به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مهر 95 [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1393-12-09
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    4,080
    سطح
    40
    Points: 4,080, Level: 40
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    96

    تشکرشده 225 در 103 پست

    Rep Power
    37
    Array

    میخوام یه زن واقعی باشم. یک زن کامل یک انسان کامل

    سلااااااامممممممم دوستان
    من وقتی وارد تالار شدم که مشکلاتم سر ورود بیش هم حد همسرم به دنیای مجازی و ارتباطش با خانمها بود
    خودم هم یه زور ناشناس باهاش چند بار چت کردم و بالاخره لو رفتم
    همسرم من رو عضو گروهش کرد اصلا روحیه خوبی نداشتم خیلی باهم راحت بودن عز گروهش آومدم بیرون و کلا برنامه گوشیمو حذف کردم و سعی کردم دیگه تجسس نکنم و فکر بد هم نکنم
    کتاب راز رو خوندم دوست دارم آرامش داشته باشم و این آرامش رو به دیگران هم بدم
    در مورد دلشوره هام میخوام فکر نکنم
    چند دقیقه پیش با همسرم حرف زدم دوباره گفت که از من نا امیدشده، نمیدونم چرا همش حرفای منو غر زدن میبینه
    مثلا من دیده بودم که تو فضای مجازی به دختره گفته بود نیستی دلم تنگیده
    دو سه بار پیشتر پرسیده بودم هیچی نگفت و من آخر گریه کردم
    اما امشب گریه نکردم واقعن برام سوال بود ولی میگه تو منو نشناختی
    تا چن سال میخوای هی بپرسی من هر چی مینویسم یا کامنت میزارم منظور واقعیم نیس شوخیع

    گفتم آخه تو وقتی میای خونه هم مدام تو گوشی هستی گفت از فردا دیکه گوشیو خونه نمیارم میزارم تو ماشین که وسوسه نشم یا نصفه شب میرم
    گفتم دوست ندارم نصفه شب بری
    میگه این اسیریه و.وقت خودمه
    گفتم گوشیتم بیار من دوست ندارم فک کنی اسیر گرفتم یا نمیخوام خوشیتو ببینم
    اصلا اشتباه کردم

    چون به یه دختره تو گروه که بودیم گفته بوذ خانمم نمیتونه خوشیمو ببینه و من به همین دلیل دوستش ندارم

    چه کنم. انگ غر غرو بودنو بهم نزنه بتونم راحت حرفامو بزنم

    متن زن بی خیالم خوندم جالب بود. ازتون میخوام راهکار بدین قوی شم

    وابستش نباشم.
    ویرایش توسط عاشق خانواده : سه شنبه 17 شهریور 94 در ساعت 01:15

  2. 2 کاربر از پست مفید عاشق خانواده تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (سه شنبه 17 شهریور 94), اعجاز عشق (سه شنبه 17 شهریور 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم اگه بعضی از دوستان دوباره نیان بگن .غرغر بکنند و.......
    عزیزم همه این چیزا ریشه ایه اگه یه ادمی مهم نیست خانم یا اقا سمت چیزی میره دلیلش اینه که اون چیز یا اون کس خلاهاش رو پر میکنه
    مثلا خود شما برای دردل و اروم شدن و کمک خاستن میای اینجا و برای هر چیزی کنه نیاز داری سایت مخصوص خودش میری پس همسر شما هم واقعا داره اونجا نیازاش برطرف میشه چرا چون اونجا یه عده دختر شیطون وخوشگل هستن که سربهسر مردا میزارن مرداهم عاشق همین شیطنتهان دوست دارن کسی بهشون گیر نده ازاد باشن برای لحظاتی بی مسولیت باشن بازخاست نشن ازشون تعریف بشه از لحاظ عاطفی درکشون کنند محبت بشه و........خوب اگه بتونی بخصوص شاد باشی شیطنت داشته باشی اراسته باشی نمیگم فوری چون احتمالا اقاتون معتاد شده ولی قول میدم کم کم جاذبه های اونجا پیش جاذبهای شما کمرنگ بشه فقط کافیه تو تخیلت فکر کنی چیا باعث جذب مردت شده همونا رو براش ایجاد کن خیلی گیر نده بهش نه اینکه ولش کنی دورادور
    شاید اگه بگم دوباره کلید مرد دکتر حبشی رو گوش کنی بیراه نگفته باشم چون اساس نیاز مرد رو بیان کرده

  4. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    Eram (چهارشنبه 25 شهریور 94), mercedes62 (جمعه 20 شهریور 94)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    با تجسس کردن با مچ گیری کردن با گیر دادن و با غر زدن به هیچ جایی نمیرسی خودت بهتر از ما می دانی.بنظرم بهتره راه دیگه ای پیش بگیری تا نتیجه جدیدی بگیری.
    سعی کن بهش نزدیکتر بشی بیشتر وارد دنیای شوهرت بشی باهاش بشینی و حرف بزنی حرف های مشترک پیدا کنی بعد مدتی باهم برنامه ریزی کنید در منزل وقتتان را چگونه باهم بگذرانید یا بیرون از منزل بروید.بزار یه مدتی هرچند کوتاه از گوشیش استفاده کنه با میل خودش باشه بهتره دونفر باهم تصمیم گیر یکنید زمانبندی کنید در منزل کم کم با محبت خودت جذبش کن.
    بزار یه مثال برات بزنم تصور کن دست بچه یک اسباب بازی دادید خوب باهاش بازی میکنه شما میتوانی بزور از دستش بگیری که نتیجش لجباز یو گریه کردنه یا با محبت اینکار را انجام بدهی و بجایش جایگزین برایش بگذاری مثلا خودتان باهاش بازی کنید یا اسباب بازی جدید بهشان بدهید.

    با شوهرت صحبت کن حرف ها و گله های ایشون کلی بودش از چیزی ناراحت هستند خوب بهتره بشینید باهم حرف بزنید مصداقی برید جلو سعی کنید مسائل را یکی یکی حل کنید ناراحتی که از همدیگه دارید توقعاتی که دارید بیان کنید مسائل گذشته را پیش نکشید با احترام و ملاطفت صحبت کنید اینجوری خیلی زودتر به نتیجه میرسید.گارد نگیرید هجومی رفتار نکنید. مثل یک دوست باهم رفتار کنید.مثلا در مورد گوشی دستشان هست در منزل خوب بهشان بگوئید دوست دارید زمانی را هم به همدیگه اختصاص بدهید باهم حرف بزنید و البته از این زمان هم به بهترین نحو استفاده کنید طوری که مدتش هر دفعه زیادتر بشه یا بروید بیرون گردش کنید قدم بزنید.خواتسه های شوهرتان را بشنوید هرچند سخت باشه ولی تلاشتان را کنید از همدیگر انتظار نداشته باشید همپای هم جلو برید مهم انیه تلاشتان را انجام بدهید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  6. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    Eram (چهارشنبه 25 شهریور 94), mercedes62 (جمعه 20 شهریور 94)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 اردیبهشت 95 [ 10:56]
    تاریخ عضویت
    1394-3-17
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,083
    سطح
    17
    Points: 1,083, Level: 17
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 24 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    خودتونو اینقدر ناراحت نکنید چت همینه یک دنیای اعتیاد اور و پوچ!
    وقتی کسی تازه واردش میشه اینو درک نمیکنه و مدتی طول میکشه تا به این درک برسه.تازه شاید اونی که با همسر شما چت میکنه یه پسر باشه در قالب دختر چون این روزا چتیا ازین کارا زیاد میکنن
    همسر شما فکر میکنن اون چتی ها تو دنیای واقعیشون هم همینقدر سرخوشن و روحیه الان شما رو یه کوچولو با اونا مقایسه میکنه که این خوب نیست.
    همسر شما مسلما به خاطر یه خلا به چت پناه برده.ببینید ما ادما عقلمون کم نیست که با وجود ادما واقعی به دنیای مجازی پناه ببریم.خیلیا وقتی از همه نا امید میشن اینکارو میکنن.شما به جا این حسایی که الان دارید اون خلا رو پیدا کنید

  8. کاربر روبرو از پست مفید hamdard66 تشکرکرده است .

    گیسو کمند (سه شنبه 17 شهریور 94)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مهر 95 [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1393-12-09
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    4,080
    سطح
    40
    Points: 4,080, Level: 40
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    96

    تشکرشده 225 در 103 پست

    Rep Power
    37
    Array
    ممنونم بابت نظرات و پیشنهادات
    پیشنهاداتون

    کلا من هر چی با همسرم در مورد دنیای مجازی صحبت میکنم آخرش نتیجش این میشه که من فکرم خرابه ذاتم درست شدنی نییس منفی هستم همه رو بد میبینم

    با این حال سعی میکنم خوب فکر کنم همسرم دیشب گفت من میدونم بعضی کارام اشتباهه اما من دوست دارم بر عکس برم و کار اشتباهو انجام بدم

    کلن انگار همسرم تغییر کرده در تمام سالهای زندگیمون نماز میخوند اما الان هفت هشت ماهه نمبویخونه از ماه رجب دوباره شروع به خوندن کرد اما دوباره ترک کرده

    من ناراحتم اما چیزی نمیگم به خدا توکل کردم میدونم درست میشه

    میترسم صبرم کم شه

    یه آدم دیگع شده مثلا دیشب میگفت ما رو با چیزای الکی سرگرم کردن و به چیزهای جزیی مشغول کردن. منظورش دین و.... بود

    من آگه بخوام مثل اون دخترا بشم که شوهرم بهم توجه کنه پس خودم چی
    من که نمیتونم با چند میلیون نفری که تو این فضای مجازی هستن رقابت کنم

    الان بعلاوه اینکه میخوام همسرم توجهش به زندگیش بیشتر بشه میخوام خودمم آدم کاملی بشم حساسیتمو کم کنم آرامش داشته باشم مهربون و دوست داشتنی بشم
    من شوخی کردن زیاد بلد نیستم با نمک نیستم خوش مشرب نیستم آیا اینا اکتسابیه

    من 35 سالمه اما اون دخترا 18تا 25 سالتونه

    زمان من هر چی دختر اروم تر بود بهتر بود اما این دخترای الان اصرار دارن بگن ما شیطونیم شریم بی کله آیم شوخیم شاخیم

    من چجوری مثل اونا بشم

    تو گروه شوهرم که بوذم اینقدر حرفای زشت میگفتن بعدشم میگفتم ما خلای نابیم و بی منظور میگیم


    خانمهایی که از این نظر با شوهرشون مشکل ندارن میشه بگن وقتی شوهرشون خونس درباره چه موضوعاتی با هم صحبت میکنن. خوب من غیر از بچه ها و خانواده و کار حرفی ندارم چی بگم. کل اینا شاید چن جمله کوتاه هر روز نشه تازه همسرم اصلا دوست نداره در مورد خانواده صحبت کنم
    ویرایش توسط عاشق خانواده : سه شنبه 17 شهریور 94 در ساعت 09:03

  10. کاربر روبرو از پست مفید عاشق خانواده تشکرکرده است .

    گیسو کمند (سه شنبه 17 شهریور 94)

  11. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بابا خیلی داری سخت میگیری شما اگه توی زندگی واقعی هم اینطوری باشه که واویلا هستش.خوب بنده هم نماز میخوانم کامل البته بعضی اوقات کاهلی میکنم ولی اکثرا میخوانم نظرم نسبت به دین از شوهرتان خیلی جلوتره باز شوهر شما خوبه این دلیلی بر بی ایمانی ایشون نیست.

    شما اصلا واقعا مشکلت چیه بر اساس اولویت بنویس بعد جلو بریم شما اول باید بشینی با شوهرت حرف بزنی توی یک فضای آرام.نمیشه از این شاخه به اون شاخه پرید باید هدفمند جلو بریم.توقعات ایشون از خودتان را بشنوید خودتان توقعتاتی که از ایوشن داردی بیان کنید به یک تعادلی برسید و دوطرف اقدامات لازم را انجام بدهید برای نزدیکتر شدن به همدیگه نمیشه شما یکطرف جوی آب و ایشون هم اونطرف باشه.بلاخره باید دوطرف تلاش کنن به هم نزدیک بشوند.

    شما اول با شوهرت صحبت کن مصداقی برید جلو کلی بخواد بیان بشه فایده چندانی نداره یکی یکی شروه کنیم به حل مشکل بعد برایمان بنویسید تا راهنمایی بکنیم لطفا بر اساس اولویت باشه و از زبان شوهرتان
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    mercedes62 (جمعه 20 شهریور 94)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    عاشق خانواده سلام

    پستهای قبلیمو یادته؟ دوباره بخونشون
    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    عاشق خانواده عزیز تک تک پستها تو خوندم و تا حالا نظری ندادم چون نمیدونستم اما حالا میگم:

    وقتی تاپیکاتو دنبال میکردم درصدی هم احتمال میدادم که مثل بسیاری از تاپیکا بشه که درآغاز با یه شیطونی از شوهر آغاز و در میانه ها به خیانت علنی همسر و در نهایت خیانت دیده آرام گرفته و

    تصمیم میگیره به خاطر بچه زندگی کنه اما تاپیک شما اینطور نشد

    همسر شما احساس میکنه که فنا شده ، زندگی نکرده ، وای چقدر زن که میتونن عاشقم باشن و برام بمیرن اونوقت من باید با اجبار بازنم زندگی کنم ، و صدتا از این فکرها که همش بخاطر جوگیرشدنه
    ایشونه و شاید افسردگی خیلی خیلی کم ایشون و بس

    اون میدونه که شما در جریان اعمالش هستی و اتفاقا عمدا این رفتار رو داره وگرنه در جای عمومی چنین پستهایی را نمیگذاشت و در خصوصی بدون اینکه کسی متوجه شود صحبت میکرد و خوب میداند که شما چقدر روی ایشون زوم کرده اید

    همسر شما میتواند دوباره به شما علاقمند شود اما شما که دوست داشتنی نیستید ، هیچ آدم دوست داشتنی دقیقه به دقیقه با علم اینکه تحقیر خواهد شد از همسرش نمیپرسد آیا دوستم داری؟

    چه دلیلی دارد که مدام بگویی اشتباهاتم را بگو ، من اصلاح میکنم ، من مقصر بودم ، شما اشتباه داشته اید اما برای اشتباه نکرده عذرخواهی میکنید و این جدا به روابطتان آسیب زده ، شما با همسرتان به یک

    میهمانی مختلط نرفته اید چون جای شما و او آنجا نبوده و این اشتباهی نیست که 10سال در دل کسی بماند و شما عذرخواهی کنید

    محبت کن بی منت بی توقع با ابهت با نشاط با در نظر گرفتن عواطف و احساسات خودت ،

    به خودت برس ، دلیلی ندارد بعد از 15 سال کار حالا تا ظهر در بانکها وقتت را به همسرت دهی ، او خودش به اندازه کافی وقت دارد و همین که خانه و خودت و غذای خوب برای ایشان آماده میکنی بخشی از وقتت را به او داده ای

    شما شاغل بودی پس کمک خرج خانه هم بودی حداقل مخارج خودت تمام مسئولیت های خانه هم با شما بوده حتی خرید خانه ، تمام مسئولیتهای فرندانت با شما بوده در حدی که فرصت یک آرایشگاه را هم نداشتی

    آنوقت برای جلب توجه همسرت مسئولیتهایت را باز هم بیشتر کردی که به او محبت کنی؟ لباسهایش را اتو کنی و او در سر خیابان مشغول موبایل بازی باشد کجای این محبت است ؟

    عاشق خانواده کاری نکن که بعد از گذشت مدتی حتی توان درددل با خدا هم برایت باقی نماند ، کاری نکن که یادت برود مورد احترام بودن یعنی چی ، اینقدر انرژی گذاشتن آنهم بدون آگاهی بسیار بسیار مخرب است

    تاپیک سوده 802 را حتما بخوان ، در تمام رفتارهایش بویی از التماس نبود بویی از خرد شدن نبود. به این وضعیت خاتمه بده .
    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    عاشق خانواده اشتباهاتتان خیلی زیاد است که در پست قبل خیلی حرفها بود

    پست قبلیم + تاکید زیاد روی کم کردن مسئولیتهاتون = پرداختن به خودتان

    وقتی مردی برای خانه گوشت نمیخرد و در خانه مینشیندو میگویدپول ندارم راه حل چیست؟ اینکه باید زن بره با حقوقش گوشت بخره؟ باید قرمه سبزی نخورد؟ نه، بلکه باید قرمه سبزی پخت با ذوق با ابراز اینکه خیلی هوس قرمه سبزی کردم ولی حیف که گوشت نداریم

    باید راههای مسئولیت پذیرکردن همسرتونو انجام بدید ، شما میدونستید مسئولیتتان زیاد است و دوستان بهتون گوشزد کرده بودند شما نه تنها کمترش نکردید بلکه مسئولیتهاتونو بیشتر هم کردید ،

    انقدر بی حرمتیهای همسرتونو عادی جلوه دادید که با همین مساله بزرگترین ضربه را به زندگیتان وارد کردید شما از روزی که عضو شدید نه تنها هیچ تغیر درستی نداشتید بلکه پس رفت کردید ،

    ماشینتونو فروختید و از این فرصت نه تنها استفاده نکردید بلکه ثابت کردید بدون ماشین هم میتونم عین یه مرد سخت کوش هرکار از دستم برمیاد انجام بدم ، میتونستی مهربان و قاطع بگی آفتاب اذیتم میکنه نمیتونم برم بیرون ،

    خسته ام و نیاز دارم مدتی در خونه به خودم برسم (چرا نمیتونید درگیر خودتون باشید؟)

    به شما گفتم همسرتان احساس فنا شدن میکند و احساس میکند از اینکه همسر شماست حیف شده و این مساله رابارها به هر زبانی گفته است، چه برداشتی کردید ؟ فکر نکردید باید به ایشون و خودتان بفهمانید که شما

    لیاقت بهترین ها را دارید ؟ شما چگونه شایستگی و عزت خود را نشان میدهید ؟


    شما اشتباه نکنید = قدم اول
    قدم دوم = زیاد گفته شده ولی شما گوش ندادید .

    اینهمه توی این سایت هستید چه میکنید ؟ مقاله زندگی دیگران در شما چه تاثیری دارد؟ تاپیک سوده را خواندید؟ کتاب زن بودن را خواندید؟ همسرتان با این رویه هرگز برنمیگردد و فقط شما داغونتر میشوید.
    عاشق خانواده هنوز دست از سر همسرت برنداشتی ، منم زنم از جنس خودت میدونم خیلی سخته با یه انسان توی خونه باشی و نبینیش ، دیوانه کنندست اما بدتر از اون اینه که تو مدام منتظر توجه این آدم باشی

    اون انتظاره بیشتر از هر چیز از پا درت میاره

    خیلی ناراحت شدم از پاسخهای همسرتون و از اصرار شما با هدف اون

    تو برای زندگیت کم نزاشتی نه اصلا ، هرکسی اشتباهاتی داره، و اشتباهات شما هیچ توجیهی برای بی مسئولیتی و بی اعتقادی همسرتون نیست
    ازون مهمتر مدام داره شما رو نقد میکنه چرا این اجازه رو میدی که مدام در نقد و قضاوت باشی؟

    ولش کن واسه خودت و بچه هات زندگی کن ، تو درست رفتار کن اگه برگشت که هیچ اگه برنگشت، تو داغون نشی خودتو از بین نبرده باشی ،

    خانمهایی که از این نظر با شوهرشون مشکل ندارن میشه بگن وقتی شوهرشون خونس درباره چه موضوعاتی با هم صحبت میکنن. خوب من غیر از بچه ها و خانواده و کار حرفی ندارم چی بگم. کل اینا شاید چن جمله کوتاه هر روز نشه تازه همسرم اصلا دوست نداره در مورد خانواده صحبت کنم
    همسر من وقتی خونست میاد کمکم میکنه که کارهای خونه رو زدتر تموم کنیم تا زودتر بیام کنارش بشینم، تلویزیون ببینیم حرف بزنیم یا غیره(شاید بعضی از محاسن همسر شما رو همسر من نداشته باشه تازه برعکس عیبهایی هم داره)

    فقط فقط خودمو میبینم بی توقع شدم خیلی بی توقع ، انقدر درگیر خودم شدم که توی خونه کوچیک دنبالم میگرده گاهی سرشو برمیگردونه صدام میزنه ،

    وقتی میخوام کار خونه رو انجام بدم مثلا گردگیری چون جلوی چشمشم قشنگ ترین لباسمو (راحتم باشه اذیت نشم چون اول خودم مهمم)میپوشم برام مهم نیست کثیف بشه مهم اینه من خیلی شیک باشم حتی وقتی دارم کف خونه رو طی میکشم،درحالی که اون تلویزیون نگاه میکنه منم هندفری میزارم موسیقی گوش میدم حین کار ، زبان گوش میدم هر چی لازم باشه یا دلم بخواد گاهی بلند با موسیقی میخونم چون اون 4دیواری برای منم هست

    دلم بگیره میرم توی اتاق درو میبندم آروم مناجات میکنم کاری ندارم اون الان چه فکری میکنه ، من نیاز به مناجات داشتم به خاطر اینکه بهش احترام بزارم حتی الامکان آرومتر این کارو میکنم

    گاهی حوصله مطالعه نداشتم اما میدیدم بدجور سرش توی مثلا والیباله ، با من حرف نخواهد زد ، روز جمعه است ، برنامه خاصی هم برای بیرون و.. ندارم و حوصله من سر خواهد رفت ،پس دست به کار میشم میرم خیلی شیک پوش میشم لپ تاپمو میزارم جلوم دور از او ولی در دید او ، کارهای شخصیمو انجام میدم که وقتم تلف نشه حوصلم هم سر نره

    این میشد به مرور نمیتونست غرورشو نشکونه یا منو به سکوت و بازی و.. ترجیح نده و میومد سراغم ،

    من همیشه خودمو باهوش نشون میدم اطلاعات عمومی مورد علاقشو بهش میدم نه همیشه اون فکر میکنه من خیلی به روزم و میخواد خودشو به من برسونه نمیدونه این کلکه

    همهی اینها بی توقعه یعنی منتظر عکس العملش نیستم منتظر خوبتر شدن روحیه خودمم

    عاشق خانواده میگی همسرت دوست نداره درمورد خانواده حرف بزنی درمورد خانواده حرف نزن خودت الگوی مناسب باش
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !


    ویرایش توسط گیسو کمند : سه شنبه 17 شهریور 94 در ساعت 11:10

  14. کاربر روبرو از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 17 شهریور 94)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    249
    امتیاز
    2,867
    سطح
    32
    Points: 2,867, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 327 در 165 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام
    من مثل بقیه نمیتونم خوب راهنمایی کنم وبگم چیکار کنم اما یه اشکالی تو کارت میبینم که برای خودمم بوده ببین من درک میکنم که تو میخوای با شوهرت حرف بزنی وبا صحبت کردن فکرشو بفهمی واحساس خودتو بهش القا کنی
    اما میبینی که شوهرت پایان هر بحث بهت میگه غرغرو یا بدبین اره شاید تو خودت بمونی که چرا اینو میگه درحالی که لحن امروز تو غرغری نبود یا حتی متهم صحبتتون خودت بودی اما شوهرت بهت میگه غرغرو

    ببین من خودم قبلا تو رابطه ای که داشتم گاهی اوقات بحثی چیزی میشد مخصوصا وقتی دور بودیم ومن با اس ام اس حرفمو میزدم مینشستم یه متن بلند مینوشتم و بهش میفرستادم گاهی تو اون متن از خودم دفاع میکردم میگفتم تو بدی تو فلانی چرا اینکارو کردی قبلا اینجوری بودی چرا عوض شدی
    گاهی اوقات هردومونو مورد اتهام قرار میدادم میگفتم ما قبلا خیلی خوب بودیم الان بد شدیم الان نباید دعوا کنیم
    گاهی هم خودمو مقصر جلوه میدادم ویجوری رفتار میکردم که درکش میکنم میگفت اره تو راست میگی حق با تو من اشتباه کردم من تورو حیفهمم باشه من اینکارو نمیکنم وکلا سعی میکردم روی مهربون وعاقلمو نشون بدم

    جالبیش اینه نتیجه هرسه تاش یکی بود اینکه وای تو دوباره شروع کردی چقدر گیری غر نزن و من میموندم که چرا اینجوری شد منکه خودمو گفتم
    یبار رفتم و هرسه تا اس رو باهم خوندم دیدم من هرسه تا رو عین هم نوشتم همون حرفاست تکراریه بازم من دارم اون احساسای بد منتقل میکنم بازم من یجور شروع کردم اومدم از گذشتع گفتم و حال صحبت کردم اومدم یسری حرفای چرت وتکراری زدم و حتی باور کن شاید بعضی موقع ها اون کامل نخونده باشه

    چیزی که من توی تو دیدم هم همین بوده از اول در جریان ماجرات نبودم اما توهمین چند ماه که فهمیدم و پیگیرم قشنگ متوجه این شدم که تو تمام بحثات براش تکراریه حتی اگه واقعا هم تکراری نباشه اون اینطور فکر میکنه اون میگه وای باز اومد گیر بده باز اومد بحث کنه

    الان شوهر تو عین یه پسر نوجوان شده چرا مثلا اگه مادرم به من بگه انقدر گوشی بازی نکن من از دفعه بعد میام تو اتاقم ازش نمیترسم بگم وای الان میبینه از غر زدنش میترسم اگه توهم میای رد بشی شوهرت سریع صفحه رو میبنده از کاری که میکنه نمیترسه از اینکه تو ببینی میترسه میبنده تا درواقع دهن تو بسته شه نتونی شروع کنی که وای باز تو اونجایی همین رد شدن های تو هم عصبیش میکنه اینکه رد شی فقط نگاش کنی تو دقیقا عین مادر سلطه گر و باهوشی
    مثلا من خودم مامانم میزاره من تو خونه فیلم خارجی بیارم ببینم یعنی بزرگم و چیزی نمیتونه بگه اما انقدر میاد رد میشه صفحه کامپیوترو میبینه دو دقیقه هم مکث,میکنه که من عصبی میشم هیچی از فیلم نمیفهمم اگرهم بهش چیزی بگم میگه تو نگاه کن من چیزی نگفتم که من اومدم فقط فلان چیزو بردارم برای همین من الانا هرگز حتی عنوان نمیکنم که فیلم دارم میزارم تو تنهایی میبینم همینه که شوهرت صبحا میره تو ماشین میشینه یا سرکار اونجا با ارامش و تمرکز ولذت سرگرم این برنامه میشه چون دیشب زیر ذره بین بوده و مدام ترسیده که الان میاد شروع میکنه

    میدونم تو پیش خودت میگی من که کاریش ندارم منکه حرفی نزدم منکه ایراد نگرفتم اما فضای خونتون همچنان سنگینه تو چیزی نمیگی اما نگاهت احساست اونو ردیابی میکنه اونم رادار داره و میفهمه

    بحث هاتم همینطور تو فکر میکنی که من دارم راجب بچه ها حرف میزنم یا دارم اشکال خودمو ازش میپرسم یا دارم میزان علاقشو میپرسم اما اون اینارو نمیفهمه وماحصل همش میشه یه بحث و دعوا یه قدم دورتر شدن شوهرت ویه پرچسب زن غرغرو
    من اینجارو فقط مخالف اقای خاله قزی هستم به نظرم دیگه با صحبت کارت جلو نمیره همون حرفاست همون مشکله برو تاپیک هاتو نگاه کن خط به خط عین همن یک اتفای تکرار شده من که دورم میفهمم و خسته میشم من میگم تا یمدت حداقل تا سه ماه هر گونه بحث راجب هر چیزی حتی مرغ و گوشت ممنوع
    صحبت راجب بچه ها و تلاش برای جذب حواس شوهرت به خانواده ممنوع نگاه کردن به گوشیش ممنوع
    رد شدن از جلوش رفتن به پیاده روی بعد خروج اون بیدار شدن ساعت چهارصبح پشت بند اون ورفتن کنارش نشستن ممنوع
    هر گونه بحث راجب موبایل و تبلت حتی اگه مخاطبت اون نباشه ممنوع مثلا تلویزیون داره راجب اسیب های گوشی حرف میزنه نگی وای اره زندگیو داغون میکنه برعکس بگو نه اتفاقا این برنامه ها خیلی کاربرد داره
    عاشق خانواده بودن ممنوع

    قبلا گفته بودم باید از شوهرت ببری نه اینکه هر کاری کنی منتظر عکس عمل و چراغ نشون دادن اون باشی
    صبحا یه لیست خرید بنویس پاشو بهش بده بوسش کن و بگو خداحافظ درو ببند دیگه خودت خرید نکن
    اومد خونه برو ازش وسایل بگیر خسته نباشی بگو برو تو اشپزخونه موقع سریال و فیلمت یه ظرف میوه زیبا میوه هارو خورده کرده بچین توش بزار رو میز برای خودت تو بشقاب بزار بخور فیلمتو ببین
    شب موقع خواب برو بوسش کن بگو شب بخیر بیا بخواب واقعا هم بخوابیا نکه ده دقیقه بعد بگی فلانی چرا نمیای چیکار میکنی یا کارت تموم
    نشد من منتظرما بیا دیگه اینا نباشه
    بازم نظر دوستان قابل استناد تره ببخش طولانی شد

  16. کاربر روبرو از پست مفید دختر جوان تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 17 شهریور 94)

  17. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مهر 95 [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1393-12-09
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    4,080
    سطح
    40
    Points: 4,080, Level: 40
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    96

    تشکرشده 225 در 103 پست

    Rep Power
    37
    Array
    از همگی دوستان ممنونم که راهنمایی میکنین
    خیلی خوشحالم که پیگیر مشکلم بودین

    راجع به اولویت بگم که همین‌قدر که درهم برهم نوشتم ذهنم هم شلوغه و هی تمام مشکلات و خواسته هام با هم هجوم میارن و ناکامیهام کلافم میکنه

    البته دیگه نمیخوام اینطور باشه میخوام شاد باشم و بچه‌هام از شادیم لذت ببرند

    الان دیگع همه چیو درمورد همسرم میدونم و اون خودش اصرار داره کارش بد نیست و اگر هم بده من ذهنم خرابه و یا اون دوست داره برعکس بره و کار بد رو انجام بده

    از حوصله شما و من خارجه که تعریف کنم که چیا ازش دیدم از شوخیهای مسخره با یه سری دختر تا همدردی و دل سوزی برا یه دختر دیگع یا همفکری با یه دختره دیگه که البته خودم هم میشناختمش و فهمیدم آخرش گفت من آخر چوب مهربونیمو میخورم


    الان دیگع به امان خدا ولش کردم ولی امیدمو از دست ندادم

    کار به جایی رسیده که اصلا حیا رو در مورد استفاده از گوشی گذاشته کنار چه مهمون داشته‌باشیم چه مهمونی باشیم چه تو خونه تنها باشیم مدام یه سره تو گوشیه حتی باهاش حرف میزنن سرشو بر نمیگردونه آگه متوجه صحبت بشه یه اره نه میگه دوباره شیرجه میره تو گوشی،

    گیسو کمند عزیرم همسرم اصلا در مورد خرج کردن مشکلی نداره اصلا حساب کتاب نمیکنه به من پول کافی میده ماشینو فروخت دوباره ماشین برام خرید خسیس نیست اصلا اصلا هرکی ندونه فک میکنه من چقد خوشبختم از نظر مالی اگر هم نداشته باشه نمیگه ندارم و خرج میکنه

    من.از شما راهنمایی میخوام کتاب ها رو خوندم خیلی مفید اگر باز هم کتابی در باره تغییر تفکر و نگرش دارین بفرمایین

    خیلی هم شکست خورده نیستم. تا الان چند بار ازم پرسیده تو چرا منو انقد دوست داری من گفتم نه کی گفته دیگع دوستت ندارم قبلا اصلا نمیپرسیدی
    حتی دیروز دوباره پرسید چرا دوستم داری گفتم ندارم گفت آفرین
    من گفتم ولی من مطمینم که دوستم داری
    گفت چون بهت پول میدم؟

    گفتم نه اتفاقا پول دادن و من بستن دهان میدونم

    گفت خیلی نامردی و ناراحت شد

    منم خندیدمو گفتم دیدی دوستم داری

    شاید بنظرتون مسخره بیاد ولی من با همین حرفا خوشحال میشم اگه نظر شما چیز دیگه آیه بفرمایین یا آگه فک میکنین نباید اینطور میگفتم
    هنوز هم صبح زود میره و یه ساعت تو ماشین تو گوشیه بعد میره سرکار

    بنظرتون بگم مثل فراریا نباشه و کارشو تو خونه انجام بده

    دختر جوان عزیزم دارم توصیه هاتونو عملی میکنم. امیدوارم با راحت گذاشتنش خیلی خوش بحالش نشه و کلن منو از یادش ببره

  18. کاربر روبرو از پست مفید عاشق خانواده تشکرکرده است .

    گیسو کمند (چهارشنبه 18 شهریور 94)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    249
    امتیاز
    2,867
    سطح
    32
    Points: 2,867, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 327 در 165 پست

    Rep Power
    50
    Array
    هورااااا افرین به عاشق خانواده خودمون با این حاضر جوابی وزبون شیرینش
    نترس تورو از یادش نمیبره خانوم
    وای رفتار شوهرت که تعریف میکنی من یاد کارای خودم میفتم واقعا رفتارش عین بچه هاست منظورم توهین نیستا
    میدونی چرا تو مهمونی و جمع گوشی دستش میگیره واسه این که خیالش راحته ارامش داره میدونه مادر سلطه گر وکنترل گر اینجا جلوی بقیه نمیتونه حرفی بهش بزنه و یا کلا حواسش بهش نیست اونم از فرصت استفاده میکنه
    ببین چقدر حس کنترل تو خونتون زیاده که کمی ارامش رو به نگه داشتن ابرو ترجیح میده من قشنگ درکش میکنم چون خودمم اینکارارو میکنم:)

    ببین هنوز شوهرت ول نکردی اره احساسش در ظاهر رها کردی میگی من دیگه ولش کردم اما ول نکردی در اصل اون کنجکاویتو رها نکردی
    شاید دیگه برات مهم نباشه داره با دختر چت میکنه چون میدونی, اونو داری رها میکنی اما بازم میخوای جلوی چشت کار کنه چرا؟؟؟؟؟؟
    چرا دوستداری حریم هارو پاره کنه چرا میخوای حس عذاب وجدانشو از بین ببری؟؟؟؟؟

    یعنی چی این جمله که بهش بگم مثل فراریا نباشه و کارشو تو خونه انجام بده انقدر این جملت مادرانه و اعصاب خوردکنه که نگو مامان منم هم گاهی همینجوری بهم میگه در ظاهر میخواد نشون بده کاری به من نداره و براش مهم نیست رادارای من چی میفهمه؟که میخواد تحت
    نظرش باشم تفاوت میبینی؟
    وای جدی اعصاب ادم خورد میشه منم جای شوهرت بودم به دخترایی پناه میبردم که خودشون لوس میکنن ومیخوان تحت حمایتم باشن نه پیش زنی که میخواد توی تیررسش باشم حقیقته عزیزم
    اسیب های دیگه ای که این جمله میزنه اینه که داری نشون میدی که من کارات میبینم میفهمم اما عکس العمل مشخصی نشون نمیدم یا نمیتونم یا برام مهم نیست داری میگی که من با کارات کنار میام بیا جلوم انجام بده

    داری نشون میدی که اره تو درست گفتی من ادم بدبینیم و بازم درست گفتی کارت مشکلی نداره و من خودم فهمیدم که باید کار بدون اشکالت جلوی من انجام شه

    داری میگی که عذاب وجدان نداشته باش چون من همچیو میدونم من طاقت و تحمل دارم تو بیشتر و واضح تر خیانت کن من زن لطیفی نیستم حساس نیستم دامنه من بازه تو بیشتر بیحیایی کن

    میدونی اشکال بزرگت چیه تو میخوای نشون بدی که از کاراش خبر داری تا خجالت بکشه اما دقیقا برعکس تو باید نشون بدی از کاراش خبر نداری تا خجالت بکشه منظورم میفهمی؟

    اینکه اون دلش برات بسوزه که اخی زن مهربون وسادم داره بهم محبت میکنه نمیدونه من چه کار بدی میکنم اما اگه بدونه که میدونی دلش نمیسوزه ازت فرار میکنه تا کمتر بفهمی

    انقدر این حس عذاب وجدان بازدارنده است که حد نداره
    مهربونیات تحسین میکنم اما یه مشکل دیگه هم توش هست اینکه تو از بستری که شوهرت نیاز داره وارد نشدی
    ببین این جور مهربونیایه الانت که البته خیلی بد هم نیست اما مشکلی که داره اینه که تو داری میگی :
    من میدونم تو منو دوستداری اما خودت داری قبول نمیکنی پس من و بچه ها انقدر به تو محبت میکنیم تا تو برگردی پیشمون و برگردی به خانواده این بد نیست اما راه حل شوهرت نیست
    ممکنه علاقشو بهت بیشتر کنه اما بازم سمت اون گروه ها میره چون اون یه چیزی واسه ارایه داره که تو خریدارش نیستی اونم داره اونجا ارایه میده اون حس تایید شدن و مورد نیاز بودن هست

    میدونم الان میگی من همیشه بهش گفتم وای تو خیلی خوبی ممنونم واینا اماااا این چیزی نیست که اون میخواد چون ۱)هیجانی نداره ۲)خیلی مصنوعیه
    تو بهش میگی اما دخترای اونجا بهش نمیگن نشون میدن بزار چند تا مثال بزنم
    مثلا شوهرت از بیرون بیاد ببینه وای بچه ها جیغ جیغ میکنند تو اون وسط نشستی درمونده نگو عزیزم میشه این بچه هارو اروم کنی بلکه به بچه ها بگو ایناها اینم باباتون برین پیش اون بعد بلند شو بگو اخی وبرو دمبال کارت که تا یکساعت کسی نبیندت

    یا رفتین گردش خواستی سبد رو از ماشین بیاری بیرون نگو فلانی بیای این سبد ببر وای دستت درد نکنه مرسی و...
    سبد بگیر دستت ولی یجوری نشون بده که نمیتونی بلندش کنی ضعیفی یا کج راه برو که اوه اوه چقدر سنگینه بعدم اگه کسی ازت گرفت حالا هرکی عین دختر بچه ها شو بگو دست پا چلفتی نیستما این سنگین بود بعدم سریع برو

    نمیگم مردا از تشکر مستقیم بدشون میاد ولی لذت میبرند وقتی قدرتشونو به یه زن نشون میدن ولی اون به طور ضایع و بچگونه ای نمیخواد قبول کنه
    مخصوصا اینا واسه شوهرتو بیشتر جواب میده چون وقتی صداش کنی یا هی تشکر کنی اون فکر میکنه بهونه پیدا کردی از گوشی دورش کنی و خودتو لوس کنی
    ببخشید زیادی طولانی شد امیدوارم حداقل یکم به دردت بخوره

  20. 2 کاربر از پست مفید دختر جوان تشکرکرده اند .

    mercedes62 (جمعه 20 شهریور 94), شیدا. (جمعه 20 شهریور 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اضطراب اجتماعی شدیدم زندگیم را مختل کرده
    توسط ranaaa در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 15:32
  2. فوبیا و اضطراب اجتماعی
    توسط ki@rash در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 52
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 خرداد 91, 01:18
  3. سخت بودن انتظار واسه گرفتن جواب مثبت قطعی
    توسط larg.62 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 15 آبان 89, 09:53
  4. فکر می کنم خود واقعی اش را پنهان می کند
    توسط صفورا33 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: یکشنبه 17 مرداد 89, 19:43
  5. * صداقت واقعی
    توسط escarlet در انجمن تنش و دعوا در ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 اردیبهشت 88, 12:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.