به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 25 , از مجموع 25
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام به دوتا دوست خوبم....چقدر شما مهربونید اخه...
    حقیقت توی ارتباط با خانواده شوهرم حقیقت...رفتارهای من به گفته های دختر جوان نزدیک تر بوده...خوب یا بدش رو هم نمیدونم......گرچه تمام تلاشم توی این چند سال بر این بوده که بشم عین اون خانومی که یاس پاییزی عزیز مثال زدن....ولی نمیدونم چرا اینجوریم.....اخه میدونین من مادر نداشتم که خیلی چیزا رو بهم یاد بده...خیلی هم زود عروس شدم..19 سالگی عروس شدم..20 سالگی هم تک و تنها توی یه شهر غریب بچم رو به دنیا اوردم....یادمه چون بخش زنان بود شوهرم رو هم راه ندادن بیاد کنارم....خلاصه اینکه خیلی تجربه مهارت های برخورد رو نداشتم...من نمیخواستم..یعنی هیچوقت توی ذاتم نبوده که مثلا خودمو واسه خانواده شوهرم بگیرم...اما خب بلد نیستم..یعنی از خودم نمیدونم کجا باید چکار کنم...تا کسی ازم خواهش نکنه کاری رو نمیکنم....یا مثلا تازگیا فهمیدم..وقتی مثلا میرم به مادرشوهرم میگم کمک نمیخواهین...اونم میندازه توی تعارف و میگه نه.....خوب من فکرم نمیرسید که مثلا داره تعارف میکنه....و باید برم حتما کمکش..با یه بار نه گفتنش منم میرفتم دنبال کار خودم.......چون خودم اصلا و ابدا اهل تعارف نیستم...مثلا یادمه چند وقت پیش خواستیم با مادر شوهرم بریم جایی..خوب بهش گفتم برید جلو بشینین....اونم گفت نه من عقب میشینم...منم رفتم جلو نشستم..خب بعد از چند وقت یه بحث بزرگی راه انداخت..که چرا احترام نگه نداشته و رفته جلوی ماشین نشسته....منم گفتم خب من که ازتون خواستم....خودتون قبول نکردین....بعدشم مگه ماشین جلو و عقب داره؟؟؟؟واسه همین به دوستان میگم مثال بزنین....
    گرچه واسه من فقط شوهرم مهمه....اما خب اونا هم خانواده همسرم هستن....هیچوقت ازم راضی نمیشن..اما من که از تلاش کردن دست نمیکشم....دوستای خوبم به درخواست شوهرم داریم امروز میریم مسافرت...چند روزی نیستم...شما پیام بزارین..برگردم با تمام وجودم به سر میام میخونمشون...

  2. کاربر روبرو از پست مفید خورشید30 تشکرکرده است .

    khaleghezey (جمعه 20 شهریور 94)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    جواب شما خیلی خلاصه هستش بانو

    نوشته بانو she گرامی که واقعا نظرات و تجربیات بسیار خوب و مفیدی دارند.

    این متن بانو فرشته مهربان را خیلی زیاد دوست دارم خیلی خیلی زیاد توی زندگی خودم خیلی بهم کمک کرده تا آرامش داشته باشم

    http://www.hamdardi.net/thread-22541.html#post208270

    نداشتن توقع از دیگران حتما بخوانید چندین و چندبار بخوانید تا ملکه ذهنتان شود.

    خیلی رک و خلاصه بگم اکثر مشکلات در زندگی ها زناشویی که بانوان مطرح میکنند شبیه همه یعنی مشکلات از بین نمیره بلکه اگر جدا هم بشید از یک مرد به مرد دیگه انتقال داده میهش و جالبه مشکلات نفر دوم بیشترم میشه [IMG]file:///C:/Users/1393/AppData/Local/Temp/msohtmlclip1/01/clip_image001.gif[/IMG]خدایی حداقل تجربه من توی این چند ساله توی همدردی اینو بهم میگه.بیخیال باش بانو بخدا من خودم یکمقدار مشکل دارم در مورد برخورد با بعضی افراد خودم را زدم به بیخیالی بعضی وقتها خیلی هم عالیه [IMG]file:///C:/Users/1393/AppData/Local/Temp/msohtmlclip1/01/clip_image002.gif[/IMG]این مقاله بسیار زیباست حتما بخوانید

    زن خوب ... زن بی خیال است!

    حتما بخونش.مقالاتی که گذاشتم در پست قبلی را بخوانید انتظار نداشته باش از یک مرد پابه پای شما حرکت کنه.موفقیت هایی بدست میاری هرچند اندکب رای خودت کادو بخر جایزه بخر خودتو تشویق کن.بجز این خیلی هم به شوهرتان وابسته نشوید یک مشکل بزرگی که بانوان دارند تصور میکنند وقتی ازدواج میکنند زندگی سعنی شوهر!! در صورتی که من بعنوان یک مرد و شناختی که از دوستان متاهلم دارم چنین طرز فکری ندارند قرار نیست همه محبت و انر؟ژی را از شوهرتان دریافت کنید این تفکر خودش هم وابستگی میاره که وابستگی خودش ضعف میاره و بدتر از آن انتظار و توقع میاره از مردان کهبرآورده هم نشه که اکثرا اینجوری میشه دیگه واویلا احساس منفی نسبت به ویژگی های مثبت خودتان و شوهرتان و ...........

    بر طبق قوانین شما بهتره یه تایپیک بزنید و مشکلتان راب یان کنید ولی بصورت کلی مشاهده هم میکنید در تایپیک بانو ماندگار 63 هم مشکلشان شبیه شماست میتوانید از تایپیک ایوشن هم بهره ببرید.ولی با این وجود تایپیک جدید بزنید خیلی بهتره و زودتر به نتیجه میرسید.
    و در آخر این جمله بسیار زیبا و مفید:

    زن در منزل حکم مربی را داره
    ممنون آقای خاله قزی...میدونم.من منکر مشکلات نیستم. من همیشه دوست داشتم برای زندگیم تلاش کنم و تا حالا هم کم نذاشتم.منکر اشتباهاتمم نیستم بالاخره یک مقدار به سن و سال و بی تجربگی برمیگرده یه مقدار به روحیات و...
    مقاله رو خوندم.کاریه که چند وقتیه که اجبارا دارم انجامش میدم یعنی اونقدر بی توجهی دیدم که زدم به در بی خیالی...و در کنارش به جای اینکه بخوام لذت زندگی رو ببرم دارم کار خودم رو انجام میدم.نمیدونم چجوری شرایط رو تعریف کنم.مثلا من الان از یه چیزی میگذرم خیلی اینکارو کردم که ناراحتی پیش نیاد ولی پشت سرش همسر من از یه حرف ساده من توی جمع ناراحت میشه یا... و بعد باید کلی حرف ازش بشنوم و کلی بی توجهی های بعدشو تحمل کنم تا بیخیال بشه منم بخاطر همین الان اصلا دیگه کاری به کارش ندارم(بدترین نوع بیخیالی...) .توقعاتش خیلییییی زییییاده.خیللییی نمیدونم چجوری باید برآورده بشه این همه توقع.مثلا خونه شون مهمونیه من اگر کمی دیرتر برم(حالا به هر دلیلی...موجه یا غیر موجه از نظر ایشون) کلی حرف بارم میکنه و جالبه بهم میگه من از کارای تو جلوی خانواده ام خجالت میکشم!!!!!!!! چه کاری مثلا؟؟ من داشتم توی اتاق آماده میشدم بعد ایشون خجالت کشیده در حالیکه همیشه من برای همه مهمونیاشون زودتر از عروس دیگشون و دخترشون خونه مادرشوهرم بودم برای کمک...در این حالت وظیفمه من عروسم .جز خانواده ام.حق ندارم حرفی بزنم.حق ندارم نارحتیامو بیان کنم.حق ندارم بیام بشینم خواهرشوهرم تنها توی آشپزخونه باشه و.... ولی مثلا برای یک موقعیت مشابه و کار مشابهی که منو دامادشون انجام دادیم از من دلگیر شده که تو وظیفته باید انجام میدادی فلان کارو ولی آقای فلانی کار داشته به تو هم هیچ ربطی نداره اون چیکار میکنه یا نمیکنه (حالا نه این که همش من با دامادشون مشکل دار بشم) یا در خیلی موارد دیگه بین منو جاریم قضاوت میکنه اون برای خانواده ما مثل یه دختر میمونه ولی تو یه غریبه ایییییییییییی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(ه ه این قضاوت ها رو هم خودش میکنه من این وسط هیچ کاره ام)
    من دیگه میخوام چجوری دل به این زندگی بدم وقتی شرایط اینطوریهه؟؟؟ روز به روز دارم به خصوصیات منفی شوهرم بیشتر پی میبرممممم و بیشتر ازش دور میشم. اصلا هم مربی خوبی نبودم و نیستم...دلم میخواد برگردم به روزهای مجردیم... دقیقا حسی که الان دارم اینه که نمیخوام حرفی از شوهرم باشه.از کاراشو حرفاش خیلیییی دلگیرم.خیلییییییییییییییی ییییییی.
    از تجربیات دوستان خیلی بهره گرفتم. ولی هر کاری که میکنم این رابطه خوب بشه با یک سوالی که ناخاوسته و خیر سرم از روی صمیمیت به وجود اومده در اون شرایط میپرسم یا حرفی که میزنم برادشت سوئی میشه و همون دلیلی میشه برای اوقات تلخی زیاااااااد.بعدشم که من سرد میشم و دیگه اوضاع خراب میشه....یعنی دیگه نمیتونم هیچ چی رو این وسط جمع و جور کنم.....نه حال و احوال داغون خودمو نه جو ایجاد شده رو....



    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    سلام دنیا

    نمی دونم چرا تاپیک خودت را دنبال نمی کنی و اینجا نوشتی.
    عروسی گرفتین؟ خونه خودت هستی یا نه؟

    رابطه شما یه رابطه نوپاست. می تونی درستش کنی. خیلی چیزها را می تونی عوض کنی
    هرچند
    یه اشتباه بزرگ داشتی. برای از دست ندادن همسرت خیلی بهش بها دادی.
    احترام گذاشتن و بها دادن بد نیست. اما تو نذاشتی اون دلش تو را بخواد، دلتنگت بشه، برای داشتنت و به دست آوردنت تلاش کنه، از نبودنت بترسه.
    خیلی خیلی مطمئنش کردی. چون برای به دست آوردنت خیلی درگیر تلاش و چالش نشده توجهش بهت کم شده.
    رفتار درست با خانواده همسر هم که خیلی مهمه و ازش غافل شدی.
    یه کمی هم مامانم مامانت قاطیش کردی که دیگه ...

    همش اشکال مهارتی و ارتباطیه. اول راه زندگی به جذایی فکر می کنی؟؟؟
    به نظرم برو یا تاپیکهای قبلیت یا یه تاپیک جدید یه کم در مورد مهارتهای همسرداری و اشکالات رفتار خودت راهنمایی بگیر.
    نه شیدا جان.هنوز عقدیم.شاید خیلی از این مشکلات مربوط بشه به این عقد طولانی و بی توجهی های شوهرم.خانواده ام هم باهاش صحبت کردن گفته باشه.دنبال کاراشم.ولی هنوز هیچی به هیچی.......اصلا براش مهم نیس.
    منم اصلا تمرکز فکری و ذهنی ندارم.تاپیک هم خب خیلی دنبال نمیشه... یعنی مثل اون تاپیکم خبری میشه آخرش.راهکاری نگرفتم.بعدشم خیلیییییی فکرم شلوغه.نمیدونم چی میخوام یا مشکلمو چجوری بیان کنم.
    احساس میکنم توی یه برهوتیم که از هیچ طرف راه به هیچ جا نداره.هرچقدر برای مستقل شدنمون تلاش کردم.با خانواده اش صحبت کردم بحث رو یجوری کشوندم به اون موضوع.با خودش صحبت کردم یعنی تنها نتیجه ای که گرفتم بی ارزش تر شدن خودم بوده.
    یا هرکاری دارم برای خوشحالی و خوشبختیم انجام میدم به اشاره ای نابود میشه( و این اتفاق بارها افتاده...) بارها حرف هایی رو شنیدم که شاید هرکی دیگه جای من بود دیگه نگاه به طرفش نمیکرد. جمله شما رو که بولد کردم خیلییییی اجرا کردم در مورد همسرم......من تنها ترسی که داشتم در مورد همسرم فقط مربوط به رابطه ای بود که داشتیم و اینکه پدر سختگیری دارم..... اشتباه کردم اشتباااااااااااااه کاری رو که نباید انجام دادم و در پی اش همه چیز خراب شد. دوست داشتم نگهش میداشتم برای خودم اما نمیدونم چی شد.... حالا دیگه سردیش به خانواده ام هم کشیده.بارها شده سر یه موضوع بی اهمیت توی اتاق دعوا راه مینداخت ولی من میومدم بیرون فقط میخندیدم که کسی چیزی نفهمه ولی الان دیگه نمیتونم...... با خودم میگم بذار بفهمن چجوریه دیگه.
    من خیلی به خودم میرسم ولی وقتی همسرم میاد دست و پامو گم میکنم چون با این وجو از سر تا پامو ایراد میگیره.هرچند منم سعی میکنم با شوخی جوابش رو بدم ولی اعتماد به نفسم خیلی داغون شده که باز الان میاد از چی میخواد ایراد بگیره.
    اول راه زندگی به جذایی فکر می کنی؟؟؟
    آخه وقتی زندگی رو به سامانی ندارم چیکارکنم؟

    من الان به هیچی دیگه واقعا نمیتونم فکرکنم.دارم برای ارشد میخونم ولی اصلا ذهن منسجمی ندارم. من الان حتی نمیدونم مشکل حاد زندگی من چیه؟؟ به معنای واقعی سردرگمم... میدونم گناهه.خودمم مقیدم به دینم ولی واقعا فکرم داره پی بقیه میره.قبلا خیلی به همسرم فکر میکردم اما الان تا فکرم آزاد میشه میره پی یه فرد دیگه.واقعا ناخودآگاهه با خودم فکر میکنم اگر هرکی دیگه جای شوهرم بود ولی دوستم داشت و برای زندگیمون تلاش میکرد میتونستم تحمل کنم هر اخلاق بدشو ولی این سردی دیگه تحمل ناپذیره...هرکی دارم جاش میذارم و مقایسش میکنم باهاش...خدا منو ببخشه

    میدونم نوشته الانمم خیلی قاتی پاتیه.شما ببخشید به بزرگی خودتون دوستان مهربونم...

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    جواب شما خیلی خلاصه هستش بانو

    نوشته بانو she گرامی که واقعا نظرات و تجربیات بسیار خوب و مفیدی دارند.

    این متن بانو فرشته مهربان را خیلی زیاد دوست دارم خیلی خیلی زیاد توی زندگی خودم خیلی بهم کمک کرده تا آرامش داشته باشم

    http://www.hamdardi.net/thread-22541.html#post208270

    نداشتن توقع از دیگران حتما بخوانید چندین و چندبار بخوانید تا ملکه ذهنتان شود.

    خیلی رک و خلاصه بگم اکثر مشکلات در زندگی ها زناشویی که بانوان مطرح میکنند شبیه همه یعنی مشکلات از بین نمیره بلکه اگر جدا هم بشید از یک مرد به مرد دیگه انتقال داده میهش و جالبه مشکلات نفر دوم بیشترم میشه [IMG]file:///C:/Users/1393/AppData/Local/Temp/msohtmlclip1/01/clip_image001.gif[/IMG]خدایی حداقل تجربه من توی این چند ساله توی همدردی اینو بهم میگه.بیخیال باش بانو بخدا من خودم یکمقدار مشکل دارم در مورد برخورد با بعضی افراد خودم را زدم به بیخیالی بعضی وقتها خیلی هم عالیه [IMG]file:///C:/Users/1393/AppData/Local/Temp/msohtmlclip1/01/clip_image002.gif[/IMG]این مقاله بسیار زیباست حتما بخوانید

    زن خوب ... زن بی خیال است!

    حتما بخونش.مقالاتی که گذاشتم در پست قبلی را بخوانید انتظار نداشته باش از یک مرد پابه پای شما حرکت کنه.موفقیت هایی بدست میاری هرچند اندکب رای خودت کادو بخر جایزه بخر خودتو تشویق کن.بجز این خیلی هم به شوهرتان وابسته نشوید یک مشکل بزرگی که بانوان دارند تصور میکنند وقتی ازدواج میکنند زندگی سعنی شوهر!! در صورتی که من بعنوان یک مرد و شناختی که از دوستان متاهلم دارم چنین طرز فکری ندارند قرار نیست همه محبت و انر؟ژی را از شوهرتان دریافت کنید این تفکر خودش هم وابستگی میاره که وابستگی خودش ضعف میاره و بدتر از آن انتظار و توقع میاره از مردان کهبرآورده هم نشه که اکثرا اینجوری میشه دیگه واویلا احساس منفی نسبت به ویژگی های مثبت خودتان و شوهرتان و ...........

    بر طبق قوانین شما بهتره یه تایپیک بزنید و مشکلتان راب یان کنید ولی بصورت کلی مشاهده هم میکنید در تایپیک بانو ماندگار 63 هم مشکلشان شبیه شماست میتوانید از تایپیک ایوشن هم بهره ببرید.ولی با این وجود تایپیک جدید بزنید خیلی بهتره و زودتر به نتیجه میرسید.
    و در آخر این جمله بسیار زیبا و مفید:

    زن در منزل حکم مربی را داره
    ممنون آقای خاله قزی...میدونم.من منکر مشکلات نیستم. من همیشه دوست داشتم برای زندگیم تلاش کنم و تا حالا هم کم نذاشتم.منکر اشتباهاتمم نیستم بالاخره یک مقدار به سن و سال و بی تجربگی برمیگرده یه مقدار به روحیات و...
    مقاله رو خوندم.کاریه که چند وقتیه که اجبارا دارم انجامش میدم یعنی اونقدر بی توجهی دیدم که زدم به در بی خیالی...و در کنارش به جای اینکه بخوام لذت زندگی رو ببرم دارم کار خودم رو انجام میدم.نمیدونم چجوری شرایط رو تعریف کنم.مثلا من الان از یه چیزی میگذرم خیلی اینکارو کردم که ناراحتی پیش نیاد ولی پشت سرش همسر من از یه حرف ساده من توی جمع ناراحت میشه یا... و بعد باید کلی حرف ازش بشنوم و کلی بی توجهی های بعدشو تحمل کنم تا بیخیال بشه منم بخاطر همین الان اصلا دیگه کاری به کارش ندارم(بدترین نوع بیخیالی...) .توقعاتش خیلییییی زییییاده.خیللییی نمیدونم چجوری باید برآورده بشه این همه توقع.مثلا خونه شون مهمونیه من اگر کمی دیرتر برم(حالا به هر دلیلی...موجه یا غیر موجه از نظر ایشون) کلی حرف بارم میکنه و جالبه بهم میگه من از کارای تو جلوی خانواده ام خجالت میکشم!!!!!!!! چه کاری مثلا؟؟ من داشتم توی اتاق آماده میشدم بعد ایشون خجالت کشیده در حالیکه همیشه من برای همه مهمونیاشون زودتر از عروس دیگشون و دخترشون خونه مادرشوهرم بودم برای کمک...در این حالت وظیفمه من عروسم .جز خانواده ام.حق ندارم حرفی بزنم.حق ندارم نارحتیامو بیان کنم.حق ندارم بیام بشینم خواهرشوهرم تنها توی آشپزخونه باشه و.... ولی مثلا برای یک موقعیت مشابه و کار مشابهی که منو دامادشون انجام دادیم از من دلگیر شده که تو وظیفته باید انجام میدادی فلان کارو ولی آقای فلانی کار داشته به تو هم هیچ ربطی نداره اون چیکار میکنه یا نمیکنه (حالا نه این که همش من با دامادشون مشکل دار بشم) یا در خیلی موارد دیگه بین منو جاریم قضاوت میکنه اون برای خانواده ما مثل یه دختر میمونه ولی تو یه غریبه ایییییییییییی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(ه ه این قضاوت ها رو هم خودش میکنه من این وسط هیچ کاره ام)
    من دیگه میخوام چجوری دل به این زندگی بدم وقتی شرایط اینطوریهه؟؟؟ روز به روز دارم به خصوصیات منفی شوهرم بیشتر پی میبرممممم و بیشتر ازش دور میشم. اصلا هم مربی خوبی نبودم و نیستم...دلم میخواد برگردم به روزهای مجردیم... دقیقا حسی که الان دارم اینه که نمیخوام حرفی از شوهرم باشه.از کاراشو حرفاش خیلیییی دلگیرم.خیلییییییییییییییی ییییییی.
    از تجربیات دوستان خیلی بهره گرفتم. ولی هر کاری که میکنم این رابطه خوب بشه با یک سوالی که ناخاوسته و خیر سرم از روی صمیمیت به وجود اومده در اون شرایط میپرسم یا حرفی که میزنم برادشت سوئی میشه و همون دلیلی میشه برای اوقات تلخی زیاااااااد.بعدشم که من سرد میشم و دیگه اوضاع خراب میشه....یعنی دیگه نمیتونم هیچ چی رو این وسط جمع و جور کنم.....نه حال و احوال داغون خودمو نه جو ایجاد شده رو....



    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    سلام دنیا

    نمی دونم چرا تاپیک خودت را دنبال نمی کنی و اینجا نوشتی.
    عروسی گرفتین؟ خونه خودت هستی یا نه؟

    رابطه شما یه رابطه نوپاست. می تونی درستش کنی. خیلی چیزها را می تونی عوض کنی
    هرچند
    یه اشتباه بزرگ داشتی. برای از دست ندادن همسرت خیلی بهش بها دادی.
    احترام گذاشتن و بها دادن بد نیست. اما تو نذاشتی اون دلش تو را بخواد، دلتنگت بشه، برای داشتنت و به دست آوردنت تلاش کنه، از نبودنت بترسه.
    خیلی خیلی مطمئنش کردی. چون برای به دست آوردنت خیلی درگیر تلاش و چالش نشده توجهش بهت کم شده.
    رفتار درست با خانواده همسر هم که خیلی مهمه و ازش غافل شدی.
    یه کمی هم مامانم مامانت قاطیش کردی که دیگه ...

    همش اشکال مهارتی و ارتباطیه. اول راه زندگی به جذایی فکر می کنی؟؟؟
    به نظرم برو یا تاپیکهای قبلیت یا یه تاپیک جدید یه کم در مورد مهارتهای همسرداری و اشکالات رفتار خودت راهنمایی بگیر.
    نه شیدا جان.هنوز عقدیم.شاید خیلی از این مشکلات مربوط بشه به این عقد طولانی و بی توجهی های شوهرم.خانواده ام هم باهاش صحبت کردن گفته باشه.دنبال کاراشم.ولی هنوز هیچی به هیچی.......اصلا براش مهم نیس.
    منم اصلا تمرکز فکری و ذهنی ندارم.تاپیک هم خب خیلی دنبال نمیشه... یعنی مثل اون تاپیکم خبری میشه آخرش.راهکاری نگرفتم.بعدشم خیلیییییی فکرم شلوغه.نمیدونم چی میخوام یا مشکلمو چجوری بیان کنم.
    احساس میکنم توی یه برهوتیم که از هیچ طرف راه به هیچ جا نداره.هرچقدر برای مستقل شدنمون تلاش کردم.با خانواده اش صحبت کردم بحث رو یجوری کشوندم به اون موضوع.با خودش صحبت کردم یعنی تنها نتیجه ای که گرفتم بی ارزش تر شدن خودم بوده.
    یا هرکاری دارم برای خوشحالی و خوشبختیم انجام میدم به اشاره ای نابود میشه( و این اتفاق بارها افتاده...) بارها حرف هایی رو شنیدم که شاید هرکی دیگه جای من بود دیگه نگاه به طرفش نمیکرد. جمله شما رو که بولد کردم خیلییییی اجرا کردم در مورد همسرم......من تنها ترسی که داشتم در مورد همسرم فقط مربوط به رابطه ای بود که داشتیم و اینکه پدر سختگیری دارم..... اشتباه کردم اشتباااااااااااااه کاری رو که نباید انجام دادم و در پی اش همه چیز خراب شد. دوست داشتم نگهش میداشتم برای خودم اما نمیدونم چی شد.... حالا دیگه سردیش به خانواده ام هم کشیده.بارها شده سر یه موضوع بی اهمیت توی اتاق دعوا راه مینداخت ولی من میومدم بیرون فقط میخندیدم که کسی چیزی نفهمه ولی الان دیگه نمیتونم...... با خودم میگم بذار بفهمن چجوریه دیگه.همیشه خدا هم با وجودی که خیلی به خودمو آرایشم میرسم از سر تا پامو ایراد میگیره.هردفعه میخواد بیاد استرس میگیرم اینبار از چی ایراد میخواد بگیره..
    اول راه زندگی به جذایی فکر می کنی؟؟؟
    آخه وقتی زندگی رو به سامانی ندارم چیکارکنم؟

    من الان به هیچی دیگه واقعا نمیتونم فکرکنم.دارم برای ارشد میخونم ولی اصلا ذهن منسجمی ندارم. من الان حتی نمیدونم مشکل حاد زندگی من چیه؟؟ به معنای واقعی سردرگمم... میدونم گناهه.خودمم مقیدم به دینم ولی واقعا فکرم داره پی بقیه میره.قبلا خیلی به همسرم فکر میکردم اما الان تا فکرم آزاد میشه میره پی یه فرد دیگه.واقعا ناخودآگاهه با خودم فکر میکنم اگر هرکی دیگه جای شوهرم بود ولی دوستم داشت و برای زندگیمون تلاش میکرد میتونستم تحمل کنم هر اخلاق بدشو ولی این سردی دیگه تحمل ناپذیره...هرکی دارم جاش میذارم و مقایسش میکنم باهاش...خدا منو ببخشه

    میدونم نوشته الانمم خیلی قاتی پاتیه.شما ببخشید به بزرگی خودتون دوستان مهربونم...
    ویرایش توسط donya. : سه شنبه 17 شهریور 94 در ساعت 16:14

  4. کاربر روبرو از پست مفید donya. تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 17 شهریور 94)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    31
    Array
    با سلام خدمت مدیریت محترم..حقیقت بعد از چند روز که از مسافرت اومدم.توی لیست تایپیک ها در بخش (اختلاف و درگیری زناشویی )...تایپیک خودم رو ندیدم...متوجه شدم بدون اطلاع قبلی تایپیکم به بخش( زنان و مردان چه انتظاراتی از هم دارند)منتقل شده....نمیدونم دوستانی مثل دختر جوان و یاس پاییزی عزیز میتونن راحت اینجا رو پیدا کنن یا نه!!؟؟..چون بعید میدونم خبر داشته باشن تایپیکم منتقل شده باشه..
    و مورد بعدی اینکه اخرین نظر اینجا مربوط به خانم دنیا هست..که نمیدونم چرا به اشتباه توی تایپیک من نظرشون سیو شده؟؟؟
    .لطفا اگه میشه تایپیک منو به بخش قبلی ( درگیری و اختلاف زناشویی)منتقل کنید..چون من این تایپیک رو در ادامه دو تایپیک قبلیم زدم...که از طریق راهنمایی های دوستان ..بتونم خودم رو به شوهرم نزدیکتر کنم..که فکر و ذهنش رو از عشق دوران مجردی به سمت خودم بکشونم... هم اینکه دوستان راهکار بهم بدن..که چطوری بتونم مهارت رفتار درست با شوهرم رو یاد بگیرم..و مشکل سرد بودن شوهرم رو به طور کامل از بین ببرم.....آخه دوستان اونجا خوب داشتن بهم ایده و راهکار میدادن..!درسته این تایپیک رو یه جورایی ایجاد کردم که همه دوستان بی تجربه ازش استفاده کنن....و مهارت های لازم رو فرا بگیرن..ولی خوب الویت این تایپیک خودم بودم.
    و در اخر ...لطفا نظر خانم دنیا رو هم به تایپیک خودشون انتقال بدین..
    ممنون
    ویرایش توسط خورشید30 : پنجشنبه 19 شهریور 94 در ساعت 19:21

  6. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام ماندگار عزیز



    من تو تاپیک قبلیت هم یه پستی گذاشتم هر چند شما گفتین مطالبی که من عرض کرده بودم انجام دادنش سخته.

    این چیزایی که میگم امیدوارم سخت نباشه انجام دادنشمن وقت نکردم پست های بقیه دوستان رو با دقت بخونم اگه احیانا بعضی حرفام تکراریه ببخشیدامیدوارم با این نکات حسابی بری تو دل همسرت(حیف مرد رویاهای من هنوز اسبش خسته هستش و حسشو نداره بیاد منو پیدا کنه وگرنه با این تکنیکا شیرجه میزدم تو قلبش)


    1.یکم مرموز باش


    همه چیزو لو نده

    گاهی سورپرایزش کن



    2.همیشه و مخصوصا صبح ها همسرتون رو بدرقه اش کنین


    3.به مردا بگین چشم بعد کار خودتونو بکنین


    4.هیچوقت جلوشون از خانوادشون شکایت نکنین




    5.گاهی ندیدشون بگیرین ، مردارو باید دوست داشته باشی اما بهتره بیشتر اوقات بی خیالشون بشی ازشون دور بشی بزاری فرصت اینو داشته باشن دنبالت بگردن به دستت بیارن ؛ این همون چیزیه که عوام میگن نباید زیاد به مردا رو داد
    مثلا یکی گفته : یکی از دوستام عجیبه یعنی همش شوهرش دنبالشه موس موسی میکنه بیا ببین این خانومه برعکس نه زنگ میزنه بهش نه هیچی ،باورت میشه شوهرش میخواسته حرصشو در بیاره گفته همکلاسیهام بهم اس میدن اونم دخترا بعد دوستم گفته خب بدن مگه چیه ؟؟؟
    شوهرش میکه : آخه میدونی من تو دانشگاه نگفتم زن دارم

    دوستم : خوب کاری کردی نگو زن داری بزار بیشتر هواتو داشته باشن کمکت کنن
    جنبه رو حال کردی به این میگن زن، زد تو حال شوهرش




    6.پرحرفی ممنوع

    7.میاد خونه 1 ساعت بعدش اخبار ناگوارو بده


    8.پیش دیگران تحویلش بگیر حتی در صورت قهر بودن (میدونم این خیلی سخته)


    9.مردان عاشق قدرتند و از اون لذت می برند


    10.هیچ گاه نگو تو بی عرضه ای


    11.اون رو با کسی مقایسه نکنید


    12.هیچوقت بهش شک الکی نکنید امون از وقتی که بفهمن بهشون اعتماد نداریم

    13. همیشه هوای خودتو داشته باش، هیچ وقت یادت نره از خرج کردن برا خودت کم نزار برا خودت ارزش بذار

    14. وقتی کارت گیره شوهرتو با روغن ماساژ بده

    15. شوهرتو تنبل بار نیار حتی مردایی که خونه ماماناشون کار نمیکردن باید توی زندگی خودشون زحمت بکشن


    16. گاهی باید دماغ بعضیهارو بسوزونی، همونایی که تو زندگیت موش میدوونن


    17. هیچ وقت نباید با لباس تو خونه راحتی جلوی خونواده شوهر ظاهر شد ،این خیلی مهمه،.باعث میشه یه خورده رودرواسی داشته باشن مثل مهمونا رفتار کنن


    18.هرگز دنبال وسایل گمشده همسرتون نگردین چون فراموشی براشون میمونه

    19. کی گفته زن همش باید کار کنه؟ به خودت استراحت بده... برای همسرت مادری نکن ..... به قول دکتر میثاق هرگز عشق را گدایی نکنید جون کسی به گدا چیز با ارزشی نخواهد داد

    20.خودتو به خستگی یا کار کردن بزن بزار همسرت توی کارای فرزندتون کمک کنه یا حتی مجبور شه بخوابونش (مثلا یکی میگفت توی گوش بچم میگم بابا کو؟؟؟؟ بعد میرفت سراغ باباش و من خودم مشغول کارا نشون میدادم و شوهره مجبور بود بخاطر آرامش خودش بچه رو بخوابونه)



    21. هر کاری که اولویت واسه خودتو همسره انجام بده و واسه بقیه خودتو اذیت نکن

    22-سعی کن با خانواده شوهر محترمانه رفتار کنی اما فراموش نکنید خودمانی نشو!!!


    23نذار لطفت وظیفه تلقی بشه


    24-هیچ وقت ارزش کارتونو با حرفایی مثه(نه بابا کاری نداشت!! ...کار مهمی نبود!!و.....)کم نکن فقط یه لبخند مهربون کافیه!!!!!!!!!


    25. مادری کردن برای مردا ممنوع ،از این جملات بهش نگو:عزیزم نوبت دکترت یادت نره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عزیزم سوییج یادت نره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هوا سرده لباس گرم بپوش سرما میخوری


    26.اگه حق با شماست برای آشتی پیش قدم نشو چون به گردن شما می افته اما اگر اشتباه از شماست پیشقدم شو


    27. همیشه پس انداز داشته باشید (هر چند ناچیز)

    28. آدم هرچه پرتذکرتر-> کم تاثیرتر

    29.لطف بی اندازه ......................> انتظار بی اندازه

    30. به همسرتون یاد بدین درب ماشین رو مخصوصا پیش خونوادش براتون باز کنه


    31.نذار همسرت نقطه ضعفاتونو پیدا کنه مخصوصا اگه روی خونوادتون حساسید


    32. بذار همسرت هم خستگیهای بچه داری رو متوجه بشه...مثلا کسی درین باره گفته : من هر وقت برای نگهداشتن نی نی از خواب بیدار میشم یه بهانه ای هم میارم که همسری هم بیدار بشه میدونید اگر عادت کنن که شما مسئول این کارا هستید یه کم واسه خودتون هم سخت میشه. یه بار میگم عزیزم چراغ رو روشن کن یه بار میگم عزیزم لطفا یه لیوان اب بده، مطمئن باشید کسی از دو بار بیدارشدن از خواب نمیمیره! ولی اگه هر شب این کارو بکنید میفهمه که چقدر سخته تا صبح هی بیدارشدن و خوابیدن با استرس!

    یا یکی گفته : من بعضی از کارامو از قصد میذاشتم برای موقعی که شوهرم میومد و نگهداری بچه رو ریز ریز به شوهرم میسپردم

    تا جایی که دیگه عادتش شده بود میاد خونه با بچه بازی کنه بخوابوندش ببردش بیرون .....بعد هم ازش تشکر میکردم تو معرکه ای بهترین بابای دنیایی


    33.بارها خریدها یا کارهای سنگین رو به همسرتون بسپارید

    34. به همه احترام بزارین اما دیدین متلک یا حرف بهتون زدن در ثانیه جواب بدین بزار بفهمن نمیشه شمارو تو جمع کوچیک کرد و بهاشو باید بپردازن . اینجوری بهتره تا اینکه بیان غر به جون شوهراتون بزنین ،حتی المقدور وقتی شوشو نیست جواب بدین


    35.گاهی مردا میخوان تنها باشن میرن توی خودشون لازم نیست هی بری بپرسی چیزی شده ؟؟؟؟ من کاری کردم؟؟؟؟؟؟ تو بیخیال شو برو سروقت کارات .....همین که ببینه تو خوشی خیالش از بابت تو راحت میشه بعد خودش برمیگرده

    36.دعوا نمک زندگیه .....اما یاد بگیر حرمت طرفتو تو دعوا حفظ کنی .... حرفتو بزن داد بزن گریه کن قهر کن اما توهین و ناسزا نه حرف از طلاق و اینا نزن بعدها شوهرت هم ازت یاد میگیره خیلی از کارا رو ما به شوهرامون یاد میدیم


    37.گاهی دست از پارو زدن بردارید تا همسرتون اکتیو بشه

    38.در مورد کارش اطلاعات داشته باشین

    39.توی دعوا بیشتر از "من" استفاده کنید تا "تو" ، مثلا بگید من ناراحتم که اینو بهم گفتی... نگید تو ناراحتم کردی

    40. هیچ وقت نزد خانواده شوهر تعریف شوهرتون رو نکنین یعنی به مادرشوهر یا خواهرشوهرتون نگید که شوهرم درکم می کنه و در وقت بیماری کمک حالم می شه چون این کار شما باعث می شه حسادت اونا افروخته تر بشه..........به جاش اگر شما پیش خانواده شوهر به شوهرتون بگید که خدا سایه تو رو همیشه بالا سرم نگه داره باعث وجود یه عشق بزرگ در زندگیتون می شه ...(البته سعی کنین زمانی بگین که موقعیتش باشه) و همسرتون بیشتر از قبل علاقه خودشو بهت نشون میده

    41.گاهی اوقات به شوهرتون بگید به مادرش زنگ بزنه و حالشو بپرسه یا پیشنهاد بدید بره بهش سربزنه یا حتی گاهی چیزی براش بخره اینجوری زمانی که حرفی بشه، شوهرتون اولین نفره که ازتون طرفداری میکنه (ولی زیاده روی نکنید که شوهرتون به اون سمت کشیده بشه)

    42.خیلی کمتر از همسرتون توی رابطه جنسی پیشقدم بشید (اما حتما گهگاهی شما پیشقدم شید)

    43. یاد بگیر اولا تو جمع دعوا نکنی ......حتی تو زمان قهر مهمون میاد یا خصوصا جلوی خانواده شوشو اصلا باهاش گرم بگیر اما وقتی همه رفتن ادامه بده البته اگه هنوز عذرخواهی نکرده و ...

    44.توی دعوا نگو "همیشه" تو اینکارو میکنی بگو "گاهی" ...

    45.گاهی جلوی همسرتون خودتونو تحویل بگیرید از زحمتاتون یا حتی اینکه دیگران چقدر شمارو دوست دارن یا حتی از ظاهر زیباتون...گاهی میتونید غیر مستقیم بهش بفهمونید مثلا یکی میگه : من گاهی به پسرم میگم: (البته به در میگم دیوار بشنوه) مامان برات خیلی مایه میذارم صبح زود میبرمت خونه مامانی میرم سر کار همه کارات یه ور این رفتو آمد یه ور .....بعد میبینم شوهرم داره میخنده و تایید میکنه..........یا یکی میگه : گاهی که همکارام زیاد اس میدن یا زنگ میزنن من با خنده میگم : بابا این محبوبیت منو کشته من متعلق به همتونم...

    46.از قول خود مردا گفته شده که بیشتر به زنی اهمیت میدن که اون به خودش اهمیت بده و برای خودش خرج کنه البته نه در حد وحشتناک که مرد از پس خرجش برنیاد

    47. همیشه ناراحتیتونونشون بدین اما محترمانه زن نباید رستم وار رفتار کنه لطافت زنانه یاد بگیرین

    48.روی بچه تون جلوی بقیه اونقد حساسیت به خرج ندید که بیفته دست بقیه و اذیتتون کنن (جلوی خانواده همسر)

    49.به بچه های کوچیک توی خونواده ی همسرتون محبت کنید و توجه کنید چون وقتی بزرگ شدن همونا طرفداریتون رو میکنن و اگه کسی از شما بد بگه جلوشون وامیسن (این سیاست دراز مدته)

    50. حتی اگه جایی مثلا خونه ی مادر شوهرتون نمیخواید توی اشپزی یا ظرف شستن و غیره کمک کنید اما توی پذیرایی کردن کمک کنید، آدمایی که پذیرایی میکنن بیشتر توی ذهن میمونن ...

    51. هیچوقت ..تحت هیچ شرایطی ....سر شوهرتو ن یا فرزندتون داد نزنید ....مردا به فریاد خیلی حساسن ..ممکنه دلشون از زندگی سرد بشه
    داد و فریاد و قلدری و بگیر و ببند هرگز مال زن نیست زن قهرش هم با لطافته
    قهر با لطافت 100 برابر تاثیرگذارتره ......تا مهری نباشه -> قهر بی اثره

    52. اگه همسرتون وقتی کنارش هستین زیاد بهتون توجه نمیکنه یا سرشو با چیزای دیگه گرم میکنه شما به بهونه ی کارهای مختلف به اتاق برید و اونجا کارتون رو انجام بدید اینجوری همسرتون میاد دنبالتون و کنارتون ...

    53.هیـــــــــــــــــــچو ت جلوی همسرتون از هیچ زنی یا دوستاتون تعریف نکنید ...

    54.هیچوقت پیش خونواده ی خودتون یا همسرتون درد و دل نکنید و به همسرتونم یاد بدید اینکارو نکنه


    موفق باشی و تو دل برو
    ویرایش توسط آی تک : پنجشنبه 19 شهریور 94 در ساعت 23:17

  7. 2 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    rayehe (یکشنبه 22 شهریور 94), نارجیس (یکشنبه 22 شهریور 94)

  8. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    249
    امتیاز
    2,867
    سطح
    32
    Points: 2,867, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 327 در 165 پست

    Rep Power
    50
    Array
    مسافرت خوش گذشت خانوم؟

    ماندگار اشتباه متوجه شدی چیزی که من میگفتم سیاست بود یعنی اینکه با کار کم اما توی چشم بتونی خودت عزیز کنی مثل چیزی که یاس پاییزی گفت یا چیزی که ای تک گفت همیشه یه گوشه کار بگیری یا کارای پذیرایی رو بکنی که همه زحمتی که میکشی رو ببینن واثرش بمونه یایه کادویی چیزی ببری که همیشه وجود داشته باشه و با دوام باشه

    اما تو دقیقا کارایی انجام میدی که خیلی تو چشمه اما نتیجه منفی واینطوری با کار کوچیک ادم بده میشی
    درسته که میگی تعارفی نیستی یا ماشین عقب وجلو نداره اما فعلا که در فرهنگای ما هم تعارف مهمه هم ماشین عقب جلو داره اصلا اینجور زنی که تعارفی نباشه و بلدنباشه خودشو لوس کنه و عزیز کنه خوب نیست
    نمیگم بزار مادر شوهرت جلو بشینه اما نه اینطوری که بگی برین جلو بگه نه توهم بگی okوبری بشینی این غلطه هرکسی بود حس میکرد بی احترامی کردی و بی ادبی برعکس اینجا هی باید خودتو لوس کنی بگی مادرجون برین وای برای من زشته پشت به شما بشینم خیلی زشته نه نمیزارم یا قبول میکنه و میره که نیم ساعت بعد خودتو بزن به مریضی وبگو اینجا خفست برام وباید چشمم به جاده باشه خوب شم هرموقع اینطوری میشم باید جلو بشینم و...
    یا قبول نمیکنه که تو بوسش کن بگو وای مادر چقدر شما مهربون اداب دانید وبعد برو سرجات بشین
    یا وقتی میپرسی کمک میخواد یا نه گفت نه نگو باشه پس من رفتم بگو نهههه این چه حرفیه شرمنده میشم کاری هم نکردی بازم همون جاها بشین وتو دست وپا باش

    از شوهرت چه خبر؟

  9. کاربر روبرو از پست مفید دختر جوان تشکرکرده است .

    rayehe (یکشنبه 22 شهریور 94)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آقای باغبان عزیز میشه لطفا راهنماییم کنید
    توسط دختر قصه ها در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 08 اسفند 95, 17:53
  2. دختر عموی متاهلم عاشق من است برای رهایی از او چکار کنم
    توسط Mr.amir در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 دی 95, 10:06
  3. هنوز یکماه از ازدواجم نگذشته احساس میکنم به بن بست رسیدم.لطفا راهنماییم کنیید
    توسط بهاره6666 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 13 تیر 94, 06:03
  4. سیاست زنانه و حرف شنوی همسرم از من....چیکار کنم؟
    توسط ziiba در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 27
    آخرين نوشته: چهارشنبه 01 خرداد 92, 11:22
  5. شخصیت شناسی ازروی رنگ چشم
    توسط tina_asheghetanha در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 خرداد 87, 18:45

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.