به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 39 , از مجموع 39
  1. #31
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 اردیبهشت 97 [ 15:11]
    تاریخ عضویت
    1395-3-17
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,861
    سطح
    25
    Points: 1,861, Level: 25
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 27 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستان
    مدتهاست تو این فضا خاموش می اومدم ولی چیزی ننوشتم .اینقدر همه مشکلات ریز و درشت دارند که مشکل من توش گمه .خیلی غصه دار و دل شکسته بودم که بازم اومدم درد و دل کنم یا اگه بشه راهنمایی بگیرم. مدتها از اون اتفاق تلخ تو زندگیم میگذره .ظاهرا که همه چی آروم شده و شوهرم حرفی از اون اتفاق نمیزنه و یه جورایی اونو پذیرفته ولی چیزی که خیلی آزارم میده اینه که به شدت دچار فراموشی و عدم تمرکز شده به طوری که مثلا کتری رو شعله زیاد روشنه میره بیرون فکر میکنه خاموشه و اونا میسوزونه ،وارد مغازه میشه ولی یادش نمیاد چه کاری داشته که مغازه اومده یا به کل برای چی از خونه اومده بیرون ، شیر آب را باز میزاره یادش میره ببنده و هزاران مورد دیگه .در واقع ظاهرش آرومه ولی از درون داغونه . بعضی وقتها حسابی تو فکر میره و به یه جا خیره میشه و چشاش پراشک میشه .تو اون لحظه هاتی که توی خودشه من نباید دور و برش برم . همه جور محبتی بهش میکنم و مثل پروانه دورش میگردم ولی حس میکنم زیاد باور نداره .با بگیر و ببند و محدودیت هام کنار اومدم و همش با خودم میگم هر سختگیری برام انجام بده حقمه ولی وقتی اینقدر تو خودش فرو میرهخیلی غصه دار میشم .تو اون لحظات یه گوشه ای را پیدا میکنم و بی صدا اشک میریزم .از خودم متنفرم و حالم از خودم بهم میخوره .از اینکه اینهمه احمق بودم و اینقدر در حق خانوادم ظلم کردم و حالا باید اونا را تو این حال ببینم .کاش میشد زمان را به عقب برگردوند کاش ....تا حالا برای بهبود شرایط و وضعیت روحی خودم و گرفتن راهنمایی پیش روانپزشک و مشاور هم رفتم ولی فایده ای نداشته برام.چند هفته پیش یکی از دکترهای مرد تو حوزه مشاوره رفتم یک جلسه اش صد هزار تومن برام آب خورد پولش به جهنم اینقدر با من بد حرف زد و منو دایم متهم میکرد و چیز بهم میگفت ،مرتب وسط حرفام میپرید و دست آخر هم یه جورایی محترمانه از اتاقش پرتم کرد بیرون .اینقدر حالم بد شد که منشی اون مرکز برام آب آورد و منو رو صندلی نشوند و با دلسوزی خواست که برام از یه مشاور دیگه وقت تنظیم کنه ولی قبول نکردم .اینقدر این آقای مشاور به اصطلاح دکتر که بعد چند ماه وقت بهم داده بود حال منو خراب کردکه از هر چی مشاوره رفتن هست منو متنفر کرد و تازه حال روحیم بعد اون خیلی خیلی بدتر شد.دلم میخواست میتونستم ازش شکایت کنم ولی چون تو پرونده ام همه اطلاعاتی ازم درج شده بود برای حفظ آبرو هیچ اقدامی نکردم.خلاصه کلام که خیلی مایوسم نمیدونم آیا آخرش این زندگی من سرانجامی میرسه . نمیدونم عاقبت کارم چی میشه . شوهرم زندگی شو دوست داره و این حالات روحی هم دست خودش نیست و نمیدونم تا کی و یا چند سال ادامه خواهد داشت.از بس فکر کردم همه موهام سفید شده و به شدت میریزه .دوستان اگه کسی تجربه مشابه من داره لطفا راهنمایی کنه . کاش میشد اتفاقات دردناک آدما را به یه وسیله ای از ذهنشون پاک کرد تا کمتر عذاب بکشن
    ویرایش توسط ترانه بهاری : پنجشنبه 07 مرداد 95 در ساعت 11:25

  2. کاربر روبرو از پست مفید ترانه بهاری تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 07 مرداد 95)

  3. #32
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,088 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    اگر کسی واقعا از اشتباهش پشیمان شده باشد. و تصمیم به ترک آن خطا کند. و سعی در جبران کند، خدا هم او را می بخشد و البته کمکش هم خواهد کرد.
    به نظر می رسد که شما چنین شرایطی دارید. پس صبور باشید و منتظر الطاف خداوند برای برگرداندن آرامش به زندگیتون باشید.

    آنچه که خیلی مهم هست. این است که شما و همسرتان نیاز هست متمرکز بر زمان حال باشید ، نه گذشته و آینده.
    همچنین هر دو شما باید از مرثیه سرایی احساسی اجتناب کنید.

    به منظور اینکه این دو هدف انجام شود. شما به عنوان یک خانم می توانید ابزارهای زیادی به کار گیرید.
    هر آنچه که بتواند در زمان حال ذهن شما و همسرتان را به نوعی درگیر خودش بکند.
    از تعریف یک ماجرا جالب ، یک لطیفه یا حکایت جدید. دیدن یک فیلم دلچسب. یا مهمانی دادن و مهمانی گرفتن. یا نوازش و سربه سر گذاشتن. یا قدم زدن با هم در یک پارک یا سینما رفتن.
    طرح یک معما، فراهم آوردن زمینه سورپرایز برای همدیگر. و مسائل عاطفی و جنسی غیر منتظره در حضور هم و هزاران مورد دیگر...

    دقت می کنید
    شما به جای صحبت کردن و فکر کردن در زمینه مشکل تاریخ منقضی شده، نیاز هست متمرکز بر زمان حال و یک فعالیت جذاب ذهنی یا رفتار باشید.

    به طور دقیقتر:
    از نظر احساسی کششی در شما نهفته هست که هر نگرانی و پریشانی همسرتان را به زمان گذشته و آن موضوع ربط دهید و هر چیزی شما را یاد آن بیندازد. همچنین همسرتان هم ممکن است چنین باشد.
    راهکار اینست که این اسلحه را از دست خودتان و همسرتان خارج کنید.
    بشاش، شاد، پرانرژی و فعال باشید.
    در لحظه بدون یادآوری خاطرات گذشته متمرکز شوید بر سر حال آوردن خودتون و همسرتان.

    البته صبر و صبوری و زمان هم بستر اصلی کار شماست. و نباید عجله کنید. و ناامید شوید

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  4. 8 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 08 مرداد 95), fahimeh.a (یکشنبه 10 مرداد 95), mahasty (شنبه 09 مرداد 95), کایا (پنجشنبه 07 مرداد 95), نیکیا (شنبه 29 اردیبهشت 97), نازنین2010 (پنجشنبه 07 مرداد 95), شیدا. (پنجشنبه 07 مرداد 95), عشق آفرین (شنبه 07 مرداد 96)

  5. #33
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 اردیبهشت 97 [ 15:11]
    تاریخ عضویت
    1395-3-17
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,861
    سطح
    25
    Points: 1,861, Level: 25
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 27 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام
    اگر کسی واقعا از اشتباهش پشیمان شده باشد. و تصمیم به ترک آن خطا کند. و سعی در جبران کند، خدا هم او را می بخشد و البته کمکش هم خواهد کرد.
    به نظر می رسد که شما چنین شرایطی دارید. پس صبور باشید و منتظر الطاف خداوند برای برگرداندن آرامش به زندگیتون باشید.

    آنچه که خیلی مهم هست. این است که شما و همسرتان نیاز هست متمرکز بر زمان حال باشید ، نه گذشته و آینده.
    همچنین هر دو شما باید از مرثیه سرایی احساسی اجتناب کنید.

    به منظور اینکه این دو هدف انجام شود. شما به عنوان یک خانم می توانید ابزارهای زیادی به کار گیرید.
    هر آنچه که بتواند در زمان حال ذهن شما و همسرتان را به نوعی درگیر خودش بکند.
    از تعریف یک ماجرا جالب ، یک لطیفه یا حکایت جدید. دیدن یک فیلم دلچسب. یا مهمانی دادن و مهمانی گرفتن. یا نوازش و سربه سر گذاشتن. یا قدم زدن با هم در یک پارک یا سینما رفتن.
    طرح یک معما، فراهم آوردن زمینه سورپرایز برای همدیگر. و مسائل عاطفی و جنسی غیر منتظره در حضور هم و هزاران مورد دیگر...

    دقت می کنید
    شما به جای صحبت کردن و فکر کردن در زمینه مشکل تاریخ منقضی شده، نیاز هست متمرکز بر زمان حال و یک فعالیت جذاب ذهنی یا رفتار باشید.

    به طور دقیقتر:
    از نظر احساسی کششی در شما نهفته هست که هر نگرانی و پریشانی همسرتان را به زمان گذشته و آن موضوع ربط دهید و هر چیزی شما را یاد آن بیندازد. همچنین همسرتان هم ممکن است چنین باشد.
    راهکار اینست که این اسلحه را از دست خودتان و همسرتان خارج کنید.
    بشاش، شاد، پرانرژی و فعال باشید.
    در لحظه بدون یادآوری خاطرات گذشته متمرکز شوید بر سر حال آوردن خودتون و همسرتان.

    البته صبر و صبوری و زمان هم بستر اصلی کار شماست. و نباید عجله کنید. و ناامید شوید

    ممنونم واقعا و به حق خیلی عالی منو راهنمایی کردید متشکرم

  6. 2 کاربر از پست مفید ترانه بهاری تشکرکرده اند .

    alireza198 (پنجشنبه 07 مرداد 95), شیدا. (پنجشنبه 07 مرداد 95)

  7. #34
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    چه شما جدا بشید و چه بمونید ... همسرتون این درد و سختی را می کشه و باید تحمل کنه و بگذرونه

    اما

    اگر شما کنارش باشید و بهش ثابت کنید که یک اشتباه بوده
    آینده ی بهتری خواهد داشت. احساس بهتری و شرایط بهتری

    باز هم سعی کن
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    afsa (یکشنبه 30 اردیبهشت 97), alireza198 (پنجشنبه 07 مرداد 95), andrya (سه شنبه 19 مرداد 95), fahimeh.a (یکشنبه 10 مرداد 95), بانوی آفتاب (دوشنبه 18 مرداد 95)

  9. #35
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اردیبهشت 03 [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,380 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array



    سلام اگر هر دو شما بخواهید این روند فرسایشی غم وغصه وحسرت را ادامه دهید روی خود رابطه فعلی شما تاثیرات منفی وسردی میگذارد.

    همین که قلبا از کاری که کردی پشیمان هستی نشانه بسیار خوبیه.

    بعد از هر فرو ریختن وشکستن یک راه غلط٬برای بازسازی ونوسازی مسیرجدید بهتره معنویات هم چاشنی مسیر جدید باشه.

    اگر واقعا تغییر کردی ومیخوای از نو شروع کنی پیامهای معنوی ای که دریافت میکنی رو در زندگیت به کار بگیر.تجارب مشابه این رو میگه.

    اگر بتوانی شوهرت رو قانع کنی که در یک کارخیر جدید هر دو شرکت کنید تاثیر خوبی در روحیه هر دو شما خواهد داشت.ان الحسنات یذهبن السیئات.(همانا نیکی ها بدی ها را برطرف میسازد)

    عزم جدی وخالصانه تو در مسیر جدید میتواند به تو برای خروج از این شرایط کمک کند.هر عمل مثبتی که به آرامشت کمک میکند رو از خودت دریغ نکن.

    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  10. 4 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 10 مرداد 95), sara 65 (شنبه 09 مرداد 95), بانوی آفتاب (دوشنبه 18 مرداد 95), شیدا. (یکشنبه 10 مرداد 95)

  11. #36
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اردیبهشت 96 [ 21:09]
    تاریخ عضویت
    1395-5-06
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    760
    سطح
    14
    Points: 760, Level: 14
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان به تاپیک من هم سر بزنید: همسر زود رنج

  12. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    من یه بار توی یه تصادف که شاید بشه گفت ده درصد هم مقصر نبودم؛ باعث آسیب دیدن یکی از دوستانم شدم. دوستم اصلا به روی خودش نمی‌آورد.
    اما خودم به شدت ناراحت و آشفته بودم. سه بار رفتم ملاقاتش و هر سه بار زدم زیر گریه که دفعه سوم با فریاد بیرونم کرد.
    تا مدت‌ها نتونستم دست از سرزنش کردن خودم به خاطر اون ماجرا بردارم. بعد از چند سال هنوزم گاهی از دوستم می‌پرسم اثری از زخم‌ها مونده یا نه و اگه بزاره میخوام ببینم چطوریه. یه بار بهم گفت هربار که یادآوری می‌کنی انگار دوباره تنم درد می‌گیره. من اصلا یادم نیست چه اتفاقی افتاد. مضحکه اما تصادف کاملا از یادش رفته و بجاش من توی یادش گذاشتم که گناهکارم. عذاب وجدانم روی رابطمون تاثیر گذاشته و یه جورایی بهش القا کردم که خیلی در حقش ظلم کردم.

    میخوام بگم این ما هستیم که تعیین میکنیم بقیه چه احساسی راجع ما داشته باشن یا چطوری باهامون رفتار کنن.

    من نمیگم در کاری که کردی مقصر نبودی. اشتباهت سر جای خودش.
    اما واقعا تو این مرد رو حتی یکبار هم ندیدی یا صداش رو نشنیدی! چه خیانتی؟!
    اینکه میگن اگر ادامه پیدا میکرد فلان میشد... از کی تا حالا مردم رو بر اساس پیش‌بینی‌ها محاکمه میکنن؟!
    دوستان عزیری که میفرمایید اگر رابطه شما بیشتر میشد آنگاه... پس شما خائنید! شما هم اگر هم جنگ بشه ممکنه یکی رو بکشید، پس به طور پیشفرض قاتلید! چرا شما رو اعدام نکنیم؟!
    خانم ترانه، خودت داری میگی با شوهرت روابطتتون سرد بوده و اگه پشت سرش بد بگی طبیعیه. این که تو با یکی که معلوم نیست مردِ، زنه، یه بچه سیزده ساله شیطونه؛ پشت سر شوهرت حرف بزنی باعث نمیشه مرتکب بزرگترین گناه ممکن شده باشی.

    تو بیشتر داری بازخورد احساساتت ناخوشایند خودت رو میبینی تا نتیجه عملی که انجام دادی.
    خودت رو ببخش و بعد سعی کن بفهمی اصلا ناراحتی شوهرت به خاطر اون ماجراست یا نه؟ اگه هست که دوستان کلی راهکار دادن برای حل کردنش. این ما زناییم که روحمون آسیب میبینه و از غصه به خودکشی فکر میکنیم. مردا راحت تحمل میکنن.

  13. 5 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 10 مرداد 95), sara 65 (شنبه 09 مرداد 95), taktaz (شنبه 09 مرداد 95), آیـدا (پنجشنبه 30 فروردین 97), شیدا. (یکشنبه 10 مرداد 95)

  14. #38
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 خرداد 96 [ 02:25]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    789
    سطح
    14
    Points: 789, Level: 14
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کاملا پست بالایی درسته! دقیقا شما هر چقدر که بیشتر اون موضوع رو کش بدید و خودتون رو ناراحت نشون بدید همسرتون دیرتر فراموش میکنه! بعد من بیشتر همسر شما رو مقصر میدونم تا خودتون چرا همسرتون باید با شما سرد برخورد کنه؟ وقتی کسی ازدواج میکنه باید همسر و فرزندشو راضی نگه داره چه زن و چه مرد فرقی نداره! همونطور که اگر شما نیاز های عاطفی همسرتون رو برطرف نمی کردید اون هم ممکن بود این خطا رو بکنه و من هم فکر می کنم اون بیشتر از دست خودش عصبانیه تا شما چون نتونسته نیاز های همسرش رو تامین کنه! سعی کن طوری رفتار کنی که به زندگیه عادی برگردید الان فقط شما نیستید پسربچتون داره با شما زندگی میکنه فکر نکنید اون نمی فهمه اتفاقا بچه ها تو اون سن به خیلی چیزا دقت می کنن و تو آیندشون واقعا تاثیر داره رفتار پدر و مادر! خلاصه حرف من اینه برای آخرین بار بشینید به طور کامل بدون ترس بدون شرم با همسرتون حرف بزنید بدون دعوا خیلی مشکلا با صحبت حل میشه بشینید با هم درمورد اتفاقی که افتاده در مورد همه چیز صحبت کنید! و توی صحبت هاتون خودتون رو خیلی کوچیک نکنید اعتراف کنید که اشتباه کردید ولی نه در حدی که همسرتون چطور بگم پرو بشه....و بعد که صحبت کردید دیگه اصن در مورد این قضیه به هیچ وجه صحبت نکنید و خیلی عادی و نورمال با همسرتون برخورد کنید!

  15. 3 کاربر از پست مفید taktaz تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 10 مرداد 95), mahasty (یکشنبه 10 مرداد 95), شیدا. (یکشنبه 10 مرداد 95)

  16. #39
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 اردیبهشت 97 [ 15:11]
    تاریخ عضویت
    1395-3-17
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,861
    سطح
    25
    Points: 1,861, Level: 25
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 27 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از همه دوستان به خاطر پاسخ هاشون متشکرم
    مهستی عزیز من توی پستم گفتم که اون آقا را ملاقات نکردم ولی با هم تماس تلفنی داشتیم و متاسفانه همسرم صحبت های ما را شنیدند و تعدادی ازپی ام ها را هم خوندند .یاد این مساله که می افتم عرق شرم روی بدنم می نشیند .درست گفتین من دایم به این مساله فکر میکنم حتی تو راه رفت و برگشت به سرکار پشت فرمان همینطور برای خودم یادآوری میکنم و اشک میریزم .همش میگم چقدر من خنگم .دلم میخواد به اون اتفاق فکر نکنم ولی اینقدر شوهرم نوسان خلق و خو پیدا کرده که منو هم بهم میریزه .یه روز خوب و شاد و مهربونه یه روز تو خودشه و داغون. عدم تمرکز حواس هم داره . با همدیگه همه تلاشمون را میکنیم که ضعف هایی که رابطه مون تو گذشته داشت را برطرف کنیم تا حدودی هم موفق شدیم. الان یه جوری شده که حتی ذهن منو میخونه و بهم میگه .روزایی که از صبح به اون مساله و اتفاق تلخ و آبروریزی فکر میکنم و پالس منفی میدم شب هم دوباره شوهرمو به هم ریخته و پریشون میبینم.کاش درک و باور میکرد که تا آخر عمرم دیگه همچنین غلط و اشتباهی نمیکنم ولی متاسفانه دیوار اعتمادش فرو ریخته شده.

  17. کاربر روبرو از پست مفید ترانه بهاری تشکرکرده است .

    fahimeh.a (یکشنبه 10 مرداد 95)


 
صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.