکنه نباید دیگه مزاحمش بشم.مطئنم چون اعتماد به نفس پایینی داره و مدام نیاز به تایید و روحیه دادن داره برای جلو اومدن (البته من قصد ندارم در زمینه ازدواج دیگه نه تاییدش کنم نه روحیه بدم همون یکبار کافی بود و فکر میکنم اینبار نوبته اونه)

    ممنون از وقتی که همه دوستان میذارن و راهنمایی میکنن این توضیحات دادم برای روشنتر شدن

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط mozaxraf نمایش پست ها
    باز دمش گرم که گفته بود کارم جور نشده و احساس کرده که نمیتونه ازدواج کنه ولی خوب چرا رابطه رو ادامه میده شاید میخواد نگهتون داره.
    خواهرش هم درست گفته اتفاقا به نفع شما شده چون وابستگی دختر رو بیشتر نابود میکنه.من مثل دوستان منفی نیستم ولی بهتره منطقی قضیه رو تموم کنید برید دنبال کار و زندگیتون و سعی کنید خودتون رو مشغول کنید انگار که اتفاقی نیفتاده.
    راستش در حال حاضر همین کارو کردم خودم مشغول کردم به کار و درس انگار نه کسی اومد نه کسی رفت و هیچ اتفاقی نیفتاده چون به قول یکی از دوستان که گفتن شاید پشیمون شده حس میکنم شاید همین باشه و تا ایشون مستقیم جلو نیاد نباید دیگه بهش فکر کنم ( گرچه میدونم اگه بخواد جلو هم بیاد مستقیم نخواهد بود و دوباره شروع میکنه به مقدمه چینی و غیر مستقیم مطرح کردن)

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نیکیا نمایش پست ها
    سلام ترنم جان.
    عزیزم دقیقا به خاطر اینکه سی سالتونه باید رابطه تون رو با این آقا کاملا قطع کنید... شما فرصت آزمون و خطا ندارید...فرصت بازیچه شدن و اوقات فراغت یک پسر بودن رو ندارید...
    برای خودتون ارزش قایل باشید... این آقا حتی به اندازه ی کافی شما رو دوست نداره. بعضی آدمها قابلیت دوست داشتنشون پایینه کلا نمیتونن زیاد دیگران رو دوست داشته باشن... دهن بینی و تحت تاثیر حرف خونواده قرار گرفتنش هم که اظهر من الشمس هستش. شما با این آقا ازدواج هم بکنید پروژه ی خیلی سختی درپیش خواهی داشت... خواهرش توی زندگی شما دخالت خواهد کرد پدرش با سو استفاده از مریضی و تمارض به خواسته هاش خواهد رسید و این آقاهم که جرات ابراز وجود نداره...
    ارتباطت رو کلا قطع کن حتی ارتباط درسی رو.خطت رو هم عوض کن تا نتونه تو رو بازیچه ی دلتنگی های لحظه ای و از سر بیکاری خودش بکنه...
    اعتماد به نفست رو بازیابی کن و سعی کن بیشتر توی اجتماع حضور داشته باشی...
    این مسئله رو مطمئنم که قصد سوءاستفاده نداشته چون خودش وقتی فهمید نمیتونه بیشتر جلو بیاد رابطه رو تا این حد کم کرد و گفت نمیتونم آیندت خراب کنم و بگم پای من بشین و خواستگارات رد کن. ولی قبول دارم که ضعیفه و احتمالا به قول شما من رو به اندازه کافی هم دوست نداره چون من معتقدم اگه واقعا دوست میداشت نباید میگفت منتظر بمون من همه چیزو درست میکنم؟؟؟ آدم کسی رو دوست داشته باشه میتونه انقدر راحت ازش بگذره و قطع رابطه کنه؟؟؟ یه جرایی حس میکنم به جای حل مسئله خود مسئله رو( من) پاک کرد

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیزم

    با خوندن مطالبت این نظر رو دارم که شما به شدت به این آقا علاقه مندید به حدی که با وجود ایراداتی که می بینید و بی توجهی خانواده ایشون و بی احترامی آنها به شما باز هم خودتون رو راضی می کنید . اگر عقلانی نه احساسی به قضیه نگاه می کردید حتی جواب سلام 3 هفته یکبار ایشون رو نمی دادید.

    وابستگی در شما شکل گرفته و به نظر من به دلیل همان ارتباط های به قول شما درسی و کاری بوده. نه زشت نیست اگه ایشون رو وارد لیست سیاه کنی و زندگی خودتو بدون ایشون بسازی شما رویا پردازی کزدی و یه مدت ایشون رو همسر خودتون می بینید اما عزیزم ازدواج رویا نیست بعضی وقتا چیزهایی در سرت می پرورانی که بعد ازدواج می فهمی اشتباه بوده و کاخ آرزوهات خراب می شه . این تصوری که شما از این آقا داری صداقت و مذهبی بودن و با عرضه بودن توی 60 درصد مردهای اطرافت می تونی پیدا کنی مهم علاقست و اثبات اون علاقه که اون مرد رو باید برات خاص کنه که ایشون تو این مورد ضعیف عمل کرده و به نظر من به تو و خونوادت بی احترامی کرده نباید ساده ازش بگذری . کسی که برای نگه داشتن تو حاضر نیست احترام خونوادتو حفظ کنه و یه زنگ بزنه بعدها بعد ازدواج خیلی ممکنه بهت سخت بگذره و احترام به خونوادت برات مهم می شه

    به نظر من که دارم از بیرون داستان تورو می شنوم و در مورد مخالف بودن خونوادش داستانی شبیه شما داشتم و مثل شما موندم و تحمل کردم قید این آقا رو بزن و حتی به ازدواج با ایشون فکر هم نکن چون داری احساسی عمل می کنی و بعدا پشیمون می شی . اگه فردا زخم زبونهای خونوادش و دهن بینی ایشون و بی احترامی های آنها به خونوادتون برات مهم نیست یا اینکه با سردی باهات برخورد کنه بهت بر نمی خورد و فقط برات مهمه که مثلا صادقانه بیاد بهت بگه مامانم گفته ازت خوشش نمیاد، باهاش ازدواج کن .

  15. کاربر روبرو از پست مفید maryam.mim تشکرکرده است .

    نیکیا (پنجشنبه 27 خرداد 95)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 خرداد 95 [ 12:44]
    تاریخ عضویت
    1391-6-23
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    3,011
    سطح
    33
    Points: 3,011, Level: 33
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    17

    تشکرشده 24 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam.mim نمایش پست ها
    سلام دوست عزیزم

    با خوندن مطالبت این نظر رو دارم که شما به شدت به این آقا علاقه مندید به حدی که با وجود ایراداتی که می بینید و بی توجهی خانواده ایشون و بی احترامی آنها به شما باز هم خودتون رو راضی می کنید . اگر عقلانی نه احساسی به قضیه نگاه می کردید حتی جواب سلام 3 هفته یکبار ایشون رو نمی دادید.

    وابستگی در شما شکل گرفته و به نظر من به دلیل همان ارتباط های به قول شما درسی و کاری بوده. نه زشت نیست اگه ایشون رو وارد لیست سیاه کنی و زندگی خودتو بدون ایشون بسازی شما رویا پردازی کزدی و یه مدت ایشون رو همسر خودتون می بینید اما عزیزم ازدواج رویا نیست بعضی وقتا چیزهایی در سرت می پرورانی که بعد ازدواج می فهمی اشتباه بوده و کاخ آرزوهات خراب می شه . این تصوری که شما از این آقا داری صداقت و مذهبی بودن و با عرضه بودن توی 60 درصد مردهای اطرافت می تونی پیدا کنی مهم علاقست و اثبات اون علاقه که اون مرد رو باید برات خاص کنه که ایشون تو این مورد ضعیف عمل کرده و به نظر من به تو و خونوادت بی احترامی کرده نباید ساده ازش بگذری . کسی که برای نگه داشتن تو حاضر نیست احترام خونوادتو حفظ کنه و یه زنگ بزنه بعدها بعد ازدواج خیلی ممکنه بهت سخت بگذره و احترام به خونوادت برات مهم می شه

    به نظر من که دارم از بیرون داستان تورو می شنوم و در مورد مخالف بودن خونوادش داستانی شبیه شما داشتم و مثل شما موندم و تحمل کردم قید این آقا رو بزن و حتی به ازدواج با ایشون فکر هم نکن چون داری احساسی عمل می کنی و بعدا پشیمون می شی . اگه فردا زخم زبونهای خونوادش و دهن بینی ایشون و بی احترامی های آنها به خونوادتون برات مهم نیست یا اینکه با سردی باهات برخورد کنه بهت بر نمی خورد و فقط برات مهمه که مثلا صادقانه بیاد بهت بگه مامانم گفته ازت خوشش نمیاد، باهاش ازدواج کن .
    ممنون دوست عزیز از پاسخگوییتون
    راستش علاقه شاید قبلا زیاد بود ولی با بی تفاوتی هایی که دیدم کم شد حتی اگه الان یه موقعیت خوب پیدا بشه مطمئنا ازدواج کنم و اصلا به ایشون هم نگم.چون اگه براش مهم بودم حداقل پیگیری میکرد که من در چه حالی هستم .
    ولی اگه توضیحاتی میدم برای روشن تر شدن و مشاوره گرفتن بهتره.
    خانوادش مخالفتی با من نکردن و مشکلشون موقعیت پسرشونه پدرش گفته بود نمیتونم برم خونه مردم بگم دخترتون بدین به پسر من شاید کارش درست شد!! اول کارت درست کن بعد من میرم.

    و در مورد زنگ نزدنشون من خودم هم ناراحتم واقعا ولی اونا استدلالشون اینه که ما جوابمون منفی نبوده که زنگ بزنیم بگیم نمیخوایم و از طرفی نمیتونیم بگیم کار پسر ما معلوم نیست و دخترتون نگهدارید واسه ما پس نمیشه زنگ بزنیم. تا اگه خواستگار خوب داشت معطل ما نشه.

    این توضیحات دادم که بتونم منطقی تر تصمیم بگیرم.ممنون از همه


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: چهارشنبه 25 آذر 94, 11:15
  2. تردید در انتخاب خواستگارم به علت 10 سال تفاوت سنی.
    توسط mahta_m در انجمن تفاوت سنی در ازدواج
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 تیر 92, 11:35
  3. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 13 مرداد 91, 19:56
  4. انتظارات خواستگار و تفاوت با نظر من (شدیدا" محتاج کمکم )
    توسط setaree11 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 آذر 90, 21:48

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.