به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 23
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    44
    Array

    چطور صبوری کنم؟

    سلام به همه دوستان خوب همدردی
    چند ماهی است ک غم و غصه سایه سردو سیاهش رو روی زندگیم انداخته. مشکلات ریز و درشتی ک اثر منفی رو من گذاشته ، بزرگترین و نفس گیر ترینشم مربوط به یکی از برادرم ک زندگیش بهم ریخته و با وجود ی بچه در استانه...حتی نمیتونم به زبون بیارمجو خونمون متشنج و غم الوده. خیلی تلاش کردیم ک درست شه ولی...ولی اگه عشق بین زوجین بمیره دیگه همه چی خراب میشه عشق درمان همه دردهاست غیر از اینکه فقدانش با هیچی جبران نمیشه.
    امید و شادابی بساطشون رو جمع کردن و از خونمون رفتن منم ک داغون ... غم خانواده برادرم داره منو میکشه خیلی تلاش میکنم ک ناراحتیم رو مادرم نبینه و غصه هاش بیشتر نشه ولی نمیتونم...
    نمیدونم چی کار کنم از بابت اونا ک نمیشه کاری کرد فقط نمیدونم من چی گار کنم ک روحیم برگرده و حال خراب خانوادم رو خرابتر نکنم چطور بهشون روحیه بدم؟
    گفتم دردم و به شماها بگم تا شاید..
    امروز یادم افتاد اقای محمد رضا تو بعضی پستها میگفت خوب جایی اومدی بچه هامیان و کمک میکنن

  2. 2 کاربر از پست مفید هلیاجون تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (پنجشنبه 01 بهمن 94), شیدا. (پنجشنبه 01 بهمن 94)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام هلیا خانم

    شادی و نشاط واقعی نباید با اتفاقات زندگی تغییر کنه !

    به نظرتون باید تغییر کنه ؟

    به قول یکی از معلمان دوره دبستانم : مشکلی وجود نداره - همه چیز در دنبا مسئله ست ، و مسئله هم راه حل داره !


    خب ، یخورده بیشتر درد و دل کن!

    به نظرت چگونه میتونی مسئله را حل کنی ؟


    ممنون .



  4. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    hamdardiuser (دوشنبه 03 اسفند 94), mohamad.reza164 (پنجشنبه 01 بهمن 94), شیدا. (پنجشنبه 01 بهمن 94)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    44
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها
    سلام هلیا خانم
    سلام اقای باغبان عزیز
    شادی و نشاط واقعی نباید با اتفاقات زندگی تغییر کنه !
    اتفاقا رو نوع واقعیش خیلی اثر میذاره

    به نظرتون باید تغییر کنه ؟
    باید و نبایدش؟!! ،به هر حال تغییر میکنه بخواهی نخواهی شما نظری غیر این رو تجربه کردین؟
    به قول یکی از معلمان دوره دبستانم : مشکلی وجود نداره - همه چیز در دنبا مسئله ست ، و مسئله هم راه حل داره !
    ببخشید ولی این حرفها مال وقتی ک توی گود نیستی(میمش رو بردار میشه شکلات و از این حرفها ) ولی وقتی توی دل مشکلاتی یا همون شکلاتو یا همون مسائل ...راه حل ....اخه...باشه اینو قبول

    خب ، یخورده بیشتر درد و دل کن!
    من خانوادم و خیلی دوست دارم کوچکترین ناراحتی اونها ناراحتم میکنه چه برسه به اینکه با وجود ی بچه بخوان...
    خیلی این روزها عصبی و حساس شدم. کنار همه مشکلات...نه کنار همه مسائل این یکی رو نمیتونم تحمل کنم.سعی کردیم کارشون به اینجاها نکشه اما..از اینکه برادرم اینقدر درمونده شده خییییلی ناراحتم.(هر چند خودشم کم مقصر نیست)
    خیلی بده وقتی سعی تو بکنی اما شکست بخوری خیلی بده وقتی کسایی رو ک چند سال چقدر دوست داشتی و بهشون دل بستی و محبت کردی اما یهو ببینی ک درد بزرگی تو سینه دارن و تو هم نمیتونی براشون کاری بکنی. خیلی بده وقتی ی زمانی کسایی رو دوست داشتی ولی الان تلفن هاتم با اکراه جواب میدن ی جور انگار شکست عشقی میخوری اصلا فکر نمیکدم ی روز از دست خانم برادرم انقدر نا راحت بشم پارسال این موقع اگه میپرسیدین میگفتم خیلی دوستش دارم اما الان ک میبینم مادرم درحسرت دیدن نوهاش مونده و چه بی احترامی هایی ک نمیکنه ازش بدم میاد . اصلا فکر میکنم اینقدر ها هم خوب نبوده ما گول خوردیم روی واقعیش رو ندیدیم...(البته مادرم میکه ادم با همسرش خوب نباشه با خانوادش هم نمیتونه)همه اینها خیلی روم اثر بدی روم گذاشته چند ساعت هایی میشه از همه بیزار میشم فکر بدبینی به عالم و ادم ،از خودمم خیلی عصبانی میشم...حساس زود رنج غر غرو تازگی ها پرخاشگرم شدم شدم
    چند وز پیش داشتم ظرف میشستم . مادرم اب چکونو همیشه انقدر شلوغ میکنه ک دیگه نمیتونی ظرفهای شسته رو بذاری . همیشه از این قضیه گله مندم اما فایده ای نداره. میگم مادر من خب هر چی تو دستته اینجا نذار ...بعد میگه تو اصلا ظرف نشور برو ی کار دیگه بکنحقم میدم ایشون 60سالشه. و درضمن خانم خونست اختیار داره پس اعتراض من وارد نیست خلاصه ظرفها مونده بود رو دستم، دیدم ظرف و نمیتونم بذارم اب چکون حوصله بحث تکراری نداشتم(از ازمون رانندگی اومده بودم برای بار سومم قبول نشدم) اومدم روی میز بچینم ک مادرم گفت اونجا رو تمیز نکردم چرا گذاشتی اونجا. بازم هیچی نگفتم اما خیلی ناراحت بودم (مثل همیشه) دیدم زحمتم بیشتر شد...اومدم وسایل اضافه رو بردارم از تو اب چکون ، به این هم فکر میکردم ک اون ظرفها رو باید دوباره بشورم...همین موقع برادرم مرغ میناش رو از تو قفس بیرون اورده بود(سر اینم همیشه اعصابم خورد میشه چون همه جا رو کثیف میکنه )پرنده اومد تو اشپزخونه نشست رو ظرفها. دیگه خیلی عصبانی شدم داد زدم بیا این پرندتو ببربعدم ی کار خیلی زشتی ک کردم(الان خیلی خجالت میکشم)عین دیوونه ها زدم زیر اون ظرفها و همشونو ریختم پایین.بعدم گریه کردم ک چرا من کنترل ندارم چرا من اینجوریم چرا درونم پر از حسهای بده و بعدرفتم سر کار تا شب ک برگردم...
    از اینکه منم مثل برادرام غم و غصه مادرم رو زیاد میکنم ناراحتم میخوام باری از رو دوششون بردارم ولی بدتر باری به دوششونم

    به نظرت چگونه میتونی مسئله را حل کنی ؟
    برادرم و خانومش از خر شیطون پیاده بشن و این جنگ و تموم کنن


    ممنون .
    من از شما ممنونم
    فردا تولدمه ولی ...مثل ادمهایی میمونم ک شکنجه شدن دیگه برام نایی نمونده



  6. کاربر روبرو از پست مفید هلیاجون تشکرکرده است .

    mohamad.reza164 (پنجشنبه 01 بهمن 94)

  7. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام


    شادی و نشاط واقعی یعنی خدا !


    اگر شادی و نشاط واقعی را اتفاقات زود گذر زندگی بنامیم - با اولین مشکل و یا اولین ساز مخالف کائنات ، پژمرده میشیم !

    پس بهتره به این راز پی بریم !



    اتفاقات زندگی بر اساس نوع زندگی ماست و هم براساس جریان زندگی !

    1 ) مثلا من در هنگام رانندگی دقت نمی کنم و این بی دقتی باعث میشه من تصادف کنم و یه اتفاقی بوجود آورم !

    یا مثلا بخوام یه کتاب 400 صفحه ها را بزارم شب امتحان بخونم !


    2 ) داریم زندگیم عادی خودمون را می کنیم - خدایی نکرده ، یه دفعه عزیزی را از دست میدیم - یا عزیزی را بیمار میبینیم و یا ....................



    اگر شادی و نشاط را اتفاقات خوب زندگی بدانیم و بگوییم من شاد هستم برای اینکه معدل بالایی دارم یا خانواده خوبی دارم یا و ....... این شادی نیازمند اون خوشی هست که ما انتظار داریم !

    و با کوچک ترین تغییری ، این شادی را از دست میدیم .

    ولی اگر شادی و نشاط را توکل به خداوند بدانیم و بگوییم خدا بزرگ هست ( ذکر رکوع در نماز ) دیگه شاید آزاد باشیم !


    ......................


    به نظرم اولین شیوه برخوردی با اتفاقات این است که خودمون را مدیریت کنیم !

    خودمون مدیریت کنیم یعنی چی ؟

    یعنی اول اتفاق پیش آمده در زندگی را قبول کنیم - اشتباهات خودمون و دیگران ! را بپذیریم و با خدا درد ودل کنیم و بگیم : حالا باید چی کار کنم !

    وقتی خودمون را رها کردیم از بند تفسیر و چرا ها ی زندگی !!!!!! - اون موقع آرامش داریم و دنبال جواب مسئله میگردیم !

    اون موقع مشکل به قول شما میشه شکل ! ( حذف م ) شکل زیبایی و مهربانی - شکل هدیه ای از خداوند !


    اون موقع میتونیم بگیم مشکلات یعنی شکلات !

    .................


    منم واقعیتش خانواده مو خیلی دوست دارم - وقتی یه اتفاق بدی تو خانواده می یافته ، اولین کاری که می کنم خودم را مدیریت می کنم - میرم یه جای خلوت دو رکعت نماز می خونم

    سپس بعد از نماز فقط سکوت می کنم - سکوت فکر !

    ببنید مثلا اگر تو خانواده خدایی نکرده دعوا و جر و بحث میشه ، افراد خانواده همه ناراحت و عصبی هستند - اگر یکی پیدا بشه آروم حرف برنه - به حرف ها گوش بده - اون افراد لذت می برنند !!

    آرامش شما باعث آرامش دیگران میشه !!

    ولی اگر با ناراحتی دیگران خودمان هم ناراحت باشیم و مثل اونها پزمرده بشیم ، به جای خوبی نمی رسیم !


    پس به نظرم اولین کار این است که بر خودمان تسلط پیدا کنیم !

    به عنوان مثال : خانم x برادری داره که افسرده ست - ناراحته - زود جوشه و .......

    ببنید : خانم x برای اینکه بتونه به برادرش کمک کنه اول باید خودش را مدیریت کنه - بر ذهنش تسلط پیدا کنه - شاد باشه - با بدی دیگران مهربانی کنه و ......

    اون خانم شاید در مرحله اول نتونه به برادرش کمک کنه - ولی وقتی برادرش مهربانی و شادی و سعه صدر خواهرش را میبینه - خودش کم کم یاد میگیره باید رفتارش را عوض کنه - از خوذش خجالت میکشه !

    ما شاید نتونیم دفتز زندگی دیگران را بنویسیم - ولی دفتر زندگی خودمان را باید زیبا بنویسیم - و دیگران با دیدن این دفتز زیبا - سعی می کنند از مغازه پاک کن مخرنند و دفترشون را مانند ما بنویسنند !

    وقنتی با خدا باشیم - وقتی با خدا درد ول کنیم و به خدا بگیم - من تمام تلاشم را کردم ، خودت هدایت کن !

    دیگه آزادیم !

    ولی وقتی خودمان در قفس باشیم - آرزوی پرواز فقط یه آرزوست !

    ...................................



    تا حلا برای سلامتی و آرامش برادرتان و زن داداشتان نماز خوندی !

    امتحان کن !

    ...............................................

    خب وقتی خودت به آرامش خوب رسیدی حالا باید دنبال راهکار بگردی برای بهتر کردن زندگی برادرت !


    میتونی با نامه شروع کنی !

    برای زن دادشتان نامه بنوسید باهاش درد و دل کنید ازش تعریف کنید - سپس نامه را با یه گل رز دستش بدید

    باهاش برید بیرون - باهاش حرف بزنید - باید یه راهی پیدا کنی !

    همین کار را با برادرت هم بکن !


    باید دو نقطه را با یه خط صاف به هم وصل کنی !


    ................................


    قبول نیست هلیا خانم !

    بیا قدم هایمان را تا یادگاری درخت ، شماره کنیم !

    باشه !

    هر کی پیشتر از محمد رضا 164 به رویای چشمه رسید !

    پریچه ی بی جفت آبها را ببوسد

    بر بال پروانه بشیند و خواب ماه و ستاره و دریا و ...ار این چیزها ببنید


    بسم الله .



  8. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (پنجشنبه 01 بهمن 94), هلیاجون (پنجشنبه 01 بهمن 94)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام دوست عزیز

    راستش پست اولتون رو که دیدم یه لحظه فکر کردم خدایی نکرده بچه برادرتون اتفاقی براشون افتاده با توجه به اون جای خالی که گذاشته بودین .بعد که دیدم خدا رو شکر

    همه سالم هستند خیالم راحت شد.

    هر چند پایان یه زندگی مشترک خیلی سخته ولی می بینین که همیشه چیزهای بدتری هم هست.

    دو نفر آدم با کلی امید و آرزو با هم ازدواج میکنن . همیشه این امکان هست که در طول زندگی مشترک به هر دلیلی به این نتیجه برسن که ادامه این زندگی به صلاح نیست.

    این خیلی خیلی سخته . به خصوص با فرهنگ جامعه ما.ولی پایان دنیا نیست.

    شما در جریان خیلی از مسائل زندگی اونها نبوده و نیستید و نمیتونین در مورد سهم هر کدوم از اونها از این اتفاق قضاوت کنین. انتخاب اشتباه،حرفها و رفتارهای اشتباه

    در طول زندگی و خیلی چیزهای دیگه از طرف هر دوی اونها زندگیشون رو به وضع فعلی درآورده.

    مسائلی که شما هیچ نقشی درشون نداشتین.به هر حال حتما اونها روزهای خوشی هم در کنار هم داشتن . ولی الان فقط غم و غصه و نگرانیش به شما رسیده.

    ببین من میفهمم که اون برادرته و تو طبیعیه که براش ناراحت باشی. ولی حتی برای برادرت هم دنیا به آخر نرسیه چه برسه به تو.

    اونم باید بشینه فکر کنه اشتباهاتش تو این زندگی چی بوده و سعی کنه از این مراحل سخت عبور کنه و برای خودش آینده بهتری بسازه.

    تو هم باید زندگی کنی.

    تو شخصیت خیلی حساسی داری.من درکت میکنم چون خودم هم همینطور بودم و الان هم تا حدی هستم. ولی میدونم در زندگی هر چیزی میتونه پیش بیاد.

    من خودم تازه ازدواج کردم ولی مسایلی برام پیش اومده که علیرغم سختی هاشون منو قوی تر کرده و میدونم که توی یه زندگی مشترک هر اتفاقی میتونه بیفته

    و من باید آمادگی برای هر چیزی رو داشته باشم.

    قبول کن که تو روی خیلی چیزها نمیتونی کنترل داشته باشی عزیزم.بعضی وقتها راه حل بعضی مشکلات فقط پذیرشه . و فقط با پذیرش میشه تا حدی به آرامش رسید.

    شاید حتی تو الان برای آرامش خانوادت نتونی کاری کنی. خیلی خوب. فعلا به اونها فکر نکن و روی حال خودت تمرکز کن. من خودم با همه وجودم عاشق خانوادم هستم

    و خیلی خیلی حساس روی اونها ولی الان با پذیرش اینکه من نمیتونم روی مسایلی که به اونها مربوطه کنترل داشته باشم و خیلی وقتها مسایل مربوط به آدمها

    رو باید به خودشون سپرد،خیلی آروم تر شدم.

    تو با آرامش خودت به مادرت هم کمک میکنی.

    موفق باشی عزیزم

  10. 4 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (پنجشنبه 01 بهمن 94), هلیاجون (پنجشنبه 01 بهمن 94), باغبان (جمعه 02 بهمن 94), شیدا. (پنجشنبه 01 بهمن 94)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    سلام خانوم هلیا


    چقدر خوشحالیم که در جمع همدری ها اومدین مشکل تون رو بازگو کردین.

    اگر نمی گم دوستان میان بهتون راهنمایی بدهند، به خاطر اینکه بزرگ مرد همدردی ( باغبان) اینجاست و شش دانگ حواسش متمرکز تاپیک شماست.


    ----------


    تولدتون مبارک

    دوستان سواستفاده کن براتون تولد گرفتن، اینم سندش:

    http://www.hamdardi.net/thread40116-9.html#post403700


    ببخشید اگر تو متن شما دست برده شده است.


    راستی یه نکته بگم، نام کاربری شما یکی از نام های کاربری خوبه به نظر من. چون در عین اینکه بیانگر شخصیت شما ست، دارید به خودتون انرژی میدین.

    مثلا نقطه مقابل پروفایل شما میشه .... تنها.
    ---------------------

    خانوم هلیا بهتون تبریک میگم، به خاطر اینکه که تو این اوضاع دگرگون هنوز انسان هایی پیدا میشند که برای اطرافیانشون طب میکنند و ناراحت میشوند.
    همیشه گله داشتم که چرا جوانان امروزی اینقدر خودخواه شدند. نمونه اش یکی از جانبازان خوشنام وطنمون، روزهای سختی رو سپری میکنه ولی متاسفانه دختر بزرگش، بدلیل برای خودش منطقیه و البته قابل احترام، یکم داره خود خواهی میکنه و با توجه به اینکه میتونه مقطع ارشدش رو تو شهر خودش بخونه، داره میره تهران ادامه تحصیل بده.


    خانوم هلیا باید قبول کنیم، هر شخصی اول مسول زندگی شخصی خودش هست و بعد اطرافیانش. مسولیت در قبال اطرافیان هم صرفا برای پدر و مادر انسان هست که شدیدا اهمیت داره. برای شخصی مثل شما که اینهمه فکرتون رو مشغول کرده باید اولویت دوم رو داشته باشه.
    اگر اجازه بدین یکبار دیگه این مسولیت پذیری، وفاداری و تعهد تون رو تبریک بگم. قطعا برای باید با جسارت تمام به یارتون تبریک بگم که چنین فرشته ای نصیب اش میشه.



    فرض میکنیم شما میتونید به برادرتون کمک کنید! خوب با این روحیه؟ یکم قوی تر، یکم پر انرژی تر



    با اجازه تون میام در مورد تاپیک تون بیشتر مینویسم

    ویرایش توسط mohamad.reza164 : پنجشنبه 01 بهمن 94 در ساعت 17:25

  12. 3 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    هلیاجون (پنجشنبه 01 بهمن 94), باغبان (جمعه 02 بهمن 94), شیدا. (پنجشنبه 01 بهمن 94)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    44
    Array
    شادی و نشاط واقعی یعنی خدا !


    اگر شادی و نشاط واقعی را اتفاقات زود گذر زندگی بنامیم - با اولین مشکل و یا اولین ساز مخالف کائنات ، پژمرده میشیم منظورتون اینکه به چیزهای بی ارزش وابسته نباشیم و شادیمون در گرو عوامل پایدار دنیا باشه. درسته؟

    پس بهتره به این راز پی بریم !



    اتفاقات زندگی بر اساس نوع زندگی ماست و هم براساس جریان زندگی !دقیقا موافقم

    و با کوچک ترین تغییری ، این شادی را از دست میدیم .شادی من خوشبختی خانوادم و خودمه. حالا عدم خوشبختی 3تاشون نه ی اتفاق زود گذره نه ی تغییر کوچک

    ولی اگر شادی و نشاط را توکل به خداوند بدانیم و بگوییم خدا بزرگ هست ( ذکر رکوع در نماز ) دیگه شاید آزاد باشیم !

    این دیگه ی انسان ماورایی میخواد یعنی انقدر مثل ی کوه محکم باش ک هیچی غیر خدا تو رو از پا در نیاره. این حرفای فانتزی قشنگ باور کنید تو عمل نمیشه. پریروز از توکل ی چیزی به ذهنم رسید ک گفتم بد نیست برای مادرم هم بگم .(از جایی کپی نکردم اون لحظه واقعا به ذهنم رسید) گفتم ما فک میکنیم توکل داریم در واقع داریم دروغ میگیم. خدا هم لطف میکنه هر از گاهی دستمونو رو میکنه.توکل یعنی خدایا تو وکیل من. هر چی بشه یعنی بهترین بوده. ولی ما چی کارمیکنیم اگه نتیجه اونی بشه ک ما میخوایم خب پس به به چه خدای خوبی ولی اگه اونی نشه ک ما میخوایم یا ختی عکسش بشه میشه حال الان من. اون لحظه ک اینها رو میگفتم بهش ایمان داشتم ولی همینک شب مادرم با معصومیت و مظلومیت برای فردا دعوتشون کرد واون بیرحم رد کرد دوباره برگشتم سر خونه اول. میخوام بگم تو عمل نمیتونم پیاده کنم
    ......................

    اشتباهات خودمون و دیگران ! را بپذیریم و با خدا درد ودل کنیم
    خیییلی این کارو کردم
    و بگیم : حالا باید چی کار کنم !


    منم واقعیتش خانواده مو خیلی دوست دارم - وقتی یه اتفاق بدی تو خانواده می یافته ، اولین کاری که می کنم خودم را مدیریت می کنم - میرم یه جای خلوت دو رکعت نماز می خونم این ی جای خلوت رفتن و نماز خوندنو ی بارم گفته بودین خیلی به دلم نشست

    سپس بعد از نماز فقط سکوت می کنم - سکوت فکر !یعنی چی؟؟



    با بدی دیگران مهربانی کنه و ......اونوقت فک نمیکنه حق با اون بوده؟ پس کی دادهایی ک تو دلم مونده رو به سرش بزنم؟؟


    و

    تا حلا برای سلامتی و آرامش برادرتان و زن داداشتان نماز خوندی !نماز نه ولی خیلی دعا کردم

    امتحان کن !روچشم

    ...............................................



    قبول نیست هلیا خانم !

    بیا قدم هایمان را تا یادگاری درخت ، شماره کنیم !

    باشه !

    هر کی پیشتر از محمد رضا 164 به رویای چشمه رسید !

    پریچه ی بی جفت آبها را ببوسد

    بر بال پروانه بشیند و خواب ماه و ستاره و دریا و ...ار این چیزها ببنید

    بربالپروانه بشیند و به دیدن گلهای رنگارنگ برود مریم و یاس و نسرین
    بسم الله .
    بسم الله
    [/quote]

  14. 2 کاربر از پست مفید هلیاجون تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (جمعه 02 بهمن 94), باغبان (جمعه 02 بهمن 94)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    44
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آنیتا123 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    سلام و از اینکه برام وقت گذاشتید متشکرم


    هر چند پایان یه زندگی مشترک خیلی سخته ولی می بینین که همیشه چیزهای بدتری هم هست.
    اتفاقا داشتم با خودم فک میکردم اگه خدایی نکرده زبونم لال خبر ی بیماریشونو میدادن یا مثلا بازم خدایی نکرده خدایی نکرده ایشالا از همه به دور باشه اعتیاد برادرمو اونوقت باید منو رو به قبله میکردن.




    تو شخصیت خیلی حساسی داری.
    دقیقا چی کارکنم ؟من درکت میکنم چون خودم هم همینطور بودم و الان هم تا حدی هستم. ولی میدونم در زندگی هر چیزی میتونه پیش بیاد. کاش هر چیزی اتفاق نمی افتاد اصلا من دیگه نمیخوام به زندکی کردن ادامه بدم من این دنیا رو نمیخوام نه خوشی هاشو نه ناخوشی هاشو...اهای دنیا وایسا من میخوام پیاده شم.

    من خودم تازه ازدواج کردم ولی مسایلی برام پیش اومده که علیرغم سختی هاشون منو قوی تر کرده و میدونم که توی یه زندگی مشترک هر اتفاقی میتونه بیفته براتون ارزوی خوشبختی میکنم

    و من باید آمادگی برای هر چیزی رو داشته باشم.

    قبول کن که تو روی خیلی چیزها نمیتونی کنترل داشته باشی عزیزم.بعضی وقتها راه حل بعضی مشکلات فقط پذیرشه . و فقط با پذیرش میشه تا حدی به آرامش رسید.بپذیرم ک برادرم دیگه تنها زندکی میکنه با ی کوله بار غم و پشیمونی ومشکلات تازه؟وقتی تو جمع میبینم تو چشماش غمه و از ته دل نمیخنده، وقتی میبینم الان داره اذیت میشه، نمیتونم اروم باشم بگم خب حقشه جزای همه اشتباهاتو ندونم کاریهاشه حالا داره جواب پس میده من هم ک کاری ازم ساخته نیست خودشون باید زندگیشون رو جمع و جور کنن خب پس من برم اگه زرنگم گلیم خودمو از اب بکشم بیرونو...نمیخوام نمیتونم اصلا نمیشه ..........نمیدونم شایدم نمیخوام باور کنم...دست خودم نیست میدونم دارم اشتباه میکنم ولی دلم برای هر دوشون میسوزه ازدواج میکنیم ک خوشبختیمون تکمیل بشه ولی اینها بدتر تشنجشون بیشتر شده. تمام حرف من اینکه میدونم کاری از ما ساخته نیست با اشک و اه وناله هم کمک نمیشه بهشون کرد ولی ... باور کنید دست خودم نیست

    شاید حتی تو الان برای آرامش خانوادت نتونی کاری کنی. خیلی خوب. فعلا به اونها فکر نکن و روی حال خودت تمرکز کن. من خودم با همه وجودم عاشق خانوادم هستم

    و خیلی خیلی حساس روی اونها ولی الان با پذیرش اینکه من نمیتونم روی مسایلی که به اونها مربوطه کنترل داشته باشم و خیلی وقتها مسایل مربوط به آدمها

    رو باید به خودشون سپرد،خیلی آروم تر شدم.

    تو با آرامش خودت به مادرت هم کمک میکنی.سعیمو میکنم

    موفق باشی عزیزم
    شما هم همینطور

  16. کاربر روبرو از پست مفید هلیاجون تشکرکرده است .

    باغبان (جمعه 02 بهمن 94)

  17. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    44
    Array
    [QUOTE=mohamad.reza164;403703]سلام خانوم هلیا
    سلام اقای محمد رضا عزیز


    چقدر خوشحالیم که در جمع همدری ها اومدین مشکل تون رو بازگو کردین.

    اگر نمی گم دوستان میان بهتون راهنمایی بدهند، به خاطر اینکه بزرگ مرد همدردی ( باغبان) اینجاست و شش دانگ حواسش متمرکز تاپیک شماست.
    از شما و ایشون سپاسگذارم

    ----------


    تولدتون مبارک

    دوستان سواستفاده کن براتون تولد گرفتن، اینم سندش:

    http://www.hamdardi.net/thread40116-9.html#post403700

    سلامت باشین محبت کردین
    ببخشید اگر تو متن شما دست برده شده است.

    صاحب اختیارید
    راستی یه نکته بگم، نام کاربری شما یکی از نام های کاربری خوبه به نظر من. چون در عین اینکه بیانگر شخصیت شما ست، دارید به خودتون انرژی میدین.

    مثلا نقطه مقابل پروفایل شما میشه .... تنها.
    ---------------------


    اگر اجازه بدین یکبار دیگه این مسولیت پذیری، وفاداری و تعهد تون رو تبریک بگم.
    چیزی ک دار م ازش رنج میبرم اخه تبریک داره برادر من! قطعا برای باید با جسارت تمام به یارتون تبریک بگم که چنین فرشته ای نصیب اش میشه.اتفاقا من میخواستم به همه اقایون تالار از جمله شما بگم ک خیلی به خودتون ببالید. همین ک میاین تو این تالار یعنی برای مسائل زندگیتون به دنبال راه حل علمی هستید پس قطعا تو زندگی شخصی و زناشوییتون موفق خواهید بود ان شا الله. کاش برادر من هم دنبال این چیزها بود کاش...



    فرض میکنیم شما میتونید به برادرتون کمک کنید! خوب با این روحیه؟ یکم قوی تر، یکم پر انرژی تر

    درسته قبول دارم

    با اجازه تون میام در مورد تاپیک تون بیشتر مینویسم به دیده منت
    [
    /QUOTE]

  18. کاربر روبرو از پست مفید هلیاجون تشکرکرده است .

    باغبان (جمعه 02 بهمن 94)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    سلام خانوم هليا


    کاش هر چیزی اتفاق نمی افتاد اصلا من دیگه نمیخوام به زندکی کردن ادامه بدم من این دنیا رو نمیخوام نه خوشی هاشو نه ناخوشی هاشو...اهای دنیا وایسا من میخوام پیاده شم.
    اين جمله رو به شوخي گفتيد كه بگيد من آهنك هاي رضا صادقي رو خيلي دوست دارم ديگه؟

    بيايد يكم اين قضيه رو ريشه اي تر بررسي كنيم.
    مشكل برادرتون به كنار ( علي الحساب)

    نظرتون راجع به اعتماد به نفس تون چيه؟

    به نظر چه طور ميشه كمتر احساساتي بود؟

    چه طور ميشه يه انساني خودش رو بيشتر دوست داشته باشه و به خودش اهميت بده؟


    بپذیرم ک برادرم دیگه تنها زندکی میکنه با ی کوله بار غم و پشیمونی ومشکلات تازه؟وقتی تو جمع میبینم تو چشماش غمه و از ته دل نمیخنده، وقتی میبینم الان داره اذیت میشه، نمیتونم اروم باشم بگم خب حقشه جزای همه اشتباهاتو ندونم کاریهاشه حالا داره جواب پس میده من هم ک کاری ازم ساخته نیست خودشون باید زندگیشون رو جمع و جور کنن خب پس من برم اگه زرنگم گلیم خودمو از اب بکشم بیرونو...نمیخوام نمیتونم اصلا نمیشه ..........نمیدونم شایدم نمیخوام باور کنم...دست خودم نیست میدونم دارم اشتباه میکنم ولی دلم برای هر دوشون میسوزه ازدواج میکنیم ک خوشبختیمون تکمیل بشه ولی اینها بدتر تشنجشون بیشتر شده. تمام حرف من اینکه میدونم کاری از ما ساخته نیست با اشک و اه وناله هم کمک نمیشه بهشون کرد ولی ... باور کنید دست خودم نیست

    نميدونم چند سال دارين و چقدر براي زندگي خودتون تلاش داشتين و براي زندگي تون برنامه ريز كردي؟

    نه به اون شوري شور، نه به اين تلخي تلخ.

    واسطه ازدواج شدن خوبه و بسيار سفارش شده. چرا؟ چون يه شخص سومي از چيزي هايي كه اطلاع داره، به دو نفر ديگه ميگه و اون دو نفر انتخاب ميكنند.

    حالا واسطه و قهر هم به همين شكل هست. شخص سومي كه از مشكلات و راهكار ها اطلاع داره، ميتونه اقدام كنه و ورود كنه شايد اون دو نفر به راهكار ها آشنا نباشند.
    به شرطي كه خودش اون توانايي و روحيه ارو داشته باشه.

    مثلا من خودم چند روزي هست درگير مسئله طلاق يكي از نزديك ترين دوستانم هستم. با وجود اينكه ميدونم هر دو مقصر هستند، و بودنشون كنار هم آزاردهنده تر از رفتنشون هست! همدردي و انجمن آزاد رو به يكي شون كه پتانسيل جمع و جور كردن اوضاع رو داره پيشنهاد دادم. البته مشاوره تو شهرمون هم پشنهاد دادم.
    ولي شخصا كاري از دستم برنمياومد و تو اين اوضاع با يك ندونم كاري من ممكن هست وضعيت وخيم تر بشه. فقط سعي داشتم تو اين وسط نقش يه آدم خونسرد رو بازي كنم كه ميتونه بهشون مسير بده!

    شما وقتي شطرنج بازي ميكني، اينقدر درگير بازي ميشي كه ممكنه چندتا اشتباه داشته باشي. ولي شخص سومي كه ممكنه شطرنج ضعيف تري داره، و داره از بيرون به تحته شطرنج نگاه ميكنه، تشخيص ميده كه طرف مهره اشتباه جابجا كرده.


    اگر ميتوني خونسرد باشي و با ورودت به قضيه در جهت جريان ساختگي اونها حركت نميكني، با قدرت و روحيه بالا و صد البته اعتماد به نفس بالا وارد قضيه شو ( به عنوان شخص سوم بيننده شطرنج) و بهشون جهت بده. در غير اينصورت بهترين گزينه توجه به اين نكته است كه " خود كرده را تدبير نيست" و زرنگ باش از اين داستان براي خودت تجربه هاي كافي و وافي رو برداشت كن.



    --------------
    سوال:

    به نظر شما چه طور ميشه بر احساسات زياد غلبه كرد و از مسير اصلي دور نشد؟


    مسير اصلي هر شخص چيه؟

    ویرایش توسط mohamad.reza164 : شنبه 03 بهمن 94 در ساعت 09:39


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.