من و همسرم حدود10 سال است که ازدواج کردیم و یه دختر 5 ساله دارم . به همسرم خیلی اعتماد داشتم و از طرفی چون یکی از طرفداران حقوق شخصی افراد هستم و به اون اعتماد کامل داشتم و به دلیلی شاغل بودنش و نداشتن تفریح زیاد ایشان رو زیاد محدود نکرده بودم و کارهای عجیب غریبی مثل کنترل تلفن همراه و ... رو انجام نمیدادم .
سال پیش همین روز ها بود که متوجه شدم همسرم حامله هست اما من و همسرم به دلایل گوناگون آمادگی داشن فرزند رو نداشتیم بنابراین به دلایل قوانین دست و پاگیر و عجیب و غریب سقط مجبور شدیم به یکی از دکتر هایی که غیرمجاز سقط میکنن مبلغی بدیم تا این کار رو انجام بده.
همسرم گاهی اوقات دوست داشت با همکاران و دوستان زمان دانشگاهش ( بیشتر اونها رو دیده بودم و یه آشنایی دورا دور ازشون داشتم ) زمانی رو برای گردش به صورت مجردی داشته باشه و منم چون این کار خوشحالش میکرد جلوی این کارش رو نمیگرفتم.
یکی از روز ها قرار بود به گردش با دوستان برن که دیدم تلفن ایشون براش پیام اومد. چون ایشون برای چند دقیقه برای خرید بیرون رفته بود گفتم شاید دوستش باشه جوابش رو بدم بهش بگم ایشون 10 دقیقه دیگه میان.
گوشی رو برداشتم و نرم افزار تلگرام رو باز کردم ناگهان دنیا برام سیاه شد .لیست پیامهایی رو دیدم که به نام مخاطب یکی از دوستانش ذخیره شده بود.
ازمتن پیامها نمیتونم هیچی بگم چون خیلی ناجور بود. خلاصه اش این بود که چرا دفعه پیش که همدیگه رو دیدن خودش رو کنترل نکرده بود و باعث بارداری شده بود. ( من قبلا تعجب کرده بودم که ایشون چطور حامله شده بود چون به سختی از تمامی وسایل جلوگیری استفاده میکردیم اما چون اعتماد کامل داشتم اصلا به ذهنم هم خطور نکرد همچنین جریانی باشه).
مخاطب یکی از همکلاسی های قدیم دانشگاه بود که قبل خواستگار خانم بوده اما به دلایلخانوادگی جواب رد شنیده بود و قضیه تموم شده بود.
وقتی که همسرم برگشت شروع به دادو بیداد کردم و ایشون میگفت به خدا عمدی نبوده و ما نمیخواستیم رابطه داشته باشیم اما یه دفعه شد و .......
بعد از دو روز هم دید من قانع نمیشم گفت خوب کاری کردم و تقصیر خودم بوده که بهش اهمیت نمیدادم و ... . اما من اخر نفمیدم چه رفتاری مستحق این مجازات میتونه باشه.
اون چیزی که از همه چیز بیشتر قلب من رو به درد اورد این بود که ایشون دوباره با همین شخص قرار داشت و متاسفانه همسرم طوری حاضر شده بود که گویا احتمال این اتفاق رو دوباره میداد
......................
ما تو شهر کوچکی هستیم. اگه در خواست طلاق میکردم این قضیه رو همه میفمیدن بسیارسنگین تموم میشد و از اون بدتر دختری 4 ساله داشتم که اندازه تموم دنیا دوستش داشتم که بی مادر باید بزرگ میشد و این حقش نبود . بالاخره با توصیه های مشاور تصمیم گرفتم که زندگی رو ادامه بدم
************************
الان یک سال از از این قضیه میگذره . من ایشون رو بخشیدم اما هنوز نتوستم با احساساتم کنار بیام . همه چیز مثل روز اول جلوی چشمم هست.خط به خط پیامها . دوست دارم بشینم گریه کنم . یه بار خواستم باهاش صحبت کنم اما ایشون گفت قضیه تموم شده و دارم سوسل بازی در میارم و خوشی زده زیردلم و......
برای همین دیگه بیخیال حرف زدن با ایشون شدم .
درسته که تا اونجایی که من اطلاع دارم دیگه کار تحریک امیزی نکرده و ارتباط خودش رو با تمامی دوستانش قطع کرده اما من هنوز با خودم در گیر هستم . دیگه نمیدونم چیکار کنم . هر روشی رو به فکرم رسیده تست کردم اما انگار این قضیه مثل یه مار توی دلم مخفی شده و هرقت میخواد کمی فراموش کنم و خوش بگذرونم یه دفعه سرش رو بیرون میاره و یه نیش دردناک میزنه.
..................................................
الان یه سال هست که دارم اینترنت رو زیر رو میکنم . همه از اتفاقات چند روز و ماه اول نوشتم اما کسی اتفاقات یه سال بعد چیزی ننوشته بود . شاید تونستن از این درد خلاص بشن نمیدوم.
من این متن رو نوشتم هر کسی تجربه مشابهی داره بنویسه شایدبرام کمی تسکین باشه و یا راه حلی داشته باشه و..... . به خدا دیگه نمیدونم چیکار کنم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)