به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 بهمن 96 [ 03:51]
    تاریخ عضویت
    1394-10-07
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    2,113
    سطح
    27
    Points: 2,113, Level: 27
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 17 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    جدایی و طلاقم با وجود رفتارهای خانواده و فامیل خیلی بیشتر برام عذاب آور شده

    با سلام
    من مشکلاتم درمورد جداییم در عقدم رو در تاپیک دیگری بیان کردم ولی الان این تاپیک جدید رو برای رفتار خانوادم و فشارهای وارده بهم باز کردم تا دوستان کمکم کنید چون واقعا این قضیه برام زجر دهنده هست.
    خانواد ه ام با قضیه جا زدن همسرم در ازدواج و ترک کرد من خیلی بیشتر از من شک زده شدن و من همش باید اون هارو دلداری بدم که عب نداره و خواست خدا بود و ....
    مادرم هر ماه از شدت ناراحتی میاد بهم حرفایی میزنه که کاملا مشخصه از استرس و ناراحتی هست ولی حرفهاش خیلی غیر قابل تحمل شدن برام.
    مثلا میگه توهم مثل شوهرت برای مهریه و نفقه وکیل بگیر ،وکیل بهتر میتونه حقت رو بگیره یا جلسات دادگاههارو بندازه جلوتر و قضایا رو زودتر حل کنه ،یا میگه مگه الکیه شوهرت اومد با آبرو احساسات همه ما بازی کرد پول هم ازمون برد حالا راحت بگه نمیخوامت و بره پی خوشی خودش و ما اینجور گیر این قضیه باشیم،باید یه جوری براش پاپوش درست کنی یا بریم برخورد شدید با خانوادش کنیم که متوجه شن انقد این نخواستن و رفتار بد الکی نیست.
    پدرهم همچنان صبوری میکنه ولی هربار میگه با خانواده شوهرت چه کنم؟بهشون میفهمونم که به این راحتی نیست که با اسرار زیاد اومدن خواستگاری و پافشاری کردن تا راضی شدم دوسال اسم گذاشتن رو دخترم و بروبیا حالا یکدفعه گفتن نمیخوایم.درصورتیکه خوده پدرم میدونه ازدواج ما سرانجامی نداشت.
    برادر کوچیکم که هربار میگه شوهرت نخواستت و جا زد و مرد زندگی کردن نبود و آبروی مارو همه جا بردید با جداییتون.
    برادر بزرگمم که میگه جلسات بعدی دادگاهتو به من اطلاع بده که من حتما حضور داشته باشم تا به شوهرت بفهمونم به این راحتیا نیست.
    فامیلمم که هرکی میفهمه میگه چرا اینجورن خانواده شوهرت و چرا هیچگونه اقدامی نمیکنن و چرا انقد راحت زدن زیر همه چیز و براشون چیزی مهم نیست باید برخورد محکمی کنید تا متوجه رفتار بدشون بشن.
    و فقط من باید به اونا توضیح بدم وکیل کار خاصی برای مهریه نمیتونه کنه، خانواده شوهرم ارزش حتی برخورد قاطعانه کردن باهاشون رو ندارن و اینکارها دردی از منو مشکلات رو حل نمیکنه، من باید مدام بگم من سپردم به خدا ضررهای مالی و روحی که زدن بهم رو خدا بگیره ازشون و جبران کنه،من باید بهشون بگم بابا خواست خدا چنین بود و الان این بلا سرم اومد بهتر بود تا بعد از ازدواج این مشکل پیش میومد.
    در کل فشار خانواده و فامیل خیلی باعث تضعیف روحیم میشن و باعث میشن فکرهای بدی نسبت به خودم کنم و صبرم رو برای ادامه مشکلات و زندگی کردن خیلیییییییییییییییییییی کم کردن. نمیدونم خودمو دل خودمو آروم کنم یا دیگران رو

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 اردیبهشت 03 [ 18:39]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    329
    امتیاز
    14,886
    سطح
    79
    Points: 14,886, Level: 79
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 464
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    955

    تشکرشده 659 در 231 پست

    Rep Power
    75
    Array
    سلام عزیزم
    متاسفم از اتفاقی که برات پیش اومده،اما باور کن هیچ کار خدا بی حکمت نیست شاید صلاحت این بوده،مهم اینه که فردا پس فردا شما پیش وجدان خودت و خدا شرمنده نشی،من خیلی خوب شرایط شما رو میفهمم پدر من که تکیه گاهمه جلوم گریه میکرد خیلی بده یه دختر اشک پدرشو بببینه،بقیه اعضای خانواده هم یه جور دیگه،منم مثل شما میگفتم خدا صلاح بنده هاشو بهتر میدونه و شاید خیر من هم تو این بوده،اما بالاخره عکس،العمل اطرافیان بی تاثیر نیست به هر حال با گذشت نزدیک ده ماه اون بحرانو پشت سر گذاشتیم خداروشکر هر چند هنوز هم گاهی اوقات ایت اتفاق موجب ناراحتی میشه،اما در مقایسه با اون روزها خیلی کمتره

    به نظر من خدا هر دردی رو که به بنده اش،میده قدرت تحملش رو هم میده هنوز که هنوزه مادرم میگه هانیه خیلی خوب تونست این بحرانو بگذرونه و به همه میگه تازه مارو هم دلداری میداد،گریه ها و ناراحتی من سهم تنهایی شبانه ی خودم بود و نمیذاشتم کسی بفهمه هنوز که هنوزه همینطوره،چون تحمل این جدایی و طلاق که تو خانواده ما وجود نداشت برای پدر و مادرم فوق العاده سنگین بود

    ناراحت نباش عزیزم فقط دعا کن و از خدا بخواه که آرامش به خانواده ات بده،من حدیث کسا رو خیلی تو این مدت میخوندم و بهم آرامش میداد،یکبار با معنیش بخون اون وقت میفهمی چی میگم

    موفق باشی واسه منم دعا کن

  3. کاربر روبرو از پست مفید dooo تشکرکرده است .

    بالهای صداقت (شنبه 08 خرداد 95)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,794
    سطح
    32
    Points: 2,794, Level: 32
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 180 در 88 پست

    Rep Power
    31
    Array
    عزیزم باید یکم جدی برخورد کنی.به مادرت بگو این قضیه برای من از شما سخت تره و حرفهاتون آزاردهنده است.با این حرف های شما نتیجه ای که آخرش عایدتون میشه افسرده شدن من هست.میخواین روی تمام مشکلاتمون افسردگی من هم اضافه بشه و به دارو خوردن بیافتم؟(یکم پیاز داغش را زیاد کردم)به برادر بزرگ تر میتونید بگید پدر هست اگر لازم باشه.خودش میفهمه باید تمومش کنه.به برادر کوچیک هم خیلی راحت بگید تو سعی کن انقدر آدم خوبی باشی مردم خودت را قضاوت کنن و کار به خواهرت نداشته باشن.آبروی هر کسی هم رفته آبروی اونی رفته که با زندگی بقیه بازی کرده نه من.پدرتون هم احساس گناه میکنن خیلی مهربون بهشون بگو اون طرف آدم درستی نبود و به جای یک عمر بیچاره شدن شانس آوردم خودش را زودتر نشون داد.ترجیح میدادید چهار-پنج سال دیگه با دو تا بچه ولم میکرد؟
    کلا زیاد هم خونه نمون.برو کلاس،برو ورزش و خودت را مشغول نگه دار.

  5. 3 کاربر از پست مفید kaspian تشکرکرده اند .

    نیکیا (شنبه 15 خرداد 95), بالهای صداقت (شنبه 08 خرداد 95), بابک 1369 (سه شنبه 11 خرداد 95)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 بهمن 96 [ 03:51]
    تاریخ عضویت
    1394-10-07
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    2,113
    سطح
    27
    Points: 2,113, Level: 27
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 17 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کاسپین و دوو عزیز مرسی از همدردی و راهنماییتون.
    خانوادم خیلی ناراحت وضعیت من هستن چون من از هر لحاظ تقریبا سعی کردم تو هر چیزی موفق باشم،درسم جز نفرات برتر گروه شدم،اخلاقم همیشه با همه مودب و مهربون و اوکی بود تیپ و ظاهر و قیافه هم همیشه خوب بود و تو هرچیزی همیشه تعادل رو حفظ کردم ،حالا برا همه خیلی سخته تو راه زندگی و همسر دچار این شکست بزرگ بوسیله یک خانواده ای که در قید و بند هیچ چیزی نیستن و راحت مارو به بازی گرفتن.
    همه جوره دارم سعی میکنم تلاشمو کنم که دوام بیارم در برابر همه چیز و همه آدم ها و حرفا ولی واقعا روحیه فولادین میخواد.
    روال قانونی و حتی بی عدالتی توی دادگاهها هم بیشتر روحمو داغون کرده، خیلی برام سنگینه وقتی افرادی از فامیل که خواهان ازدواج من با فرزندانشون بودن و من جواب رد بهشون داده بودم حالا با خوشحالی تمام میخندن و میگن انقد سبک و سنگین کرد آخر زن این شد،طرف نخواستتش،پسش زد،دوسال باهاش گشت بعدم ولش کرد رفت.
    امیدوارم خدا لاقل کمکم کنه بتونم با گرفتن حقو حقوقم دردهامو زخم هامو از لحاظ روحی یکم ترمیم کنم لاقل اینجور خودمو خانوادم توی ذهن خودمون بگیم بازی کرد عب نداره بجاش خسارت بازیشو داد.اینا گول زدن خودمونه ولی وای که اگه توی راههای قانونی هم همه چیز به نفع اون پیش بره من داغونترو داغونتر میشم.

    - - - Updated - - -

    کاسپین و دوو عزیز مرسی از همدردی و راهنماییتون.
    خانوادم خیلی ناراحت وضعیت من هستن چون من از هر لحاظ تقریبا سعی کردم تو هر چیزی موفق باشم،درسم جز نفرات برتر گروه شدم،اخلاقم همیشه با همه مودب و مهربون و اوکی بود تیپ و ظاهر و قیافه هم همیشه خوب بود و تو هرچیزی همیشه تعادل رو حفظ کردم ،حالا برا همه خیلی سخته تو راه زندگی و همسر دچار این شکست بزرگ بوسیله یک خانواده ای که در قید و بند هیچ چیزی نیستن و راحت مارو به بازی گرفتن.
    همه جوره دارم سعی میکنم تلاشمو کنم که دوام بیارم در برابر همه چیز و همه آدم ها و حرفا ولی واقعا روحیه فولادین میخواد.
    روال قانونی و حتی بی عدالتی توی دادگاهها هم بیشتر روحمو داغون کرده، خیلی برام سنگینه وقتی افرادی از فامیل که خواهان ازدواج من با فرزندانشون بودن و من جواب رد بهشون داده بودم حالا با خوشحالی تمام میخندن و میگن انقد سبک و سنگین کرد آخر زن این شد،طرف نخواستتش،پسش زد،دوسال باهاش گشت بعدم ولش کرد رفت.
    امیدوارم خدا لاقل کمکم کنه بتونم با گرفتن حقو حقوقم دردهامو زخم هامو از لحاظ روحی یکم ترمیم کنم لاقل اینجور خودمو خانوادم توی ذهن خودمون بگیم بازی کرد عب نداره بجاش خسارت بازیشو داد.اینا گول زدن خودمونه ولی وای که اگه توی راههای قانونی هم همه چیز به نفع اون پیش بره من داغونترو داغونتر میشم.

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1395-2-21
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,752
    سطح
    44
    Points: 4,752, Level: 44
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 319 در 122 پست

    Rep Power
    41
    Array
    چند بار از واژه "شکست" استفاده کردید.

    من فکر نمیکنم شما شکست خورده باشید. بلکه از یک شکست وحشتناک نجات پیدا کردید. شکست واقعی وقتی بود که با اون انسان بی مسئولیت زیر یک سقف میرفتید.

  8. کاربر روبرو از پست مفید سوشیانت2 تشکرکرده است .

    نیکیا (شنبه 15 خرداد 95)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    47
    Array
    سلام تاپیک قبلی تون هم کامل خوندم. شما مهمترین شانسی که اوردید این هست که هنوز ازدواج نکردید و باکره هستید و می تونید از قانون حبس استفاده کنید. که اصلا کل رای دادگاه و شرایط حقوقی شما رو به کل تغییر میده.
    عین شرایط شما برای اقوام نزدیک ما هم پیش اومده بود. به این صورت که درخواست نفقه رو به دادگاه برد و دادگاه بلافاصله کلیه حسابهای بانکی پسر رو مسدود کرد، و همچنین از حقوقش هم ماهانه یک سومش رو خودکار نفقه به دختر می داد. البته خب برای مهریه کار خاصی نکردند و فقط همین بود.
    اما شما میگید همسرتون کار و درآمد و ملکی هم نداره. میشه بگید هدف و امیدتون چیه از مراحل قانونی؟ اینکه پول و مالی نداره بخواید ازش بگیرید
    فکر می کنم بیشتر دنبال انتقام گرفتن هستید و اینکه میخواید زجرهایی که شما کشیدید رو مقداریش هم همسرتون و خانوادش بکشن. همسر یک فرد بی مسئولیت و خاله زنک و وابسته به مادرش بوده که هنوز هم سن ازدواجش نرسیده. قطعا در انتخاب خودتون که به ایشون بله گفتید مسئول و مقصر هستید، ولی باز خوبه که پیش از ازدواج شناختید و تصمیم نهایی رو گرفتید.
    الان شما اعصاب و عمر خودتون و خانواده خودتون رو گذاشتید صرف اذیت کردن خانواده همسرتون. همسرتون اگر نخواد شما رو طلاق بده شما هیچ کاری نمی تونید انجام بدید. اگر به لجبازی باشه اون به راحتی می تونه شما رو بیشتر اذیت کنه. توی مملکت ما هم که قانون درست و حسابی نیست.
    پیشنهادم اینه در اسرع وقت برید دادگاه، حتما می دونید مشاوره های حقوقی و وکیل های رایگان اونجا هستند که به مردم به صورت رایگان مشورت میدن. هر چند مشاورین با تجربه ای نیستند، ولی خب مورد شما هم مورد رایجی هست و زیاد تخصصی نیست که بلد نباشن. باشون مشورت کنید و با توجه به اینکه همسرتون مال و منال خاصی هم ندارید ببینید چی به صلاحتون هست.

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 بهمن 96 [ 03:51]
    تاریخ عضویت
    1394-10-07
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    2,113
    سطح
    27
    Points: 2,113, Level: 27
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 17 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بابک عزیز مرسی از راهنمایی هاتون.
    من هدفم از دادگاه رفتن چند مسله بود. یکی اینکه هرچقد از طرف مقابلم و خانوادش میخواستیم که مسله رو یه جور حل کنن حالا یا بخیر وخوشی یا توافقی برای طلاق،اصلا اقدامی نمیکردن ومنو بلاتکلیف رها کردن، هدف بعدیم گرفتن حقو حقوم بود، و هدف بعدیم اره زجر دادن اونا هم هست بلاخره اونقدری که من اذیت شدم و پام به خیلی جاها و مکان های سخت باز شد که باعث و بانیش بی مسولیتی و بی خیالی اون آقا و خانوادش بود،اوناهم یکم متوجه شن جدایی هم الکی نیست و بلاخره پای اونم به لین جاهای سخت باز شه و درک کنه سختیاشو.
    درمورد مشکلاتم هم با چندین وکیل خبره صحبت کرده بودم و اقدام کردم که همشون همین راهی رو که الان رفتم بهم پیشنهاد دادن.اجرای نفقه و مهریه ،تا لاقل اینجوری وضعیتم مشخص شه ولا اونا که عین خیالشون نبود،گفتن ولت میکنیم بحال خودت و واقعا همینکارو کردن.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.