به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 23 , از مجموع 23
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام به همه دوستان خوب همدردی

    چند ماهی بود ک افتاده بودم تو جاده خاکی زندگی. (مثل اینکه مسئولین رسیدگی نکردن. اینجا هنوز اسفالت نشده، جاده اش هم مهندسی نیست)خیلی تاریک بود. نورم نداشت چراغهای ماشینم روشن کردم نور پایین هم زدم.
    سنگهای ریز و درشتی ک پدر ماشینمو دراورد، خلاصه اینجای مسیر زندگی هی باید ترمز میگرفتم ک پدر لنتها دراومد. حواسم هم بود ک درست دنده جا بزنم ک گیر بوکسم داغون نشه. کلاچ رو هم نگه میداشتم برادرم داد میزد بولبرینگ و خورد کردی...کلاچو چرا نگه داشتی؟، کلاچو ول میکردم ماشین خاموش میشد از قضا ماشین عقبی ها هم همه یهو با هم دیرشون میشد و بوقو میگرفتن تو دستشون. حالا بیا از اول نیم کلاچ کن همه منتظرن . خیابونو بستی ...

    اینجاش خواستم گواهیناممو به رختون بکشم

    خب... بسه...حالا ک دیگه فهمیدید من گواهینامه دارم بریم سراغ همون مسیر زندگی. ک رسیده بودم به جای سختش .بزرگترین و نفس گیر ترینشم مربوط به یکی از برادرم بود ک زندگیش بهم ریخته و با وجود ی بچه جدا از هم زندگی میکنن.
    امید و شادابی فعلا پتو رو کشیدن رو سرشونو خوابیدن منم دارم میرم بیدارشون کنم...خانواده ناراحتن. ولی درست میشن من به خودمو شما قول میدم.

    نمیذارم بحران فعلی خانواده برادرم رو زندگیم اثر بذاره. خیلی تلاش میکنم ک مادرم و اروم کنم.کم هم موفق نبودم.

    میدونم از بابت اونا میشه هنوزم براشون دعا کرد(لطفا شما هم مارو از دعای خیرتون بهره مند کنید) و میدونم من باید روحیم حفظ کنم. ی بار نشستم فک کردم دیدم خب من نمیتونم کاری کنم ولی میتونم ک اروم باشم وقتی همه ناارومن و غیر مستقیم و مستقیم همه رو به ارامش دعوت کنم.
    اگرم ی موقع کار بیخ پیدا کرد و گریم گرفت...خب اشکالی نداره...گریه کن.. گریه قشنگه...گریه سهمه دله تنگه...ولی دیگه ی جوری نه که دیگه تو سر کار همه بفهمن!!!!!!! ی ذره خویشتن داری ...اونام دوتا ادم عاقلن . چرا فک میکنی اونا تو سرشون ی مغز دارن تو دو تا داری!!!!تو از جدایی بدت میاد ولی اونا الان ب این ننتیجه رسیدن ک تو جدایی خوشبختن. همه ک نباید مثل تو فک کنن. تو راست میگی برو زندگی خودتو بساز اونام ببینن دلشون شاد شه مگه همینو نمیخوای؟؟وقتشه یاد بگیری نظر دیگران هم مهمه . ...
    ی گریز بزنیم به عنوان تاپیکم (داخل پرانتز عرض کنم نمیدونم اون موقع چرا نوشتم چطور صبوری کنم؟چرا نگفتم چطور صبور باشم؟ مثل اینکه خیال میکردم دقیقا باید بلند شم ی کاری بکنم؟مثلا ...حالا بماند.)

    من الان دقیقا میخوام صبور باشم...میپرسید چطوری؟

    همین ک برم تو دل مشکلات زندگی...نه... مسایل زندگی... ک برام اتفاق می افته ، نخوام پاکشون کنم یاعوض کنم بلکه حلشون کنم(خدارو شکر همون موقع هم قبول کردم ک راه حل داره...گفتم قبول ...باشه. وگرنه الان از خوندن پستهام بیشتر خندم میگرفت) همون یعنی صبر.

    بسپارم به خدا و اجازه بدم زمان بگذره
    (باورتون نمیشه ولی من میخواستم زمانو متوقف کنم هر چی میگم دقیق نمیتونم احساس اون روزهامو بگم. اینکه گفتم دنیا وایسا من میخوام پیاده شم واقعا اگه وایمیستاد من پیاده میشدم...اون وقت قطار میرفتو من تو ی بیابون بی اب و علف ....ساکت...تنها...هیشکی نیس...وای... خوبه خدا به حرف ماها گوش نمیکنه.اون وقتم میگه خودت گفتی قطار هم ک دیگه رفت. دوباره سوارت نمیکنه!!!)

    باید در جریان زندگی باشم و ادامه بدم هیچی نتونه متوقفم کنه.

    اگرم غصه ام شد به خودم میگم: ای دل غمین بیقرار من.................شکوه دگر از غم زمان مکن...............لب به خنده باز کن خدای را..........................از غم زمان دگر فغان مکن

    حالا تا زمان کار خودشو میکنه به این فک میکنم ک چرا این اتفاق افتاد؟سهم تو از این اتفاق چیه؟
    برای من چه پیامی داشت؟

    ایمانمو به خدا تقویت میکنم تا مثل کوه قویم کنه...

    هر وقت یادشون افتادم غصه ممنوعانرژی منفی ممنوعافکار منفی ممنوع

    فقط ارزو میکنم کاش الان پیشمون بودن(شاید ارزوم براورده شد)

    ب ههر حال هر جا هستن سلامت باشن.
    ایشالا هردوشون بهترین تصمیمو بگیرن

    اینم اخرین باز نویسی ازز حرفای خودم:
    خیلی بده وقتی سعی تو بکنی اما شکست بخوری
    خب قربونت برم مگه همه چی دست توعه . این شکست نیست

    خیلی بده وقتی کسایی رو ک چند سال چقدر دوست داشتی و بهشون دل بستی و محبت کردی اما یهو ببینی ک درد بزرگی تو سینه دارن و تو هم نمیتونی براشون کاری بکنی.
    چرا هنوز میتونی براشون کاری کنی...میدونی ک خدا بیشتر از تو اونا رو دوست داره بسپار به خودش بعدشم نتیجه هر چی شد تسلیم باش

    خیلی بده وقتی ی زمانی کسایی رو دوست داشتی ولی الان تلفن هاتم با اکراه جواب میدن ی جور انگار شکست عشقی میخوری
    کتاب راز کرشمه ها رو دوبار خوندی ولی مثل اینکه حرف گوش نمیدی جریمت اینه ک ی بار از رو کتاب بنیویسی!!
    اصلا فکر نمیکدم ی روز از دست خانم برادرم انقدر نا راحت بشم پارسال این موقع اگه میپرسیدین میگفتم خیلی دوستش دارم اما الان ک میبینم مادرم درحسرت دیدن نوهاش مونده و چه بی احترامی هایی ک نمیکنه ازش بدم میاد .
    ایشالا دعای مادریش میگیره و همه چی درست میشه
    نههههه .... خیلی هم بدت نمیاد چرا دروغ میگی؟ ....خب الان تو بد شرایطیه....تو دعوا ک حلوا نمیدن....
    اصلا هر کی اشتباه میکنه....اونم اون روز اشتباه کرد ...
    اون همه خاطره ها رو ک نمیشه از یادت ببری اون همه چیز ک ازش یاد گرفتی...



    برای حرفهایی ک به خانم انیتا زدم بازنویسی نداشتم فقط ایشالا ک نشه...
    خدانخواد به خاطر حرفام امتحانم کنه ...



    هرچه ما بندگان راست هم از جانب توست
    خدایی غیر تو نیست
    از تو امرزش می طلبم و به سوی تو از گناه باز میگردم

  2. کاربر روبرو از پست مفید هلیاجون تشکرکرده است .

    mohamad.reza164 (چهارشنبه 14 بهمن 94)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    44
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad.reza164 نمایش پست ها
    سلام خانوم هليا
    سلام اقای محمد رضای عزیز
    چقدر خوشحالم كه اينقدر پيشرفت هاي خوبي كردين.
    ممنونم
    بابت امتحان رانندگي تبريك ميگم.
    بازم ممنونم
    مصداق بارز جمله " من ميتوانم" رو خوب پياده كردين.

    حرفهاتون دلگرمم میکنه
    نتيجه هايي كه به دست آوردين خيلي رضايت بخش هست. اميد وارم در حد حرف نمونه و به واقع عملياتي اش كنيد
    خودمم امیدوارم......روز اولی ک اومدم تاپیک زدم از خدا خواستم ی راهی جلو پام بذاره گفتم شاید از لابه لای حرف همدردیها ی راه نشونم بده....تا اینجا خدا بود حتما از اینجا به بعدم باهامه

    الان كه منطقي هستين و به نتايج خوبي دست پيدا كردين ميتونم بهتون بگم كه خانوم هليا بهتون حق ميدم كه نگران خانواده باشيد و باهتون ابراز همدردي كنم.
    ای بی انصاف ... نذرتون ی ذره دیر نشده.... تازه الان حق میدین....ی وقت زحمتتون نشه برادر...اگه میخواین الانم دیر نشده حرفتونو پس بگیریبن....هان؟...خودمو کشتم احساساتمو کامل در قالب لغات توضیح بدم یکی درکم کنه...دلداریم بده...ولی همش نهیم میکردید.....................شوخی کردم. خیلی بهم لطف کردین. ایشالا هر چی میخواین خدا بهتون بده

    اگه نام کاربریتونو با ی محمد رضای دیگه اشتباه نکرده باشم ...فک کنم مجردین....برای برادرهام خییییلی دعا میکنم
    میدونید ک برادرهامو خییییییییییلی دوست دارم برای شما هم دعا میکنم ی ازدواج خوب نصیبتون بشه
    اگر هم متاهلید ک ایشالا ایشالا هر جی لحطات عاشقانست مال شما و خانومتون


    در رابطه با اثر حرف مردم ، خويشتن داري و توجه به انتخاب و تصميم هاي خودتون به نظرم تنها راهي است كه ميتونه موفقيت آميز باشه.
    بله...همینطوره ولی دقیقا چی بگیم ؟غیبتاشون دیگه طولانی شد....همه دارن بو میبرن چطوری از توضیح طفره بریم؟به علاوه مامان نمیتونه جلوشون در بیاد وگرنه از منو خواهرم ک بپرسن ...نباید تنهاش بذاریم تو مهمونیها...نه؟

    ----------------------


    يه برنامه براي زندگي تون بريزيد، در جهت اون برنامه هم گام بردارين.
    رو چشم

    حرف هاي آقاي باغبان هم خيلي دل نشين و آرامش بخش بودن.
    هر چند من اون موقع بهشون میگفتم حرفهای فانتزی قشنگ ک تو عمل پیاده نمیشه!!!!!!!!

    -------------------------------
    الان سرشارم از شادی و امید.درونم پره از همه حس های خوب
    برای تک تک عزیزان در این تالار مدیران تالار، یاری رسانان تالار،اقای باغبان امین محمدرضا خانم انیتا محتشمی همه کسایی ک تاپیکمو خوندن، هر کی که بنیان گذار این تالاره اصلا هر کی ک اینترنتو کشف کرد....نه اختراع کرد((به قول بتول خانوم تو فیلم)برای همه وهمه ارزو میکنم هر چی ارزوشونه براورده بشه
    در ضمن دوستان از شکلاتهای زندگی نترسید همشم توش سم نریختن که....بازشون کنید بخوریدشون...نوش جان

  4. کاربر روبرو از پست مفید هلیاجون تشکرکرده است .

    mohamad.reza164 (چهارشنبه 14 بهمن 94)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید که اینطوری میگم ولی به نظرم شما باید خیلی خیلی هم ناراحت باشید. چون وقتی می رفتید خواستگاری به جای دقت به اخلاق و مسائل مهم تر، به کهنگی شلوار دختر و شیک نبودن لباسش و تعداد میوه توی بشقاب و سیم روی فرششون دقت می کردید. در حالی که شما خواهر شوهر عزیز میتونستید دولا شید بعدا اون سیم رو از زیر فرش رد کنید و یا این که خیلی کمتر از هزینه ای که الان برای مشاوره و احتمالا جدایی میپردازید رو بدید یه شلوار خوب برای دختر بخرید. میوه هم که داداشتون بعدا به قدر کافی میخریدن. من ندیدم خانم مذهبی به خاطر کاهل نمازی شوهرش ازش جدا بشه (هرچند خیلی اذیت میشه اما ادامه زندگی رو بهتر میدونه و الگوی این فرد هم آسیه همسر فرعون هست که خدا بهش چه وعده هایی داد و چقدر ازش تعریف کرد) اما خانم های طناز و خوش سلیقه زیاد دیدم که راحت عطای یه زندگی رو به لقاش میبخشن چون میبینن توی جامعه فعلی طرفدار زیاد دارن. ممکنه این برادر جدا از اون برادر بوده باشه، اما مهم اینه که معیارهای شما و مادر و برادرتون برای انتخاب خیلی مشکل داشته.

    به هر حال امیدوارم که این مشکلتون به بهترین وجه حل بشه، اما واسم عجیبه که چرا با وجود اینکه شکست رو میبینید بازم میاین تبلیغ رفتارها و معیارهاتون رو توی دنیای مجازی می کنید.

  6. 2 کاربر از پست مفید راه حل تشکرکرده اند .

    هلیاجون (سه شنبه 04 اسفند 94), مهرآیین (سه شنبه 04 اسفند 94)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.