مامان رفته مکه
بابام.....
نمیدونم چی بگم وجودم ترسه
بابام عصبانیه داره داد میزنه میگه اتیشتون میزنم
حالم از همه چی بهم میخوره چرا خدا منو افرید که حالا بسدزونه
حالم از بابام بهم میخوره هرچی فحشه داره به مامانم میده به خواهرم به دامادمون
خدا چکار کنم خواهرم حاملس اگه بچش طوزیش بشه
اخلاقای بابام خیلی خاصه قابل توضیح نیست
میترسم میترسم
چکا کنم خدا درمونده ام
بلند گریه میکنم و بابا داد میزنه میگه زنگ بزن داییت بگو طلاق مامانتو میدپ
ابرو جلو هیچکی نداریم چکار کنم
خستم از همه چی زندگیم از بچگی تا الان تو عذاب بودم از رفت و تمد به تمام فامیل محروم بودیم هر روز دعوا فحش هر روز تنم میلرزه
به این سن افسردگی دارم
میخوام یمیرم خدا کنه تمشب اتیشمون بزنه میخوام به دستش بمیرم جنون گرفتم خدا دیگه نمیخوام این جهنمتو
این ساعت شب از اانشگاه میام تو خیابون هر خری یه چیزی میگه اذیتم میکنن ولی هی چکی نیست بیاد دنبالم پول تاکشیم ندارم ون بابام بهم پول نمبده چون خسیسه چون ملیونی تو حسابش پول داره اما من این ساعت شب باید توخیابون راه برم و هرکی....
میخوام بمیرم خداکنه امشب اتیشمون بزنه خدا بسه
علاقه مندی ها (Bookmarks)