به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    جمعه 15 آبان 94 [ 17:53]
    تاریخ عضویت
    1394-2-30
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    461
    سطح
    9
    Points: 461, Level: 9
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 87.0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خانواده عصبی و جنونی من , رو من و بچه م تأثیر بد گذاشت!

    سلام
    واقعا گاهی وقتا خیلی کلافه و خسته میشم
    تو خانواده عصبی یا بهتره بگم جنونی دنیا اومدم
    که این جنون و عصبی بودن به من و فرزند عزیزم رسیده
    خیلی کم تحملم و خیلی عصبی , بابت این موضوع فشار خون گرفتم درد قلب و تپش قلب...

    دلم واسه فرزندم میسوزه که یه مادر پرخاشگر داره یه صدا از دهنش در بیاد سرش داد می کشم وای مادرم که باید الگوی من باشه تا فرزندمو می بینه چنان جیغ و دادی راه میندازه که نگو انگاری یکی مرده باشه!!! تا این حد شیون می کنه

    محبتی نه از جانب مادر و پدر ندیدیم باز یه خوبی که مادر داشت دست رومون بلند نمی کرد اما محبتی نثارمون نمیشد
    با کوچکترین چیزی که خلاف میلم باشه داد و هوار راه میندازم خیلی عصبی ام و استرسی و افسرده , خودم از شرایط کنونیم خیلی خسته شدم و واقعا زجر می کشم
    یه مدتی دارو مصرف کردم فایده ای نداشت , من خودم می دونم حالم با چی خوب میشه!!

    فرزندم دلم بحالش میسوزه وقتی خوابه مدام براش گریه می کنم به من میگه تو مادر نیستی نباید مامان صدات کنم!! فکر کنم اون نفرتی که من از اونی که این بلا رو سرم آورد دارم پسرمم داره از من متنفر میشه!!

    همه باهاش با داد و بیداد و سرو صدا حرف میزنند , همسر منم که آدم مظلوم و ساکتی بود تو زندگی با من تبدیل به یک فرد عصبی و بددهن شد و گاهی دست به زن هم داره

    فرزندم لاغر و ضعیفه مدام تیک میگیره اعتماد به نفس نداره خیلی ترسو هست اما خیلی مهربونه و دلسوز همه عاشقش میشند

    الآن رفتارم باهاش بهتر شده اما سر و صدا و جیغ و داد و به شدت پرخاشگرم
    من خودمم از نوزادی کتک خوردم , با شیشه دست و پاهام بریده میشد , با سنگ به سرم ضربه می خورد , با دست جلوی دهنمو نگه میداشت و من به دست و پا زدن می افتادم , باکمربند مرتب کتک میخوردم , پاهامو به دستگیره در میبست و با چوب میزد به کف پاهام , مثلا بهم ریاضی یاد میداد چون مضطرب بودم یاد نمی گرفتم یکی میزد تو سرم با سنگ و دست و هر چی دور و برش بود!!!! از رو دوچرخه مینداختم , همیشه خدا تنم سیاه و کبود بود به دوستامم دروغ میگفتم مثلا از جایی افتادم

    خیلی کمبود محبت دارم همسرم خیلی مرد خوب و مهربونیه اما اون محبتی که من میخوام نثارم نمیکنه

    خیلی تخیلی هستم زندگی خیالی دارم و تو خیالاتم یه شخصیت منو دوست داره و بهم محبت می کنه اون لحظه حالم خوبه اما از تخیلم میام بیرون افسرده تر میشم مدام تو خودمم خیلی کم حوصله و تنبلم عروسی آجیم نزدیکه من میخوام یه ده کیلو از وزنمو بیارم پایین نمی تونم
    عصبی بشم عین فیل غذا می خورم ,حوصله درس خوندن ندارم

    فرزندم گناه داره همیشه میگم شکرت خدا که همین یه دونه رو بهم دادی و بیشتر ندادی...

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 شهریور 95 [ 15:03]
    تاریخ عضویت
    1394-6-28
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,359
    سطح
    20
    Points: 1,359, Level: 20
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    129

    تشکرشده 85 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم واقعا متاسف شدم تاپیکتو خوندم....من باهات همدردی میکنم ....نه تو حرف بلکه خودمم بچگی چندان خوبی نداشتم.....تو بچگی من کتک خوردن نبوده ولی بچگی خیلی سختی داشتم....تو ۷ سالگی از مادرم جدا شدم و پیش نامادریم زندگی کردم....خلاصه کمبود محبت داشتم شدید....ولی خداروشکر با همسرم که خیلی مهربونه ازدواج کردم....الان یه دختر سه ساله دارم و اندازه دنیا دوسش دارم.....عزیزم گاهی باید گذشته رو رها کرد....اگه برات امکانش هست رفت و امدتو کم کن با خانوادت....بخدا اون بچه گناهی نداره....من که دلم کیخواد هر چی خودم کمبود داشتم دخترم نداشته باشه....گاهی عصبی میشم ولی سعی میکنم خودمو کنترل کنم....خونه بابام اینا دوتا کوچه بالاتر از ماست ولی من دو هفته یه بارم نمیرم اونجا....عزیزم قدر چیزایی که الان داری رو بدون ....خداروشکر کن که همسر خوب داری یه پسر خوب داری....بخدا فقط کافیه خودت بخوای....موفق باشی عزیزم

  3. 2 کاربر از پست مفید گندم.م تشکرکرده اند .

    نازخاتون (پنجشنبه 14 آبان 94), ستاره زیبا (پنجشنبه 14 آبان 94)

  4. #3
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    جمعه 15 آبان 94 [ 17:53]
    تاریخ عضویت
    1394-2-30
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    461
    سطح
    9
    Points: 461, Level: 9
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 87.0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام , خدا دخترتو حفظ کنه گندم جان
    گندم هنوز درصدی از مشکلات خانوادگی رو نگفتم چون با مطرح کردنش برام گرون تموم میشه و آبروی خودم میره

    من که تمام دغدغه م شده فرزندم ! اما از نداشتن صبر و تربیت درست و پرخاشگریم و..... گاهی اوقات به ستوه میام

    قول میدم دیگه سر فرزندم داد نکشم یک هفته باهاش خوبم اما تحت تأثیر محیط پیرامونم قرار می گیرم و دوباره بهم می ریزم
    ثبات ندارم , دلم میخواد بچمو کلاس زبان ببرم دلم میخواد باهاش شعر و قرآن کار کنم اما اصلا حوصله م نمی گیره
    یه چیز دیگه اینکه ایمان ضعیفی هم دارم...

    از نظر مالی شرایط این چنین ایجاب میکنه نزدیک خانواده م باشم من بارها به خانواده م تذکر دادم که رفتارتونو با بچه ی من درست کنید
    میدونید چیه ؟! انگاری اصلا بچه حق نداره شلوغ کنه ! تو خونه راه بره همه معترض میشند
    ولی عین من که از نظر مالی ساپورت میشم! فرزند منم همینه هر چی بخواد از طرف خانواده م واسش فراهم هست !
    محبتو به پول میبینند همین خیلی رو تربیت فرزندم تأثیر گذاشتا!! اسراف می کنه وسایلشم گم می کنه ولخرجه واسش عادی هست

    من می دونم تا من تغییر نکنم فرزندمو نمی تونم تغییرش بدم البته چند نفر باید تغییر کنیم تا فرزندم درست تربیت بشه یکی دو نفر نیستیم که!!

    اما واقعا سخته شده از پسش بر بیام اما نهایتش تا چند روز بتونم رو اعصابم مسلط باشم
    یه مثال : مثلا الآن پسرم یا همسرم یه کاری کرد که عصبانی شدم می خواستم سرش داد بکشم حالتم عصبانی و پرخاش بود یه کوچولو صدا از دهنم در اومد اما خودمو کنترل کردم ! سریع از حالت اخم خودمو خارج کردم (معلوم نیست چی نوشتم اصلا!)همیشه اینجوری نیست همیشه نمی تونم
    مطالب اینجا و برخی تاپیک ها هم کمک کرده تا بتونم درصدی بهتر بشم اما خیلی کم , لاک پشتی!

    مشکل بعدی نداشتن اراده م هست میخوام 10 کیلو وزنمو بیارم پایین نمیتونم!
    ورزش می کنما اونم هوازی اما عین خرس غذا میخورم من هم بابت مشکل قلبم و هم فشار خونم باید پرهیز کنم هم غذایی و هم اعصابی ! اما دارم خودمو می کشم!! ساده بگم انگاری خودمو دوست ندارم فقط زنده م و زندگی می کنم , بی هدف!

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 شهریور 95 [ 15:03]
    تاریخ عضویت
    1394-6-28
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,359
    سطح
    20
    Points: 1,359, Level: 20
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    129

    تشکرشده 85 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون عزیزم.ببین اگه من جای شما باشم حتی اگه پدر و مادرم منو ساپورت مالی کنن ولی به جاش اینقدر فشار روانی برای خودم و بچه م داشته باشن....بازم حاضر نیستم انقدر نزدیک بهشون باشم.....این مشکلات رفته رفته بزرگتر میشه.....پسرت هم کم کم بزرگ میشه....دیگه هیچ حرف شنوی ازت نخواهد داشت....عزیزم من یه مدت میخواستم برم پیش روانپزشک شاید هم در اینده رفتم ولی الان یکم بهترم چون نمیخوام برم تو فاز افسردگی.....شما هم اصلاااا فاز افسردگی نگیر....خودتو شاد کن...موزیک گوش بده...برقص....به خودت برس....باز هم میگم...از هر چی و هر کسی که باعث استرس و اضطرابت میشه دوری کن....حتی پدر مادرت....حتی اگه پولی نداشته باشی.....به خدا منم شاید خیلی وقتا به پول نیاز داشتم ولی حتی تو دوران نامزدی هم پدرم یه قرون بهم نکیداد فکر میکرد تمام مخارج باید با همسرم باشه.....منم از اون موقع دیگه خودم نخواستم ازش....عزیزم خودتو پسرتو و شوهرتو دوست داشته باش.....منم وقتایی که میرم خونه پدرم یا میبینم با هم دعوا دارن....یا یه اتفاقی افتاده که ابرو ریزیه....بالاخره همیشه یه مشکلی هست....پس ازشون فاصله بگیر

  6. کاربر روبرو از پست مفید گندم.م تشکرکرده است .

    نازخاتون (پنجشنبه 14 آبان 94)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم به نظر من تا یه نیروی درونی نداشته باشی مشکل حل نمیشه به خودت بگو یعنی چهاین حرفای زشت من در حد شخصیت خودم نمیبینم اینطور رفتار کنم دختر خوب الانه که میتونی پسرت تربیت کنی بعد مدتی که بزرگ شد نوبت اون میرسه به تو پرخاشگری کنه و حتی تو رو بزنه این عکس العمل رفتار خودته همونطور که شما عکس العمل رفتار خونوادتی شما یه انسانی یعنی اختیار داری پس نمیتونم و نمیشه و..نداریم شما فکر کن یه ادمی که از دید خودت خیلی مقام بالایی داره مثلا یه پرفسور یا یه دانشمند یا یکی مثل اقای بهجت خونتونه ایا بازم رفتارت با شوهرت و بچت همینه؟؟؟؟ پس میبینی که میشه کنترل کرد ولی چون این رفتارت عادت شده پس زمان میبره مثلا بیا یهجدول درست کن هفتگی تعداد پرخاشهاتو کتک زدنها به بچه و شوهرت رو بنویس هربار که تعدادش کم شد برا خودت یه هدیه بخر یا کاری رو که دوست داری کن اما اگه نه باید خودت تنبیه کنی مثلا به ازای یه کتک زدن یه روز روزه بگیر یا ه. تنبیهی که فکر میکنی بهتره انجام بده مطمین باش ظرف یکی دوماه کلی تغییر میکنی تا اینکه این رفتار بره تو ناخداگاهت
    در ضمن اگه شما واقعا خدارو حاضر ببینی هرگز به خودت احازه اون کارا رو نمیدی
    باید بدونی که زدن بچه دیه داره پس هواست جمع کن مطمینم میشه
    اصلا هر هفته بیا اینجا از پیشرفتت بگو من پیگیرم
    منتظر خبرای خوبم

  8. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    نازخاتون (پنجشنبه 14 آبان 94)

  9. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام نازخاتون،

    من هم مشکل عصبی شدن رو داشتم. و هنوز در بعضی شرایط، دارم.

    تاپیک مشاوره ی تخصصی بهار زندگی و آقای sci رو خوندی؟ پست های من رو در اون تاپیک خوندی؟ اگر نه، بخونش. می تونه بهت ذهنیت بده.

    در هر حال عصبیت چیزی نیست که این تالار بتونه کمک خاصی در موردش بهمون بکنه. نه تنها نمی تونه کمک کنه، گاهی حتی ممکنه مشکل رو بدتر هم بکنه. این یه واقعیته، امیدوارم بتونی بپذیریش.

    همونطور که می بینی توصیه های بچه ها هم تکراریه. کاربرهای جدید هم حرف کاربرهای قدیمی رو تکرار می کنن. حرف جدیدی نیست واقعا، هرچند همه واقعا دلشون می خواد کمک کنن. خیلی دلشون می خواد.

    تاپیک زدن بی فایده ست، چون مشکل با تاپیک زدن حل نمی شه، مشکل با تمرین کردن حل می شه. من هم یه مواقعی تاپیک زدم در مورد این مشکلاتم. اما خب کسی نمی تونست کمکی بهتر از معرفی تاپیک بهار زندگی بکنه. یادمه چندبار بچه ها این تاپیک رو بهم معرفی کردن، تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم جدی بخونمش و تمرین هاش رو انجام بدم.

    شما یک مقدار مشکلت از من بیشتره، بعلاوه مثل من نیستی که از نوجوانی دنبال حل مشکلت این کتابخونه و اون کتابخونه رفته باشی. و مهم تر از اون، مشکل مالی هم نداری. بنابراین، بر شما واجبه که مشکلت رو با همراهی یک روانشناس حل کنی. دارودرمانی در کنارش می تونه کمک کننده باشه، اما مهم تمرین کردن در کنار یه روانشناسه. در واقع روانشناس و روانپزشک با کمک همدیگه می تونن تو رو از این وضعیت بیرون بیارن. نگو نمی تونم با روانشناس حرف بزنم و استرس می گیرم، چون اولا این بهانه ست (مثل بهانه هایی که برای جدا نشدن از خونوادت میاری)، و دوما اتفاقا مشکل به این ترتیب حل می شه که در شرایط استرس زا و عصبی کننده، سعی کنیم احساساتمون رو مدیریت کنیم. بنابراین همین یک موقعیته که باید ازش استفاده کنی. اونقدر باهاش صحبت کنی که استرست از بین بره. سوما حرفت مثل این می مونه که من تب داشته باشم، بعد بگم من دکتر نمی رم چون پیش دکتر هم تب می کنم! مشکل تو در واقع همین حالاتیه که داری، بنابراین چه بهتر که در حضور روانشناس هم همینطور باشی که اون بتونه مشکلت رو ببینه تا بتونه راهکار درست رو بهت پیشنهاد بده.

    از نظر من عصبیت فرزند اضطراب و افسردگیه، و تو خونه ی الگوبرداری های غلط بزرگ شده. بنابراین خیلی ریشه داره، و درمانش سهل الوصول نیست. زمان می خواد، و همت.

    منتظرم یه روزی ببینمت که این مشکلات رو نداشته باشی.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  10. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    نازخاتون (پنجشنبه 14 آبان 94)

  11. #7
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,057
    امتیاز
    147,222
    سطح
    100
    Points: 147,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,670

    تشکرشده 36,012 در 7,405 پست

    Rep Power
    1093
    Array


    ایشون همان
    همان بانوی مهر ، آرام دل ، بانو فاطمه و ... است که در تاپیک
    اطلاع رسانی در خصوص بعضی مراجعان خاص

    مدیر اعلام کردند لذا این تاپیک متعاقباً حذف می شوند و به ایشون اخطار می دهیم که شما به خوبی شناسایی هستید و در صورت ادامه حضور در همدردی روندی که هشدارش داده شد اعمال می شود





  12. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    گندم.م (شنبه 16 آبان 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. فشار عصبی و فکری در مورد کارم
    توسط bb12 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 20 خرداد 94, 01:33
  2. اعصاب فوق العاده ناراحت خواهرم
    توسط نازنین 2 در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 اردیبهشت 94, 21:17
  3. خواهر و برادر ناسازگار و اعصاب خورد کن
    توسط من راضیه هستم در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: دوشنبه 14 اردیبهشت 94, 13:12
  4. چرا اینقدر عصبی؟چرا اینقدر عصبانی؟
    توسط کاربر19 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 24 مرداد 93, 12:06
  5. چگونه با همسر عصبانی و پرخاشگر کنار بیایم؟
    توسط دختر بیخیال در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 اسفند 92, 09:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.