گندم جان شما خودت هم در این موضوع نقش مهمی داشتی
هم در انتخاب
و هم در ادامه دادن
مردی را می خوای که بتونی بهش مسلط باشی و کنترلش کنی. ناخواسته همچین مردی برات جذاب هست ... همسر شما هم آدمی هست که به شما میدون می ده (بخاطر ضعفهاش) اما از طرفی از این موضوع ناراحته. چرا نمی تونم مرد خانواده باشم، چرا نمی تونم تحت حمایت گندم نباشم و من حامی و پشتیبانش باشم و ...
دقت کن همسرت علت برگشتنش به اون دختر را چی می گه؟
ضعفی که اونها بیان می کردن و نیازشون به حضور این مرد!!
بهش می گفته بهت نیاز دارم بیا ... همسرت احساس مرد بودن میکرد با حمایت از اون دختر (اگر چه به شکل اشتباه و همراه با خیانت به زندگی مشترکش که باعث سردرگمی و ناراحتی بیشتر می شد)
خلاصه این که هر دوتون از نقش اصلیتون دور افتادین
گندم از زن بودن
همسرش از مرد بودن
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
علاقه مندی ها (Bookmarks)