به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 شهریور 98 [ 03:46]
    تاریخ عضویت
    1395-1-30
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    2,651
    سطح
    31
    Points: 2,651, Level: 31
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2

    تشکرشده 17 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    یک سال گذشت و من هنوز نتونستم کنار بیام

    من و همسرم حدود10 سال است که ازدواج کردیم و یه دختر 5 ساله دارم . به همسرم خیلی اعتماد داشتم و از طرفی چون یکی از طرفداران حقوق شخصی افراد هستم و به اون اعتماد کامل داشتم و به دلیلی شاغل بودنش و نداشتن تفریح زیاد ایشان رو زیاد محدود نکرده بودم و کارهای عجیب غریبی مثل کنترل تلفن همراه و ... رو انجام نمیدادم .
    سال پیش همین روز ها بود که متوجه شدم همسرم حامله هست اما من و همسرم به دلایل گوناگون آمادگی داشن فرزند رو نداشتیم بنابراین به دلایل قوانین دست و پاگیر و عجیب و غریب سقط مجبور شدیم به یکی از دکتر هایی که غیرمجاز سقط میکنن مبلغی بدیم تا این کار رو انجام بده.
    همسرم گاهی اوقات دوست داشت با همکاران و دوستان زمان دانشگاهش ( بیشتر اونها رو دیده بودم و یه آشنایی دورا دور ازشون داشتم ) زمانی رو برای گردش به صورت مجردی داشته باشه و منم چون این کار خوشحالش میکرد جلوی این کارش رو نمیگرفتم.

    یکی از روز ها قرار بود به گردش با دوستان برن که دیدم تلفن ایشون براش پیام اومد. چون ایشون برای چند دقیقه برای خرید بیرون رفته بود گفتم شاید دوستش باشه جوابش رو بدم بهش بگم ایشون 10 دقیقه دیگه میان.

    گوشی رو برداشتم و نرم افزار تلگرام رو باز کردم ناگهان دنیا برام سیاه شد .لیست پیامهایی رو دیدم که به نام مخاطب یکی از دوستانش ذخیره شده بود.
    ازمتن پیامها نمیتونم هیچی بگم چون خیلی ناجور بود. خلاصه اش این بود که چرا دفعه پیش که همدیگه رو دیدن خودش رو کنترل نکرده بود و باعث بارداری شده بود. ( من قبلا تعجب کرده بودم که ایشون چطور حامله شده بود چون به سختی از تمامی وسایل جلوگیری استفاده میکردیم اما چون اعتماد کامل داشتم اصلا به ذهنم هم خطور نکرد همچنین جریانی باشه).
    مخاطب یکی از همکلاسی های قدیم دانشگاه بود که قبل خواستگار خانم بوده اما به دلایلخانوادگی جواب رد شنیده بود و قضیه تموم شده بود.
    وقتی که همسرم برگشت شروع به دادو بیداد کردم و ایشون میگفت به خدا عمدی نبوده و ما نمیخواستیم رابطه داشته باشیم اما یه دفعه شد و .......
    بعد از دو روز هم دید من قانع نمیشم گفت خوب کاری کردم و تقصیر خودم بوده که بهش اهمیت نمیدادم و ... . اما من اخر نفمیدم چه رفتاری مستحق این مجازات میتونه باشه.
    اون چیزی که از همه چیز بیشتر قلب من رو به درد اورد این بود که ایشون دوباره با همین شخص قرار داشت و متاسفانه همسرم طوری حاضر شده بود که گویا احتمال این اتفاق رو دوباره میداد
    ......................
    ما تو شهر کوچکی هستیم. اگه در خواست طلاق میکردم این قضیه رو همه میفمیدن بسیارسنگین تموم میشد و از اون بدتر دختری 4 ساله داشتم که اندازه تموم دنیا دوستش داشتم که بی مادر باید بزرگ میشد و این حقش نبود . بالاخره با توصیه های مشاور تصمیم گرفتم که زندگی رو ادامه بدم

    ************************
    الان یک سال از از این قضیه میگذره . من ایشون رو بخشیدم اما هنوز نتوستم با احساساتم کنار بیام . همه چیز مثل روز اول جلوی چشمم هست.خط به خط پیامها . دوست دارم بشینم گریه کنم . یه بار خواستم باهاش صحبت کنم اما ایشون گفت قضیه تموم شده و دارم سوسل بازی در میارم و خوشی زده زیردلم و......
    برای همین دیگه بیخیال حرف زدن با ایشون شدم .
    درسته که تا اونجایی که من اطلاع دارم دیگه کار تحریک امیزی نکرده و ارتباط خودش رو با تمامی دوستانش قطع کرده اما من هنوز با خودم در گیر هستم . دیگه نمیدونم چیکار کنم . هر روشی رو به فکرم رسیده تست کردم اما انگار این قضیه مثل یه مار توی دلم مخفی شده و هرقت میخواد کمی فراموش کنم و خوش بگذرونم یه دفعه سرش رو بیرون میاره و یه نیش دردناک میزنه.

    ..................................................
    الان یه سال هست که دارم اینترنت رو زیر رو میکنم . همه از اتفاقات چند روز و ماه اول نوشتم اما کسی اتفاقات یه سال بعد چیزی ننوشته بود . شاید تونستن از این درد خلاص بشن نمیدوم.
    من این متن رو نوشتم هر کسی تجربه مشابهی داره بنویسه شایدبرام کمی تسکین باشه و یا راه حلی داشته باشه و..... . به خدا دیگه نمیدونم چیکار کنم .

  2. 3 کاربر از پست مفید MK000 تشکرکرده اند .

    anisa (دوشنبه 31 اردیبهشت 97), Hadi99g (جمعه 03 اردیبهشت 95), ZENDEGIBEHTAR (دوشنبه 30 فروردین 95)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    سلام دوست عزیزم واقعا متاسفم برای اتفاقی که افتاده
    واقعا خیلی دردناکه این موضوع و شما قطعا خیلی بزرگ و فهمیده هستین که اینجوری رفتار کردین
    شما همون موقع حق داشتین هر تصمیمی رو که صلاح میدونی انجام بدین که تصمیم بر بخشیدن ایشون و ادامه زندگی گرفتین
    این خیلی خوبه که هشیار باشین ولی نبش قبر هیچ درد رو دوا نمیکنه
    نه بخاطر همسرتون بلکه بخاطر خودتون سعی کنین به اون قضیه فکر نکنین چون فقط خودتونو نابود میکنین با فکر و خیال
    شما به زندگیتون ادامه بدین اگر قصدتون همینه و سعی کنین همسرتونو از همه نظر تامین کنین که نیازی به جنس مخالف نداشته باشن البته منظورم این نیست که شما مقصر بودین نه به هیچ وجه این خطای همسرتون توجیحی نداره
    همسرتونم باید این بزرگواری شما رو قدر دانی کنن و بچسبن به زندگیشون
    ایشالا که سرشون به سنگ خورده و در کنار هم زندگی خوبی خواهید داشت ولی اگر خدای نکرده یه درصد باز ایشون خطا کردن اون موقع بشینید فکر کنین که چه تصمیمی باید گرفت
    من متاسفانه تجربه خیانت در دوارن دوستی رو داشتم البته خیلی خیلی جزئی بود و در حد چندتا پیام ساده تلفنی بود
    سعی کردم فراموش کنم اما مدام خود خوری میکردم و همسرمو چک میکردم و رفتارم اینقدر بد شد که ممکن بود بخاطر سردی زیادم و از دست دادن اعتمادم زندگیم از هم بپاشه چون من دیگه اون ادم سابق نبودم اما دیگه داشتم شورشو در میاوردم و اینقدر عذاب کشیدم که افسرده شدم.اما به خودم اومدم و گفتم یا نباید میبخشیدم یا حالا که بخشیدم باید به زندگیم برگردم و نبش قبرو بذارم کنار و خداروشکر موفق هم شدم.
    دلتونو صاف کنید و همه چیزو بسپرید بخدا
    اگر همسرتون خدایی نکرده لغزش کنن این ایشونن که شمارو از دست دادن

  4. 3 کاربر از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده اند .

    Hadi99g (جمعه 03 اردیبهشت 95), MK000 (دوشنبه 30 فروردین 95), ستاره زیبا (یکشنبه 19 اردیبهشت 95)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 فروردین 98 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    275
    امتیاز
    7,709
    سطح
    58
    Points: 7,709, Level: 58
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    521

    تشکرشده 526 در 206 پست

    Rep Power
    63
    Array
    سلام
    متاسفم بابت اتفاقی که برای شما افتاده
    بهتره در همچین زمینه مهم و حساسی یا از مشاوره حضوری کمک بخواید یا عضو انجمن آزاد بشید و زیر نظر مشاورین سایت باشید چون بسیاری از کاربرها با خوندن این گونه مشکلات احساساتی میشن و از روی احساسات نظر میدن و باعث میشه که شما بیشتر سردرگم بشید
    موفق باشید
    یاعلی...

  6. 4 کاربر از پست مفید alireza198 تشکرکرده اند .

    Hadi99g (جمعه 03 اردیبهشت 95), Happy.girl.69 (پنجشنبه 27 دی 97), MK000 (دوشنبه 30 فروردین 95), آرامش خیال (دوشنبه 30 فروردین 95)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 شهریور 98 [ 03:46]
    تاریخ عضویت
    1395-1-30
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    2,651
    سطح
    31
    Points: 2,651, Level: 31
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2

    تشکرشده 17 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط alireza198 نمایش پست ها
    سلام
    متاسفم بابت اتفاقی که برای شما افتاده
    بهتره در همچین زمینه مهم و حساسی یا از مشاوره حضوری کمک بخواید یا عضو انجمن آزاد بشید و زیر نظر مشاورین سایت باشید چون بسیاری از کاربرها با خوندن این گونه مشکلات احساساتی میشن و از روی احساسات نظر میدن و باعث میشه که شما بیشتر سردرگم بشید
    موفق باشید
    یاعلی...
    از پاسخ شما ممنونم .من یک سال هست به هر دری زدم و همه راهها رو رفتم!!! هدف زدن این تاپیک این بود که بتونم به صورت ناشناس کمی درد و دل کنم و کمی سبک بشم برای من بحث تصمیم گیری مطرح نیست . من تصمیم خودم رو گرفتم و مطمئن هستم کار درستی کردم . فقط باید بااحساسات خودم کنار بیام .این مشکل رو هم حل کنم دیگه تمومه!!!! البته اگه بتونم

  8. کاربر روبرو از پست مفید MK000 تشکرکرده است .

    Hadi99g (جمعه 03 اردیبهشت 95)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 02 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-11-15
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    8,905
    سطح
    63
    Points: 8,905, Level: 63
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 124 در 65 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سلام متاسفم از اتفاق پیش اومده
    ولی میخوام از دیدگاه خودم و یکی از اقواممون دو جور تجربمو بگم
    من خودم که الان متاهل هستم با یکی از هم دانشگاهی های ثابقم که با هم یک مدت رابطه عاطفی داشتیم و بنا به دلایلی نشد که ازدواج کنیم ...رابطه تلفنی(در حد پیام دادن) برقرار کردم...تمام مدت عذاب وجدان داشتم اما همش محض تنوع و کنجکاوی بود...و هرگز اون دید امنیت و علاقه رو که به همسرم داشتم به اون نداشتم....شما جای برادر من شاید درست نباشه بگم ولی میخوام کمکتون کنم (شاید یکم)...اگر اون هم دانشگاهی ازم میخواست که باهاش رابطه داشته باشم هم قبول میکردم ولی(یک ولی بزرگ)..فقط و فقط محض کنجکاوی ...میگم هرگز حس امنتیتی که کنار همسرم دارم کنار ایشون نداشتم ... میخوام بگم انسان جایزالخطاست....نمدونم خانومتون چه ویژگی های دارن اما اینو میدونم حالا که به خاطر شما با همه قطع رابطه کردن و چسبیدن به زندگی بدونید که شمارو دوست دارن و روزی صد بار از خدا میخوان که زمان به عقب برمیگشت و این اتفاق نمیوفتاد...
    حالا تجربه یکی از اقوام...این آقا خانومشونو تو رخت خواب با طرف دیده بودن(دیگه فکر کنید چه حالی داشتن)....اما به خاطر بچه ها و ترس از آبرو طلاق ندادن...تا ۳-۴ سال حتی دست به خانومشون نمیزدن اما بعد چند سال خانم حسابی با رفتارشون نسبت به ایشون نشون دادن که چقدر پشیمون هستن ...و اون آقا هم بخشیده بودشون....حتی برای پدرم تعریف کرده بودن که من هنوز بعد الها خاطرات اون روز فراموش نکردم اما هر وقت که میاد تو ذهنم یک ((ایست)) بزرگ و گاهی بلند میگم و همه چیز تو ذهنم متوقف میشه...
    در آخر باید بگم زندگی با کلی پستی و بلندی ادامه داره.... روزهای خوبتونو فدای گذشته بد نکنید و همیشه سعی کنید نیمه پر لیوان رو ببینید...با آرزوی بهترین ها برای شما

  10. 2 کاربر از پست مفید tommy تشکرکرده اند .

    Hadi99g (جمعه 03 اردیبهشت 95), setare_000 (سه شنبه 31 فروردین 95)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 شهریور 98 [ 03:46]
    تاریخ عضویت
    1395-1-30
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    2,651
    سطح
    31
    Points: 2,651, Level: 31
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2

    تشکرشده 17 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با تشکر از ثبت دیدگاهی بسیار متفاوت با تمام چیز هایی که تا کنون مشاوران گفتند و تو مقالات خوندم چون این صحبتی که شما کردید ممکنه به کسان دیگه ای بعدها این متن رو میخونن این تصور رو بده که به دلیل کنجکاوی میتوانند به رابطه های قدیم و جدید ادامه بدند .این مطلب رو بگم هیچ چیز ارزش این رو نداره که اعتماد همسر رو از بین ببری به هر دلیل معقول و غیر معقول . احساس شخصی من و یاون دوست شما که همسرش رو بخشیده و یا تمام کسانی که این اتفاق براشون افتاده یک چیز مشترک هست.هر اتفاقی بیافته حتی کوچکترین اتفاق ( تلفن اشتباهی - دیربرگشتن از محل کار و....) اکه به صورت عادی ساده به نظر بیاد ولی تو این حالت اولین چیزی که به ذهن همسر شما میرسه خیانت مجدد هست. هرچند که شما دیگه حتی به این چیزها فکر هم نکنی واین باعث خواهد شد که زندگی برای همسر سختر بشه.هر چند نظر دوست عزیزمون miss-golegandom وبخش پایانی صحبت های شما منطقی هست و انسان نباید با نبش قبر آینده روخراب کنه.

    فقط توصیه ای که به خوانندگان این تاپیک دارم اینه که گاهی اوقات جبران اشتباهات خیلی سخت است و مطمئن باشید که هیچ اتفاق خوبی بعد از خیانت نمیافته

    از سایر دوستان میخوام نظر خودشونو در مورد حرفهای من و دوستمون بگن

  12. 7 کاربر از پست مفید MK000 تشکرکرده اند .

    alireza198 (سه شنبه 31 فروردین 95), Hadi99g (جمعه 03 اردیبهشت 95), Happy.girl.69 (پنجشنبه 27 دی 97), setare_000 (سه شنبه 31 فروردین 95), فدایی یار (سه شنبه 31 فروردین 95), نیکیا (سه شنبه 31 فروردین 95), ستاره زیبا (یکشنبه 19 اردیبهشت 95)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 اردیبهشت 95 [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1395-2-01
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    39
    سطح
    1
    Points: 39, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 10.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ببخشید تو تاپیک شما سوال میکنم اخه بلد نیستم تاپیک بزارم میشه یکی کمکم کنه اخه بلد نیستم خیلی ضروریه سریع جوابمو بدبن

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 بهمن 97 [ 15:35]
    تاریخ عضویت
    1397-5-25
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    438
    سطح
    8
    Points: 438, Level: 8
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    کاربر محترم آقای mkooo

    کاربر عزیز سایت، آقای mkooo، حالتون چطوره، از ازدواج تون چه خبر؟ میخواستم حرف هایی تو تاپیک تون http://www.hamdardi.net/thread-41913.html بزنم ولی انگار تاپیک بسته شده بود، چیزی که ذهنم رو درگیر کرده وقاحت همسر شماست،، بهتون خیانت جنسی کرده و آنوقت وقتی ازش می‌پرسید تمام ماجرا رو نمیگه و تازه به شما بی احترامی هم میکنه، ضمنا، شما مطمنی که دخترتون واقعا از شماست؟ قربانی کردن خودتون برا فرزندتون اصلا درست نیست، میگید فرزندتون بی مادر بزرگ شه؟ فکر می‌کنید اگه بچه براش مهم بود از فرد دیگه ای حامله میشد؟ پشیمونه؟ خودتون گفته بودید که باز میخواست بره سر قرار، بر فرض هم پشیمون باشه، آیا پشیمونی همچین خطایی رو پاک میکنه؟ از دید بنده شما تا حد زیادی از حق خودتون دفاع نکردید و از همسرتون حساب می‌برید،، خواهشا اگه این متن رو دیدید یا خوندید نظرتون رو اینجا بزارید، خوشحال میشم باهاتون حرف بزنم،، از مدیر سایت هم خواهش میکنم این تاپیک رو حذف نکنه چون اینجا محل بیان مشغله های ذهنی هست و ماجرا این آقا مشغله فکری بنده شده،، آقای mkooo اگه تاپیک رو دیدید این زیر بیان کنید

    - - - Updated - - -

    لینک داستان ایشون رو جدا میکنم


    http://www.hamdardi.net/thread-41913.html

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    وای چه مملکت جالبی شده.
    چقد شیک و مجلسی جهت کنجکاوی، تاکید میکنم فقط جهت کنجکاوی، حاضرن با دوست پسر سابقشون رابطه جنسی برقرار کنن :))
    اصلا مساله مهمی نیستااااا، فقط جهت کنجکاوی.
    حالا فکرشو کنین ادم قبل ازدواج 10 تا دوست پسر داشته باشه و بعد از ازدواج نسبت به هر 10 تاشون حس کنجکاوی داشته باشه.
    خدایا داریم به کجا میریم.

  16. کاربر روبرو از پست مفید Happy.girl.69 تشکرکرده است .

    talaei (یکشنبه 14 بهمن 97)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 بهمن 97 [ 15:35]
    تاریخ عضویت
    1397-5-25
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    438
    سطح
    8
    Points: 438, Level: 8
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    خانم تو tommy, باید بهتون تبریک بگم که میگی وقتی شوهرداری فقط محض تنوع طلبی دوست داشتی با هم کلاسی سابقت رابطه جنسی داشته باشی، به به، آفرین خانوم روشنفکر، رذالت هم حدی داره، شما لازم نکرده کمک کنی به کسی چون فقط و فقط یه موجود پست هستید

    - - - Updated - - -

    آره جدا، جالبه خودشون رو ادم خوبه هم فرض میکنن

  18. 2 کاربر از پست مفید Reda تشکرکرده اند .

    talaei (یکشنبه 14 بهمن 97), حیاط خلوت (دوشنبه 28 شهریور 01)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 01 بهمن 93, 00:18
  2. هنوز نتونستم همسرم رو ببخشم
    توسط عشق نوجوانی در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 28 اسفند 92, 20:34
  3. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: شنبه 27 مهر 92, 14:24
  4. همکارمجردم روز تولدم یک شاخه گل رز به من متأهل هدیه کرد، نگران آیرویم هستم....
    توسط آسمان آفتابی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 شهریور 91, 01:50

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.