سلام به دوستان عزیز.امیدوارم حال همگی خوب باشه
سعی میکنم خلاصه بگم تا سرتون رو درد نیارم.من چند تا مشکل دارم که اینا مهم تریناش هستن و میخواستم از شما نظر خواهی کنم.من چند وقت دیگه وارد 27 سالگی میشم و ارشد دارم و شاغل هستم.
حالا مشکلات من:
1-قدرت نه گفتن بعضی مواقع ندارم: من تا حالا فکر میکردم که اتفاقا آدمی هستم که قدرت نه گفتن منطقی به بقیه رو دارم ولی الآن مساله ای پیش اومده که من در این مورد به خودم شک کردم.اون مساله هم اینه که من الآن بیشتر از یک ساله که تو یک ارگان دولتی مشغول به کار هستم و درآمد خیلی خوبی دارم قبل از اون هم از سن 22 سالگی کار میکردم(تدریس و...).
درآمدم همیشه تو حسابم هست و هر ماه هم برای خودم خرید میکنم و کلا چون یکم ولخرج هستم و به تیپ و لباسم اهمیت میدم شاید یکم هم در مورد خرید افراط میکنم.با این حال باز هم قسمت بیشتر حقوقم رو پس انداز میکردم و سود قابل توجهی هم از طرف بانک میومد رو حسابم.
تا اینکه یک سال پیش برادر کوچیک من خواست خونه بخره(ما کلا سه تا بچه هستیم.دو تا برادر بزرگتر از خودم دارم و من بچه آخرم.اونا متاهلن و من عزب).البته این خونه ای که میخواست بخره موقعیت خوبی داشت ولی پول برادرم کفاف خرید اون رو نمیداد.قرار شد یکم پدرزنش کمک کنه (به عنوان قرض)و چون پدر من هم بنده خدا فقط یک شغله بوده و هست ولی پدر زن برادرم چند شغله هستن خب مسلما درآمدش خیلی بیشتر از پدر منه و پدر من خیلی نمی تونست به برادرم کمک کنه.
خلاصه من همون موقع پیش خودم گفتم بذار منم بهش کمک کنم.به برادرم گفتم میتونی رو کمک منم حساب کنی و این طوری شد که من بیست ملیون به برادرم قرض دادم.
که تا الآن برادرم قسمتی از این پول رو تیکه تیکه برگردونده و باز قسمتیش مونده.
من این چیزایی که میگم رو اولین باره که اینجا میگم و اصلا پیش برادرم یا همسرش مطرح نکردم.من میدونم که با منت گذاشتن ارزش کاری رو که انجام دادیم پایین میاریم.ولی خب آدمیزاده دیگه دلش میخواد حداقل ارزش کارش دونسته بشه.مثلا همسر برادرم همه جا می شینه میگه بابام کمک کرد ما خونه بگیریم.در حالیکه منه 26 ساله دقیقا به اندازه پدر 65 سالش کمکشون کردم ولی اصلا یه بار به روی خودش هم نیاورده.یا مثلا تو جمعهای فامیلی،پسرخاله ها و دخترخاله ها به شوخی بهم میگن آی تک ماشین شاسی بلند بخر دیگه منم فقط لبخند میزنم و بحثو با یه حرفی منحرف میکنم اونام به شوخی میگن آی تک تو که خسیس نبودی پس پولاتو چیکار میکنی در حالیکه برادرم و همسرش هم تو اون جمع هستند و همسرش بارها در همون جمع گفته که باباش تو خرید خونه کمک کرده ولی با این ساکت موندنش منو در معرض صفاتی مثل خساست و...قرار میده.
این از برادر کوچیکم.
برادر بزرگم هم یه روز اومد خونه بهم گفت آی تک من میخوام مدل ماشینمو ببرم بالا تو بیا تو یه بانک قرض الحسنه حساب باز کن پولاتو بریز تو اون حساب تا من بعدا ازش وام بگیرم برای خرید ماشین.منم پرسیدم چند ماه باید پولم تو اون حساب باشه گفته تا اوایل مهر.ما هم هر چی داشتیم و نداشتیم ریختیم تو اون حساب.برادرمم هی به شوخی میگفت آی تک انقد ولخرجی نکن دیگه چیه همش از اون حساب پول برمیداری برای خرید لباس و ...این جوری امتیازم برای گرفتن وام کم میشه.منم دیگه به اون حساب دست نمیزدم و یه مقدار پول تو حساب دیگه ام داشتم که با اون خریدامو انجام میدادم.حتی همسرای برادرام مستقیم بهم میگن آی تک تو باز لباس و کفش خریدی؟ دیگه روم نمیشه بگم ببخشید که از شما اجزه نگرفتم
یعنی یجورایی پول من تو اون حساب بلوکه شده.حالا برادرم میگه پولت باید تا اسفند بمونه تو اون حساب تا من بتونم وام با اقساط سبکتری بگیرم و هر ماه هم میگه آی تک حقوقتو ریختی به اون حساب یا نه؟
همسر ایشون هم مثل اون یکی زنداداشم مغروره و اصلا به روی خودش نمیاره.حتی چند ماه پیش خواهرزن برادر بزرگم که یه دختر مجرد و از دماغ فیل افتاده هستش بابت کاری پول لازم داشت و برادرم اومد از من چند ملیونی قرض گرفت و داد به خواهر زنش.گفته بود یه ماهه برمیگردونه که چند ماه بعد برگردوند و تو این مدت با اینکه زنداداشم میدونست این پولو من قرض دادم حتی یه بار هم به روی خودش نیاورد و نه خودش و نه خواهرش یه تشکر خشک و خالی از من نکردن.
حالا اون یه تومن دو تومن هایی رو که هر از چند گاهی میگن کارت به کارت کن فاکتور گرفتم.
همونطور که گفتم من اصلا اینارو به روی برادرام یا همسراشون نیاوردم و اولین باره اینجا میگم ولی واقعا حرصم میگیره که همسرای اونا مثل خانواده تناردیه تو خونه بخورن و بخوابن و منه کوزت برم سرکار و آخرشم این.جالب اینکه این خونه و ماشینایی که برادرام میخرن به اسم همسراشون میشه و من باید با خواستگارهای عجیب و غریبم سر و کله بزنم.کاش منم شانس اونارو داشتم.نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی من از نظر ظاهر و تحصیلات و خونواده شرایطم خیلی بالاتر از زنداداشم هست ولی اونا ببین چه شوهرای خوش تیپ و خوش قیافه و زن ذلیلی گیرشون اومده ولی من چی؟
خواهشا فکر نکنید من اهل منت گذاشتن هستم ولی مثلا من خودم اگه کسی کوچکترین کمکی بهم بکنه ( چه مادی و چه غیرمادی) بارها ازش تشکر میکنم ولی اینا اصلا.
این همه گزافه گویی کردم بگم که من چجوری به برادرم بگم که من دیگه نمی تونم حقوقمو تو اون حساب بریزم و از طرفی هم اون بانک قرق الحسنه هستش و من سود قابل توجهی که از بانک قبلی میگرفتم رو از دست میدم.
2-مشکل بعدیم در مورد خواستگارهام هست.باور بکنید هر کدوم از خواستگارای من یک یا چند تا عیب و ایراد قابل توجه داشتن.تا چند وقت دیگه هم وارد 27 سالگی میشم و این استرس من رو زیاد میکنه.من خواستگار چه سنتی و چه مدرن زیاد داشتم و اینکه چرا جواب رد دادم بحث طولانی و مفصلیه.
ولی بخوام به عنوان مثال آخرین خواستگارم رو بگم.با ایشون نزدیک دو هفته ای میشه آشنا شدم.یعنی یک نفر معرفی کرد و قرار شد همو ببینیم.ایشون اصلا به دل من ننشستن.دکترا داشتن و وضع مالی خوبی داشتن.خیلی لاغر بودن با شونه های خیلی لاغر و با پوست روشن.لهجه خیلی تابلویی هم داشتن.از فاصله یک متری دهنشون شدیدا بو میداد.منم به قول یکی از بچه ها با یه بوی خوب عاشق میشم و با یه بوی بد فارغ میشمهمش هم به من میگفت چقد شما خوشگلی و از این حرفا.
من اصلا دنبال قیافه های رویایی نیستم ولی این جور قیافه ها اصلا به دلم نمیشینه.من خودم رنگ پوستم سفیده ولی نمیدونم چه حسیه که همیشه مرد ایده آلم یه مرد سبزه و چهار شونه و خوش تیپه.شاید چون برادرام این شکلی هستن و همیشه جلوی چشمم بودن.یا مثلا همین بحث لهجه، من ترک زبان هستم ولی وقتی فارسی صحبت میکنم اصلا لهجه ندارم طوریکه تو دانشگاه بچه ها باورشون نمیشد من ترک باشم ولی این آقا لهجه خیلی مشخصی داشت.
یا مثلا همیشه از مردای قوی و محکم خوشم میاد.نه مردی که تو همون اولین جلسه نمی تونه خودشو کنترل کنه و شروع میکنه به تعریف از زیبایی من.من این مساله رو قبلا هم تجربه کردم و این جور آقایون به شدت از چشم من میوفتن.
چون این آقا به دل من ننشستن من بهش بعد از همون دو بار دیدار جواب رد دادم و وقتی علتش رو پرسید من روم نشد بگم شما به دلم ننشستی و گفتم راستش من فکر میکنم آمادگی ازدواجو ندارم که ایشون چشاشو بست دهنشو باز کرد و هر چی بد وبیراه بلد بود با پیام برای من نوشت و نوشت ازت انتقام میگیرم که با احساساتم بازی کردی(منظورش همون دو بار دیداری هست که همو دیدیم و ایشون همش میگفت خوشگلی و این حرفا که این حرفاش من رو به حد جنون میرسوند منم دیگه جوابشو ندادم و شمارش رو بلاک کردم ولی ای کاش بهش میگفتم این طرز حرف زدن و تهدید کردنا برای شمایی که ادعات میشه دکترا داری و بچه بالا شهری مناسب نیست و بیشتر به لاتهای سرگردنه میخوره).حالا من منتظر انتقامم فکر کنم اسید بپاشه رو صورتم
خلاصه کلام اینکه درسته من خواستگار زیاد دارم ولی همونطور که گفتم هر کدوم مشکل یا مشکلاتی داشتن که قابل چشم پوشی نیستن و از طرفی نگران افزایش سنم هستم.
3-مشکل بعدی وسواس فکری در مورد ظاهرمه: من بارها شده که دوست و آشنا و حتی غریبه ها از ظاهر و قد و قوارم تعریف کردن ولی همیشه پیش خودم میگم من باید از همه قشنگتر باشم.مثلا بیرون میرم یه دختری ببینم از من قد بلندتره ته دلم میگم کاش منم قدم بلندتر بود با اینکه قد من متوسطه(170 سانت) .یا با اینکه کلی لباس دارم میگم کاش منم از این مانتو میتونستم پیدا کنم و بخرم.یا مثلا زوجهایی رو می بینم که آقا از نظر ظاهر سرتر از خانمه میگم چقد خوش شانسه ولی من چی؟
یه بار این مشکلاتو برای مادرم تعریف کردم که کلی خندید و گفت آی تک خوش به حالت که مشکلاتت ایناست.شاید به نظر شما هم اینا خیلی بی اهمیت باشه ولی واقعا منو اذیت میکنه.
بازم ممنون بابت وقتی که واسه خوندن این طومار میذارید.
برقرار باشید
علاقه مندی ها (Bookmarks)