به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 66
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 فروردین 98 [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    3,392
    سطح
    36
    Points: 3,392, Level: 36
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 43 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیزم miss-golegandom بازم ممنونم از اینکه پست هامو میخونی. خیلی ممنونم. خدارو شکر که با اینجا آشنا شدم.
    این روزا برای اولین بار دارم سعی میکنم به خودم برسم و چون خودمو فراموش کرده بودم. دارم میرم سراغ اهدافم. و اینکه رابطه مو با دوستام و خدای مهربونم بهتر کنم برای همیشه تا اون بفهمه من تنها نیستم و برای خودم هدف دارم. میخوام اگر خدا کمکم کنه این دفه تحمل کنمو تماسی باهاش نگیرم.
    واقعا درست میگی که من خودمو ضعیف نشون دادم یه جوری انگار تو رو خدا نرو من میمیرم! حالا که با آزار های اون یکم سر عقل اومدم میفهمم داغون بودم.
    راستی اون جمعه که از خونشون بیرونم کرد توی راه برگشت باباش دقیقا حرف شما رو گفت که شوهر من انگار میترسه زیر بار مسئولیت بره. برا همین توی آماده کردن خونمون هی عقب میندازه.
    امیدوارم خدا کمکم کنه
    دختر خوب توانا ی عزیز
    من چطوری باید عزت نفسمو بالا ببرم و برا خودم ارزش قایل باشم؟
    هنر زنانگی هم درسته نمیدونم از کجا فهمیدی ولی چطوری یاد بگیرم؟
    خیلیا به من میگن بی سیاستی! میشه واقعا یاد گرفت یا استعداد ذاتیه؟
    کاش همه اینا آمپول بود میزدم زود درست میشد.... معلوم نیست چقدر طول بکشه تا یاد بگیرم اینا رو.....خدا کمکم کنه.
    آسناد عزیزم از شما هم متشکرم. مخصوصا بابت کتابی که معرفی کردین. چون تقریبا مطمئنم که شخصیت وابسته ای دارم که واسه این مجبورم باج بدم.
    راستی درسته این روزا سخته غمگینم بخاطر انتخاب غلطم و خیلی چیزای دیگه ولی آخرش خیلی حس خوبیه این که انگار دارم از اسارت در میام و سعی میکنم به خودم برسم تا رشد کنم. از همه دوستای خوبی که با راهنمایی تون کمکم کردین بی نهایت ممنونم. امیدوارم همگی حاجت روا بشین و خدای نکرده مثل من درگیر مشکلات نباشین.

  2. 2 کاربر از پست مفید شادی ظهوریان تشکرکرده اند .

    ارغنون (پنجشنبه 22 مهر 95), بارن (چهارشنبه 05 اسفند 94)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 فروردین 98 [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    3,392
    سطح
    36
    Points: 3,392, Level: 36
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 43 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه ی دوستان و اعضای محترم همدردی.
    من خصوصا دیشب خیلی فکر کردم و با نزدیکانم راجع به طلاق صحبت کردم. پدرم مخالفه طلاقه چون میترسه از بی آبرویی. بعد هم خودش تجربه ی طلاق داشته با دوتا بچه.
    مادرم هم غمگینه. خودمم فعلا که باهاش حرف نمیزنم. با این که میگم تصمیمم طلاقه ولی میدونم باید مدت زیادی صبر کنم و ببینم که واکنش شوهرم چیه. هر چند میدونم خیلی غد و خشک و لجبازه و بچه .
    ولی از عواقب طلاق و این که نتونم تحمل کنم میترسم. دوستان در مورد طلاق تاپیک مدیر محترم همدردی رو دیدم در مورد خانم گیسو کمند.
    من چطور میتونم از ایشون خواهش کنم در این مورد منو راهنمایی کنن؟ که طلاق بگیرم یا نه؟ هرچند فعلا باید صبر کنم ولی فکرش یه سره توی سرمه. که طلاق بگیرم یا نه؟ خوبه یا بد؟ درسته یا غلط؟ بار فکری زیادی دارم.

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 فروردین 98 [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    3,392
    سطح
    36
    Points: 3,392, Level: 36
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 43 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان کلی حرف دارم از روی نا آرامی دل. از سری پیش که با شوهرم سر یه سشوار قهر پیش اومد تا حالا چند بار قهر و آشتی داشتیم که البته الانم قهریم. قهر سر مسایل مادیه. مثل خرید کادو های ایشون و اینکه من ازش خواستم اون برای من کیف و کفش عید رو بخره. قبل از سال جدید که قهر بودیم بهش گفتم من مهرم حلال جونم آزاد ولی گفت طلاق نمیدمت میذارم همینطوری بمونی. سر هر مساله کوچیکی قهر میکنه.
    حتما براتون این سوال پیش میاد که چرا من مثلا کفش رو از اون خواستم؟ بخاطر اینکه من از اول همین رفتارا رو ازش دیدم. دو ماه از عقدمون گذشته بود که رفتیم آتلیه برا آلبوم. اون گفت آتلیه مال خانواده ی زنه و شما باید حساب کنین. منم خیلی بی توقعیم شد که اینقدر با من بی گذشته. من خودم حساب کردم ولی از اون به بعد منم توقعم مثل خودش بود. اینکه جاهایی که وظیفه شه حتما خودش خرج کنه. در حالی که از اول با خودم میگفتم حقوق ها رو هر دو میریزیم توی یک حساب و هر دو مشترکا خرج میکنیم. اما وقتی بی معرفتی های اونو دیدم تصمیمم عوض شد. از طرفی اونم هر خواسته ی منو واسش یه بهونه ای داشت. دروغ میگفت. پول ندارم و قهرای طولانی که منو ادب کنه.
    متاسفانه تنها مشاورش مادرشه که مادرش فهم و درکش از پسرش کمتره و شدیدا یک طرفه به قاضی میرن. پدرشوهرم هم نقش موثری نداره. چون رابطه ش با پسرش خوب نیست و پسرش مامانیه.
    حالا آخرین پیامکی هم که داده گفته من با تو حرفی ندارمو تو دیگه توی آینده ی من نیستی. سر دعوای دو ماه پیش هم بهم گفته بود اونقدر اذیتت میکنم تا خودت بری درخواست طلاق بدی. متاسفانه من هم بعضی وقتا خیلی کم صبر میشم و البته عجول.
    اگر میومد مشاوره میشد امید خیلی زیادی داشت ولی حتی نمیاد باهام حرف بزنه. میگه من با تو حرفی ندارم.
    بنظر من ما خیلی کم حرف جدی زدیم . چون همیشه من از قهرش میترسیدم هیچ وقت نمیشد درست حرف بزنیم. یا من میترسیدمو حرف نمیزدم یا اون زود قهر میکرد و داد و بیداد.
    خلاصه اینکه خودم هم به طلاق رسیدم. دوست دارم زودتر بریم درخواست طلاق بدیم راحت بشم. ولی از طرفی در حق من ظلم شده. دلم واقعا راضی نیست بخاطر مهریه و هر حق و حقوقی که دارم. اما میدونم اون منتظر نشسته که ما بریم درخواست طلاق بدیم.
    من خیلی برای بعد از طلاق نگرانم. میدونم برای افرادی که شکست خوردن فرصت های کمتری هست. امیدوارم به سر عزیزاش و خودش بیاد ظلمی که در حق من می کنه.

  5. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم متاسفم
    فعلا شما اصلا کاری باهاش نداشته باش
    ایا قبل عید که قهر بودین و قرار شد شما هیچ تماسی نگیرین تا عید اشتیرکردین؟؟؟؟
    چطور ؟؟؟ توضیح بدین
    خصوصیات خوب و بد خودت و همسرت رو کامل بنویس
    چون شما مدت دو ساله از عمرت با این اقا گذشته پس یکم دیگه فرصت بده ایشالله شایددرست شد
    درضمن شما مشهد هستینچرا نمیرین پیش دکتر حبشی
    ایا فایلهای صوتی ایشون گوش کردین؟ اگه نه حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی رو بخصوص کلید مرد ایشون و اقتدار مرد دکتر رو گوش کن زندگیت زیر رو میشه ایشالله

  6. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    شادی ظهوریان (چهارشنبه 25 فروردین 95)

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 فروردین 98 [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    3,392
    سطح
    36
    Points: 3,392, Level: 36
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 43 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام و عرض تشکر خدمت دوستم ستاره زیبا
    قبل از عید تا حالا سه بار آشتی کردیم که دو بار اولش من آشتی کردم خب ولی باز شب عید بود که مساله ای پیش اومد. من خودم با خانوادم رفتم مانتو خریدم. اون معمولا میگه وقت ندارمو پارسالم با زجر و بداخلاقی اومد که فقط همرام باشه و من واسه خودم مانتو بخرم. روز قبل عید مانتو منو دید آقا خوشش نیومد و منو برد برای خرید مانتو که چون بهم گفته بود پول نداره دلم سوختو خودم حساب کردم. همون شب یه هدیه 85 تومنی برای شب عید هم خرید. بعد من رفتم خونمون و توی راه از حرفاش فهمیدم بهم دروغ گفته و پول داشته. منم خیلی ناراحت شدم. متاسفانه وقتی عصبانی میشم اصلا روی رفتارم کنترل ندارم و برای جبران دروغی که بهم گفته ، بهش گفتم لطفا اون کیف و کفشی رو که دیشب توی مغازه سر کوچه تون دیدم برام بخر و بیار من که باز من دوباره نیام. البته واقعا اونا رو پسندیده بودم ولی خب اون نظرش متفاوته. خلاصه همینو که گفتم و دید مجبوره خودش بخره باز قهر کرد. روز اول عید اومدن با والدینش عید دیدنی که اونقدر داد و بیداد کرد و حتی به طرف من اومد منو بزنه. پدر مادر من یا ساکت بودن یا نود درصد حرفاشون طرفداری از اون بود . البته میگن چون تو دوسش داری نمیخوام زندگی تون به هم بخوره. بعد هم رفتن. تا شب 6 فروردین که تولدم بود و انگار عذاب وجدان گرفته بود از رفتار زشتش. اومد واسه تولدم کارایی که من خودم براش کرده بودم موقع تولدش، جبران کرد. کیک و دسته گل و هدیه و ... در توانش که من به همون راضی بودم . خوب بودیم تا روز یکشنبه ش. من این فکر همش مثل خوره توی جونم بود که چرا این هر وقت ازش درخواستی دارم دعوا راه میندازه اونم با این شدت. اینکه چرا سر مسائل کوچیک دعواهای بزرگ راه میندازه. حتما بخاطر اینکه میخواد به مرگ بگیره که به تب راضی بشم. در این مواقع ببخشید روز قبل عادت و هر وقت دکتر سر یه مساله بهم قرص جلوگیری میده به عنوان دارو من شدیدا اعصابم به هم میریزه و جالبه وقتی عصبانیتم تموم میشه متوجه میشم از چی بوده. خلاصه بهش گفتم اگر پول نداری ببین من فقط دوست دارم کفش عیدو تو برام بخری که با اون بریم عید دیدنی. گفت باشه. یک کم بعدش من با خودم گفتم معلومه ناراحت شد. برا همین ازش عذرخواهی کردمو گفتم نمیخوام. همینو که گفتم باز نازشو بیشتر کردو قهر کرد تا الان و گفت به جون مادرم طلاقت میدم. هر چی بعد گفتم ببخشید و اینا فایده نداشت. حالا میفهمم کاش گذشت میکردم . با اینکه اون وظیفه شه نفقه بده ولی چون پدرش برای مادرش خرید نمیکرده اونم همین شیوه رو در پیش گرفته. آخه مادرشم کارمنده. اما مشکل مساله مادی من به کنار. چرا اون سر هر مساله ای حرف طلاق رو میزنه و دو هفته قهرو اینا. واقعا بی انصافیه. قرار بود بریم مسافرت شب قبلش ازش عذر خواستم دوباره و گفتم من که همه خرجم با خودمه فقط یه کفش عیدو دوست داشتم شوهرم برام بخره. اونم چون دوستت دارم. اما گفت خودتم حرفات باورت میشه؟ و باز گفت ما تفاهم نداریم باید جدا شیم. منم گفتم من نمیتونم جلوتو بگیرم ولی دلم طلاق نمیخواد . خدافظ.
    باز یه روز مامانشو توی راه اتفاقی دیدم گفت طلاق برای دختر خوب نیستو از این حرفا. منم گفتم پسرتون حرف طلاق آورده. اگر میخواد طلاق بده بره تمام حق و حقوق رو پرداخت کنه و طلاق بده. میگفت اگرم اخلاقش بده که بیاین توافق کنین برین جدا بشین.
    برام مسلمه اونا دلشون نمیخواد مهریه بدن وگرنه خودشون هم طلاق میخوان. البته پدرشوهرم ظاهرا نظرش اصلا طلاق نیست.
    دیروز هم به شوهرم با پیامک خبر فارغ التحصیلی مو خیلی خلاصه دادم و جواب نداد. با لحن معمولی در پیامک بهش گفتم که من میخواستم با این خبر اوضاع بهتر بشه ولی با سکوتت انگار داری میگی برات مهم نیستم. گفتم اگر تصمیمت واقعا طلاقه خب بگو که منم تکلیفمو بدونم. به زور فرستاد مبارکت باشه.
    کاملا مغروره. بعد گفتم بیا بریم حرف بزنیم. با سکوت و قهر تفاهم بدست نمیاد. گفتم الان دوهفته ست حرف نزدیم چه فایده داشته. گفتم برای ساختن یک زندگی باید هر روز و هر شب حرف زد. دفعات صحبت من و شما خیلی کم بوده. کی میای بریم صحبت کنیم.
    در جوابم گفت باز همون حرفای قبلیشو زد که من با تو حرفی ندارم و زیاد حرف زدیم نتیجه شو دیدم.
    منم که واقعا بعد از سه ماه جنگ اعصاب داغون بودم باز گفتم لج نکنو کلی حرف دیگه. که اونم باز گفت فایده ی این سکوت اینه که دو هفته ست از اخلاقا و رفتارات دورمو راحتم. گفت خیلی وقته منو توی آیندش نمیبینه.
    اون واقعا دل منو شکست. منم کلی حرفای دلمو با پیامک ریختم بیرون و هر چی ته دل شکسته م بود بهش گفتم چه حرف بد چه خوب. از نظر من او پسره اومده حالشو کرده و حالا هم دلش زده شده میخواد من برم ببخشمو برم. این واقعا ظلمه. بابامم زنگ زد به باباش که اگر پسرتون واقعا نمیخواد بیایم صورت جلسه بنویسیم برای طلاق. بخاطر کوچکترین مسایل منو به معنای واقعی زجر کش میکنه. کاملا مشخصه از من بدش میاد. تا حالا بارها گفته.
    دیروز رفتم مشاوره. این مشاور از یکی قبلی بهتره ولی چون وقت گرفتنش سخته نمیرفتم. خلاصه رفتمو همه چیزو گفتم. مشاور گفت انتخابتون از ریشه اشتباه بوده. اون یه آدم نابالغ و ناپخته ست. گفت در رابطه شما هر دو طرف مهارت کافی برای زندگی رو ندارین. رابطه تون مثل یه پرنده ست که فقط یه بالش حرکت میکنه و اون بال دیگه هیچ زحمتی به خودش نمیده. گفت توی رابطه ی شما خلا زیادی هست اونم از سر نا آگاهی اون. اگر بیاد مشاوره و عمل کنه میشه 70 درصد بهتر بشه رابطه تون ولی اگر نیاد وقتو تلف نکن و کارو تموم کن.
    من خودم به این نتیجه رسیدم که اون پسره واقعا منو دوست نداره و منو نمیخواد. اما واقعا ظلم مضاعفه که باید مهریه رو ببخشمو برم. اون منو نمیخواد و اصلا وجدان نداره که بره مهریه بده. اون هیچ قید و بندی نداره. نه دین داره و نه انسانیت. فقط هر چی دلش بخواد از نظرش همون درسته. من مهریه م 114 سکه ست. اما میدونم دیگه اصلا دلم نمیخواد تحقیر بشم و سر مسایل بی اهمیت بدترین رفتارها رو تحمل کنم.
    به حرف مشاور گوش کردم قراره شب شنبه بریم خونشون بگیم مشاوره بیاد. اگرم نیومد طلاق. دیگه پدرم هم راضی شده. میگه اون پسره بدرد زندگی نمیخوره. میدونم مجبورم بگذرم تا طلاق بگیرم ولی قلبا حلالشون نمیکنم. من به عنوان یه زن مطلقه توی جامعه چی کار کنم؟ چه آینده ای پیدا میکنم. از طرفی رابطه با اون آدم اسمش زندگی نیست و حتما پر تنش خواهد بود. از طرفیبقیه به من میگن من در دانشگاه خوب تحصیلات خوب دارم. به من میگن تو که یه مهندسی باید اعتماد بنفس داشته باشی. کارمند پیمانی اداره دولتی هستم. حرف خودم نیست و بقیه میگن ظاهرتم خوبه. خودم به حجاب معتقدم. پدر و مادرم هم فرهنگی هستن. خب حرفاشون درسته ولی بازم طلاقه و من یک زنم توی ای جامعه با فرهنگی که همتون میدونین. منم ایرایدایی داشتم که این رابطه به اینجا کشیده شد. البته شوهرم میگه صد در صد مقصر تویی و خودشو کاملا بی تقصیر میدونه. که همین حرفش خودش خیلی چیزا رو روشن میکنه. از جمله شدت بچه بودنش رو نشون میده.
    راستی در مورد رابطه جنسی هم من تمایلم خوبه ولی اون کلا دوری میکرد. این اواخر که هر ماه یا هر دو ماه یه بار- شاید از غرور بیش از حدشه شاید از من بدش میاد-چون میدیدم اینطوریه بیشتر وقتا خودم پیش قدم میشدم و اون بازم رد میکرد قبلا که دوستان گفتن اشتباه بوده . اون میگفت خسته ام و یا چون بقیه بالاخره میفهمن زشته. خونه اونا که مخوابیدیم در اتاق رو باز میذاشت که بقیه هم مطمئن بشن. خب این یعنی چی؟ پس من و اون چی؟ بنظرم راست میگفت از خجالته. خصوصا خونه ما. ولی این سرد بودنش هم خوب نبود واسم. من خیلی ازش ناراحت میشدم. البته همون دفعات کم که باید بگم شاید توی یک سال نهایتش به ده بار میرسید خوب بودیم و هر دو رضایت داشتیم.
    خانوم ستاره زیبا سخنرانی اقتدار مرد دکتر حبشی رو گوش کردم. نمیدونستم دکتر حبشی مشهدن. اگر امکان داره شماره ایشونم برام بذارین. واقعا از لطف تون ممنونم.
    من با تحلیل خودم ویژگی های خودم و شوهرمو مینویسم. البته من روانشناس نیستم امیدوارم برچسب نزده باشم:
    خودم : احساساتی و رمانتیک و مهربون.عجول و کم صبر و کم تحمل. ساده و بی سیاست. فراموش میکنم مطالب رو خصوصا در مواقع استرسی. عصبی و کنترل خشم کمی دارم.خودخوری- یه کم ریز بین و وسواسی-خطاهای شناختی دارم از جمله بدبینی و ریز دیدن ویژگی های خوب خودم- خودمو قبول ندارم و دوست ندارم- اعتماد بنفس و عزت نفس پایین- نیاز به محبت خیلی زیادی دارم-تا حدی لج باز-منطقی-انتقادپذیر-در درس باهوش بودم اما خودم میدونم توی زندگیم اشتباهات بچه گانه ای داشتم- تا حدی مقتصد –محافظه کار – ترسو – خودکم بین – مذهبی – تا حدی تنبل و بی حوصله خصوصا این اواخر – منظم . البته بقیه میگن تو زود تحت تاثیر حرف دیگران قرار میگیری ولی من از نظر خودم حرف اگر منطقی و درست باشه زود قبول میکنم – شوهرم میگفت تو قبل کارات فکر نمیکنی-میگفت تو بچه ای – تو نمیفهمی – سر به راهم و سالم – شوهرم منو پول دوست و خسیس میدونه
    شوهرم :
    مغرور زیاد – لج باز – کم صبر و عصبی – زود ناامید میشه –احساساتی و مهربان البته اون اوایل – گاهی وقتا منطقی – فکر میکنه فقط خودش میفهمه و هیچ ایرادو تقصیری نداره – یک دنده – پنهان کاری و دروغ داره – اهل قهر خیلی زیاد – مامانی و فقط و فقط با مامان و خواهرش مشورت میکنه ، البته نود درصد مامانش – از نظر من مرد نیست – انتقاد پذیر نیست – منظمه .اون توی زندگی طوری رفتار میکرد انگار اصلا جایگاه یک مرد رو در زن و شوهری نمیدونه – رفتارای دخترونه و ناز کردنش بیشتر از منه –اصلا روش حل مساله نمیدونه – زندگی مونو از لحاظ مادی با خواهراش و دوستاش مقایسه میکرد – البته ما توی عقدیم ولی همون وسایلو غیره رو مقایسه میکرد – اصلا مذهبی نیست حتی به خدا و پیغمبرم اعتقاد نداره – ولی غیرت داره – آدم سالمیه - بنظر من پول دوسته و خسیس
    ببخشید طولانی شد – سعی کردم دقیق بنویسم –
    کاش میشد شوهرم میومد مشاوره و ایراداشو و ایرادامو اصلاح میکردیم و مهارت زندگی یاد میگرفتیم و اصلا و ابدا حرفی از طلاق نمیزدیم – کاش دست از لج بازی بر میداشت – کاش ذره ای با من همکاری میکرد. به هر حال بعضی مردای دیگه هم هستن که لج بازی میکنن و مشاوره نمیان ازتون خواهش میکنم این کارو نکنین. گرهی که با دست باز میشه رو نخواید که با تبر قطع کنین.....فقط خدا میدونه چقدر دلم به حال خودم و رابطه مون میسوزه-خیلی خودمو واسه اشتباهاتم سرزنش کردم. تصمیم دارم برای رفع ایرادات خودم روند مشاوره و مطالعه رو ادامه بدم ان شاء الله.
    تو رو خدا برام دعا کنین شوهرم مشاوره رو قبول کنه وگرنه بعدش نمیدونم چی کار کنم-

  8. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,783
    سطح
    71
    Points: 11,783, Level: 71
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 267
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    ببین من از حرفات حس کردم که درد ایشون فقط پولههههههههه
    و دقیقا به همین خاطر باهات ازدواج کرده
    باهاش صحبت کن و بگو بیا به صورت شریکی یه خونه بخریم و من قسطهاشو میدم
    ببخشید شاید راهکار خوبی نباشه ولی تا پول رو ندی دعوا هست و هست و هست
    آخه مدل اینجور آدمها رو زیاد دیدم
    نمونه اش شوهر خواهرم که تا خواهرم حقوقش رو بهش نداد فرداش رفت دادخواست طلاق داد......

    - - - Updated - - -

    ببین رفتاراش درست مثل یکی از اطرافیان ماست طرف هم مثل تو خیلی ابراز علاقه کرده بود و شوهرش رو پرستش میکرد یادمه شوهرش قهر کرده بود فامیلها می گفتن هرچند همسرش تا حدودی تونست تغییرش بده ولی این پروسه 10 سال طول کشید و بیچاره پیر و عصبی شد.
    مثلا به خانمش گفته بود لاف من از تو بزرگتره!!!!!!!!(آدم یاد 5 سالگیش می افتههههههههههههه)

    یا مادرشوهرش گفته بود کارمندی که گرفتیمت وگرنه کی تو رو میگیره !!!!!!!

    این خانم هم حقوقش رو اول میداد به همسرش بعدش دید نه بابا نمیشه اینجوری ! نداد !تو هم همین کار رو بکن متاسفانه رگ خواب بعضی ها پوله

    بازم میگم طرف رو حقوق تو حتی در دوران عقد حساب باز کرده بوده و میخواسته چند تا وام بگیره و....باور کن دیدم که میگم
    مادرشوهر خودم هی میگفت باید که ، رسم است که و....که هی حقوق منو تو دوره عقد به طریقی کسب کنه .یا باید بجنگی ویا باید بیخیال شی .

    مادرشوهر خودم با عروسهای خونه دارش خیلی بده در حالیکه همون عروس خونه دارش براش عیدی 500 تومن کادو میگیره بقیه 50

    اگه امکانش رو داری با عرض معذرت از بچه های تالار خودتو از این زندگی بکش بیرون و یا اینقدر صبر کن شاید فرجی بشه
    حتما 40 شب سوره حشر و یا حدیث کسا بخون خیلی خوبه
    هم برات آرامش میاره و هم حاجتت رو برآورده می کنه



    اگه هم برات امکان داره با همسرت یه خونه شریکی بخر و بهش پول بده....
    متاسفم فک کنم اگه بخوای تو این رابطه بمونی چاره اش فقط همینه

  9. کاربر روبرو از پست مفید حیاط خلوت تشکرکرده است .

    شادی ظهوریان (پنجشنبه 26 فروردین 95)

  10. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 فروردین 98 [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    3,392
    سطح
    36
    Points: 3,392, Level: 36
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 43 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید یادم رفت اینا رو بگم پارسال که سال اول عقدمون بود شوهرم از من حدود چند میلیون پول خواست ولی من اونجا تازه خرید جهاز رو شروع کرده بودم و نمیتونستم بدم. از همونجا بود که فهمید من جهازو خودم میخرم و فهمید که به این راحتیا نمیتونه از من پول جدا کنه. چون من فهمیده بودم اونم نسبت به من همینطوره. وگرنه اول و توی صحبتای خواستگاری تا قبل از قضیه آتلیه اصلا فک نمیکردم همچین آدمی باشه. بهش گفتم به کسی نگه من خودم جهازمو میخرم. اما رفته به پدرش گفته چرا پدر زنم خرج نمیکنه؟ چرا زنم از سرمایه ی زندگی مون جهاز میخره؟ اونقدر راجع به یخچال به پدرش غر زده بود که باباش گفته بود ولش کن اصلا من خودم یخچال میخرم.
    یا توی مسافرت بودیم. خواهرش و شوهر خواهرش توی ماشین ما بودن. میخواستیم بنزین بزنیم به من میگفت پولشو بده. میدونست من جلوی اونا چیزی نمیگم. البته منم در اون حد دیگه غر نمیزدم.
    البته من شده تا حالا بهش قرض دادم. هدیه براش خوب میخرم که مامانش میگه زنت گرون میخره تو چطوری میخوای جبران کنی و ناراحت میشد. یا رستوران مهمونش میکردم. هدیه بی مناسبت میگرفتم. ولی این که کارتمو بدم همون اول توی صحبتای خواستگاری که اوج شیدایی مون بود هم گفتم که من استقلال مالیمو حفظ میکنم و اختیار حقوقم با خودمه.
    حیاط خلوت عزیز ممنونم از اینکه برام وقت گذاشتی. اونقدر ناراحتم که خدا میدونه و دیدن نظر دوستان خیلی خوشحالم میکنه. پدرش براش خونه خریده البته نیاز به باز سازی داره. و خودش هم تا حالا چند بار گفته که خانومای دوستاش از همون اول قبل عقد کارت حقوقشون را دادن به مردشون. بابای خودمم به زور یه عمر حقوق مامانمو گرفته. من دیگه نمیخوام. فکر میکنم این کار ینی شوهرتو مفت خور بار بیاری. ینی من باید باج بدم تا آرامش زورکی داشته باشم و از اون ور حرص بخورم. خیلی سخته. من برای همین جزو شرایط ضمن عقد حق اشتغال رو گرفتم.
    من نمیتونم حقوقمو بدم و حرص نخورم. از کجا معلوم وضعیتم مثل مادرم نشه که الان مادرم واقعا توی زندگیش محتاجه با این که حقوق داره. از شوهرم هم که فعلا خیلی توقع ندارم. خرج دکتر و همه چیز با مرد هست که من 80 درصدشو خودم خرج میکنم و فقط 20 درصد از اون انتظار دارم که دریغ میکرد.
    من ته دلم از طلاق ناراحتم. احساسم موافقه طلاق نیست. به هر حال من و اون خاطرات خوب هم داشتیم. ولی عقلم میگه که اون لیاقت نداره و من با اون آرا مش ندارم. موقع ازدواج هم با احساس تصمیم گرفتم. الان احساسم خیلی کمتره البته.
    خدا جونم کمکم کن بهترین تصمیم رو بگیرم. البته اگر حق انتخابی باشه.

  11. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 فروردین 98 [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    3,392
    سطح
    36
    Points: 3,392, Level: 36
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 43 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تورو خدا یکی چیزی بگه!!!!!!!!
    از هر کسی تا حالا مشورت خواستم سکوت کردنو سرشونو انداختن پایین. فکر کنم همه با حرف مشاور موافقن. خودمم مرتب به همین نتیجه میرسم. ولی کاش میشد همین زندگیم درست بشه.....

  12. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 فروردین 98 [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    3,392
    سطح
    36
    Points: 3,392, Level: 36
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 43 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همگی
    دوستای گلم ما امشب رفتیم خونشون برای صحبت. خود شوهرم از خونشون رفته بود بیرون. میدونم عمدا رفته. ولی خدا رو هزار مرتبه شکر که شنیدم داره خودش میره مشاوره. ولی میخواسته به من نگه. خدا میدونه چقدر جوش زدم. باز خودش خیلی جای امید داره.
    ولی دوست جونا من با این قهرای شوهرم خیلی زجر میکشم. ینی عین یه معتاد . البته اونم مثلا الان سر یه مساله بیخود 20 روززه با من قهر کرده. سر همین که ازش کفش خواستم. من واقعا از خود این قهر خیلی عذاب میکشم. چیکار کنم. حس می کنم مثل یه شمع که خودش به تنهایی میسوزه ولی اون خیلی بی رحم اعتنا نمیکنه. من واقعا نیاز به همدم دارم. نیاز به محبت دارم . نیاز به آغوش همسرم دارم. ولی اون سر هر مساله بیخود با من این کارو میکنه. آخه من پس برا چی ازدواج کردم. تو رو خدا به من بگین چی کار کنم.
    ناامیدم. از اینکه اون خیلی لج باز و مغروره. ینی با مشاور درست میشه؟
    من چی کار کنم. خودمو سرد کنم تا زندگی مون بی روح باشه. بخدا از بس باهام قهر کرده عقده ای شدم. میترسم توی زندگی حرف بزنم که باهام قهر کنه.

  13. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 95 [ 12:30]
    تاریخ عضویت
    1394-10-17
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    1,275
    سطح
    19
    Points: 1,275, Level: 19
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    27

    تشکرشده 18 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شادی جان نوشته هاتونو خوندم، بنظر من شما ازین به بعد اعتمادبنفس خودتو ببر بالا و اگر گفتن طلاق نقطه ضعف نشون نده اصلا، بقیه کارم بسپار دست خدا، تو تنها تمام تلاشتو کردی دیگه عمر و اعصاب خودتو بپای این آدم قدرنشناس هدر نده ، خدابزرگه و تو شرایط خوبی داری و سرتری. .موفق باشی

  14. کاربر روبرو از پست مفید زهراهستم تشکرکرده است .

    شادی ظهوریان (شنبه 28 فروردین 95)


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.