به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کلا تو کشور ما وابستگی فرزند به مادر و بر عکس خیلی زیاده... شاید یکی از دلایلش این باشه که از بچگی داریم تو گوش بچه ها احترام به والدین رو میخونیم اما حرفی از همسر نمیاریم... بزرگتر و بزرگتر هم که میشن همینطوره... تو کتاب های مدرسه هم حرفی از احترام و توجه به همسر زده نمیشه، حتی تو کتاب های دانشگاه... اگر هم حرفی از زندگی مشترک بود، حرف عرف و چیزی که از مذهب به نمایش میذاشتن این بود که زن باید به مرد چشم بگه، تمکین کنه... نتیجه اش همین می شد که الان میبینم... مادری که وابسته میشه به فرزند، چون نمیتونه شوهرشو تغییر بده، اما بچه رو میتونه طبق میل خودش پرورش بده...

    هرچند دیر، اما به هر حال فهمیدیم که این کار درست نیست، حالا شاید هم به این دلیل نبود، بلکه به دلیل سیاست افزایش جمعیت بود... نمی دونم اما به هر حال قرار شد دیگه کتاب های تحکیم خانواده و شکوه همسرداری توی دانشگاه و دبیرستان تدریس بشه... شد یا نشد رو نمیدونم، اما اگه بشه مسلما بی نتیجه نیست، اما خب نتیجه اش به این زودی هم قابل مشاهده نیست، یعنی به هر حال نسل اول رو مادرها تربیت کردن... تا دو سه نسل آینده ان شاء الله نتیجه اش شکوفا بشه... البته اگه باز از اون طرف بوم نیفتیم...

    این از کلیت موضوع،

    اما اگه جزئی تر نگاه کنیم، این مسئله یکم به ذات افراد هم بر می گرده... مثلا تو خانواده ما این مسئله ای که شما میگید بر عکسه!! یعنی فامیل پدری من کلا تماس هاشون با هم مربوط به وقتیه که یکی مرده باشه! یا عقدی عروسی ای باشه! یا اینکه پولی وسیله ای چیزی از هم بخوان! بر عکس فامیل مامانم کوچکترین اتفاقی که می افته رو سریع با هم تبادل می کنن! اگه روزی 5-6 بار تلفنی با هم حرف نزنن اصلا روزشون شب نمیشه! کافیه یکی صبح که از خواب بلند میشه سرش درد بکنه، تا اینو نفرستن سی تی و عکس و دکتر و همه هم از نتیجه با خبر نشن و عکس نتیجه رو برای 4 تا دکتر آشنای دیگه نفرستن خیالشون راحت نمیشه، تا حدی این وابستگی زیاده که مامانم تحمل نکرد جای دیگه زندگی کنیم، طاقت دوری از بابامو داره اما دوری از مادر، خواهر برادراشو نه!! حالا تو این اوضاع، من که با مادر و خاله و مادر بزرگ رو به رو هستم، گاهی که اعتراض می کنم به بی احساسی و سردی متهم میشم و اینکه به فامیل بابام رفته ام! نمیدونم شما چطوری جرأت کردی جلوی مادرشوهر و شوهر بایستی!! این تو ذاتشونه، شما یه نفر هم نمیتونی تغییرش بدی، همونطور که من تو این خانواده بزرگ شدم اما نتونستم یه نفری کاری از پیش ببرم!! از طرف دیگه، با اینکه تو این خانواده بزرگ شدم اما مثل اونا نشدم (هرچند رفتار فامیل پدریم رو هم تایید نمی کنم)! حالا باز اگه 4 تا عروس دیگه هم بودن و همه دستتون تو دست هم بود، شااااید میشد کاری از پیش ببرین، اما اگه از من میشنوی، بی خیال باش! (هر جای دیگه تا حالا غر زدی، زدی اما بدون اینجا داری با دم شیر بازی می کنی!!) یه بار من به بابام گفتم از این کار اینا خسته نشدی؟ گفت مگه بده که سرش به عزیزاش گرم باشه؟! کمتر به ما غر میزنه :دی؛ حالا برای شما هم به نظرم سرش به مادرش گرم باشه خیلی بهتر از اینه که دنبال دخترای مردم باشه! نمیخوام رفتارشو تایید کنم، اما وقتی دیدم بابام چقدر راحت با این مسئله کنار میاد، منم از اون موقع به بعد دیگه کاری به کارشون ندارم! نه ازش تعریف کن که فکر کنه کارش خیلی درسته، نه بهش گیر بده که منجر به تنش تو زندگیت بشه، سعی کن عادی رفتار کنی، کم کم برای خودتم جالب میشه! به نظرت فردا صبح کی مریض شده؟

    در نهایت بگم که مضمون تمام تاپیک های شما مشابه هست، همه هم تا به حال خودتون رو مقصر دونستن، پس دیگه باید دستتون اومده باشه که حساسیت زیاد از خودتونه، میدونم سخته، اما یکم به جای اینکه توقع داشته باشید شوهرتون مثل شما بشه، سعی کنید شما مثل اون بشید! یا مثل اون میشید و مشکلات حل میشه، یا اینکه میبینید نمیتونید مثل اون بشید، پس از اون هم توقع نداشته باشید کار به این سختی رو انجام بده... اما کم کم با گذشت زمان، و به طور عملی (نه با غر زدن و جبهه گرفتن) یه سری از رفتارهاتون مثل هم میشه...

  2. 3 کاربر از پست مفید راه حل تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (دوشنبه 21 تیر 95), maryam240 (جمعه 23 مرداد 94), sahar67 (چهارشنبه 07 مرداد 94)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام دوستان
    من با نظر خانم rrrj موافقم اگه زن انچنان از سمت شوهرش تامین و توجه بشه دیگه هیچ وقت از توجه کردنش ب خانواده ناراحت نمیشه اما چیزی ک خانما رو خیلی ناراحت میکنه و متاسفانه اکثرا اینطورین اینه ک همیشه خانواده شوهر و الخصوص مادر شوهر سعی میکنن با حرفا و یا کاراشون عروس رو تو چش پسرشون سیاه کنن من واقعن نمیدونم چرا بعضی مادر شوهرا یجور رفتار میکنن ک ب پسرشون بفهمونن ک زنت شمره منم حضرت زینب.
    خود من از زمانی ک ازدواج کردم همیشه این جمله رو به شوهر م گفتم ک تو به هر جایی رسیدی و هر مقام و موفقیتی داری مدیون خانوادتی همیشه سعی کردم وظایفش رو نسبت ب خانوادش یادآوری کنم مثلا اگ یروز ببینم مامانش بیحاله وقتی شوهرم از سرکار بیاد بهش میگم مادرت امروزحال نداشت کاش ببریش دکتر آخه ما باهاشون زندگی میکنیم یا امروز پدرتو حمام بده اخه خودنش پیره نمیتونه یا دم عید باشه میگم باید یه پولی بعنوان عیدی بشون بدی اینا رو ک میگم ن بخاطر اینکه خودمو شیرین کنم بخاطر اینکه ب این فک میکنم ک اگ.یروز پیر و ناتوان شدیم کی بجز بچه هامون هس ک هوامونو داشته باشه واسه همین شوهرم همیشه جلو خانوادش میگه من اگ خوبم بخاطر اینه ک زنم خوبه منم کلی ذوق میکنم یا وقتی مادرشوهرم از زنایی تعریف میکنه ک دوس ندارن شوهراشون کمک خانوادش باشن شوهرم سریع میگه خدا رو شکر زن من اینطوری نیست ولی خداییش همسرم هم طوری ن
    بوده ک ااحساس کنم بیشتر از انا ب من توجه میکنه

    - - - Updated - - -

    سلام دوستان
    من با نظر خانم rrrj موافقم اگه زن انچنان از سمت شوهرش تامین و توجه بشه دیگه هیچ وقت از توجه کردنش ب خانواده ناراحت نمیشه اما چیزی ک خانما رو خیلی ناراحت میکنه و متاسفانه اکثرا اینطورین اینه ک همیشه خانواده شوهر و الخصوص مادر شوهر سعی میکنن با حرفا و یا کاراشون عروس رو تو چش پسرشون سیاه کنن من واقعن نمیدونم چرا بعضی مادر شوهرا یجور رفتار میکنن ک ب پسرشون بفهمونن ک زنت شمره منم حضرت زینب.
    خود من از زمانی ک ازدواج کردم همیشه این جمله رو به شوهر م گفتم ک تو به هر جایی رسیدی و هر مقام و موفقیتی داری مدیون خانوادتی همیشه سعی کردم وظایفش رو نسبت ب خانوادش یادآوری کنم مثلا اگ یروز ببینم مامانش بیحاله وقتی شوهرم از سرکار بیاد بهش میگم مادرت امروزحال نداشت کاش ببریش دکتر آخه ما باهاشون زندگی میکنیم یا امروز پدرتو حمام بده اخه خودنش پیره نمیتونه یا دم عید باشه میگم باید یه پولی بعنوان عیدی بشون بدی اینا رو ک میگم ن بخاطر اینکه خودمو شیرین کنم بخاطر اینکه ب این فک میکنم ک اگ.یروز پیر و ناتوان شدیم کی بجز بچه هامون هس ک هوامونو داشته باشه واسه همین شوهرم همیشه جلو خانوادش میگه من اگ خوبم بخاطر اینه ک زنم خوبه منم کلی ذوق میکنم یا وقتی مادرشوهرم از زنایی تعریف میکنه ک دوس ندارن شوهراشون کمک خانوادش باشن شوهرم سریع میگه خدا رو شکر زن من اینطوری نیست ولی خداییش همسرم هم طوری نبوده ک احساس کنم بیشتر از من ب اونا توجه میکنه اما با همه این تفاصیر بازم خانوادش همش سم پاشی میکنن و همش تیکه و حرفا و رفتارایی نشون میدن ک با زبون بی زبونی بگن زنت خوب نیس یا همش بش میگن زنت ما رو نمیخاد ازما خوشش نمیاد حساسه جرأت نداریم جلوش چیزی بگیم این درحالیکه هر حرفی جلوم میزنن و دلمو میشکنن بخصوص مادرشوهرم آخه باهاش زندگی میکنیم بخاطر حرفای خودش بود ک اوایل ازدواجم چندتا دعوای شدید کردیم
    ای اقایونی ک چشم بسته همش کمر مامانتون رو میگیرین اینو بهتون بگم ک پیش خداوند هیچ بنیانی مقدس تر از خانواده نیس و وقتی ک زن و شوهر در کنار هم خوش و خرم باشن خداوند لبخثد میزنه و هرکس ک بخاد ارکان این بنیان رو سست کنه حتی با گفتن یک کلمه حتی اگر حق گفته باشه باعث ایجاد کدورت بین زن و شوهر بشه خشم و غضب خدا رو برای خودش خریده تورو خدا از شما آقایون اینو میخام ک جنس این حرفا رو بشناسین و الگی ب خانمتون بدبین نشین و زندگی رو ب کام خودتون تلخ نکنیث

  4. 2 کاربر از پست مفید masamasa تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (دوشنبه 21 تیر 95), sahar67 (چهارشنبه 07 مرداد 94)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    با سلام و تشکر از تمام عزیزانی که زحمت کشیدن و نظرات ارزشمندشونو گفتن. باید بگم تمام حرفهای عزیزان رو روی کاغذ یادداشت کردم تا همیشه یادم بمونه و فراموش نکنم.

    در جواب دوست عزیزم: گیسو کمند
    کاملا قبول دارم. باید آهسته و پیوسته برم جلو. و نباید انتظار داشته باشم یک شبه شوهرم تغییر کنه. و در مورد تقویت روابط خودم و شوهرم هم دارم تلاش میکنم. تصمیم دارم به مشاوره برم.

    بی نهایت جان ممنون که نظر ارزشمندی دادی. بله بایدددد حس تامین کنندگی رو به شوهرم چند برابر مادرش بدم و به روش درست نیازهای خودم رو ازش بخوام.

    از rrrj عزیز هم به خاطر اینکه تجربه خودشونو گفتن و راهنمایی کردن هم تشکر میکنم. امیدوارم پسرت سالم باشه. مطمئنم شما با درایتی که داری به هیچ عنوان اجازه نخواهی داد زندگی پسرت به خاطر خواسته های خودت خراب بشه. با حرفت کاملا موافقم که گفتی اگر زن احساس امنیت کنه اگر مرد روزی 100 بار هم به خانوادش سر بزنه مشکلی نخواهد بود.
    بله عزیزم. دقیقاااااااا یکی از مشکلات من همینه که شوهرم به نیازها و خواسته های من به عنوان یک زن خیلی جاها توجه میکنه و مهارتهای ارتباطی ما کاملا ضعیفه... تا میام در مورد مساله ای حرف بزنیم صریع عصبانی میشه و من کلا یادم میره اصلا چی میخواستم بهش بگم و خیلی چیزهای دیگه که قبلا تو تاپیکم در موردشون حرف زدم با عنوان (همسرم نمیتواند مرا درک کند) و تاپیک دیگری با عنوان (از حرف زدن با شوهرم وحشت دارم)

    میبینید با تمام این مشکلاتی که با خودش دارم اونوقت میبینم چطور با خانوادش مهربون و از خودگذشتگی داره و حاضره برای رضابت اونها هر کاری بکنه...
    اتفاقا شوهر من هم دانشجوی دکتری رشته مکانیک میخونه (ولی چه فایده که درکش از روابط زن وشوهر محدوده).

    راه حل عزیز حرف خیلی قشنگی زدی و صد در صد همینطوره. اخه برای چی نباید ماهواره تو خونمون داشته باشیم؟ که به نظرم خیلی بیشتر از برنامه های اینجا در مورد روابط زناشویی بیشتر تکیه داره ؟ فیلم های ایرانی محتوای بیشترشون در مورد احترام به پدر مادر و روابط با دیگران هست؟ و لی انصافا چند ساله که فیلم عاشقانه تلویزیون ایران نشون ندداده؟همین چند وقت پیش بود با شوهرم رفتیم سینما در مورد رفتار بد پسری با مادرش بود.. شوهرم چقدر تاسف میخورد.. از شوهرم می پرسم بهترین فیلمی که تا الان دیدی چی بودی؟ میدونین چی میگه؟ میگه میم مثل مادر...
    بدبختی اون موقع من هم کنارش بودم تو سینما.. از فیلمه هیچی نفهمیدم چون همش داشتم حرص میخوردم که چرا برای دیدن این فیلم رفتیم سینما... اخر فیلم تازه فهمیدم اقا گریه هم کرده بوده... خلاصه کلا از فیلم های این مدلی استقبال میکنه .. ولی دریغ از یه فیلم عاشفانه که دوست داشته باشه..

    میدونم عزیزم این تو ذات ادم هاست..و در برابر این رفتارهای باید تلاش کنم بی خیال باشم و عادی بخورد کنم. حساسیت هم نباید به خرج بدم. امیدوارم فقط با انجام این کارها با گذر زمان حل بشه.

    اmasamasa از شما هم به خاطر حرفهای خوبتون ممنونم. بله عزیزم زن اگر تامین بشه خیلی از مشکلات حل میشه.. اخه من چرا تامین نمیشم؟؟
    خوش به حالت که شوهرت کاری نکرده تو حساس بشی و تو بهش پیشنههاد میدی بهشون سر بزنه. میدونی چرا؟ چون به این نتیجه رسیدی که شوهرت به تو بیشتر از اونا اهمیت میده... ولی من چی؟ من که به این نتیجه رسیدم شوهرم به اونها بیشتر اهمیت میده؟؟

    جمله ای که در خطاب به آقایون گفتی هم من به عنوان جمله طلایی تو این مورد ازش یاد میکنم. تا شاید اقایون با خوندن اینها یه کمی به خودشون بیان واین تفکر غلط رو نسبت به خانم ها تغییر بدن.

    پس الان من کارهایی که باید انجام بدم اینهاست:
    1-بیخیال باشم.. مخصوصا وقتی میبینم داره باهاشون حرف میزنه یا درصدد حل مشکل اونهاست.

    2- در پی تقویت رابطه خودم با شوهرم باشم.

    3-حس تامین کنندگی شوهرمو تقویت کنم

    4- زمانیکه کاری برای اونها انجام میده نه تشویقش کنم و نه نارضایتی خودمو اعلام کنم. کااااااملا عادی برخورد کنم.

    5- پیش مشاور بریم واز مشاور بخوام که با شوهرم در مورد نحوه رفتارش با من صحبت کنه.


    باز هم اگر دوستان نظرات دیگه ای داشتن ممنون میشم بگین تا این لیست من کامل تر بشه. جن من میخوام تمام تلاشمو بکنم که این مشکلم حل بشه.

    اینک به یاری سبزتان نیازمندیم.

  6. کاربر روبرو از پست مفید نارجیس تشکرکرده است .

    sahar67 (چهارشنبه 07 مرداد 94)

  7. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    خانوم نارجیس من کامل با شما و بقیه دوستان موافقم متاسفانه اقایون از دید خودشون به قضیه نگاه میکنن خانومها هم از دید و جایگاه خودشون یعنی همین زنی که الان عروسه یه توقعاتی داره فردا که مادر شوهر شد کلا یه سیستم فکریه دیگه ای پیدا میکنه و اگر این مسئله قابل حل بود در سالیان خیلی دورتر یک دانشمندی پیدا میشد و این مسئله رو حل میکرد و لازم نبود سالیان سال ادامه پیدا کنه داستان های جذاب مادر شوهر عروس!!

    و اما در طول سالیان خانومها هرکدوم راهی یافتن برای کنار اومدن با این قضیه

    یکی کامل قطع ارتباط میکنه و راحت
    یکی ارتباطشو کم میکنه
    یکی ادای عروس های خیلی با شخصیتو در میاره
    یکی زبونشو تقویت میکنه و در مواقع لزوم فورا دست به کار میشه
    یکی شوهرشو میندازه وسطو خودش از دور میشینه نگاه میکنه

    این واقعیت زندگی ما زنهاست که متاسفانه قسمتی از احساس و انرژیمون تو این بازی های مسخره مادر شوهر عروس هدر میره

    ومتاسفانه اقایون هم به هیچ وجه نگاه منطقی به قضیه ندارن و گاها خودشون باعث میشن بدتر این رابطه روز به روز بدتر بشه

    خانومها ازینکه الویت نیستن به شدت ناراحتن و اقایون از ترس اینکه مبادا خانومشون خونوادشونو ازشون بگیره به افراط میفتن

    من خودم ذاتا ادمی هستم که قلب پر از کینه و انتقامجویی ندارم اطرافیانمو دوس دارم و بیخودو بی جهتم به پرو پای دیگران نمیپیچم تا زمانی که کسی کاری به کارم نداشته باشه

    من همیشه به این بازی ها میخندیدم و قبل از اینکه اصلا ازدواج کنم میگفتم من از الان خونواده ی شوهرمو دوس دارمو عمرا مثل شماها خاله زنک نمیشم(خطاب به خاله و ....)

    اما وقتی هنوز به خونواده ی شوهرم وارد نشده مورد انواع و اقسام بی مهری ها و توهین ها و دخالت ها قرار گرفتم وقتی هرچی سعی میکردم اونارو مثل خونواده ی خودم دوس داشته باشم اما اونا باز هم هر لحظه دنبال فرصتی برای بی احترامی کردن بودن

    وقتی من از اونها ناراحت میشدم مدام با وجدانم حرف میزدمو تو دل خودم میگفتم اشکال نداره مگه تو از پدر خودتم ناراحت نمیشی بذار پای سنش بذار پای سواد کمش بخاطر همسرت به دل نگیر مدام خوبی های همسرمو میاوردم جلو چشام که راحت تر بتونم فراموش کنم

    اما متاسفانه خونواده ی همسرم با رفتارهاشون کاری کردن که الان هروقت قراره ببینمشون از یه مدت قبلش استرس میگیرم ومنی که ذاتا قلب مهربونی دارم نمیتونم تحملشون کنم و واقعا دوسشون ندارم شاید خونواده ی همسرم تنها کسایی باشن که توزندگیم نتونستم دوسشون داشته باشم با اینکه واقعا تلاش خودمو کردم

    خانوم نارجیس شما فقط یک راه دارید و اونم بی تفاوتیه محضه
    یه هیچ وجه دیگه تو کارشون دخالت نکنید راستش از نظر من اینکه شما به مادرشوهرتون گفتین چرا اینقدر نگرانشونی و مدام بهشون زنگ میزنی کار درستی نبود

    به هیچ وجه تو کارشون دخالت نکن حتی اظهار نظرم نکن بی تفاوت کامل و سم و بکم باشید نه به همسرتون بگین زنگ بزن نه بگین نزن نه بگو چی گفت نه بگو چی شد نه بگو چرا

    از ذهنتون حذفشون کنید حتی هروقت دیدین همسرتون با خونوادش حرف میزنه برو جایی که اصلا چیزی از مکالمشون نشنوی

    اینم فراموش نکن هیچ وقت دوتا جایگاه نه میتونن عوض بشن نه قاطی بشن نه جای همو بگیرن

    شما خانوم همسرتونی و ایشونم مادرشون حتی اگر در ظاهر همسرتون مادرشو الویت بذاره بازم خیلی فرقی در اصل ماجرا نمیکنه پس بی خیال باش

    در اخر دلم میخواد یه چیزیم به اقایونیکه این تاپیکو میخونن بگم

    یه رابطه برای اینکه سالم باشه و حفظ بشه بایددو طرف تلاش کنن از خانوماتون توقع نداشته باشید که کنایه و توهین و بی احترامی از خونوادتون قبول کنن و همچنان خونوادتونو دوس داشته باشن یا برعکس انتظار اینم از خونوادتون نداشته باشید که اگه همسرتون بی دلیل و مدام در فکر ایجاد مشکل هستن

    و در اخر اینکه اگر نمیتونید رابطه دوستانه بین همسر و خونوادتون ایجاد کنید حداقل از یک طرف بی دلیل جانبداری هم نکنید

    از قدیم گفتن گوش عزیز گوشواره عزیز

    شما اگر عزیز مادرتون هستید باید این توقعم داشته باشید که عزیز شمام یعنی خانومتون عزیز مادرتون و خونوادتون باشن و همین طور اگر شما برا خانومتون عزیز هستید این انتظارو ازش داشته باشید که عزیز شما یعنی خونوادتون برای خانومتونم عزیز باشه( چی گفتم)

    و در اخر انصاف داشته باشید چشماتونو باز کنید و جانبداری الکی نکنید ازهیچ طرفی

    وقتی میبینید خانومتون اشتباه میکنه بهش بگید و ازش بخواید رفتارشو اصلاح کنه و اگر دیدین خونوادتون بی مهری میکنن واقعا ازوناهم بخواید

    با این استدلال که پدر مادرم زحمت کشیدن و الان خانومم محکومه به تحمل کردن فقط زندگیه خودتونو به خطر میندازید و احساس همسرتونو از بین میبرید

    من الان به شدت همسرمو دوس دارم ولی همیشه ته قلبم یه ذره دلخوری ازشون بخاطر انفعالی که اول زندگیمون در برابر خونوادشون نشون دادن دارم
    دلخوری عمیقی که بدجوری ته دلم خونه کرده و از بین رفتنی نیست و هنوزهم وقتی یاد اتفاقاتی که به واسطه خونوادش و بخاطر عدم درک و شناخت همسرم برام ایجاد شد میفتم حس فوق العاده بدی پیدا میکنم

    و همیشه حس میکنم اگر اونجوری نبود صد درصد قلبم متعلق به همسرم بود اما اان با اینکه خیلی خیلی دوسش دارم اما بازم ته ته قلبم یه سوراخ ریزی هست که نمیذاره عشقم صد درصد بشه

    اینارو گفتم که یه ذره اقایون منطقی تر فکر و رفتار کنن و بدونن ما زنها در هر صورت راهی خواهیم یافت یا راهی خواهیم ساخت اما اونچه که در نهایت میمونه ممکنه به ضرر اقایون باشه اگر رفتارشون درست نباشه

    ولی اگر رفتار اقایون منطقی و درست باشه هم خونواده و هم زنشون ته دلشون راضی خواهند بود حتی اگر دلخوری های دو طرف ادامه پیدا کنه

    با انصاف بودن خیلی ویژگیه خوبیه که متاسفانه اکثر مردا نیستن
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  8. 3 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (دوشنبه 21 تیر 95), maryam240 (جمعه 23 مرداد 94), نارجیس (چهارشنبه 07 مرداد 94)

  9. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 آبان 95 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,266
    سطح
    19
    Points: 1,266, Level: 19
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من هم با نظر سحر خانوم موافقم شما باید سعی کنید بی تفاوت باشید البته این کار هم خیلی سخته من خودم گاهی اوقات به همسرم می گفتم به پدر و مادرت زنگ بزن با اینکه دل خوشی ازشون نداشتم ولی یک بار همسرم به من گفت من هر وقت بخوام خودم زنگ می زنم دیگه تصمیم گرفتم هیچوقت نگم به قول شما اگه مردی به خانوادش بی مهری یا بی تفاوتی کنه اولین نشانه ها به سمت زن بدبخت می ره از سمت خانواده شوهر و اونا با خودشون می گن اون نمی زاره زنگ بزنه یا فلان کارو بکنه یا بر عکس اگه زنگ زد یا کاری براشون انجام داد از آقا تشکر می شه من خودم کارهایی کردم که خانواده شوهرم اونو از سمت شوهرم دونستن در حالی که اگه من نمی گفتم اون حتی به یادشم نمی اومد بار ها رفتیم خونه خانوادش یا خانواده مادری مثل خاله هاش سوغاتی که تو شهری که زندگی می کردیمو بردیم ولی فقط ایشون مورد توجهو حتی اصلا کسی به من نگاه هم نمی کنه و از این آقا تشکر می شه خوب هر کسی یک شخصیتی داره بعضی مواقع نیش زنگ نزدنشو به من می زنن البته این زنگ نزدن یکرفتار نهادینه توش هست به منم هیچوقت در دوران نامزدی و عقد زنگ نمی زد یکبار نزدیک عروسی پدر و مادرش اومدن خونمون و ایشون برای نوشتن پایان نامه ارشد تو شهر محل تحصیلش بود من هفته ای یکبار بهش زنگ می زدم ولی دریغ از یک زنگ که اون به من بزنه برای همین یک بار بهش زنگ می زدم اونا اومدن خونمون و پدر شوهرم گفت از شوهرت چه خبر که من ساده گفتم اون که به من زنگ نمی زنه که مادر شوهر عزیزم حمله فرمودند که تو زنگ بزن منم گفتم من زنگ می زنم به هر حال حالا وقتی پسرش دیر به دیر زنگ می زنه به خانوم بر می خوره با من سر سنگین حرف می زنه به قول شما خدا نکنه بدونن ما رفتیم خونه مادرم حتی زنگ می زنن مطمئن بشن ما کی بر گشتیم بابای من حرف خوبی می زنه با اینکه سواد زیادی هم نداره میگه اگه تو به یک نفر یک سیلی بزنی انگار ده تاشو به خودت زدی یعنی باید اینقدر عصبانی بشی روح و روانت به هم بریزه که مجبور بشی یکی بزنی و خودت رو بیشتر نابود کردی تنها راه حل همون بی تفاوتیه و اینکه ما اونقدر شاید خودمون رو دوست نداریم به نظرم اگر یک مرد احساس کنه نقطه ضعف همسرش چی هست از همون راه وارد می شه امیدوارم بتونیم رو خودمون کار کنیم و قوی و محکم بشیم خوشحال شاد فارغ از همسرمون زندگی کنیم بزاریم یک علامت سوال تو ذهنش نسبت به ما ایجاد بشه شاید زیادی محتاج محبتش هستیم و این ما رو حساس و شکننده و کم تحمل می کنه اگه به خودمون اهمیت ندیم هیچکس برای ما اهمیتی قائل نمی شه

  10. 2 کاربر از پست مفید rrrj تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (دوشنبه 21 تیر 95), maryam240 (جمعه 23 مرداد 94)

  11. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    ممنون سحر جان و خانم rrrj که با نظرات ارزشمندتون کمک میکنین.

    سحر جان ممنون که راهنمایی کردی و از تجربه خودت گفتی. حرفهاتو قبول دارم. مخصوصا اینکه میگی یک راه داره . اون هم بی تفاوتیه محضه... در واقع باید بگم این راهی بوده که من تا الان در پیش گرفتم و میدونم تنها راه این که به خودم و زندگیم کمک کنم بی تفاوتیه و نباید به هیج عنوان از خانوادش حرف بد یا انتقادی کنم.. که به عینه دیدم نتیجه عکس داره...

    درسته به هیچ وجه نبااااااید در کارشون دخالت کنم. و اظهار نظر نکنم تا زمانی که اونها ازم نظر بخوان.

    ولی اینجا یه جور تعارض وجود داره. نظر شما اینه که باید اونها را از ذهنم حذف کنم و وقتی میبینم شوهرم داره باهاشون صحبت میکنه نه ازش سوالی بکنم نه اینکه حرفاشونو گوش بدم. یعنی کاملا از ذهنم پاکشون کنم.

    نظر راه حل عزیز درست نقطه مقابل این نظره . که میگن بایدسعی کنم من برای اینجور کارها پیش قدم بشم. مثلا ازشو سوال کنم امروز به مامانت اینا زنگ زدی؟ یا بعد از مکالمه بپرسم خوب چی میگفتن؟ حالشون خوب بود؟ (یعنی درست نقطه مقابل نظر سحرجان)

    فکر میکنم خیلی مهمه که من کدوم یک از این رفتارها رو داشته باشم برای اینکه به هدف خودم برسم (هدف: کم کردن وابستگی شوهرم و نگرانی های او نسبت به خانواده اش و اینکه خودش را در تمام مسائل و مشکلات اونها مسئول میبینه چون اونها هم این توقعو از اون دارن)

    پس دوستان واقعا با مرد که وابستگی اون به خانوادش به ما اثبات شده باید چطور برخورد کرد؟ غیر از مواردی که دوستان تو تاپیک های قبل اشاره کردن و بهشون رسیدیم:


    1- در پی تقویت رابطه خودم با شوهرم باشم.

    2-حس تامین کنندگی شوهرمو تقویت کنم

    3- پرهیز از هرگونه رفتار مخالفت آمیر و عدم رضایت به طور آشکار


    4- پیش مشاور بریم واز مشاور بخوام که با شوهرم در مورد نحوه رفتارش با من صحبت کنه.


    انجام این چهار مورد شکی درش نیست (و حتما اجرا خواهم کرد) ولی در مورد بعدی لطفاااا دوستان نظر بدین:

    دو راهکاری که دقیقا نقطه مقابل هم هستن:
    1- بی توجهی کامل نسبت به رفتارهای اینچنینی شوهرم و اینکه اونها رو از ذهنم کاملا حذف کنم. از شوهرم سوال نکنم که خوب عزیزم مامانت حالش خوب بود؟ بهتر شده؟ داداشت کارش به کجا رسسید؟ و مواقعی که شوهرم باهاشون صحبت میکنه سعی کنم به حرفهاشون گوش ندم و باید حواسم باشه که نباید هیچ گونه رفتار مخالفت آمیر داشته باشم.

    2- ضمن اینکه شوهرم به اونها زنگ میزنه من هم باهاش همراهی کنم. با شور و اشتیاق ازش بپرسم خووووب مامانت خوب بود؟ خدا رو شکر. خواهرت درس میخونه؟ خواستگارشو چکار کرد . واای مامانت چقدر مهربونه.. دلم براش تنگ شده

    خانم rrrj عزیز. مورد من با شما فرق میکنه. فرقش اینجاست که شوهر من به خانوادش وابستگی داره و اگر من بهش بگم زنگ بزن خیلی خوشحال میشه ولی مشکل اینجاست که من دارم تلاش میکنم این وابستگی کم بشه. من اگر بدونم این راه نتیچه بخشه با وجود سختیهاش انجام خواهم داد. ولی مشخصه که شوهر شما (خدا رو شکر) این وابستگی رو نداره. پس شما راحت تر میتونی با این قضیه کنار بیای. خود من اصلا برام مهم نیست مادرشوهرم در مورد من چه فکری بکنهو فقط و فقط نظر شوهرم و رندگی خودم مهمه. به نظرم شما باید راه تعادل را در پیش بگیری در عین حال که نظرات و حرفهای اونا اصلااا نباید برات مهم باشه.

    دوستان لطفا نظراتتونو بگین... بذارین این معضل بزرگ (وابستگی) رو به جایی برسونیم که نتیجه بخش باشه..
    واقعا در چنین مواردی نقش من چیه؟
    کدوم یک از این دو رفتار را باید در پیش گرفت؟
    چه رفتاری باید از خودم نشون بدم تا این وابستگی کم تر بشه؟

    منتظر نظرات خوب و مفید دوستان هستمممممممممممم. [IMG]file:///C:\Users\narges\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\02 \clip_image001.gif[/IMG][IMG]file:///C:\Users\narges\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\02 \clip_image001.gif[/IMG]

  12. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    ببینید این نظر شخصیه منه و درست و غلطشو واقعا نمیدونم اما کاریه که خودم انجام میدم

    وقتی میگم کلا دخالت نکنید منظورم حتی وقتایی هست که خودشونم نظر میخوان حتی در اون صورتم بگید هر جوری که خودتون صلاح میدونید البته این در مورد مسائلی هست که به شما مربوط نیست نه مسائل مرتبط با شما

    به نظرم حتی اگه میخوای حالشونو بپرسی محدودش کن به پدر مادرش و گاهی خودتون با مادرشون تماسی بگیرید و جویای حالشون بشید البته اگه میتونی بدون توقع اینکارو بکنی

    من خودم اصلا کاری ندارم کی زنگ میزنه کی نمیزنه چی میگن چی نمیگن

    راجع به خواهر برادراشم کلا کار ندارم به هیچ وجه

    اصلا خودتو درگیرشون نکن حتی وقتی میدونی همسرت بخاطر اونام ناراحته به روی خودت نیارو بیخیال باش

    اینجوری اعصابت ارومه و اونا برات نمیشن رقیب

    هرچه کمتر ازشون بدونی ارامشتم بیشتره

    هدف اولت حفظ احترام خودت باشه که دفعه ی بعد داستان گریه های مادر شوهرو داد زدن همسرت تکرار نشه

    بعدشم شما هرچقدر عکس العمل نشون بدی هم خودتو این وسط خراب میکنی هم زجر میکشی بیخیال خونواده ی شوهرت باش در یک کلام
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  13. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    fahimeh.a (دوشنبه 21 تیر 95)

  14. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 آبان 95 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,266
    سطح
    19
    Points: 1,266, Level: 19
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام نارجیس جان من فکر می کنم شاید برای حل شدن بعضی از مشکلات احتیاج به زمان باشه شاید الان همسر شما وقت اضافه زیادی دارن و به نوعی می خوان اونو پرکنن خود من چون بیکارم و تو خونه هستم با اینکه مدرک کارشناسی ارشد دارم دوست دارم زنگ بزنم با مادر و خواهرام همش حرف بزنم شاید اگه همسر شما انشاالله سر کار برن و همینطور بجه دار بشین وقتی برای سر خاروندن نداشته باشید من اوائل که پسرم به دنیا اومده بود تا همین یکی دو سال سرم شلوغ بود و زیاد وقتی برای این کار ها نداشتم حتی همسرم هم که دانشجوی دکتری بودن شب تا صبح می نشستن و کاراشون رو انجام می دادن همین الانم که توی دانشگاه مشغوله کلی به ما غر می زنه که شما نمی زارید من کارامو انجام بدم شوهر منم معتاد شدید بازی های کامپیوتری بود حتی در دوران ارشد و بعد از اون برای دکتر قبول شدن ما کلی دعوا می کردیم چون توجهش به من که بماند درساشو نمی خوند ما دوسال قبل از دکتری قبول شدنش با خانوادش زندگی می کردیم حتی باباشم دعواش می کرد و متلک می گفت ولی الان دیگه از سرش افتاده شاید هر از گاهی بازی کنه ولی اصلا با اون موقع قابل قیاس نیست همونطور که من دیگه در زنگ زدنش کاری ندارم بهتون توصیه می کنم شما هم کاری به زنگ زدن و نزدن ایشون نداشته باشید شاید باورتون نشه امروز مادر شوهرم زنگ زده به شوهرم میگه چرا زنگ نمی زنی به نظرم اگه شما هم تشویقش کنید شاید جدا شدن از اونا سخت تر و کم شدن این وابستگی میسر نباشه هر از گاهی اگه زنگ زد شما هم ازش درموردشون سوال بپرسین منم با نظر سحر موافقم در مورد پدر و مادرشون بیشتر بپرسین و وقتی با پدر و مادرشون هم حرف می زنید سعی کنید از خواهر و برادر شوهر ازدواج کردتون نپرسی آخه من همیشه در مورد یکی از خواهر شوهر هام که ازدواج کرده می پرسیدم فقط حالشو از مادر شوهر برداشت گفت چرا از خودش نمی پرسی یه چیزیم بدهکار شدم دیگه نپرسیدم به نظرم هیچ وقت ترغیبش نکن چون به طور خودکار خودشون مشتاق هستن ولی هر از گاهی ازش یه چیزهایی بپرس من خودم اون یکی خواهر شوهرم قبل از ماه رمضان عقد کرد فقط آخرش که همه چیز قطعی شده بود بهشون تبریک گفتم همین هیچ چیزی ازشون نپرسیدم که چکارست و هیچ اطلاعاتی رو ازشون حتی از خواهر شوهرم نپرسیدم کمی که به شوهرم گفته بودن من از شوهرم پرسیدم بقیه چیز ها رو هم در طی مراسمات گفتن و فهمیدم اصلا دیگه خوشم نمیاد زیاد باهاشون صمیمی بشم چیزی از خودشون بپرسم بهتره فاصله تون رو باهاشون حفظ کنید کاملا جدی و محترمانه فکر کنم شما دانشجوی دکترا هستید چرا وقتتون رو برای این چیز ها می گذارید من آرزوم بود که تحصیلاتمو ادامه بدم و لی نشد والان به این دلیل فکر می کنم افسردگی گرفتم اگه خودتون رو مشغول کنید دیگه وقتی برای اونا و کاراشون ندارید شما الان باید به فکر دادن مقاله امتحان جامع و پایان نامتون باشید و فرصت زیادی ندارید سعی کنید هر چه زودتر کار هاتون رو پیش ببرید و انشالله مادر بشید من تو اطرافیانم تو خودم این مشکلاتو می بینم شوهر من وابسته نیست ولی مادر شوهر پدر شوهرم خیلی وابستن اصلا خواهر خودم شوهرش هر روز خونه مادرشه چون با باباش کار می کنه همه کاراشونو می کنه اون یکی هام خیلی راحت برای خودشون زندگی می کنن تفریحشونو می کنن صبح ساعت 6 زنگ می زنن میگن بیا فلان کارو برای ما بکن عملا از 15-16 سالگی بیشتر کار های باباش رو انجام می داده تا الان ولی خواهر من هم یکم حرص می خوره ولی چیکار باید کرد باید زندگیشو به خاطر دیگران از هم بپاشه چی نصیبش می شه به غیر حسرت بهترین سال های عمرش که رفته و یا چندر غاز مهریه ماهانه همه این روز ها رو گذروندن بر اساس تجربیات مادرم می گم مادر هامونم سختی زیاد کشیدن حتی خودم یکم که بزرگ شده بودم می دیم خانواده بابام چه کار ها و حرف هایی که نمی زنن به مامانم ولی مامانم تحمل کرد حتی الان مادرم میگه گاهی می خواستم بزارم برم ولی گفتم این بجه های معصومم چی می شن الان بابام به اشتباهات خودش و خانوادش پی برده اگر چه خیلی دیر اگرچه به بهای سنگین ولی اگه مامانم تحمل نمی کرد چه اتفاقی برای خودش و ما می افتاد منم یک آدم ایده ال گرا هستم منم دوست داشتم همسرم کسی باشه که منو درک کنه دوست داشته باشه و برایم احترام زیادی قائل باشه ولی نیست چیکار می تونم بکنم یا ازش جدا شم یا بسوزم یا تلاش کنم شاید یک روزی نه چندان نزدیک به چیزی یا کسی شبیه به رویاهام بشه و اگه نشد باید این زندگی رو تحمل کنم خیلی ها رو دیدم که حالا که سنی ازشون گذشته از اینکه چه کار هایی برای پدر و مادرشون کردن پشیمونن و یا از کار های خودشون انگار بعضی چیز ها مستلزم گذر زمانه البته من اون آدم ها رو که از کارشون برای پدر و مادرشون کردن پشیمونند رو تایید نمی کنم نمونش پدر شوهرم تو جوانی بخشی از خونه باباش رو می سازه الان مدام داره تو سرشون می زنه که من این کارو کردم من اون کارو کردم بد بخت ها رو خون به جیگر کرده ومدعی پرو پا قرصه پدر شوهرم عمومه پدربزرگم خونه رو به نام عموی کوچیکم کرده به خاطر اینکه تا امروز که نزدیک 40 سالشه با خانومش پیش اونا بودن و ازشون نگهداری کردن هر روز که میان اونجا دعوا و جارو جنجاله من براتون این کارو کردم فلان پولو برای فلان دادم و ............. این قصه سردراز دارد به کاراتون برسین و به خودتون بها بدین ولشون کنید می دونم خیلی خیلی سخته ولی باید سعی کنید خودمم دارم تلاش می کنم به بعضی کار های همسرم بی تفاوت بشم چون هر چی گفتم و جنگیدم فایده ای نداشت فقط دارم خودمو نابود می کنم دارم به خودم میام دیدم شدم یک موجود افسرده اگه همینطور پیش بره یا خودم می میرم یا آینده بچم تباه می شه فکر می کنی به کی آسیب می رسه به شوهرم یا خانوادش بعد یک مدت به فکر یکی دیگه براش می افتن کلیم از مردن یا آسیب هایی که بهم می خوره خانوادش خوشحال می شن همه همینن پس شما هم خودت رو بیشتر دوست داشته باش بی تفاوت باش مثل یک مجسمه

  15. کاربر روبرو از پست مفید rrrj تشکرکرده است .

    fahimeh.a (دوشنبه 21 تیر 95)

  16. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نارجیس جان همه قصد کمک دارن و بیشتر می نویسن که توضیح بدن اشتباه برداشت نشه اما شما دقیق نمیخونی ... سریع جواب مینویسی برای بچه ها... اینکه پاسخ ها رو مینویسی خوبه، اما دقیق تر ببین، به همه نکات دقت کن، سریع هم نتیجه گیری نکن، روی پاسخ ها فکر کن... مثلا خانم masamasa در نهایت گفتن با اینکه خودشون از همسرشون میخوان به خانواده توجه کنه، اما توجهی که خودش از همسر میبینه رو کمتر میدونه... یا اینکه پاسخ من این بود که سعی کنی عادی رفتار کنی به دو علت: 1- من یه همچین شرایطی رو تجربه کردم 2- رفتاری که شما از همسرتون به نمایش گذاشتید یه رفتار افراطی هست، حالا اگه شما هم دل به دلش بدین، خب مسلما بدتر میشه، وقتی نمیتونید تعدیلش کنید، پس حداقل کاری که میتونید انجام بدید اینه نه تایید کنید، نه رد، بلکه عادی باشید. اما به هر حال من هم مشاور نیستم و ضمانتی هم برای حرفم ندارم. حتی با توجه به پست بعدیتون که گفتید همسرتون خوشحال میشه بپرسید، الان میگم (قبلا نگفتم) شاید هر از گاهی شما هم بپرسید بد نباشه، اما نه اینکه شما هم بشید یکی از افراد گروهشون!

    مهمترین مسئله ای که براش این پست رو گذاشتم مسئله دفاع شما از ماهواره بود... چون این مسئله به پست من ارتباط داده شد، لازم دونستم نظرمو بگم هرچند ارتباطی با تاپیک نداره... مفهوم صحبت اولیه من اصلا دفاع از ماهواره و دیدن فیلم های عشقی نبود... اون طرح یه مشکل بود و پیدا کردن راه حل برای اون مشکل، ماهواره بدون رودربایستی ضررش خیلی بیشتر از سودشه، نمیخوام کامل سیاه ببینم! چون حتی برای شراب هم خدا توی قرآن گفته مزایا هم داره اما ضررش بیشتره، پس وقتی ضرر بیشتره آدم باید به میانگین نگاه کنه نه به یه لکه سفید وسط یه دریای سیاه... چیزی که ماهواره داره به ما نشون میده متاسفانه فقط راه خیانت و فحشاست و ریختن قبح رفتارهای ناشایست در جامعه و عادی جلوه دادن اونا...

    همینطوری هم که یه دو دو تا چهارتا بکنیم، متوجه میشیم که اونایی که این ابزار را در اختیار ما میذارن دلشون به حالمون نسوخته... تا حالا فکر کردین چرا هیچ کتاب مفید و پرفروشی تو دنیا از طرف انتشاراتش به فارسی ترجمه نمیشه؟ در مورد نرم افزارها هم همینطور... تا حالا فکر کردین غربی که انقدر برای قانون حق تکثیر ارزش قائله چرا ایران را تحت فشار برای پذیرفتن این قانون نگذاشته؟ حتی در شرایطی که کالاهاشونو به ما میفروشن زحمت ترجمه یه صفحه راهنمای استفاده از کالا رو هم که حق هر مصرف کننده ای هست داشته باشه به خودشون نمیدن... خودشون راحت با تمام این مسائل کنار میان و میگن جمعیت 80 ملیون فارسی زبان ساکن ایران از نظر اقتصادی ارزش این صرف وقت و هزینه رو نداره... حالا در این شرایط چرا باید چند تا شبکه رایگان به زبان سلیس فارسی برنامه نشون بدن؟ اون هم فقط یه سری برنامه های خاص... قضاوت با خودتون...
    ویرایش توسط راه حل : پنجشنبه 08 مرداد 94 در ساعت 02:07

  17. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام خانم راه حل عزیز، فکر کنم من متنم رو درست ننوشته بودم نه منظور من این نبود ک توجهی ک شوهرم ب خانوادش میکنه بیشتر ازتوجهی که ب من میکنه
    منظورم این بود: هیچ وقت احساس نکردم توجهی ک ب اونا داره از مال من بیشتره چ بسا بعضی وقتا احساس کردس بیشتره
    آخه میدونید چیه من بعد ازسه سال قلق شوهرم اومده دستم اون یه شخصیتیه ک واقعن لجبازه
    کافی بود احساس کنه من از توجه ب خانوادش ناراحت میشم دیگ واویلا همه توجه اش رو صرف اونا میکرد و حرص منو ب هر روشی درمیاورد...
    اما من با حرفام و کارام طوری وانمود کردم ک هیچ مشکلی با این قضیه ندارم البته اینم بگم ک واقعن قلبن ندارم چون اون پدر و مادر خیلی پیر و ناتوانی داره ک از لحاظ مادی پایین ان و این درحالیکه ما از لحاظ مادی خیلی ازون بالاتریم و من واقعن دلم براشون میسوزه اما متاسفانه اونا همش فکر میکنن من دشمنشونم و ازشون بدم میاد...
    درکل ب نظر من هر مردی یه قلقی داره نمیشه گفت یه روش برا همشون ج بده بالاخره باید چن تا روش رو امتحان کرد دید کدوم ج میده

  18. 2 کاربر از پست مفید masamasa تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (دوشنبه 21 تیر 95), maryam240 (جمعه 23 مرداد 94)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.