به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 22 , از مجموع 22
  1. #21
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلااام خدمت تمام دوستانی که زحمت کشیدن و تو این مدت به تاپیکم سر زدن و باز هم با نظرات خوبشون راهنمایی کردن.
    اول از همه به خاطر اینکه دیر جواب میدم معذرت میخوام اخه مسافرت بودم و تازه دیروز برگشتم و دنبال فرصت مناسبی بودم تا روی موضوع و جواب دوستان تمرکز کنم.

    sahar عزیزم بازم ممنون که نظرتو گفتی. اینکه کلااااا نباید دخالت کنم تو کارهاشون. و اگر چیزی پرسیدن میگم هر طور خودتون صلاح میدونین. باهات موافقم. اتفاقا الان خواهر شوهرم براش خواستگار اومده. نزدیک بود دوباره خودمو قاطی کنم که یادم اقتاد که بهتره چیزی نگم. مخصوصا اینکه اونها هم نظری از من نخواسته اند تا الان. حرفت درسته که هر چی کم تر ازشون بدونم ارامش خودم و شوهرم بیشتر خواهد بود.
    rrrj جان از شما هم بی نهایت تشکر به خاطر حرفهای ارزشمندت.
    درسته این مساله نیاز به زمان داره و برای حل شدنش باید صبور باشم. و حرفی که زدی کاملااا درسته. اینکه نباید شوهرمو ترغیب کنم به زنگ زدن ولی زمانی که اون زنگ زد من هر از گاه چیزهایی سوال کنم.
    اره عزیزم من دانشجوی دکتری هستم. من اتفاقا درگیر کارهای درسی خودم هم هستم ولی عزیزم خودت خوب میدونی که ما خانم ها اگر کوچک ترین مساله ای ذهنمونو درگیر کنه دیگه بقیه کارهامونو نمیتونیم درست انجام بدیم... من درس میخونم که بتونم آرامش بیشتری رو به زندگیم برگزدونم.. تا بتونم برای پیشرفت خودم و همسرم قدمی بردارم.. پس اگر ببینم مساله ای بخواد مانع این هدف من بشه باید دنبال راهکار باشم.. و علت این تاپیک من اصلا همینه که بدونم تو چنین شرایطی باید چه کاری انجام بدم تا بهتر باشه.. دلیل نمیشه جون من مشغله ام زیاده دیگه مشکلات دیگه برام ارزشی نداشته باشه.. هر چیزی حای خودشو داره.. من قراره ه روزی مادر یشم و مسلما بایدد اطلاعاتمو در مورد نحوه تربیت بچه بالا ببرم.. در مرود این قضیه هم همینطور هست..
    زمانی که مساله ای داره منو اذیت میکنه دست خودم نیست. با اینکه کارهای زیادی برای انجام دارم ولی نمیتونم متمرکز بشم.. با راهنمایی دوستان فهمیدم که راهکار این قضیه و مشکل بیخیالی و عادی نشون دان هست. خوب این خیلللللللللی خوبه. و من واقعا خوشحالم که متوجه اشتباهات خودم در گذشته شدم و الان میدونم باید چه رفتای دداشته باشم.

    به نظر من بی تفاوت بودن خوبه زمانی که بدونی این بی تفاوتی نتیجه خوبی خواهد داشت. درست مثل مشکل خود من. و همونطور که قبلا گفتم من اگر بدونم رفتار درست چی هست تمام تلاشمو میکنم تا اونو انجام بدم و فکر نمیکنم خیلی برام سخت باشه..

    خانم راه حل عزیز باید بگم من تمام سعیمو میکنم که تاپیک های دوستان را با دقت و کلمه به کلمه بخونم و جواب بدم ولی اینجا اتفاقل فکر میکنم شما اشتباه برداشت کردین . هم از حرفهای من و هم از حرفهای خانم masamasa .
    بله حق باشماست باید عادی برخورد کنم و این به این معناست که نه تایید کنم و نه ردکنم.
    در مورد ماهواره هم میدونم که نتونستم درست منظورمو برسونم. من خودم هم با فیلم های ماهواره شدیدا مخالفم. من میخواستم فقط اشاره کوچیکی به یک هزارم خوبی ماهواره کرده باشم و اون هم نشون دادن علاقه زن و شوهر به همدیگه و مسائل این چنینی که فیلم های ایرانی فاقد چنین محتواهایی هست...و اصلا نخواستم از ماهواره دفاع کرده باشم.

    masamasa جان درسته نباید کاری کنم که شوهرم احساس کنه از توجه به خانوادش ناراحت میشم. و اینکه هر مردی قلقی داره ولی این چیزهایی که ما تو این تاپیک درموردشون ضحبت کردیم و دوستان نظر دادن به نظرم در مورد هر مرد و هر شخصی میتونه صدق کنه (حداقل فکر میکنم تا 90 درصد جواب خواهد داد.

    راستی بچه ها من باز هم از همه ممنونممممممممم. چون باید بگم برای اولین بار تونستم رفتار درستی داشته باشم و نتیجه خوبش رو هم به عینه دیدم .
    دیروز سر یه موضوع شوهرم از نحوه حرف زدن من با مادرش ناراحت شد و از من خواست از مامانش معذرت خواهی کنم.. من اولش ناراحت شدم و یه نیم ساعتی هیچی حرفی نزدم بعد به تک تک حرفهای دوستان توجه کردم... اینکه تو این موارد نباید هیزم رو آتیش ریخت و فهمیدم رفتار الان من حیلی مهمه. بعد از یک ساعت که شوهرم اروم تر شد رفتم پیشیش و گقتم باشه من به مامانت زنگ میرنم و از دلش در میارم با وجودی که میدونم حرف من مشکلی نداشته ولی چون تو میخوای باشه چشمم حتما. باورتون نمیشه بعد از اون اصلا ازم نپرسید زنگ زدی یانه. ولی وقتی این حرفو زدم صد و هشتاد درجه تغییر کرد. ای کاش همه اونهایی که مشکلات این چنینی دارن این حرف منو به عنوان تجربه بخونن و بهش عمل کنن که خیلی جواب میده.

    حالا با اجاره دوستان من نتبجه گیری این تاپیک رو تا به الان اینجا مینویسم تا برای بقیه که به این تاپیک سر میزنن مفید باشه (ان شا الله)

    1- در پی "تقویت" رابطه خودم با شوهرم باشم.

    2-حس "تامین کنندگی" شوهرمو تقویت کنم.

    3- پرهیز از هرگونه "رفتار مخالفت آمیر و عدم رضایت" به طور آشکار

    4- زمانی که میبینم شوهرم به هر دلیلی رفتاری حمایتگرانه با خانواده اش داشت من کاملاااا "عادی" برخورد کنم و بی تفاوت باشم. در مقابل رفتارهای اون طوری برخورد کنم که نه رفتار او را تایید کنم و نه رد کنم.

    5-هر از گاه میتوانم از او در حد چند سوال (از خانواده اش) بپرسم طوری که شوهرم بداند که من هم خانواده اش را دوست دارم. ولی نباید این رفتار من به گونه ای افراطی و تفریطی باشد.

    6-با خانواده شوهر جدی و محترمانه برخورد کنم. در مسائل خانوادگی آنها "دخالت نکنم".

    7-پیش مشاور بریم واز مشاور بخوام که با شوهرم در مورد نحوه رفتارش با من صحبت کنه.


    باز هم خوشحال میشم و استقبال میکنم از شنیدن نظرات جدید و تجربیات دوستان...



  2. 2 کاربر از پست مفید نارجیس تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (دوشنبه 21 تیر 95), maryam240 (جمعه 23 مرداد 94)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام نارجیس عزیز. من تجربه ندارم ولی مواردی که در ارتباط با مشکلت بهش رسیدی به نظرم مفیدن و بهت کمک میکنه ، اما به نظر من اگه شوهرت رو برای تماس یا حمایت از خانواده ش تشویق کنی با توجه به اینکه این کارو دوست داره و به خانواده ش اهمیت میده بیشتر میتونی روش تاثیر بذاری و دلش و به دست بیاری.

    البته اگه قبلا رفتاری داشتی که نشون دادی زیاد با این کارش موافق نیستی
    بهتره الان قدم به قدم پیش بری ، یعنی اول در مقابل این رفتار شوهرت بی تفاوت و عادی برخورد کنی بعد کم کم شروع کنی به همراهی و تشویقش به این کار و حتی بهش بگی
    من اون اوایل چون از علاقه ت و اهمیتی که تو برای من قائل هستی مطمئن نبودم نسبت
    به این رفتار تو در قبال خانواده ت برخورد خوبی نداشتم.

    اما الآن میدونم که تو به من هم خیلی اهمیت میدی و کسانی که برای تو عزیز هستن برای منم عزیزن و بهشون اهمیت میدم. فقط بدون که اگه یه مدت دیدی این حمایت و تشویقت باعث شده شوهرت بیشتر از قبل به اونا توجه کنه نباید ناراحت بشی چون در دراز مدت همه چیز تغییر میکنه و شوهرت کم کم با اطمینان از حسن نیت و مهربونی تو بیشتر جذب خودت میشه و تو در اولیت زندگیش قرار میگیری.

    مهم ترین کار صبور بودن و ایستادگی کردنه. زود نباید نا امید بشی یا به راه درستی که در پیش گرفتی تردید کنی. یه چیزی هم بگم اختلافات اینچنینی همونطور که تو ذهن تو اثر بدی میذاره تو ذهن شوهرت هم تاثیرات خیلی بدی داره.

    اون آقایی که من باهاش در ارتباط بودم بیشتر از همین رفتار خانومش گله میکرد و اینکه اوایل
    ازدواج با خانواده ش رفتار درستی نداشت و میگفت اونقدر صبوری کردم و در مقابل بی احترامی هاش به خانواده م به پدر و مادرش احترام گذاشتم که رفتار درست و یاد گرفت.

    انشالله که با اهمیتی که به حل مشکلاتت میدی زندگی و رابطه ت با همسرت روز به روز زیباتر و بهتر میشه .


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.