نوشته اصلی توسط
آقایاسر
همسرم بسیار بسیار حساس و همچنین شدیدا پرخاشگر و حاضر جواب است.
ایشان به مدت دو سال هر دو هفته یک بار بدلیل هر حرف کوچک و بزرگی مرا تهدید به طلاق میکرد و بنده چون او را دوست داشتم و سعی میکردم زندگیم را اصلاح کنم اورا آرام میکردم تا دو هفته حد اقل آب خوش از گلوی ما پایین رود. البته گاهی اوقات من نیز از برخی رفتارهای خودش و خانواده اش ناراحت میشدم دعوا درست میکردم ولی یکشبه تمام میشد.
این اواخر با نزدیک شدن به عروسی حساسیت او بیشتر شد. ایا عروسی من چطور می شود من میخواهم عروسیم خیلی خوب باشد حتما باید فلان جا باشد و ... تا اینکه یک قهر و دعوای سه هفته ای شروع شد و در این سه هفته من مطمن شدم که ما اصلا بدرد هم نمیخوریم.
من به عنوان یک مرد حاضر نیستم که سر هر تصمیم بنده ایشان و مادرش دعوا درست کنند. این خانواده نیاز به یک داماد بله قربان گو داشتند زیرا خودشان را شهری و ما را روستایی میدانستند ولی من اصلا اینگونه نیودم. من مردم و غرور دارم. دانشجوی مقطع دکترا ی مهندسی مکانیک هستم و در کی از ادارات دولتی سر کار میروم در حالیکه همسرم دانشجوی لیسانس بوده و البته پدرش فوت کرده و من حقیقتا قصد داشتم که برای ایشان پدری هم بکنم چون نزدیک به 7 سال از او بزرگترم. در ابتدا اینگونه نبود او و خانواده اش بسیار احترام میگذاشتند طوریکه قبل از خواستگاری برای من هدیه های گرانقیمت تر از بعد از خواستگاری اوردند و همچنین پس از عقد خانمم چادری را گه تنها دو روز بهد از آشنایی پوشیده بود پس از عقد درآوردند. من اصرار داشتم که عقدما پس از سربازی من و دوسال بعد انجام شود که خانواده ایشان مارا مجبور به عقد یک ماه بعد از خواستگاری کردند به دلیل اینکه رسم دارند و من الان بسیار پشیمانم. لازم به ذکر است که ایشان ابتدا به من ابراز علاقه کردند.
در سر خرید عروسی مادر ایشان از من توقع خرید یک آینه شمعدان گران کردند که بنده توانایی خرید آن را نداشتم. این امر موجب دعوا و نفرین های ایشان شد (البته من به این نفرین های زنم و مادرزنم عادت کرده ام).
همسرم نمی تواند از مادرش دل بکند جون حس میکند او تنها می شود. بسیار مغرور متکبر و پرخاشگر است. من حتی حق اعتراض به چیزی که مرا ناراحت کرده را ندارم.
تاریخ عروسی دو هفته دیگر است و هیچ کاری هم نکرده ایم و من بشدت در عذابم و شاید تصمیم به جدایی بگیرم
علاقه مندی ها (Bookmarks)