که حالا اگر یک روز نباشی یا باشی فرقی ندارد
او هست که اگر نگویی دوستت دارم
او می فهمد که دوستش داری !
که اگر با بوسه در آغوشش نگیری
فرقی نمی کند !
اشتباه است اشتباه !
آمدن رسمِ خودش را دارد
دل می بری دل می دهی
اما ماندن
امان از این ماندن
که به پایِ خیلی ها نماند
که به تنِ خیلی ها نرفت
ماندن یعنی بوسه هایِ هرروزه
یعنی :
تو نباشی؛ من دستم به زندگی نمی رود !
یعنی دلتنگی هایِ مدام !
ماندن
شیرین و فرهاد و لیلی و که و که و که
نمی خواهد
ماندن یک من و یک توِ ساده می خواهد
یک غرورِ فراموش شده
ماندن یک دل ساده می خواهد ... !
-----------------------------------------------------------------------------------
دنبالِ من نگرد
من نیستم دیگر
همانقدر که تو نبودی
تو نیستی
نیستم دیگر
دنبالِ من نگرد
من پایِ آخرین قطار ایستاده ام
مقصدش هرکجا که باشد؛ باشد
بگذار اگر کسی تو را دید
خیال کند تو مانده ای و من رفته ام
خیال کند
من پایِ دوست داشتنت نماندم
باز هم بی رحم می شوم برایِ دلم
بگذار دوباره جایی دلی
باز هم عاشقِ چشمانِ تو شود
عاشقِ نبودنت اما نمی دانم !
یعنی تو می گویی
از من دیوانه تر در این شهر هست ؟
اگر بود
سلامِ مرا به او برسان و بگو
رویِ ماهِ تو را به جایِ من
هرروز ببوسد
دیوانه است.. می فهمد چه می گویم !
دنبالِ من نگرد
هرچند که می دانم نمی گردی
اما بگذار من دلخوش باشم
و هزار بار با خودم بگویم
دنبالِ من نگرد !
از تو هیچ کم نمی شود
اما
در من دل ی با شنیدنش
نمیرد شاید
----------------------------------------------------------------------------
یاد بگیر جانم !
دوست داشتن
برایِ خاطرِ چشم و ابرو نمی ماند
عشق
به احترامِ اندامِ تراشیده ی هیچکس
رویِ پاهایش نمی ایستد
فراموش نکن برجسته ترین لباس ها
آخرسر جایش گوشه ی کمد
لا به لایِ یک دنیا لباس هایِ خانگیِ گشاد
که تو را هم بسترِ رویاهایِ شیرینِ شبانه
می کنند جا خوش می کند
یادت نرود
دنیا دنیا لوازمِ آرایش هم که داشته باشی
با یک آب تماامش پاک می شود
و تو می مانی! خودِ تو که به گمانم
یادت رفته وقتی لبخند می زنی
زیباترین مخلوقِ خدایمان را
نشانِ دنیا می دهی
به دلت بسپار اگر کسی آمد
که خودِ تو را که روزهایی می رسد
که هیچ حوصله ی
آراسته بودن را هم نداری
نگاهِ خواهانش را به تو بدوزد
و بگوید : امروز کدام یک از لبخند هایت را پوشیده ای
که اینقدر دلنشین تر شده ای ؟
خودش را بسپارد به روزگارش
تا تو بشوی بانویِ لحظه هایش
------------------------------------------------------------------------------
باور کن داری اشتباه می کنی !
تو نه دلت شکسته
نه کسی گذاشته رفته
لابد می گویی چه می گویی؟
او که رفت دلِ مرا با خود برد
می گویم:
او که رفت اصلا نیامده بود
او مسافری بود؛ تنها آمده بود تا نفسی تازه کند
ماندنی نبود جانم .. می گویی پس آن همه نجواهایِ عاشقانه ؟
می گویم گوش هایِ تو انتظارِ چنین حرفهایی را می کشید
تقصیری هم نداری.. احساس گاهی آدم را به بی راهه می کشد
اما گوش کن جانم ..
آنکه می آید تا بماند اصلا دل شکستن بلد نیست
اصلا پایِ رفتن ندارد
خلوت می خواهد با کسی که می داند می فهمد بودنش را
آنکه می آید صدایِ پاهایش تو را می رقصاند
پس بلند شو... لبخندت را رویِ صورتت بنشان
آب و جارو کن راهی را که
قرار است با قدمهایتان عبور کنید
و به خلوتتان برسید
بلند شو و محکم به خودت بگو
هیچکس دلی که قرار است عمری
برایِ - او- یِ قصه عاشقی کند را
نمی تواندبشکند
----------------------------------------------------------------------------
حالا که از من دوری
مراقبِ خودت باش
مراقبِ اشک هایت که بی من نـریزند
مراقبِ دلت که بی من نگیرد
مراقبِ خنده هایت که بی من کسی نبیند
مراقبِ دست هایت باش
چشم هایت حتی
این ها همه اش امانت است
پیشِ تو
حالا که دستم از دست هایت کوتاست
آغوشم از آغوشت دور
مراقبِ بی قراری هایت باش
مبادا بی من کسی
آرامِ جانت شود
مبادا ...
----------------------------------------------------------------------------
یک روز هم می شود
دوست داری بنشینی پشتِ پنجره
با دنیا قهر کنی
منتظر بنشینی ببینی
کسی حواسش به قهر بودنت هست ؟
یک روز هم می شود
دوست داری عاشقانه نگویی
بشنوی
دوست داری بغض کنی
او حرف بزند
بباری
او حرف بزند
یک روز هم می شود
دوست داری خسته باشی
نباشی
و ببینی اصلا این نبودنت
کسی را بی تاب می کند ؟
کسی را دلتنگ می کند ؟
یک روز هم می شود لحنِ حرفهایت سرد می شود
نه اینکه سرد باشی
بهانه است
می خواهی بدانی کسی حواسش به این سردی هست
و خدا نیاورد آن زمانی را که نفهمند
به یک باره
سرد می شوی
زمستان می شوی
و آن یک روز که می خواستی ببینی
کسی برایش مهم است بودنت
می شود هرروز
هرلحظه
هرساعت
.
حواستان به سردیِ لحن باشد
گاهی بهانه است
تا بدانند
دوستشان دارید یا نه
حواستان باشد
----------------------------------------------------------------------
صبح به صبح
که با هُرم نفس هایش
از خواب بیدار میشوی
بی تفاوت نگذَر؛ فارغ از هرچه
یک دل سیر که نگاهش کردی
خیره شو به چشمان خواب آلودش
بعد ...
با نگاه از سَر ِ مهرت طالِبَش شو
رویِ ماه ش را ببوس
خودت را بیشتر مچاله ی آغوشش کن
و در گوشش بگو :
صبح دلنشینت بخیر
مهربانم !
_
باور کن عاشقی
بیش ازهرچیزی
ســـــادگی می خواهد
دل می خواهد
بـــآور می خواهد
باورِ اینکه تا "اوی ِ" زندگیت هست
تو هم باید باشی...
بهانه تراشی نکن جانم
که این ها همه اش رویایی بیش نیست
و کسی لیاقـــــت ندارد
بیــــــا وبــــــــــــــــــــاور کن
که این ها
همه ی همه اش
در دستانِ توست
که "دلـــت "را پیش کی و کجا
جا میگذاری
تا در مناسب ترین زمان
بهترینها برایـت
اتفاق بیُفــتد ...
عادل دانتیسم
-------------------------------------------------------------------
علاقه مندی ها (Bookmarks)