به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 36
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 فروردین 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,869
    سطح
    25
    Points: 1,869, Level: 25
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 63 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام علیکم.من کل تاپیکو نخوندم.اما همون قسمتهایی که خوندم احساس کردم خانمتون خیلی شبیه خودمه کاراش ...البته شما 4 ساله عروسی کردید من چهار ماه!اما همینم!!! خب فقط بهتون بگم زمانیکه تشنه محبتم یا زمانیکه احساس میکنم شوهرم بهم کم توجه داده اینطوری میشم.یعنی دیوانه میشم!هرکی باشه رو به ستوه میارم مخصوصا قهرا و فحاشیام.بعدشم که فحشام تموم میشه و تخلیه میشم نیم ساعت بعد میگم بسه تمومش کنیم!!!!اینم بگم شوهرم این مدت رگ خوابم دستش اومده.تا میبینه میخوام برم تو اون فاز نق نق یا هر چی اسمشه الکی توی زبون هم شده از من طرفداری میکنه پیش خودم و انقدرررر قربون صدقه الکی میره که باورم میشه بعدشم با یه رابطه زناشویی خوب همون موقع آرومم میکنه.ببخشید که رک گفتم.اما خانمتون فقط محبت و توجه از شما میخواد و انقدر عاشق شماست و البته انقدر احساس کنترلگر بودن و خودخواه بودنم داره که این محبت خواستنش شاید بیشتر از بقیه زنهای متاهل باشه.شما سعی کنید بهش محبت کنید به نیازهای جسمیشم برسید تا کم کم با هم برید پیش مشاوره ایشون خودخواهیشون کمتر بشه.اصلا به زنی با این خصوصیات نباید مستقیم ایراداشو گفت یا نباید مستقیم از بقیه طرفداری کرد.انقدر باهاتون دعوا و قهر میکنه که حرف خودشو به کرسی بشونه
    واااای خدا الان پاسختونو به مدیر همدردی خودمممم اصلا انگار شما با من ازدواج کردییی!!!!خخخخ.....دقیقا خصوصیات منو داره...
    من نمیدونم چرا ما اینطوری هستیم.اما باور کن اون لحظه هاییش که جو گیره و میگه دووووستت دارم همونا واقعیه واقعیه.دقیقا منم اولیل فقط چیز میز پرت میکردم یا یهو یه ضربه به شوهرم میزدم.بنده خدا اونم فقط محبت و آرامش.متم فحش میدادم سرشو بالا نمیورد.با اینکه قومیتش کرد هست و از اون مرد سالارها هستن.باور کن خانمت علی رغم موفقیتاش باطنش یه موجود ضعیف و بی اعتماد به نفس و نیازمنده محبته و ظاهرش انقدر ترسناک و دایی جان ناپلیون و پر توقعه.تو بهش توجه کن.خواسته های جسمیشو برطرف کن در حدی که ببخشیدا رضایت کامل براش اتفاق بیفته و بهش طوری رفتار کن که مطمین بشه به عنوان هنسر نفر اول زندگیته.حیف که شوهرم تو این سایت نمیاد وگرنه کلی میتونست برات مفید باشه.باور کن خانمت علی رغم کاراش خیییییلی به تو محتاجه.درکش میکنم و شما رو هم درک میکنم.نیازاشو ببین
    ویرایش توسط fkh4466 : دوشنبه 13 مهر 94 در ساعت 16:24

  2. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 فروردین 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,869
    سطح
    25
    Points: 1,869, Level: 25
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 63 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببین من توی دوران مجردی خیلی با خانوادم خوب نبودم و به قول تو یکم تربیت بد یا حتی تنبیه بدنی ادم رو کاملا پرتوقع در ظاهر و ضعیف در باطن بار میاره.ببین بهترین کار اینه از مادرت بخوای یه مدت ب جای اینکه بهش بگه برو پیش روانشناس فکر کنه دختر خودشه.واقعا فکر کنه دختر خودشه و بی چشمداشت بهش محبت کنه.منم همینطورم مثلا بریم خونه خواهر شوهرم و اون یه کلیپ توی موبایل رو به شوهرم نشون بده اما به من نشون نده ناراحت میشم شدییید و حس میکنم بهم بی احترامی شده!!!البته ناراحتیهای تند و زود گذر!!!!انگار باید حرف حرف من باشه فقط!!!یعنی ممکنه خانم تو هم ممکنه سر چیزای اینطوری ناراحت شده باشه که حتی توی مخیلت هم نگنجه!!!!خانمت هم با تعاریفی که ازش خوندم قطعا همین قدر حساسه.همیشه میخواد بهترین جایگاهو داشته باشه یا چه طوری بگم راس توجه تو و خانوادت باشه.یا یه بار اولین بار که مادر شوهرم اومد خونمون من غذا رو جلوی خودش که درست کردمیادم رفت مرغو بشورم بعد بپزم.مادرشوهرم به شوهرم گفته بود.شوهرم فرداش به من گفت این سوتی رو دادی.من زمیییینو زمانو بهم دوختم که مادرت میخواد آتو بگیره بگو نیاد خونه ما!!!یعنی وقتی ایرادمو مستقیم میگفتن قاطی میکردم و پیش خودم هزار تا نقشه میریختم که فلان کارو بکنم و دیگه خونشون نریمو غیره.یعنی سوتی از خودم بود اما انقدر عیر منطقی بودم.اما بعد از اون مادر شوهرم خیلی مهربون و با سیاست عمل کرد.هروقت میخواست نصیحتم کنه اول 4 تا بد از دخترای خودش میگفت،بعدم 4 تا چیز که بلد بود بهم یاد میداد ،انگار که داره به دختر خودش یاد میده،این روشش که جواب داد...سعی کن به خانمت بفهمونی که به عنوان همسر اولین و بهترین زن زندگیته.سعی کن از مادرت بخوای واقعا باهاش یه مدت مثل مادر رفتار کنه.ببین یهو همه حساسیتها از سرش میفته.اون ازت فقط تایید میخواد.شخصیتی داره که باید از طرف تو تایید بشه وگرنه پرخاشگری میکنه و این نشونه ضعف و نازک و شکننده بودنه.تایید خوشگلیش ،کاراش،همه چی.وقتی بهش محبت کنی مثل موم میشه توی دستت.باور کن چون منم همین مشکلو دارم بهت میگم که خانمت قطعا عاشقته ولی لوس و خودخواه و پرتوقع.واسه همینه از خونش نمیره.واسه همینه غیر مستقیم میخواد برگردی.باور کن مهمترین فرد زندگیشی که اینهمه محبت و تاییدو داره از تو طلب میکنه.با رفتارهای شوهرم به مرور من که از چهارماه قبلم خیلی بهتر شدم.شنام بگو بسم الله و بدون با یه خانم تیتیش مامانی لوس و عاشق طرفی که فقط ظاهرش بداخلاقه.قطعا شما و زندگیشودوست داره
    ویرایش توسط fkh4466 : دوشنبه 13 مهر 94 در ساعت 17:01

  3. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 فروردین 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1393-10-20
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,869
    سطح
    25
    Points: 1,869, Level: 25
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 63 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آهان.اینم بگم من از نطر رفتارهای پرخاشگرانم موقع عصبانیت -یعنی وقتی شوهرمو به باد فحش میگرفتم و چیز میز پرت میکردم و بهش ضربه میزدم- کاملا به بابام رفتم.خانم شما هم به قول خودت به مامانش رفته.توی خونه ما شخصیت غالب پدرم بود و شخصیت آروم مادرم و من کاملا از بداخلاقیهای پدرم الگو گرفتم و واقعا موقع عصبانیت و ناراحتی حتی بدترین عکسالعملها رو دارم.اینم بگم که یه ساعت بعدشم پشیمون میشم!!! یه بار یه مشاور بهم گفت که این به وسواسی بودن شخصیتت هم مربوطه.اینم بگم نن از نظر شغلی و تحصیلی کاملا موفقم و فقط دوست دارم کارهای مدیریتی انجام بدم.خب خانم شما هم الگوی غالبش مادرش بوده و خیلی عکس العملهاش از کنترل خودش خارجه ....اگر واقعا دوستش داری و نمیخوای 4 سال عشقتون به هدر بره با هم برید مشاور ...با هم.چون قابل رفعه.من که با دوران نامزدیم و با چهار ماه پیش زندگی مشترکم اصلا قابل مقایسه نیستم و از دید همسرم روز به روز بهتر شدم

  4. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام علیکم.من کل تاپیکو نخوندم.اما همون قسمتهایی که خوندم احساس کردم خانمتون خیلی شبیه خودمه کاراش ...البته شما 4 ساله عروسی کردید من چهار ماه!اما همینطورم
    سلام عزیزم خانوم شما راهنماییهای خوبی کردی ولی حتما حتما رو خودت کار کن شوهرت شاید اوایل تحملت کنه بعد میشه مثل این اقا اصلا اگه ادم خودش جایطرفش بذاره دیگه فکرنکنم این رفتارها رو داشته باشه این رفتارها باکارکردن رو خودمون کاملا قابل تغییرن هر انسانی توزندگی برای بدست اوردن ارامش زندگی میکنه پس فکر نکن همیشه شوهرت همینطورخاهد ماند

    امادرمورد شما اقای محترم ببین اول یکم دیگه برا زندگیت تلاش کن چهار سال عمرت رو هدر نده مهم اینه که ادم باید زندگی رو بسازه خراب کردن یه ساختمون که برا ساختش دو سه سال زمان نیاز ه فقط ضرف دوسه دقیقه میریزه
    پس دوبارهتلاشت رو بکن حتما خانومت ویزگیهای خوبی هم داشتهذکه باهاش ازدواج کردی پس یه استپ بده از نوع شروع کنین حرفهای بچها رو مبنی بر محبت کلامی بکار بگیر برو خونه خیلی ارومو با احترام بشین با زنت حرف بزن مواظب باش عصبی نشین هر کدوم داشتینعصبی میشدین یا بحث بذارین برا بعد یا بارامش ادامه بدین اصلاقبل شروع بحث بگین اگه عصبیشدیم بحث قطع میکنیم برا یه وقت دیگه معلومه شما مرد سازشکاروعاقلی هستی پسباید بتونی از نو بسازی توی بحث اول بذار اون خاستهاش بگه تا خالی بشه شما کاملا سکوت کن و فعالانه گوش بده یا داداشت کن بذار بفهمه مساله مهمه حتی اگه چیزی گفت که ناراحت شدی اهمیت نده و اروم باش بذار فکر کنه حق با اونه و اینطوری تو دلش کیف میکنه با اینکه میدونه اشتباه ولی اینکه چیزی نمیگی میفهمه داری درکش میکنی گاهی هم وسط حرفاش بگو درکش میکنی کلا فضامثل دوتا دوست که همیدگر رو درک میکنن میشه و اینجوری پذیرش بیشتر میشه بعد نوبت شماست اگه اومد وسط حرفت بگو دوست دارم همونطور که من بودم باشی
    بعدبهش بگو من تصمیم گرفتم به خونوادت بیشتر احترام بذارم البته هرچند قبل شما اینکار ومیکردی ولی ازین جهت میگی که خانومت هم این قول روبده «سیاست» برای معذرت خاهی از مادرت مستقیم نگو بگو میدونم شاید برات سخته یا روت نمیشه مستقیم معذرت بخای ولی مثلا الان یا فردا صبح که من نبودم بهش زنگ بزن حالو احوال پرسی کن بذار بدون تو چقدر مهربونی و اون روز تو شرایط مناسب نبودی
    یادت باشه بحث مادرت رو وقتی فضا ارومتر شد مطرح کن
    برای ابتدای بحث هم اول یکم از خوبیاش تعریف کن و بگو دلیل اینکه اینقدر ناراحتی اینه که روش یه حساب دیگه داری بگو من در شان تو نمیبینم که بخایی حرفای بد از دهنت خارج شه تو تحصیل کرده ای کلی هندونه بذار تا شرمنده بشه و ازین به بعد اگه بی ادبی کرد با هندونه گذاشتن شرمندش کن
    همه اینها که گفتم تجربی هستن و قابل شدن ولی یکم صبوری میخاد
    ویرایش توسط ستاره زیبا : دوشنبه 13 مهر 94 در ساعت 17:31

  5. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    sahar67 (دوشنبه 13 مهر 94), نارجیس (دوشنبه 13 مهر 94)

  6. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    31
    Array
    ای بابا.....اقا شما چرا فقط صبر میکنی یکی بیاد برخلاف نظر شما حرفی بزنه و جبهه بگیری؟؟؟ صبور نیستی اصلا...این همه فک زدم که هر کسی اینجا نظر میزاره براساس دید خودش از زندگیشه.....شما مشکل خودتون رو بچسبین...یه کم صبورتر..مهربون تر...زود گارد نگیرین لطفا......!!!

    Fkhعزیز و سارای عزیز.....زندگی این اقا.....اینده زندگی شماست...این چیزایی گفتی....و یه جوری حس کردم با افتخارم میگی....بخدا به ضرر خودتون تموم میشه...از ما گفتن بود..!!!
    خوب این اقا خودشون خانمشون رو حمایت کردن که لیسانس و ارشد رو بگیره.....چه دلیلی داره حسادت کنه.....مشاوره 60 ساله ای هم که به قول سارا خانم متعلق به عهد عتیق هستند....دارن تجربه ای رو در اختیارعموم میزارن که متعلق به همون عهدیه که مهر و محبت خیلی خیلی بیشتر بین زن و شوهرا حاکم بود......چیزی که الان گم شده..........!!!!

  7. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    شما چقدر رک بی ملاحظه و عصبانی هستین

    دوستان فقط خواستن بهتون کمک کنن که متاسفانه شما کمک دوستان رو دشمنی تلقی کردین و گارد گرفتین
    هیچ کس شمارو نمیشناسه و باهاتون دشمنی نداره اگه کسی وقتی میذاره و نظرشو مینویسه حتی اگر باب میلتون نیست نپذیرید اما با این لحن جواب دادن کار درستی نیست

    اگر میدونید دوای درد زنها طلاقه چرا خانومتو طلاق نمیدی و اینهمه داستانو تحمل میکنی؟؟؟

    راستی اگر لحن همسر منم مثل شما تا این حد طلبکارانه و از موضع بالا بود و منت هرکاری که برام میکرد و رو سرم میذاشت منم شاید مثل خانوم شما رفتار میکردم

    هرکس یکطرفه پیش قاضی رفته راضی برگشته

    به نظرم یه کم راجع به لحن بیانتون و عکس العملهاتون تجدید نظر کنید اینجا مهم نیست حداقل تو زندگی مشترکتون اینکارو بکنید
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  8. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    ebraz eshhg (دوشنبه 13 مهر 94)

  9. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 مهر 94 [ 17:39]
    تاریخ عضویت
    1394-7-03
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    152
    سطح
    3
    Points: 152, Level: 3
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خورشید30 نمایش پست ها
    ای بابا.....اقا شما چرا فقط صبر میکنی یکی بیاد برخلاف نظر شما حرفی بزنه و جبهه بگیری؟؟؟ صبور نیستی اصلا...این همه فک زدم که هر کسی اینجا نظر میزاره براساس دید خودش از زندگیشه.....شما مشکل خودتون رو بچسبین...یه کم صبورتر..مهربون تر...زود گارد نگیرین لطفا......!!!

    Fkhعزیز و سارای عزیز.....زندگی این اقا.....اینده زندگی شماست...این چیزایی گفتی....و یه جوری حس کردم با افتخارم میگی....بخدا به ضرر خودتون تموم میشه...از ما گفتن بود..!!!
    خوب این اقا خودشون خانمشون رو حمایت کردن که لیسانس و ارشد رو بگیره.....چه دلیلی داره حسادت کنه.....مشاوره 60 ساله ای هم که به قول سارا خانم متعلق به عهد عتیق هستند....دارن تجربه ای رو در اختیارعموم میزارن که متعلق به همون عهدیه که مهر و محبت خیلی خیلی بیشتر بین زن و شوهرا حاکم بود......چیزی که الان گم شده..........!!!!
    حق با شماست
    ولي اين خانم اصلا شرايط رو درك نميكنه من توقع ندارم كسي از من حمايت كنه ولي دوستان بايد يكم مهارت معاشرت از همين سايت ياد بگيرن نه اين كه به من بگن حسادت ميكنم و مشاور هم ادم سنتيه.در هر حال ممنون ازهمه
    بايد برم خودم با خودم خلوت كنم و كاري بكنم ك هم خودم راحت شم هم خانوادم و هم همسرم.
    طلاق برا همين وقتاست ديگه اگه قرار باشه هته اي دو روز اعصابم و وقتمو صرف صبوري كردن يك آدمي بكنم كه خودش دوست نداره بخودش كمك كنه ،كه ول معطلم و چيزي از جونيم نميفهم.ادما هيچ وقت عوض نميشن فقط شرايط رو تحمل ميكنن و من ميدونم اگه خانمم مشاور هم بره فقط بالجبار تحمل ميكنه و اين تحمل يه روزي پدر منو در مياره
    ویرایش توسط watowato : دوشنبه 13 مهر 94 در ساعت 21:32

  10. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    31
    Array
    خودتون هم میدونید ته دلتون به طلاق رضا نیست..اگرنه مشاور حضوری رفتن و تایپیک زدن توی این سایت برای چیه؟؟؟ هر چی که هست..هر کی که هست...یه روزی مهرش افتاده به دلت..و شده خانم خونت.....چه زود دارین کم میارین...بهتره تلاشتون رو بکنین...بابا همش با حرف زدن اونم البته با صبر و حوصله و مهارت حل میشه...اونم دوستتون داره....اونم دلش با شماست....داره توی خونه تنهایی..روزا رو میگذرونه به امید یه فرصت......که دوباره در کنار هم باشین...به نظرم به اندازه کافی تنبیه شده......یه فرصت دیگه به خانمتون...زندگیتون..علی الخصوص خودتون بدین.......کاش خانمت رو راضی میکردی باهات بیاد پیش مشاور...بخدا مردم یه مشکلاتی توی زندگیشون دارن...اخه این دعوای عروس و مادرشوهر که همیشه بوده......اون تشنه محبته....تایپیک منو نخوندین.....اگه بخونین متوجه میشین محبت نقطه ضعف تمام خانماست...با محبت میشه مثل پنبه سر برید

  11. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    249
    امتیاز
    2,867
    سطح
    32
    Points: 2,867, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 327 در 165 پست

    Rep Power
    50
    Array
    من شدیدا با ماندگار عزیز همون خورشید۳۰موافقم
    اولا به خانومایی که گفتن مثل خانوم ایشون هستن و دقیقا طوری که خورشید گفت انگار افتخارم میکنند بگم این اصل چیز جالبی نیست وهیچ جای افتخاری نداره تمام شخصیت و ویژگی های ظریف زن رفته زیر سوال رفته زن کانون ارامش مرده نه اینکه وحشی بازی دربیاره
    مدام بگه من همینم که هستم همه باید با من کوتاه بیاند تا من توی حالت ارامش باشم ایندتون مثل این خانوم میشه من کاری ندارم رفتار این اقا چطوره ولی میدونم واقعا واقعا برای یک زن زشته که بره توی خونش بمونه و شوهرش تا این حد ازش فراری و متنفر باشه

    اتفاقا اگه کسی شخصیت زن براش مهمه باید کاری کنه که همیشه مورد احترام باشه همه بخاطر شخصیتش بهش احترام بزارند نه بخاطر ترس از بی ابروییش و داد وقالش چون اینطوری هم در گذشته باعث شده بهش بگن روانی وهم الان با منت کشی غیر مستقیمش شخصیتش بدتر له بشه که ده نفر بیان بگن زنت دوست داره برگرد
    من قبول دارم که این قلیان و جوشش,خانوم ها نتیجه رفتار بد مردها در گذشته است اما بالاخره دیگه وضع جامعه اونطور نیست که فرصت انتقام باشه وتازه وقت تجدد عقیده باشه چون دیگه اونقدر کسی خوب نیست که تحمل کنه میره
    بزرگترین روانشناس دنیا(اسمش یادم نیست) گفته زن های الان میگن حقوق مساوی زنا غذا نپزن کار خونه نکنن لطفه باید باهم برابر باشند اما همین خانوما انتظار دارند مرد در رو براشون باز کنه کارهای سخت بکنه احترام خانوم بودنشون نگه داره خب اینطوری نمیشه

    اقای watowatoشما الان دیگه اصلا زنتون دوست ندارید؟ یذره دارید سخت میگیرید اگه الان برگردید و قشنگ با شروطی قبولش کنید زندگیتون خوب میشه چون شما در موضع بالا قرار میگیرید اما طلاق همچی میبره همیشه یه درصد شانس هست ببینیدش به نظرم برگردید به فرصت ۶ماه به هم بدید ایشونم ملزم به شرایط خاصی بکنید که این کارارو تموم کنه و خودش سعی کنه دلتونو بدست بیاره و غرورش بشکنه شماهم بتونید مردونگی و حالت حمایتگرتونو نشونش بدین تا بفهمه یه قدم برگشتش شمارو دو قدم جلو میاره موفق باشید

  12. کاربر روبرو از پست مفید دختر جوان تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (سه شنبه 14 مهر 94)

  13. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 مهر 94 [ 17:39]
    تاریخ عضویت
    1394-7-03
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    152
    سطح
    3
    Points: 152, Level: 3
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممون از خورشيد،ستاره و ديگر اجرام اسماني(شوخي كردم بدل نگيريد)
    والا از خدا ك پ نيست از شما هم چ پ من دوستش داشتم باور كنيد ٤ سال فقط نازشو كشيدم فقط بهش گفتم خانومم مهربونم حق با تويه اما اگه اينجوري رفتار كني بهتره.همونحا كلي از اين ك باهاش اينطوري رفتار ميكردم از من تشكر ميكرد اما يه هفته بعد همين اش و همين كاسه و بعد دوباره تكرار همين داستان.من اومدم اينجا ك ببينم از نگاه مردم كجاي كار من اشتباه بوده؟
    شما جاب من باشيد چكار ميكنيد؟وقتي ميگفتم ديگه خسته شدم از بس اينقدر باهات مماشات كردم قيل وقالي را مينداخت ك من از ترس ابرو جلو همسايه ها ميزدم بيرون،بعدشم ميگفت ببخشيد من از كوره در رفتم ولي قبول كن ك فلاني هم مقصره و اين داستان ٤ سال ادامه داشت يه بار با يكي از دايي ام تو خونه پدرم با خانومس مهمون بودن و ما هم اونجا بوديم وداييم بعد اين ك چايش رو خورد به خانم من ك تو اشپزخونه بود گفت ميشه يه چاي ديگه برام بياري؟ و خانم من در جوابش گفت به خانمت بگو اين كارو بكنه ،طوري حرف زد ك همه فهميدن خانم من اعصاب نداره،من اومدم خونه كلي نصيحتش كردم ك رفتارش اشتباست اما قبول نكرد و منم بروي خودم نيوردم بعد ها توي يه ديداري كه من و مادرم و اونم با مادرش بود و مادرش اصرار كرد كه نكات منفي دخترشو بگم تا بره باهاش صحبت كنه من همين موضوع رو گفتم و مادرش هم كاملا خبر داشت و جلوي مادر من گفت دايي شما بيخود كرده كه به دختر من بگه چاي بريز در جايي ك زن خودش اونجا نشسته ،من و مادرم چشامون ٤تا شد وقتي ديديم اينقدر مادرش بي فرهنگه و مادرم ماراحت شد و گفت برادر من خيلي از دختر شما بزرگتره حداقل بايد احترامشو تو خونه من. كه بنوعي خونه خودشم هست نگه ميداشت و با اين كار سعي كرد ب مادره بفهمونه كه رفتار خودتم اشتباست،باور كنيددوستان مادر خانم من از بچش بي فرهنگ تر و بي شعورتره با اين م مادر من ديپلم و مادر اون كارشناس.خانه از پاي بست ويرانست
    دلم برا خانمم ميسوزه وقتي ميبينم اينقدر باهوش بوده ولي معلم خوبي نداشته

  14. کاربر روبرو از پست مفید watowato تشکرکرده است .

    user0 (سه شنبه 14 مهر 94)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.