با سلام به همگی
بنده 29 ساله حدود یه سال پیش با یه خانمی آشنا شدم... به نظر دختر خوبی میرسید.... چندباری همو دیدیم... ولی ایشون کمی استرس شرایط منو داشتند... شاید هم حق داشتند و دارند... من تو این سن کمی از درسم مونده (دانشجوی دکتری هستم)... کار هم میکنم در کنارش.... البته فعلا کار تثبیت شده با درآمد خیلی خوب نیست!... خلاصه مشکل اصلی ایشون این بود که من یه کار واقعی تری داشته باشم و بعد خانوادش مشکلی ندارن...منم همیشه سعی خودمو کردم....! البته من راستش نگرانی کمی در مورد گذشته ایشون دارم و اینکه معمولا تو محیطای مردونه کار میکنه آخه ایشون فنی خونده و کار میکونه... نگرانی دیگه اینه که من بچه شهرستان و ایشون مال پایتخت اند و حداقل از لحاظ شرایط مالی خیلی سرترن که البته نه من برام مهمه نه ایشون اصلا!... خلاصه مادر ایشون هم در جریان ملاقاتهای ما بودند و تا عید 94 ما همو میدیدیم و در حد حرف و بیرون رفتن شناختی حاصل شد.... بعدش بینمون سر همین شرایط من بحث شد و تصمیم گرفتیم ادامه ندیم... خلاصه 5تا 6 ماه بدون خبر گذشت تا اینکه چند روز پیش ایشون تماس گرفتن و گفتند با اینکه تو این مدت خاستگار داشتن دلش با من بوده و میخاد همو ببینیم و اینکه کافیه کارمو تثبیت کنم تا عقد و نامزدی کنیم...من راستش کمی مرددم...احتمال اینکه منو دوست داشته باشه زیاده...چون من هیچوقت نخاستم دروغی بهش بگم و تو مدتی که با هم بودیم حتی به خودم اجازه ندادم در مورد کوچکترین رابطه ابزاری از ایشون فکر کنم!... ولی آخه من وضعم زیاد فرقی نکرده... و میترسم بازم شروع بشه و بعدش من ناراحتش کنم.... هرچند من همیشه سعی خودمو میکنم... و هدفم اینه که بعد تموم شدن درس تو دانشگاه مشغول بشم... ازم خاسته همو ببینیم...نمیدونم دیدن و حرف زدن درسته یا نه!...بنظرتون اینکه بعد این همه مدت اومده دلیلش دوست داشتن بوده واقعا!....... ببخشید طولانی شد....منتظر نظرات خوبتون هستم...یا علی
علاقه مندی ها (Bookmarks)