با توجه به درخواستهای مکررم از مدیر همدردی همدردی جهت مشاوره دادن به بنده، درخواست هام بی جواب موند و دیگه برای من هم فایده ای نداره.
خودم درست یا غلطشو نمیدونم ولی تصمیم گرفتم از شوهرم طلاق بگیرم.چون ازمن درخواست کردن بعداز سه ماه قهر برم خونشون برای حل مشکل ولی وقتی رفتم شوهرم ،مادرشوهرم و پدر شوهرم سه تایی هرچی عقده تو دلشون بو با دادو بیدادگفتن و مادرشوهرم که علنی مخالفتشو بیان کرد که از اول مخالف بودنو هستن.و منم مودبانه دوساعتو نیم فقط جوابشونو با داد میدادم.شوهر خاک برسرم کوچیکترین حرف های خصوصیمونو هم به مادرشوهرم گفته بود و مادرش حتی اونارو بیان کرد.همشون از عقده ای که بخاطر توهین برادرم تو دلشون ایجاد شد تلافیشو رو من کردن و همه جوره خودشونو نشون دادن چقد خبیثن و منفعت طلب و حقیر،و تهشم که گفتم تکلیف من چیه یه شرطهایی گذاشتن که مثلا من خودم بگم نه طلاق میخوام .
شرط های شوهرم این بود که نه پول خونه گرفتن داذه نه پول عروسی و تا دوسال خونه پدرشون زندگی کنیم و هروقت هرلحضه ممکنه تصمیم بگیره بریم خارج از کشور و من باید بدون هیچ حرفی همراهش برم.و از این به بعد با برادرم اصلا ارتباط برقرار نمیکنن خونه پدرهم درصورتیکه برادرم حضور داشته باشه هیچوقت نمیاد خونه فامیلام هم رفتو آمد نمیکنه.و شرط اخر هم اینه که تکلیف بیکاری و شغلش اصلا معلوم نیست شاید تا سه سال دیگه هم بیکار باشه.
منم گفتم باشه منم درصورتی این شرط هارو میپذیرم که اول چندین جلسه بریم مشاوره تا به یه نقطه روشن برسیم،خصوصا در زمینه مشکل قمار، و دوم درمورد بیکاری من یه مدت زمان خاصی در نظر میگیرم اون مدت زمان برو یه کار جور کن و از جشن عروسی هم اصلا نمیتونم بگذرم چون بهترین شب زندگیه یه دختره ولی هرجور وسعتون میرسه عروسی بگیرد.

ولی با این رفتاری که ازشون دیدم بلاخره بعداز نه سال از شوهرم که عشقم بود دلم حس میکنم کنده شد فهمیدم ارزش نداره این زندگی که با این پسر مادرذلیل شروع شه.و تصمیمم به طلاقه.