سلام خانم وروجک.
عذر خواهی می کنم دیر جواب دادم.تاپیک های گذشتتون رو هم خواستم خیلی سریع و گذرا بخونم تا بهتر بتونم در سر فرصت کمکتون کنم.
من تا حالا نشده این جا پستی از سرکارخانم مصباح الهدی بخونم و نظری خلاف نظر ایشون داشته باشم...اما راجب این که ایشون فرمودند این خواستگار (یا در حالت کلی چنین خواستگار هایی)رو راه بدید بنده نظری متفاوت دارم که در ادامه عرض می کنم...نظرم از این بابت متفاوت هستش که نه میگم حتما راه بدید و نه حتما راه ندید بلکه با توجه به یک سری مسایل باید خودتون بهترین تصمیم رو بگیرید...
ببنید من از خودم میگم تا بهتر با روحیات یک پسر یا خواستگاری که به اون روش از شما خواستگاری کرده بشید...نمی دونم الان سن دقیق شما چقدر هستش (اخه توی تاپیکاتون به تناقض رسیدم ولی من فرض می کنم 25) مطمئنم اون اقا سنشون از شما هم بیش تر هستش و بسیار با تجربه تر... و کلا چون اقایونی که به احتمال زیاد خواستگاری شما خواهند اومد سنین بالاتری دارند شک نکنید مسایلی همچون خانواده هم براشون بیش از پیش مهم خواهد بود مگر این که اونا هم ضعف هایی داشته باشند حالا از هر نظر مثلا مالی یا موارد خاصی که در مجموع براشون موضوع خانواده کم رنگ تر بشه...
من اون تاپیک حمام شما رو توی ذهنم موضوعش مونده بود ولی اصلا تو ذهن نداشتم که مربوط به کدوم یکی از اعضا بود و به طور خاص مربوط به شما...که دیروز با خوندن تاپیکاتون دیدمش و دوباره خاطرش برام تداعی شد...اون موقع درسته تو تاپیک شما نظر ندادم ولی خوندمش و خیلی ناراحت شدم...البته که احترام پدر و مادر واجبه...ولی با چیز هایی که شما راجب خانوادتون این جا مطرح کردید که صرفا برای کمک هستش که این موارد خصوصی زندگیتون رو مطرح کردید...مثلا همون ماجرای پلیس 110 و... پس این طور به نظر میاد توی محلتون حتی برای تحقیق های بعدی با توجه به رفتار مادرتون و مخصوصا اتفاقات افتاده شاید البته میگم چیزایی که من میگم فقط از روی نوشته های شماست اگه برداشتم اشتباه بود ببخشید و کاش هم اشتباه باشه...شاید اطرافیان شما هم به خوبی از خانواده شما یاد نکنند.. البته به قول خودتون شاید خیلی ها شرایط مشابه شما رو داشته باشند ولی اون قدر سیاست و کیاست دارند هر حرفی رو هر جا نزنند بر خلاف مادر شما...من میگم شما خیلی دختر خانم خوب و خود ساخته ای هستید که اگه با همین شرایط توی یک خانواده دیگه ای بودید شاید تا حالا این قدر خواستگار داشتید که بارها ازدواج کرده بودید ولی اینو به یاد داشته باشید که از کجا معلوم اگه توی یک خانواده دیگه بودید شخصیت فعلی خانم وروجک رو داشتید...شاید اون موقع درسته چیزایی که الان ندارید مثل خانواده بهتری داشتید ولی شاید شخصیت شما به خوبی الان نبود و باز اون موقع به خاطر رفتار خودتون ادمای زیادی راغب به ازدواج با شما نمی شدند...ولی الان خودتون هم اذعان دارید از نظر ظاهری (وقتی میگم ظاهر کلا در همه ی ابعاد هستش نه صرفا چره منظورم اخلاق و رفتار و منش و...) در سطح خیلی خوبی هستید و به نظرم از این بابت باید بسیار خوشحال باشید و به خودتون ببالید بدون هیچ تعارف و اغراق یا امیدواری الکی که بخوام به شما بدم...
نگاه اول خانواده شما
خانم وروجک متاسفانه بنده یک اشنایی داشتیم از اقوامون که ایشون رفتاری مشابه مادر شما داشت...یعنی این بنده خدا این قدر به خواهرش حتی رو داده بود که یکبار به عروس ایشون حرف بسیار بدی زده بود..چون اون فامیلمون همیشه بد عروسشو با این که به نظرم واقعا دختر خوبی هستش از روی حسادت به خواهرش می گفت این قدر رفتارش زشت بود که الان پسر و عروسش زیاد احوال پرس پدر و مادرش نیستند شاید یکی از ماجرا بی خبر باشه بگه چه عروس بی ادبی مثلا ولی هر عملی یک عکس العملی داره..جواب احترام احترام هستش.. وقتی همش روی اعصاب این بنده خدا ها رفته بودند چاره چی بود؟!!...همین فامیلمون اتفاقا وضع مالی متوسط و رو به بالایی داشتند و دارند ولی این قدر ایشون ندانم کاری می کرد که هیچ خواستگاری در خونه ی اینا رو نمی زد...با این که سه تا دختر هم داشت...البته نا گفته نماند این سه دختر خانم ایشون هم واقعا رفتاراشون شبیه مادرشون شده بود !!! و در نهایت دو دختر خانم ایشون که توی محیط کار با پسر هایی اشنا شدند و ازدواج کردند و متاسفانه ازدواج های خوبی هم از اب در نیومد چون ندانم کاری های خانواده بعد از اون هم گریبان اونا رو گرفت....در واقعا خانواده اصل تاثیرش رو بعد ازدواج خواهد گذاشت همون طور هم که خودتون واقف هستید...
بر خلاف شما که می گید اصلا این طوری نیستید پس قدر داشته ها و نعمت هاتون رو ببنید... وجه مشترک شما با دخترای اشنامون در این هستش که از طریق همسایه و اشنا و فامیل به علت همین رفتارا شاید خواستگار خوبی مشتاق نباشه پا پیش بذاره جلو...
ولی شما فرق دارید...شما خودتون اذعان دارید که از نظر شخصیت و ظاهر دختر با کمالاتی هستید و این خودش کلی هستش... یعنی شما می تونید پسران خوبی که که قصد ازدواج دارند واقعا به خدتون علاقه مند کنید.
نگاه دوم شخصیت خود شما
ببنید باز من از خودم میگم...من قبلتر ها (حدود 3 سال پیش )که سن کمتری داشتم برای انتخابم بیش از 90 درصد فقط خود دختر خانم مهم بود (که الان این نسبت کمی تغییر کرده واسه همون میگم سن مهمه انتظار نداشته باشید معیار های یک پسر 20 ساله که اصلا خانواده براش مهم نیست مثل یک مرد 30 ساله باشه که براش خیلی مهم تره) !!! مثلا اگه واقعا با دختر با کمالاتی اشنا می شدم حالا همکار یا هم کلاس به هر حال اشناییم بر عکس می بود !!! یعنی اول با خود دختر خانم اشنا می شدم و به دلم می نشست خودش و رفتارش و... بعد که شیفتش شدم و می خواستم خواستگاری کنم دنبال ادرس و خانواده و.. که می رفتم مثلا خانواده ای شبیه شما داشتند واقعا برام مهم نبود(چون اون زمان به خیلی چیزا شاید فکر نمی کردم)...حتی بذارید یک حقایقی رو بهتون عرض کنم...نمی تونم تاپیکای منو خوندید یا نه... بنده یک هم کلاسی داشتم که خیلی دختر خوب و مهربون و با وفا و با حیا و نجیب و سر سنگین و باشخصیت و از نظر ظاهری(بازم میگم در همه ی ابعاد) هم همون تیپی بود که دوست داشتم هر چند توی یک موردی از ظاهر ایشون یکم تفاوت زیادی داشتند با تصویری که از همسرم دارم ولی اون قدر توی چیزای دیگه از نظرم خوب بودند که اون تفاوت ویژگی ظاهری مهم رو برام خیلی کم رنگ کرده بود...من با حرف خانم ابی بیکران موافق هستم که یک پسری که لااقل کمی فکر دل دختر خانمی که می خواد ازش خواستگاری کنه باشه باید قبل از هر چیزی اطلاعات مهمی که از دختر خانمی که خودش !!!! ازش خواستگاری می کنه کسب کنه... مثلا فردی که براش مهمه مثلا خانواده ی همسرش پولدار باشه(این یک مثال خاص هستش و هر چی مادی و معنوی می تونه باشه) باید قبل این که مستقیم به دختر خانم پیشنهاد خواستگاری بده و دل و فکر دختر مردم رو درگیر خودش کنه این اطلاعات رو کسب کنه نه این که اول خواستگاری کنه و خوب یک مدت دختر مردم رو درگیر خودش کنه بعدش بگه ببخشید ما مناسب هم نیستیم!؟!؟(البته این افراد به نظرم تاوان کارشون رو یک روز خواهند داد)
داشتم می گفتم من خودم چون نظر خانوادم هم مهمه برام حتی قبل این که مستقیم اون دختر خانم رو از علاقم مطلع کنم به خواهرم طوری که خودش متوجه نشه نشونش خواهم داد و دادم(البته دیگه الان این کارو نمی کنم چون از خودم مطئن شدم توی انتخاب هایی که دارم از نظر ظاهر فرد مقابلم دست به انتخاب هایی می زنم که مورد تایید و پسند خانوادم هم هستند) بنده اون خانم رو به خواهرم نشون داده بودم و از نظر ایشون هم انتخاب خوبی بود در وهله اول..در مرحله ی بعد من ادرس خونشونو پیدا کردم؟!؟!؟!؟ولی باورم نمی شد که اون دختر خانمی که بنده دیده بودم درسته البته ظاهرا بهشون قشر متوسط جامعه می خورد و نسبت به انتخاب های دیگم مشخص بود در رفاهی که اونا بودند نیستش و کمتره سطح رفاه ایشون از نوع پوششون و.....ولی باورم نمی شد ایشون در یک منطقه ی پایین شهر ..شهرمون ساکن بودند..بدتر از اون توی یک کوچه باریک و کلا یک خونه معمولی...حتی یادم نمی ره تو محلشون پسر هایی که نشسته بودند گفتم چطوری این رفت و امد می کنه و... شاید باورتون نشه من اشکم در اومد اون لحظه... هم خیلی جا خوردم ... و هم غصه خوردم واسش ...و هم تحسینش کردم توی دلم گفتم واقعا افرین به این دختری که با زندگی در این منطقه و محله ای و... تونسته این قدر رشد کنه و واقعا بهش افتخار کردم... البته من میدونستم واسه خونواده ی ما این چیزا زیاد مهم نیست...با این حال واقعیتشو بگم مردد شدم...گفتم نکنه به پای عمل برسه خونوادم حرفشون عوض شه... از طرفی هم خودم دو دل بودم که فردا از انتخابم پشیمون نشم چون اصلا انتظارشو نداشتم در این حد...ولی همچنان اون خانم از علاقه ی من با خبر نبود و البته هیچ وقت نشد که دلیلشو در ادامه میگم...من یک روز مادرمو بردم و خونه ی ایشون رو بهشون نشون دادم..قبلش هم یک جورایی به مامانم رسونده بودم تا یکدفعه جا نخوره... باورم نمیشه وقتی دیدم واقعا واسه مامانم این چیزا مهم نبود...مهم انسانیت و شرافت اونا بود...مامانم شیفته ی اخلاق و رفتار اون دختر خانم شده بود با چیزایی که براش تعریف کرده بودم از خیلی وقت قبل تر ها...سرتونو به درد نیارم همون موقع بنا به دلایلی من به حرف مادرم گوش نکردم و گفتم بذاریم خواستگاری رو واسه حدودا یکساله بعدش ... دلیل اصلیش هم کنکور بود و هم این که ایشون هنوز ترم شش بودند و بعید دونستم تا یکسال بعدش ازدواج کنند..که بعد کنکور توی فکر خواستگاری از ایشون بودم و حتی این جا تاپیک زدم... که یک روز ایشونو توی دانشگاه دیدم و متوجه شدم حلقه توی دستشون هست و ازدواج کردند و ایشون قسمت من نبودند...چه می دونم شایدم خیلی دست دست کردم ..هر چند مطئنم قمست هم نبودیم...شاید بنده لیاقت ایشونو نداشتم..
حالا ببنید هر چند من هیچ وقت راجب خونوادشون دیگه فرصت نشد اطلاعات کسب کنم...و نمی دونم ایشون رفتار پدر و مادرشون چگونه بود و من میگم اصلا گیریم خیلی هم خوب می بود...ولی شما حالتی رو در نظر بگرید که خانواده ی من براشون مهم بود خانواده ی دختری که می خوام باهاش ازدواج کنم حتما باید در فلان وضعیت مالی یا تحصیلی یا هر چیزی مثل این بودند..مطمئنا اون موقع شرایط عوض می شد...مثلا من به ایشون اول پیشنهاد می دادم و مثلا شیفته ی هم می شدیم... بعدش اون دختر خانم اگه قرار بود وسط کار من کنار بکشم شکسته می شد و چون مثلا می گفت وضع مالی ما بدتر بود و شاید واقعا دلیل اصلی ادامه ندادن من هم اون نمی بود ولی ایشون ناخوداگاه اینو به شرایطشون ربط می دادند واین براشون خیلی سنگین تموم می شد...دوست ندارم از این واژه استفاده کنم ولی ناچارم بگم که بعضی چیزا برای ادم عقده میشه....
الان فردی که از شما خواستگاری می کنه توی محیط کار ...بیرون یا مشابه و واقعا قصدش اگه ازدواجه(نه دوستی) پس یعنی واقعا شما در سطح خوبی هستید ظاهرا(بازم تاکیید می کنم در همه ی ابعاد)....پیشنهاد های دوستی که هیچ ارزشی نداره چون فردی که پیشنهاد دوستی میده که چون اسمش دوستی هست زیاد براش مهم نیست حتما با دختر خیلی خوبی دوست بشه و.. چون میدونه دوستی هستش حالا طرف خوب تر بود دوستیشو بیش تر ادامه میده نبود کمتر...برای همون تاکیید کردم خواستگاری... خب حالا شما ناخودگاه همون اول شرطی می شید و مثل کسی که پشتش به جایی گرم نیست و می گید این اگه از شرایطم با خبر دار بشه منو ول می کنه و پشیمون میشه از پیشنهادش باعث میشه اعتماد به نفستون کمتر بشه... که البته به قول خانم مصباح الهدی خیلی خوبه روی عزت نفستون هم کار کنید... می دونید مثل چی می مونه ؟! حمایت خیلی خوبه...پشت گرمی خیلی خوبه... مثل کسی که مثلا با همسرش میره بیرون خرید شاید اون چیزی که همسرش می خواد صد هزار تومان هم نباشه ولی اونی که مثلا ته جیبش یک ملیون پول داره هیچ غمی نداره با خیال راحت داره حتی اگه همسرش دست روی چیز گرون تری بذاره...ولی اونی که همه ی داراییش همون صد هزار تومن هستش یک تشویش و نگرانی داره و از چهرش مشخصه با این که در نهایت هر دو حالت خرید انجام میشه ولی اون حالت کجا و این حالت کجا... می خوام بگم شما هم حق دارید...
به نظرم شرایط شما خیلی متفاوت تر هستش
دختر خانمی که مثلا میدونه کلی خواستگار فقط توسط اشنا و فامیل و مادر بهش معرفی می شند... و میدونه چیزی کم نداره واسه یک ازدواج موفق ... چنین دختری اگه فردی هم مستقیما از خودش خواستگاری کنه هیچ ترس و ابایی نداره ..گیریم پسره همون جلسه ی اول پشیمون شه بره... دیگه نهایتا یک هفته واسه اون خانم سواله چرا رفت...دیگه به چیزی ربطش نمی ده و همون عزت نفسش هم مخدوش نمیشه... ولی فردی مثل شما که مثلا خواستگار کمتری داره... از همه بدتر طرف همکارش هست و ممکنه سالیان سال باش رو در رو بشه و از طرفی نمی دونیم طرف چقدر امین و راز دار هستش.... خب چنین فردی که از دم از علاقه و خواستگاری زده و همون جلسه ی اول پشیمون بشه..شما ناخوداگه همه چی رو ربط می دید به شرایط خانوادتون حتی اگه واقعیت امر این طوری نباشه و خیلی صدمه می بینید و دوست ندارم از بعضی واژهها دوباره استفاده کنم..
برای همون من گفتم بی گدار به اب نزنید یا به قول خودتون بیش تر احتیاط کنید... مثال تعقیب که دوست خوبم اقای سرشار نفیش کردند... یک مثال بود و گر نه همونم باید خیلی با احتیاط باشه و شما فکر خوبی کردید که از خواهرتون کمک گرفتید...من خودم چون تجربشو داشتم گفتم...البته من پسر بودم و زیاد بهم بر نخورد و همون افراد پشیمون شدند...ولی شما یک خانم هستید و با شرایطی که توصیف کردید خیلی براتون سنگین تموم میشه ...
خانم وورجک...من از نگاه خودم... این که اگه از دختر خانمی خواستگاری کنم مشابه اقایی که از شما خواستگاری کردند دوست دارم چه رفتاری اون خانم داشته باشه... و اگه اون فرد واقعا راغب به ازدواج باشه چه رفتاری خواهد داشت و... توی پست بعدیم ان شالله در اسرع وقت براتون می نویسم...چون یک جورایی حس می کنم اگه قرار باشه از طریق خانواده و افرادی که از اون راه به شما معرفی می شند ازدواج کنید شاید اون افراد باب میلتون هیچ وقت نیان.. و بهترین راه همین راه همکار یا اشنایانی که بیرون شما رو می بییند هستش واسه همون حرفای زیادی دارم.
یک چیزی هم فعلا بگم بنده اعتقاد دارم برای هر دختر و پسری با هر شرایطی حتما یک نفر هستش که خواهانش باشه و باهاش ازدواج کنه و... ولی چیزی که مهم تر هستش کیفت هستش...این که با چه کیفیتی می خوایم زندگی کنیم ؟با چه فردی می خوایم زندگی کنیم؟به نظرم اگه دست به انتخاب اشتباهی بزنیم فردا روزی مسئول این هستیم بابت این که مثلا پدر یا مادر نه چندان خوبی برای فرزند هامون انتخاب کردیم !!! شاید اگه شما صرفا می خواستید ازدواجی کرده باشید یا انجام بدید همین الانش هم کلی مورد باشه به شما معرفی کنند...ولی باز شما نمی پسندید...باز اونایی که شما می پسندید ممکنه اونا شما رو نه به خاطر خود شما بلکه واسه سایر چیز ها در نهایت مناسب نبینند...
ولی من توصیه می کنم فارغ از بحث ازدواج کلا فقط و فقط به رشد شخصی خودتون فکر کنید... من خودم روزی که اشتیاق فراوانی به ازدواج داشتم و افرادی که مورد پسندم بودم و راجب همشون اون قدر میدونستم که اون قدر اختلاف مخصوصا از نظر مالی نداشتیم و نداریم ولی چون پدری نداشتم که مثلا بگه من از نظر مالی بچمو تامین می کنم(در حین سربازی یا تحصیل ارشد) تا وقتی شرایطش بهتر شه رد شدم...با این که توی خیلی چیزا مورد پسند بودم...
این چیزا باعث شد بیش تر انگیزه بگیرم و به خودم بگم باید جوری زندگی کنی که وقتی فرزندت به سن ازدواج می رسه به جایی این که کلی از استعداد و انرزیشو صرف دغدغه های ازدواجش و مسایل مالیش کنه و هرز بره...حمایتش کنی و نذاری از این بابتا سختی بکشه(در عین حالی که شخصیت خود ساخته ای هم پیدا کنه)شاید باورتون نشه چه در محیط کارم ...چه دانشگاه سابقم.. چه همسایه هامون افراد زیادی هستند که الان بهم پیشنهاد می دند دختران خوبی سراغ دارند اگه می خوام ازدواج کنم...فهمیدم خدا جواب صبر و تلاش و سالم زندگی کردن ادم رو میده...جالبه حالا که مسایل مالی رو بولد می کنم(در صورتی که دیگه اصلا شکر خدا غصشو نمی خورم و خودش برام حلش کرد) میگن افرادی هستند که حاظرند دامادشون رو هم پشتیبانی کنند اول زندگی به شرطی که پسر خوبی باشه... ولی من خودم روش خاص خودمو دارم در انتخاب همسر...
الانم به شما میگم که به جای غصه خوردن و درگیر کردن فکرتون روی چیزایی که اصلا نمیتونید تغییرش بدید به جاش به چیزایی که می تونید تغییر بدید فکر و عمل کنید و مطمئن باشید حتی اگه ازدواج هم نکنید به هر حال از چیزی که خودتون با سختی تونستید بهش برسید لذت خواهید برد.... یادتون باشه شما اگه فردی عاشقتون هم باشه و با شرایط شما هیچ مشکلی هم نداشته باشه...ولی اگه دوران عقد طولانی داشته باشید و برخوردهایی مشابه از پدر یا مادرتون ببینند در روابط شما هم تاثیر خواهد گذاشت... پس چقدر خوبه اون قدر خودتون بتونید از نظر مالی و فکر اقتصادی شرایطی رو درست کنید که اگه روزی چنین خواستگاری از راه رسید کم تر از شش ماه یا یکسال برید سر خونه ی خودتون..کمتر ایشون بیان خونه ی شما تا یه وقت ارج و قرب شما پیش ایشون کم نشه....
گفتم حرف زیاد دارم فقط چون بد قول نشم...از سر فرصت بهتون طی روز های اینده خواهم گفت.
براتون ارزوی خوشبختی دارم.
البته این قسمت رو هم بعد خوندن پست جدید خانم مصباح الهدی خواستم عرض کنم که ایشون توصیه های بسیار مفیدی به شما داشتند حتما عمل کنید مخصوصا اون لینک صوتی که گذاشتند رو کلا گوش بدید نه برای خواستگاری کلا خیلی جاها به کارتون میاد...ولی بازم خواستم بگم که با چیزایی که من از تاپیک های شما راجب خانوادتون مطلع شدم این که شما بخواید با مامانتون طوری که ایشون گفتند صحبت کنید و ایشون عوض بشند رو زیاد مثمر ثمر نمی بینم...یک خانواده می بیننید کلی در مذیقه ی مالی هستند ولی وقتی دوماد میاد خونشون برای این که مبادا فردا روزی اون دوماد دخترشونو تحقیر کنه بگه مگه خونه ی بابات مثلا چی بودی و... شده به خودشون سختی می دند ولی جلوی دامادشون کم نمی ذارند تا ارج و قربش حفظ شه...اون کجا... تا خانواده ای که هنوز هیچی نشده ارج و قرب دخترشون رو پیش فردی که هنوز هیچی مشخص نیست کم می کنند...
حرفای من به این معنا نیست به پدر و مادرتون بی احترامی کنید... ولی با خودم میگم ما بعضی وقتا چه نعمت هایی داریم که ساده از کنارش می گزریم...شما هم واسه رفتار پدر و مادرتون به جای ناراحتی و سر به سرشون گذاشتند اینو به عنوان تقدیر قبول کنید و بپذیرید... و سعی در تغییر چیزایی که در دستان توانمندتون هست بذارید...
خانم وروجک نگفتید شما چه رفتاری داشتید که ایشون به شخصیت شما یا شعورتون شک کردند؟
اگه خدا عمری داد در روزهای اینده براتون مینویسم اگه بازم به این نحو کسی از شما خواستگاری کرد چه برخوردی داشته باشید مناسب تر هستش یا لااقل برخوردی که من خودم مناسب میدونم رو میگم.
راجب این اقا هم به نظرم اگه مجددا ایشون اومدند واسه جواب بهشون بگید چند روز دیگه !! به زمان نیاز دارید برای فکر کردن ..مطمئن باشید اگه واقعا شما رو بخوان ارزش شما پیش ایشون بالاتر هم خواهد رفت پس نگران نباشید مبادا با این کار از دستشون بدید..چون اگه این اتفاق بیفته بهتر که همین الان بیفته کسی که واقعا خواهان شما باشه به این راحتی ها کنار نمی کشه...یادتون باشه یک درصد این احتمال رو بدید نکنه اون خانم خصومتی با اون اقا داشته باشند و به دروغ به خواهر شما گفته باشند ؟ پس این قدر سریع باور نکنید...
خواهرتون به اون خانم گفتند که خواهر شما هستند ؟
ضمنا بنده پیشنهاد هایی که در اینده دارم و به شما میگم بخشیش این هست که شما هم خودتونو خیلی قوی کنید...تا اگه یک درصد فردی بعد دونستن شرایط خانواده شما دیگه پی گیر نشد زیاد ضربه روحی به قول خودتون نخورید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)