به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 7 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 90
  1. #61
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    زانکوی عزیز

    ببخشید اگه حرفم ناراحتت کرده. من هم گفتم فقط یه حدس و احتماله.
    خودت بهتر از هر کس می تونی فکر کنی و ریشه مشکل را پیدا کنی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  2. #62
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 آبان 96 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-5-30
    نوشته ها
    179
    امتیاز
    4,001
    سطح
    40
    Points: 4,001, Level: 40
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 149
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    33

    تشکرشده 208 در 97 پست

    Rep Power
    36
    Array
    شیدای عزیزم اتفاقا من الان به آدمایی مثل تو احتیاج دارم که رک و پوست کنده واقعیتو بهم بگن و باهام رو راست باشن از امیدواری الکی بیزارم.نمیدونم چی بگم روز آخر در هر صورت نامزدم گفت دوسم نداره. اما بعدش مثل همیشه با روبوسی و گریه ازم خداحافظی کرد. دقیقاً یک هفته قبلش خاطرم هست که سر یه موضوع ازش ناراحت بودم شب قبل خواب بهم گفت اینطوری خوابم نمیبره باید آشتی کنیم و مثل همیشه بهم شب بخیر بگی. بازم خوشحال میشم نظرتو بدونم. هرچی شما رک تر صحبت کنید من با قاطعیت بیشتری تصمیم میگیرم. صحبت های اون روز شما هم باعث شد من دست از این امید که احتمال داره برگرده بردارم.البته فعلا نظر خانوادم به صبر هست اما من دیگه خودمو آماده میکنم و مقدماتشو انجام میدم.

  3. 2 کاربر از پست مفید زانکو تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (دوشنبه 23 شهریور 94), شیدا. (دوشنبه 23 شهریور 94)

  4. #63
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 19:47]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    329
    امتیاز
    14,971
    سطح
    79
    Points: 14,971, Level: 79
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    955

    تشکرشده 663 در 231 پست

    Rep Power
    75
    Array
    سلام
    کاش روزی برسه که نسبت بهش حسی نداشته باشم نه حس نفرت،و نه حس دوست داشتن و دلتنک شدن
    میخوام بیتفاوت باشم نسبت بهش ،حتی اسمشو که میشنوم،ازارم میده،حسم درگیره هنوز

    چند روز پیش داشتم تیراژ برنامه ای رو می‌دیدم که یه دفعه اسمی که هم اسم اون بود رو بلند خوندم و بعد کلی خجالت کشیدم جلو خانواده ام،سوتی وحشتناکی بود واسم،وااای اون لحظه خیلی بد بود،نمیخوام بفهمن که من هنوز به برگشتش امید دارم


    بچه ها به نظرتون اگه من فامیلا و مثلا مادر شوهر سابقمو اتفاقی جایی دیدم چه برخوردی داشته باشم
    خیلی برام مهمه چون هنوز به برگشت فکر میکنم یعنی من نمیخوام بد باشم،بی احترامی کنم،اما نمیخوام شخصیتمم
    خورد بشه
    من از خدا میخوام یا سرش به سنگ بخوره و بفهمه چه اشتباهی کرده
    یا کلا یه جوری جوابشو بده که نفهمه از کجا خورده

    البته باید بفهمه که چرا خورده،جواب اشک های پدر و مادر منو باید بده،خودم که جای خود

    منتظر جوابهاتون هستم
    لطفا نگید که دیگه تموم شده،اخه من اگه قرار باشه دوباره ازدواج کنم فکر نمیکنم بتونم به کسی غیر اون فکر کنم،نمیتونم کس دیگه ای رو وارد زندگیم کنم ،شایدم بخشیش به خاطر ترسم باشه

  5. #64
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 22:23]
    تاریخ عضویت
    1393-12-04
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    773
    سطح
    14
    Points: 773, Level: 14
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    موضوع برای من اینطوری بود که به دلیل رفتارهای توام با پرخاش همسرم و عدم توانایی من در مدیریت ایشون ، کارمون به جای باریک کشید و بعدش با ورود خانواده همسرم به مساله کار بحرانی شد و تا دم طلاق رفتیم و 8 ماه متارکه کامل و دادگاه بازی بودیم. در اون 8 ماه من به خاطر شدت عصبانیت ، چیزی بجز انتقام نمی دیدم و حس دیگری نداشتم . البته الان هم بدم نمیاد پدرشون رو در بیارم !!!!

    طی 8 ماه متارکه ، به دلیل اینکه حکم ازدواج مجدد داشتم ، به همراه خانواده به خاستگاری یک بنده خدایی هم رفتم و کار داشت پیش میرفت که من از یک نقطه ای احساس کردم دوباره خانم قبلیم رو دوست دارم !!! دختر خانم جدید از هر نظر خوب بود ولی من دوست داشتم یک مقدار هم بد باشه و پرخاشگر باشه !!!

    این شروع ماجرا بود برای تجربه احساسات منفی و سخت . آتش عصبانیت کاهش پیدا کرده بود به 3 دلیل : 1) گذشت زمان 2) سرقت مسلحانه از مغازه طلافروشی برادر خانومم و وحشت زده شدن خانواده خانومم (این موضوع من رو کمی تسکین داد!) 3) ضربه زدن به خانومم با خاستگاری کردن از یک دختر جدید

    اما زمانی که خواستم یک شانس مجدد به زندگی قبلی بدم ، کارم سخت شده بود و بعضی از دوستان مثل شیدا شاید به یاد داشته باشن که خانومم یک میلیارد سفته میخاست و کلی بازی در آورد ولی دست آخر به هم برگشتیم و الان 9 ماهه که بدون مشکل خاصی با هم خوبیم . . .

    اما دوران جدایی بسی مزخرف بود ! برگشتن از زندگی متاهلی 6 ساله و زندگی مجدد با خانواده رنج آور بود و تا حدی دارای بحران هویتی . عذاب وجدان به خاطر برخی کوتاهی های خودم هم وجود داشت چون بالاخره هر کسی یک تقصیراتی هم داره .

    دوستانی که میان اینجا و بی تابی میکنن ، حق دارن . اگر همسر آدم در سانحه رانندگی فوت بشه ، فشارش خیلی کمتر از طلاقه . من چون الان دارم به گذشته نگاه می کنم نمیتونم دقیقاً احساسات و فشارهای اون موقع رو براتون بنویسم ولی تا همین جا بگم که دل نوشته های دوستان و بی تابی هاشون کاملاً بجاست و طبیعی هستش و من هم خیلی هاش رو داشتم

    اما در مورد زانکو . به نظر من همون حسی که شما داشتی ، قابل اتکا هست و نشون میده که مشکل جنسی در رابطه شما واقعیت نداره
    ویرایش توسط بهنام10 : دوشنبه 23 شهریور 94 در ساعت 09:07

  6. 2 کاربر از پست مفید بهنام10 تشکرکرده اند .

    dooo (دوشنبه 23 شهریور 94), آخیش (دوشنبه 23 شهریور 94)

  7. #65
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط dooo نمایش پست ها
    لطفا نگید که دیگه تموم شده،اخه من اگه قرار باشه دوباره ازدواج کنم فکر نمیکنم بتونم به کسی غیر اون فکر کنم،نمیتونم کس دیگه ای رو وارد زندگیم کنم ،شایدم بخشیش به خاطر ترسم باشه
    این فکرها الان طبیعیه.
    اگر غیر از این بود غیرعادی بود.

    یه مدت طول می کشه تا از این حسها رها بشی.
    فقط باید به این مسائل فکر نکنی. به مرور زمان احساساتت نسبت بهش کم و کمتر می شه. یه روزی هیچ حسی نداری. نه علاقه و نه تنفر.

    الان سعی کن به این موضوع فکر نکنی که من دیگه نمی تونم با کسی ازدواج کنم یا کسی را بپذیرم.
    اصلا لازم نیست بهش فکر کنی. به موقعش حالت بهتر می شه.
    هر چی بیشتر بهش فکر کنی بیشتر تو ذهنت تثبیت می شه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    dooo (دوشنبه 23 شهریور 94), khaleghezey (دوشنبه 23 شهریور 94), گیسو کمند (دوشنبه 23 شهریور 94)

  9. #66
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود
    اولا باید بگم بیش از حد مجاز پست قرار داده شده توی این تایپیک و این خودش باعث میشه دوستانی که میخواهند نظرشان را قرار بدهند حوصله و انرزی و وقت زیادی باید بگذارند برای خوندن پست های قبلی لطفا یک جمع بندی از صحبت دوستان در چند خط داشته باشید

    ساده بخوام بگم اینه که بهتره پله پله قدم برداریم الان باید ببینیم بر اساس اولویت باید چه کاری انجام بدهید.اینکه بشینیم و فقط در این مورد صحبت کنیم و هر روز بهش شاخ و برگ بدهیم یا اینکه این مراحل را بدرستی طی بکنیم.سوگواری کردن برای گذشته و درد و فراغی که تحمل کدردی بسیار هم خوبه چون باعث میشه به آرامش برسید و از گذشته و تجربیاتی که بدست اوردید در بهبود زندگیتان در آینده استفاده بهینه و درست بکنید.
    ولی تا چه زمانی میخواهیم به این عمل ادامه بدهید آیا قراره برای مدت زیادی در این پله باقی بمانیم یا نه به راهمان ادامه بدهیم و قدم به پله بالاتر بگذاریم هرچند سخت و مشکل؟
    الان مسئله اینه اینکه در آینده بخواهیم ازدواج بکنیم یا نه این برای زمان حال نیست و به زمانی تعلق داره که هنوز نیامده است.هرچیزی بوقتش

    نوشته مسافر زمان گرامی بطور خلاصه شده بهترین جواب برای شما و دوستانیه که دارن این دوران را سپری میکنند.
    با سلام و احترام،
    بهترین راه برای بازیابی آرامش، تمرکززدایی و گرم کردن سرتان با امور زندگی‌ست.
    اما متأسفانه تاپیکی که باز کرده‌اید، علاوه بر این‌که هدف مشخصی را دنبال نمی‌کند، در تقابل مستقیم با تمرکززدایی نیز می‌باشد.
    البته الان که بهش خوب فکر میکنم یکی از دلایلی که مدیر و مشاورین سایت توصیه میکنند به ادامه زندگی مشترک هرچند مشکلاتی درش قرار داره بجز این مسئله که بشخصه بسیار قبول دارم که ساختن زندگی که درش قرار دارید بمراتب انرژی کمتری صرف خواهد شد تا بخواهید دوباره تشکیل زندگی بدهید.
    بجز این مورد سمئله اینه که خانوم یا آقایی که تلاش خودش را کرده و همه انرژی خودش را گذاشته برای بهبود زندگی و نگهداشتن زندگی مشترکش راههای زیادی را امتحان کرده و صبور بوده باعث میشه که قویتر بشه محکمتر بشه و مهارت های مفید و زیادی را بدست بیاره این باعث میشه که حتی در صورت جدایی بهتر این دوران را سپری بکند.برای بانوان دوران پس از طلاق سخت تر از آقایان هستش هم بعلت تفکر اشتباه جامعه و هم احساساتی بودن بانوان و نداشتن پشتوانه مالی و حامی معنوی آسیب پذیر میشه هرچه زودتر اقدام کنید به برداشتن قدم بعدی گرچه ماندن در این پله سوگوار یو خواندن مرثیه لذتبخشه ولی هرچی بیشتر توی این مرحله باقی بمانید آسیب پذیرتر میشوید.

    کاوه جان دادا قدم بعدی رو بردار فقط یه یاعلی میخواد
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  10. #67
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام،با عرض ارادت خدمت آقای خالقزی
    طلاق اسمش روشه، اتفاق بدی افتاده و نیاز به سوگواری داره، من عاشق اینم که از گذشته عبور کنم و موافقم با پرداختن به زندگی و اکنون، و تلاشمو میکنم زندگی کنم و غصه نخورم .
    این مرثیه سرایی ها چند فایده داره:


    • افرادی که این موضوع آقا کاوه رو مطالعه می کنند و طلاق نگرفتند با تلخی طلاق آشنا میشوند و درس میگیرند قدر زندگیشون رو بدونند سر هیچ و پوچ به طلاق فکر نکنند.
    • افرادی که اینجا تاپیک میزارند اعصابشون کنار هم آروم میشه، مخصوصا خودم،تحمل اون طلاق اجباری به تنهایی سخته و کنار آدمای شاد بیرون انرژی میگیرم اما با آدمای غمگین سایت احساس همدردی دارم و برام خوبه ،منو مصمم میکنه تا بخودم اهمیت بدهم و برای آینده ام تلاش کنم.(تو همین همدردی ها یادم اومد باید دوباره برگردم استخر و دارم میرم، یادم اومد به پوست خودم برسم واقعا خودمو میبینم کیف میکنم و نکات دیگه...........)
    • سوگواری هم زمان داره قرار نیست ما همیشه بیایم بگیم حالمون گرفته است کم کم آروم میشیم، هیشکی نمی خواد همیشه ناراحت باشه من 2 ماه جدا شدم ، بقیه زمان کمتری از طلاقشون میگذره، لااقل 3 ماه زمان می خواهیم.
    • همدردی با هم باعث خالی شدن قلب از احساس تلخ میشه و انرژی مثبت جایی برای اومدن پیدا میکنه.
    • آرزوی دنیای خوب و آخرت خوب برای همه اتون و خودم دارم.

  11. کاربر روبرو از پست مفید آخیش تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 23 شهریور 94)

  12. #68
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array
    ممنونم از بهنام جان که آمدند و از تجربه شان گفتند. دقیقا هدفی که این تاپیک داره همین هست که به افرادی که به تازگی جدا شده اند یا در شرف جدایی هستند امکان اطلاع از تجارب دیگران داده شود.
    بهمین دلیل من از مدیر استدعا کردم که ظرفیت این تاپیک محدود نشود.
    البته همانطور که خاله قزی گفتند شاید بعدها بشه یکم پست های نامربوط را پاک کرد که حجم مطالب کمتر و مفید تر شوند.

    خانم آخیش تا حدودی جواب به شبهات دادند اما من پستی که در آغاز این تاپیک گذاشتم را دوباره اینجا کپی میکنم تا هدف تاپیک یادآوری بشه
    عزیزان منظور این نیست که کسی که داره جدا میشه یا جدا شده بیاد اینجا تا بقیه براش مرثیه سرایی کنند. یا اینکه بیاد و زندگی قبلیش را نبش قبر کنه. دنبال دلیل جدایی و ... هم نیستیم.

    اینجا فقط برای نوشتن وضعیت روحی و حال واحوال کسانی هست که جدا شدند تا با نوشتن هم خودشون سبک بشوندو هم تجربه ای را به دیگران انتقال بدهند
    اجازه بدید یک مثال بزنم.
    الان به موازات این تاپیک یکی از دوستان در تاپیک دیگر در حال جدا شدن اجباری از همسرشون هستند و چون خیلی به زندگی و همسرشون علاقه مندند از جدایی هراس دارند
    من هم در همین شرایط بودم پس با نوشتن تجربه هام، کارهایی که بعد از جدایی بهم کمک کرد و کارهایی که تاثیر منفی داشت میتونم بهش کمک کنم

    قبل از جدایی سسعی کنید یک چند تایی دوست خوب برای خودتون داشته باشید که تا حدودی در جریان وضعیت شما باشند. صحبت کردن با آنها برای شما آرامش بخش خواهد بود
    خود من بعد از جدایی احساس دلشوره و حالت تهوع شدیدی داشتم تا جایی که نزدیک بود بالا بیارم. این حالت در خیلی ها مشترک هست. پس طبیعی هست.
    نداشتن اشتها و کاهش وزن اتفاق خواهد افتاد.
    دوست داشم بدونم اون الان چیکار میکنه و چه وضعی داره پس ناخودآگاه از هر طریقی که میشد چکش میکردم. این هم طبیعی هست و اشکالی نداره. فقط نباید بصورت وسواس دربیاد. اتفاقا اگر در ابتدا سعی کنید جلوی خودتونو بگیرید ممکنه جواب عکس بده
    یکی از بزرگترین مشکلاتم این بود که چون تصمیم به جدایی از طرف من نبود، مدام زندگی خودم را با دیگران مقایسه میکردم و فکر میکردم خیلی تو زندگی عقب افتادم و چندین سال از عمر بی ثمر شد.
    کسی که تصمیم به جدایی میگیرد کمتر این حالت را دارد
    خیلی به این فکر میکنم که آیا اون بعد از من با کس دیگه خوشبخت تره یا خوشحالتر هست؟ اینکه فکر کنم که اون رفت و بعد از من خوشبخت تر خواهد شد هم آزارم میده اما به مرور زمان دیگه آینده اون فرد مهم نخواهد بود.
    زمان خیلی چیزها را حل میکنه و هر چقدر از این شرایط دور میشویم مشکلاتش کوچکتر و کوچکتر خواهند شد
    درضمن من فقط بازکننده تاپیک بودم و خودم از این مرحله تا حدی عبور کردم. اما این تاپیک متعلق به همه همدردی هاست و اینجا برای همه خواهد ماند.

    خیلی از دوستان مثل آقای tanhaye93 در تاپیکشون از معضلات روحی و روانی که بعد از جدایی دارند تجربه میکنند گاهی مینویسند. من فکر کردم چقدر خوبه که این تجارب در یک تاپیک گردآوری بشه تا دوستانی که در آینده به تاپیک سر میزنند بدونن شرایط روحیشون طبیعی هست و همه همین مشکلات را داشته اند.
    درود

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    و اما یک تجربه دیگه از خودم

    دیروز از زور تنهایی و دلتنگی با یه دختر خانمی قرار گذاشتم که همدیگرو ببینیم. البته حدود دو هفته ای پیام های کوتاه و معمول رد و بدل میکردیم
    اما برام جالب بود. از صبح که بیدار شدم حس خوبی نداشتم و یه حالت خیلی بدی داشتم.

    از زمانی که 7 سال پیش با زن سابقم برای اولین بار قرار گذاشتیم این اولین قرارم بود.هیچ وقت فکرش هم نمیکردم روزی دوباره قرار باشه چنین اتفاقی برام بیفته!
    اون زمانهای قبل ازدواج هروقت با خانمی قرار داشتم کلی ذوق داشتم قلبم تند میزد شنگول بودم و پر از احساس خوب.

    اما دیروز هیچ حسی نداشتم جز حس بد. انگار یکنفر مجبورم کرده به زور اسلحه برم. حتی چند بار خواستم بهانه بیارم نرم اما دیگه دیر شده بود.
    توی مسیر فقط به زن سابقم فحش دادم که کار منو به اینجا کشوند. منی که باید الان در پایدارترین زمان زندگی باشم برام خیلی سخت بود که دوباره مثل پسر بچه ها برم سر قرار. چقدر مزخرف!

    انگار بعد هفت سال دوباره باید برگردم سر خونه اول، ولی اینبار بدون هیچ حس خوبی. خیلی از پسرهای هم سن و سال من هنوز دنبال دختر بازی و مخ زدن و قرار گذاشتن هستن اما برای من مسخره و احمقانه بود که حتی برم یک خانمی را ببینم

    حس دانشجویی را داشتم که باید بره کلاس اول دبستان را دوباره بخونه.

    خلاصه رفتم و ایشون هم خانم محترمی یودند ولی انگار که قراره کاری بود واسم. حتی اگه قرار کاری با یک خانم هم داشتم مطمنم حسم باید چیزی بهتر از این میبود که بود.

    بعد از اینکه اومدم یک چیز خیلی مهم را فهمیدم. اینکه من آمادگی ارتباط با کسی را ندارم و با تمام وجود حس کردم چرا میگن تا یکسال وارد یک رابطه جدید نشوید.

    بنظرم این تجربه خیلی مهمی بود که امیدوارم دوستان استفاده کنند
    ویرایش توسط Kaveh_r : دوشنبه 23 شهریور 94 در ساعت 16:09

  13. کاربر روبرو از پست مفید Kaveh_r تشکرکرده است .

    گیسو کمند (دوشنبه 23 شهریور 94)

  14. #69
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    آره منم این حس چندش آور آشنایی با یه آدم جدید رو دارم ، انگار قلبم زخم خورده است و مسموم شده بیدلیل نیست که طلاق منفورترین حلال خداست شاید عزیز ترین موجودات برای خدا انسانه و طلاق چه بلایی به سر روح و جسم میاره ، یه حسی بهم میگه کم کم خوب میشم،شاید برا اینکه من دوستش داشتم و قلبم تو تناقض گیر کرده ، امیدوارم بتونم فراموش کنم و یه عمری گمشده نداشته باشم، هر چند دوستش ندارم فقط دلزده شدم، راستی من یادم میره اینجا سلام میدم هیشکی هم هیچوقت جواب سلام نمیدن!!!!!!!!!!!!!!!

  15. #70
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 دی 94 [ 01:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-23
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    1,018
    سطح
    17
    Points: 1,018, Level: 17
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 68 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام و وقت بخیر

    این تاپیک رو مدتی که میبینم اما نمیدونم چرا دلم نمیخواست در اون شرکت کنم,اما الآن دلم میخواد دردل کنم:

    من بعد از1 سال عقد و 3 سال زندگی مشترک و 2 سال انتظار برای طلاق در خردادماه 94 طلاق گرفتم!

    22 سالمه و فوق العاده زیاد عاشق بچه هستم ,نگرانم حس ناب مادر شدن رو نچشم!

    روزی خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم که از همسر سابقم بچه دار نشدم چراکه در اون صورت خودم به همراه بچم نابووود میشدیم.

    اما اونقدر علاقه ام به بچه ها زیاده که تا یه بچه ناز میبینم زودی بغلش میکنم و قربون صدقه اش میرم و...

    چندبار تصمیم گرفتم که به بهزیستی و شیرخوارگاه ها مراجعه کنم و به بچه های اونجا از اعماق دل محبت کنم اما اطرافیان زیاد نپسندیدند!!!

    تو یونی همکلاسی هام زیاد دوست ندارند که بچه هاشونو بغل کنم و این مسئله کمی ناراحتم میکنه.

    شاید مسخره باشه اما میترسم مادر نشم و یا دیر مادر بشم...

    امروز از اون روزایی که دلم گرفته, همه دوستانم و فامیل های هم سنم بچه دار شدند و بعضی هاشون بچه دومشونم تو راهه.

    براشون از ته دل آرزوی خوشبختی و سلامتی خودشون و بچه های نازشون رو میکنم فقط یهوو دلم میگیره چون خیییییلی بچه دوستم و حس مادریم یهوویی گل میکنه...


 
صفحه 7 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تنهایی گذروندن روزها و ماه ها و سالها
    توسط mohammad-ra در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 08 شهریور 93, 09:49
  2. راهنمایی برای کاهش استرس اولین روزهای کاری...
    توسط نوش آفرین در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 01 شهریور 93, 19:12
  3. پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: یکشنبه 23 تیر 92, 19:18
  4. دیگه دلم با زندگیم نیست و فکر جدایی هر روزم رو پر کرده
    توسط JJ1234 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 تیر 91, 10:35
  5. برنامه غذایی روزه داران
    توسط baby در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مرداد 88, 11:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.