به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 27
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام دوباره..مشکل شما زیاد حاد نیست..خودتون حادش کردین.. چون انقد تکرارش کردین که بدتر شده.. اگه ساختمان پزشکانو نگا کرده باشین..اون صاحب کافه ای میاد پیش دکتر افشار و میگه من نمیتونم پیش کسی آواز بخونم..
    و دکتر افشار میگه چشماتو ببند و شروع کن به اواز خوندن و در این حین هم تجسم کن که یکی داره میاد تو ..و همینطور ادامه بده.. ترفند خوبیه..شما هم همینکارو با حرف زدن امتحان کنید.. و تو ذهنتون از همسایه و دوست و فامیل تصویری بسازید که روبروتون نشسته و دارین باهاش حرف میزنید..

    روش دوم هم اینه هستش.. هر روز یه وقتی تعیین کنید و با خودتون جلوی اینه حرف بزنید و به خودتون جواب بدید..

    و حتما به مشاور مراجعه کنید .. چون درمانیکه مشاور بهتون میده چن برابر بهتر و موثر تر از نظرات ماست.. اینجوری باشه تا اخر عمر باید عذاب بکشید..پس بجای این همه عذاب زود دست به کار شید و درمان بشید..

  2. کاربر روبرو از پست مفید جوادیان تشکرکرده است .

    باغبان (سه شنبه 01 دی 94)

  3. #12
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام


    به نظر شما به عامل بیرونی خیلی توجه می کنی ! ( مردم و اطرافیان )

    و از طرفی به عامل درونیت بهای زیادی نمی دی !! ( خودتان )



    خب ، مثلا مهمون اومده خانه - و شما قراره چایی ببری به عنوان یه بانو !

    میشه بگی از چی می ترسی ؟

    بگو ، نوشتن ترس را کم میکنه !


    می خوا م بهت ثابت کنم بیهوده نگرانی !



  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 07 اسفند 94 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1394-9-12
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    243
    سطح
    4
    Points: 243, Level: 4
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Parsa-MB نمایش پست ها
    با سلام به دوستان عزیز
    تو تاپیک زیر یکی از کاربران انجمن مشکلی داشتن که متاسفانه تاپیک بسته شده
    من مشکلم تقربیا شبیه مشکل تاپیک زیر هست ولی خیلی بدتر و واقعا تو عذابم و خیلی دوست دارم بدونم مشکل این دوست عزیزی که تو این تاپیک اشاره کردم حل شده یا نه
    واقعا ممنون میشم اگه بهم کمک کنین
    ببخشید که نظرمو اینجا گذاشتم
    کم رویی و اضطراب شدید در موقعیت های اجتماعی

    @ali1369
    دوستان ببخشید اینجا جاش نیست میشه به مشکل من هم نگاهی بندازین

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 18:03]
    تاریخ عضویت
    1394-4-03
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    558
    سطح
    11
    Points: 558, Level: 11
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جوادیان عزیز من بارها و بارها خودمو توی موقعیتهای مختلف محاوره با اطرافیان تصور کردم...اولا چون یک موقعیت خیالیه تقریبا پنجاه درصد اون استرس شدید برام بوجود میاد...و بعدش اینکه توی این موقعیت نمیدونم چ جوری استرسمو مدیریت و کنترل کنم و اینکه چ جور خودمو آروم کنم....من به نقشه راه نیاز دارم ....دستورالعملی که بهم بگه توی این شرایط کشنده باید چیکار کنم؟

  6. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 18:03]
    تاریخ عضویت
    1394-4-03
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    558
    سطح
    11
    Points: 558, Level: 11
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها
    سلام


    به نظر شما به عامل بیرونی خیلی توجه می کنی ! ( مردم و اطرافیان )

    و از طرفی به عامل درونیت بهای زیادی نمی دی !! ( خودتان )



    خب ، مثلا مهمون اومده خانه - و شما قراره چایی ببری به عنوان یه بانو !

    میشه بگی از چی می ترسی ؟

    بگو ، نوشتن ترس را کم میکنه !


    می خوا م بهت ثابت کنم بیهوده نگرانی !
    باغبان عزیز جلسه مشاوره که رفتم مشاور بهم گفت من کودک درونم غالبه......
    یه کودک مطیع و گوش بفرمان که همه ش در پی راضی کردن بقیه س .....
    گفت که مردم خیلی تیزن و کسی رو که کودک درونش غالب باشه زود تشخیص میدن و متاسفانه بهش بها نمیدن و دوستشم ندارن.....
    دقیقا همین طوره....
    خب من اگه بخام بعنوان یه میزبان یه چای واسه همسایه م بیارم......
    اولا ازوقتی که در رو بازکردم و شروع به سلام و احوالپرسی میکنم...انگار یه آمپول فوق قوی استرس توی وجودم تزریق میشه.....پاهام بی حس میشن.....
    فقط میخام تندتند یه چیزی بگم که یخورده استرسم کم بشه....بعدش کل وجودمو انگار وزنه ده تنی بسته باشن....گیج و منگ میشم.....

    - - - Updated - - -

    نفسم بشدت بند میاد ...طرف مقابلم اگه حرفی بزنه اصلا متوجه حرفاش نمیشم.....فقط سراپا گوش بزنگم و دوست دارم از اون موقعیت فرار کنم و به گوشه ای پناه ببرم.....
    کارا و رفتارا و حرکاتم شتابزده س.....
    با خودم فک میکنم که الان طرف مقابلم میگه این چقد بی دست و پاست.....
    چقد خشک و غیر جذابه....حرف زدن بلد نیست.....
    گرم و دوست داشتنی نیست.....
    پذیرایی کردن رو بلد نیست.....

    - - - Updated - - -

    همه ش فک میکنم طرف مقابلم خیلی خیلی از من جذابتر ...کاربلدتر...اجتماعی تره.....
    همه ش تو ذهنم میگم ببین الان میخای پیش دستی رو بذاری دستات نلرزه ....بعد ش با کمال تاسف موقع پذیرای رعشه میگیرم.... مغزم درگیر گریز و فرار شدیدی میشه....تمام این افکار باعث میشه که بشدت عبوس و اخمو بشم....مرتب توی ذهنم خودمو محاکمه میکنم که چرا باید یه کار ساده مثل پذیرایی کردن اینقد برام سخت باشه....
    چرا من اینقد بی عرضه م که یه همچین کار پیش پا افتاده ای باید برام عذاب الیم باشه......

    - - - Updated - - -

    هر موقعیت مهمانی یا رویارویی اینچنینی با دیگران به اندازه یه هفته از من انرژی میبره....انگار وزنه چند تنی رو یه هفته رو کولم اینور و اونور برده باشم....
    دچار سردرد شدید میشم....
    مرتب تو ذهنم خودمو محاکمه میکنم که آخه چرا باید اینقد بی عرضه باشم....چرا کاری که واسه بقیه عین آب خوردنه برای من اینقد ثقیله.....
    چرا نباید اعتماد بنفس داشته باشم......
    در تنهایی خودمو قبول دارم....اما کافیه توی یه جمع سه نفره قرار بگیرم....
    اونموقع خودمو پست ترین خنگ ترین و بی دست و پاترین موجود عالم میدونم....همه رو از خودم بالاتر و بهتر میبینم.....

    - - - Updated - - -

    متاسفانه حرمت نفس ندارم.....مرتب در پی اینم که بقیه ازم راضی باشن....اما هر چقد که بیشتر تلاش میکنم بیشتر پس زده میشم.....حرصم میگیره وقتیکه بیش از حد مراقب اعمال و رفتارم هستم که کسی ازمن نرنجه...کسی از من نارحت نشه....خیلی میترسم از طرد شدن.....خیلی وقتا بخاطر خوشایند اطرافیانم از حق و حقوق خودم و دخترم و شوهرم گذشتم....
    اما در مقابل همون اطرافیانم خیلی راحت خودشونو اواویت قرار میدن.....و هر رفتاری که دلشون بخاد باهام دارن..و هیچوقت این وسواسو مث من ندارن که نکنه این رفتارو داشته باشم به طرف مقابل بربخوره.....

    - - - Updated - - -

    وای خیلی حرف زدم....
    فک کنم واسه امروز کافی باشه....
    منتظر راهکارا و نظرات شما دوستان خوب مجازی و بخصوص کارشناسان محترم سایت هستم......

  7. کاربر روبرو از پست مفید روح سرگردان تشکرکرده است .

    آی تک (شنبه 05 دی 94)

  8. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام مجدد

    دوست عزیز چرا نمیخوای از خر شیطون پیاده شی و سوار خر مراد شی؟نه جدی میگما چرا نمیخوای مشکلت رو حل کنی؟ مشکلت هم با دارو و روان درمانی کاملا حل شدنیه.

    به نظر من مشکل شما در مقابل خیلی از مشکلات روانشناسی، مساله خیلی غیرقابل حل و پیچیده ای نیس.فقط اراده میخواد و حوصله.

    من یه عادتی دارم که اگه یه چیز قابل تعریف کردن تو فردی ببینم(چه ظاهری و چه اخلاقی) راحت بهش میگم و خودم هم از شنیدن تعریفای واقعی در مورد خودم خوشحال میشم(حالا نگین این آی تک خود شیفته است ولی من یه جایی خودم که آدمهایی که از نظر روانشناسی سالم هستند هم به راحتی از دیگران تعریف های واقعی میکنند، هم از تعریف شدن های واقعی خوششون میاد و در مقابل این تعریف شدن نیازی نیس بگیم نه بابا من این جوریام که شما میگین خوب نیستم بهتره با یه لبخند بگیم مرسی از لطف شما)


    حالا باید از شما هم یه تعریفی بکنم:من مطمئنم شما خانم خیلی باهوشی هستید این رو از طرز نوشتن پست هاتون میشه فهمید که بدون هیچ غلط املایی متن رو نوشتید(کافیه تو این تالار یه سرچی بکنید و متوجه غلط های املایی فاحش بعضی دوستان بشید) و اینکه با جمله بندی های خوب، منظورتون رو خیلی دقیق رسوندید.

    من مطمئنم شما از این هوشتون میتونید تو بهتر کردن رفتارهای اجتماعیتون هم استفاده کنید.

    من چیزایی که احساس میکردم به دردتون بخوره رو تو پست های قبلیم گفتم، فقط یه مطلبی الآن به ذهنم رسید:اینکه برای درمان انواع فوبیا ما دو روش حساسیت زدایی یکدفعه ای و تدریحی داریم :مثلا کسی که از سوسک میترسه، تو حساسیت زدایی یکدفعه ای میان اون فرد رو وارد یه اتاق پر از سوسک میکنن تا ترسش بریزه که یکم روش خطرناکیه ولی روش دوم که تدریجی هست اینه که به مرور فرد رو با اون واقعه ترسناک مواجه کنیم مثلا اول عکس سوسک رو بهش نشون میدیم و میخواهیم که به عکس دست بزنه،تو مرحله بعدی ازش میخواهیم به سوسکی که داخل یه شیشه هست نگاه کنه و شیشه رو لمس کنه و در آخر با سوسک واقعی مواجهش میکنیم.

    در مورد مشکل شما هم به نظرم حساست زدایی تدریجی بتونه مفید باشه مثلا در مورد همین پذیرایی کردن از مهمونها:

    به همسرتون بگین کمکتون کنند مثلا برای یه مراسم مهمونی که تو منزلتون دارید شما فقط مسئول این باشید که با مهمون ها سلام و احوالپرسی بکنید و در مورد مسایل روزمره (هر چند در حد چند جمله) صحبت کنید و پذیرایی کردن رو بذارید به عهده همسرتون،دفعه بعد مثلا شما فقط چایی بیارید و تعارف کردن میوه با همسرتون باشه،دفعه بعد شما فقط کارد و بشقاب رو جلوی مهمون بذارید و گرفتن میوه با همسرتون باشه و....این کار رو در مورد بقیه موقعیت های استرس زا هم میتونید امتحان کنید.امیدوارم از این روش نتیجه بگیرید.


    موفق باشی دوست عزیز

    - - - Updated - - -

    چرا نمیشه متن رو ویرایش کرد؟!!!!من چند بار با این مشکل مواجه شدم آقای مدیر فنی

    خانم روح سرگردان اونجا که در مورد غلط املایی گفتم مثلا نمونه اش خود منتو خط چهارم:جمله من یه جایی خوندم درسته و یه جایی هم تدریجی رو تدریحی نوشتمکلید اسرار قسمت ششمهی از غلط های املایی دوستان عزیز ایراد گرفتم خودم دچارش شدم

  9. کاربر روبرو از پست مفید آی تک تشکرکرده است .

    باغبان (پنجشنبه 10 دی 94)

  10. #17
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,831 در 2,407 پست

    Rep Power
    0
    Array



    سلام



    چیزی که در شما میشه مشاهده کرد این است که به یه الگوهایی پایبند هستید !

    به یه الگوهای رفتاری - الگوهایی که یه جوری باورش کردی و هروز داری قوی ترش میکنی !!

    مثلا الگوی که میگه من اعتماد به نفس ندارم - الگوی طرد شدن از دیگران – الگوی بهترین بودن دیگران و ......

    شما این الگوها را دارید با خودتان حمل میکنید - . دارید در ذهنتان اونها را پررنگ تر میکنید !!!

    تصویری که از خودمون در ذهن داریم ، خیلی مهمه ! – اگر به اون تصویر باور داشته باشیم - اگر به اون تصویر ایمان داشته باشیم - زندگیمان هم به همان سمت کشیده میشه !

    اگر همیشه تو ذهنت باور کنی که اعتماد به نفس داری – اگر باور کنی آدم اجتماعی هستی ...... به این سمت کشیده میشی !

    اگر بر خلاف این فکر کنی – نتیچه مثبت دیگر نخواهی گرفت .


    حکایت ما شبیه این می مونه که رفتیم سفر – سپس به مقصد رسیدیم و به خودمون میگیم چرا من این جا هستم !

    من قرار بود در طبیعت شمال باشم ولی چرا در کویر هستم ؟؟

    برای اینکه هدایت فرمان ماشین در دستان تو بوده – برا اینکه مسیر ها را خودمان انتخاب کردیم !


    وقتی خودمون را عاجر از هر کاری بدانیم ، وقتی خودمون تلاشی ، برای تغییر الگوها نکنیم – همیشه مثل قبل هستیم – مثل دیروزمون !

    پس اولین قدم به نظرم اینکه تصویر ذهنی خودتون را مثبت کنید !!

    با تلیقات و جملات مثبت ، به این هدف زودتر می رسید .


    همین مثال چایی بردن :

    شما چشمانتان را ببنید – فرض کنید مهمان ها زنگ خانه را می زنند - در عالم ذهن با اعتماد به نفس برید درب را باز کنید

    آنها را به سالن پذیرایی هدایت کنید – شاد باشید – خوشحال باشید – با آنها حرف بزنید و در ذهن جوری رفتار کنید که به محیط تسلط دارید !!

    باید بتونی خودت را درذهنت قدرتمند نشان دهی – اگر به این مهم برسی ، در عمل هم میتوانی !!!

    ..........................................

    مسئله بعدی ، بحث برنامه ریزی ، برای از بین بردن الگوهای منفی ست !

    برنامه ریزی کن هر 15 روز یه تغییری در خودت بوجود آوری !!

    در ماه دو تغببر – در سال 24 تغییر !!

    کتاب های روانشناسی – فیلم و کارتون ها ی شاد و مثبت و .........ببین برای کمک در این مسیر


    .................................

    برای اینکه اعتماد به نفس را در هر کاری بالا ببری - باید اون کار را در ذهنت شبیه سازی کنی - وقتی در ذهنت به اون کار تسلط پیدا کردی ، دیگه آزادی !

    چون داری در خلوت خودت تمرین میکنی !

    مثلا کسی که می خواد برای 1000 نفر حرف بزنه - مطمئن باش - چند ساعت در خلوت خودش با خودش تمرین کرده !!!

    با این روش می تونی آرامش بیشتری داشته باشی

    حتما تخصصی پیگیری کن

    موفق باشی .


    ویرایش توسط باغبان : پنجشنبه 10 دی 94 در ساعت 19:27

  11. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 11 دی 94 [ 16:59]
    تاریخ عضویت
    1394-10-10
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    49
    سطح
    1
    Points: 49, Level: 1
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 4.0%
    تشکرها
    17

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز.ناشکری نکن شاید پدرو مادرت در این قضیه کوتاهی کردن ولی شاید آگاهی لازم در این مورد اونم تو زمون خودشون کم بوده و آگاهی و آموزش لازم که ما در عصر خودمون که عصر ارتباط هستش داریم نداشتن به هر حال پدر و مادرن و هیچ پدرو مادری پیدا نمیشه که بد بچه اش رو بخواد بنابراین به جای نفرین سعی کن مشکل خودت رو راهی براش پیدا کنی و سعی کنی بخاطر بچه ات هم که شده هم به خودت هم به آینده کودکت کمک کنی الان شما خودت مادری و حس مادر بودن رو خوب می دانی پس نباید از والدینت متنفر باشی در ثانی خدارو هزاران بار شاکر باش که با فردی زندگی می کنی که شما رو در هر صورت درک می کند و به شما علاقه دارد با توکل بر خدا و کمک گرفتن از روانشناسان برجسته و مطالعه کتب روانشناسی در این مورد و تمرین زیادی انجام بده و به خودت تلقین کن ضمنا در هر لحظه که تلقین خود کمک موثری می تواند باشد و تلقین مثبت اعتماد به نفس و عزت نفس بالا را موجب می شود از خانواده و دوستان و همسر خود به ویِه نیز کمک بگیر و هرگز ناامید نباش حداقل بخاطر آینده کودک دلبندتان.به امید خدا ایشالله فرجی حاصل می شود و شما دوباره شاد و سلامت خواهید شد.التماس دعا

    - - - Updated - - -

    سلام دوست عزیز.ناشکری نکن شاید پدرو مادرت در این قضیه کوتاهی کردن ولی شاید آگاهی لازم در این مورد اونم تو زمون خودشون کم بوده و آگاهی و آموزش لازم که ما در عصر خودمون که عصر ارتباط هستش داریم نداشتن به هر حال پدر و مادرن و هیچ پدرو مادری پیدا نمیشه که بد بچه اش رو بخواد بنابراین به جای نفرین سعی کن مشکل خودت رو راهی براش پیدا کنی و سعی کنی بخاطر بچه ات هم که شده هم به خودت هم به آینده کودکت کمک کنی الان شما خودت مادری و حس مادر بودن رو خوب می دانی پس نباید از والدینت متنفر باشی در ثانی خدارو هزاران بار شاکر باش که با فردی زندگی می کنی که شما رو در هر صورت درک می کند و به شما علاقه دارد با توکل بر خدا و کمک گرفتن از روانشناسان برجسته و مطالعه کتب روانشناسی در این مورد و تمرین زیادی انجام بده و به خودت تلقین کن ضمنا در هر لحظه که تلقین خود کمک موثری می تواند باشد و تلقین مثبت اعتماد به نفس و عزت نفس بالا را موجب می شود از خانواده و دوستان و همسر خود به ویِه نیز کمک بگیر و هرگز ناامید نباش حداقل بخاطر آینده کودک دلبندتان.به امید خدا ایشالله فرجی حاصل می شود و شما دوباره شاد و سلامت خواهید شد.التماس دعا

  12. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 18:03]
    تاریخ عضویت
    1394-4-03
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    558
    سطح
    11
    Points: 558, Level: 11
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام....هزاران سلام به دوستان خوب مجازی....
    اغراق نکردم اگه بگم از وقتی اینجا مشکلمو طرح کردم و راهکارا و دلگرمیها ی شما دوستان گلمو خوندم ...حال روحیم بهتر شده.....
    آی تک مهربانم..خیلی دوست دارم گردن خر شیطونو بشکنم و سوار بر اسب مراد تا بی انتهای دشت خوشحالی بتازونم....
    مهربانم تعریفی که ازم کردی یه حس بسیار مطبوع و وصف ناشدنی بهم داد....ممنونم....
    بسیار دوست دارم که از طریق همین روش حساسیت زدایی درمان بشم.....
    خودمم میدونم که مشکلم با قرص و دارو حل نمیشه....دارو واسه من عین مسکن لحظه ای میمونه....
    در حالیکه من دوست دارم بنای تمام افکار و باورهایی رو که خودمم به غلط بودنشون اذعان دارم خراب کنم و وجودمو از نو بسازم....

  13. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 بهمن 94 [ 18:03]
    تاریخ عضویت
    1394-4-03
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    558
    سطح
    11
    Points: 558, Level: 11
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باغبان عزیزم راست میگی...متاسفانه من از باورهای غلط ذهنیم یه بت ساختم...و هر روز دارم بیشتر بهش قدرت میدم....متاسفانه این بت رو من نساختم....بنیان این بت در زمان کودکیم در ناخودآگاه من توسط پدر و مادر و اطرافیانم نهاده شده و الان روی همه ی زندگیم چنگ انداخته.....
    باید این بت رو بشکنم.....باید روی تصویر سازی مثبت ذهنی کار کنم.....
    کتاب زیاد میخونم....کتاب شناخت درمانی دکتر برنز رو خوندم....گویا بنیانگذار شناخت درمانی ایشون هستن....
    ایشان هم بیشتر موافق درمان از طریق اصلاح باورها هستن تا مصرف دارو.....یعنی مصرف دارو رو بعنوان آخرین راهکار دونستن.....
    از بخشی از مطالبشون خیلی خوشم اومد....اونجایی که گفتن برای غلبه بر اضطراب اجتماعی عمدا در حضور دیگران اشتباه کنید .....
    کتاب غلبه بر کمرویی دکتر بهشتیان رو هم مطالعه کردم.....و چند تا کتاب در زمینه بالا بردن اعتماد بالا بردن اعتماد بنفس....فبلنا چند وقت یکبار میرفتم خ انقلاب از کتابفروشی جیحون که بصورت تخصصی کتابای روانشناسی رو میفروشه کتاب میخریدم....
    اما نمیدونم چرا نمیتونم به هیچکدومشون عمل کنم....
    کارتون تا دلتون بخاد میشینم با دخترم میبینم....
    یه چیزی میخام درگوشی بهتون بگم بهم نخندین...میخام برم کلی فیلم بگیرم...بعد بیام رفتار و لحن بیان بازیگرای زن فیلمارو تقلید کنم....
    الان یه دفترچه جلو دستم و راهکارایی رو که گفتین نوشتم....امیدوارم بتونم بهشون عمل کنم.....میام اینجا و از راهکارایی که تونستم عملی کنم و از تغییراتی که کردم براتون مینویسم.....
    و باز هم سپاس از وقتی که میذارید و بصورت تخصصی و ریز به ریز بهم راهکار عملی ارائه دادید....سایه تون بر سر سایت همدردی مستدام....


    - - - Updated - - -

    باغبان عزیزم راست میگی...متاسفانه من از باورهای غلط ذهنیم یه بت ساختم...و هر روز دارم بیشتر بهش قدرت میدم....متاسفانه این بت رو من نساختم....بنیان این بت در زمان کودکیم در ناخودآگاه من توسط پدر و مادر و اطرافیانم نهاده شده و الان روی همه ی زندگیم چنگ انداخته.....
    باید این بت رو بشکنم.....باید روی تصویر سازی مثبت ذهنی کار کنم.....
    کتاب زیاد میخونم....کتاب شناخت درمانی دکتر برنز رو خوندم....گویا بنیانگذار شناخت درمانی ایشون هستن....
    ایشان هم بیشتر موافق درمان از طریق اصلاح باورها هستن تا مصرف دارو.....یعنی مصرف دارو رو بعنوان آخرین راهکار دونستن.....
    از بخشی از مطالبشون خیلی خوشم اومد....اونجایی که گفتن برای غلبه بر اضطراب اجتماعی عمدا در حضور دیگران اشتباه کنید .....
    کتاب غلبه بر کمرویی دکتر بهشتیان رو هم مطالعه کردم.....و چند تا کتاب در زمینه بالا بردن اعتماد بالا بردن اعتماد بنفس....فبلنا چند وقت یکبار میرفتم خ انقلاب از کتابفروشی جیحون که بصورت تخصصی کتابای روانشناسی رو میفروشه کتاب میخریدم....
    اما نمیدونم چرا نمیتونم به هیچکدومشون عمل کنم....
    کارتون تا دلتون بخاد میشینم با دخترم میبینم....
    یه چیزی میخام درگوشی بهتون بگم بهم نخندین...میخام برم کلی فیلم بگیرم...بعد بیام رفتار و لحن بیان بازیگرای زن فیلمارو تقلید کنم....
    الان یه دفترچه جلو دستم و راهکارایی رو که گفتین نوشتم....امیدوارم بتونم بهشون عمل کنم.....میام اینجا و از راهکارایی که تونستم عملی کنم و از تغییراتی که کردم براتون مینویسم.....
    و باز هم سپاس از وقتی که میذارید و بصورت تخصصی و ریز به ریز منو راهنمایی کردید....

  14. کاربر روبرو از پست مفید روح سرگردان تشکرکرده است .

    باغبان (شنبه 12 دی 94)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. میخوام یه زن واقعی باشم. یک زن کامل یک انسان کامل
    توسط عاشق خانواده در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: چهارشنبه 25 شهریور 94, 16:55
  2. اضطراب اجتماعی شدیدم زندگیم را مختل کرده
    توسط ranaaa در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 15:32
  3. فوبیا و اضطراب اجتماعی
    توسط ki@rash در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 52
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 خرداد 91, 01:18
  4. سخت بودن انتظار واسه گرفتن جواب مثبت قطعی
    توسط larg.62 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 15 آبان 89, 09:53
  5. * صداقت واقعی
    توسط escarlet در انجمن تنش و دعوا در ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 اردیبهشت 88, 12:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.