خانوم نارجیس من کامل با شما و بقیه دوستان موافقم متاسفانه اقایون از دید خودشون به قضیه نگاه میکنن خانومها هم از دید و جایگاه خودشون یعنی همین زنی که الان عروسه یه توقعاتی داره فردا که مادر شوهر شد کلا یه سیستم فکریه دیگه ای پیدا میکنه و اگر این مسئله قابل حل بود در سالیان خیلی دورتر یک دانشمندی پیدا میشد و این مسئله رو حل میکرد و لازم نبود سالیان سال ادامه پیدا کنه داستان های جذاب مادر شوهر عروس!!
و اما در طول سالیان خانومها هرکدوم راهی یافتن برای کنار اومدن با این قضیه
یکی کامل قطع ارتباط میکنه و راحت
یکی ارتباطشو کم میکنه
یکی ادای عروس های خیلی با شخصیتو در میاره
یکی زبونشو تقویت میکنه و در مواقع لزوم فورا دست به کار میشه
یکی شوهرشو میندازه وسطو خودش از دور میشینه نگاه میکنه
این واقعیت زندگی ما زنهاست که متاسفانه قسمتی از احساس و انرژیمون تو این بازی های مسخره مادر شوهر عروس هدر میره
ومتاسفانه اقایون هم به هیچ وجه نگاه منطقی به قضیه ندارن و گاها خودشون باعث میشن بدتر این رابطه روز به روز بدتر بشه
خانومها ازینکه الویت نیستن به شدت ناراحتن و اقایون از ترس اینکه مبادا خانومشون خونوادشونو ازشون بگیره به افراط میفتن
من خودم ذاتا ادمی هستم که قلب پر از کینه و انتقامجویی ندارم اطرافیانمو دوس دارم و بیخودو بی جهتم به پرو پای دیگران نمیپیچم تا زمانی که کسی کاری به کارم نداشته باشه
من همیشه به این بازی ها میخندیدم و قبل از اینکه اصلا ازدواج کنم میگفتم من از الان خونواده ی شوهرمو دوس دارمو عمرا مثل شماها خاله زنک نمیشم(خطاب به خاله و ....)
اما وقتی هنوز به خونواده ی شوهرم وارد نشده مورد انواع و اقسام بی مهری ها و توهین ها و دخالت ها قرار گرفتم وقتی هرچی سعی میکردم اونارو مثل خونواده ی خودم دوس داشته باشم اما اونا باز هم هر لحظه دنبال فرصتی برای بی احترامی کردن بودن
وقتی من از اونها ناراحت میشدم مدام با وجدانم حرف میزدمو تو دل خودم میگفتم اشکال نداره مگه تو از پدر خودتم ناراحت نمیشی بذار پای سنش بذار پای سواد کمش بخاطر همسرت به دل نگیر مدام خوبی های همسرمو میاوردم جلو چشام که راحت تر بتونم فراموش کنم
اما متاسفانه خونواده ی همسرم با رفتارهاشون کاری کردن که الان هروقت قراره ببینمشون از یه مدت قبلش استرس میگیرم ومنی که ذاتا قلب مهربونی دارم نمیتونم تحملشون کنم و واقعا دوسشون ندارم شاید خونواده ی همسرم تنها کسایی باشن که توزندگیم نتونستم دوسشون داشته باشم با اینکه واقعا تلاش خودمو کردم
خانوم نارجیس شما فقط یک راه دارید و اونم بی تفاوتیه محضه
یه هیچ وجه دیگه تو کارشون دخالت نکنید راستش از نظر من اینکه شما به مادرشوهرتون گفتین چرا اینقدر نگرانشونی و مدام بهشون زنگ میزنی کار درستی نبود
به هیچ وجه تو کارشون دخالت نکن حتی اظهار نظرم نکن بی تفاوت کامل و سم و بکم باشید نه به همسرتون بگین زنگ بزن نه بگین نزن نه بگو چی گفت نه بگو چی شد نه بگو چرا
از ذهنتون حذفشون کنید حتی هروقت دیدین همسرتون با خونوادش حرف میزنه برو جایی که اصلا چیزی از مکالمشون نشنوی
اینم فراموش نکن هیچ وقت دوتا جایگاه نه میتونن عوض بشن نه قاطی بشن نه جای همو بگیرن
شما خانوم همسرتونی و ایشونم مادرشون حتی اگر در ظاهر همسرتون مادرشو الویت بذاره بازم خیلی فرقی در اصل ماجرا نمیکنه پس بی خیال باش
در اخر دلم میخواد یه چیزیم به اقایونیکه این تاپیکو میخونن بگم
یه رابطه برای اینکه سالم باشه و حفظ بشه بایددو طرف تلاش کنن از خانوماتون توقع نداشته باشید که کنایه و توهین و بی احترامی از خونوادتون قبول کنن و همچنان خونوادتونو دوس داشته باشن یا برعکس انتظار اینم از خونوادتون نداشته باشید که اگه همسرتون بی دلیل و مدام در فکر ایجاد مشکل هستن
و در اخر اینکه اگر نمیتونید رابطه دوستانه بین همسر و خونوادتون ایجاد کنید حداقل از یک طرف بی دلیل جانبداری هم نکنید
از قدیم گفتن گوش عزیز گوشواره عزیز
شما اگر عزیز مادرتون هستید باید این توقعم داشته باشید که عزیز شمام یعنی خانومتون عزیز مادرتون و خونوادتون باشن و همین طور اگر شما برا خانومتون عزیز هستید این انتظارو ازش داشته باشید که عزیز شما یعنی خونوادتون برای خانومتونم عزیز باشه( چی گفتم)
و در اخر انصاف داشته باشید چشماتونو باز کنید و جانبداری الکی نکنید ازهیچ طرفی
وقتی میبینید خانومتون اشتباه میکنه بهش بگید و ازش بخواید رفتارشو اصلاح کنه و اگر دیدین خونوادتون بی مهری میکنن واقعا ازوناهم بخواید
با این استدلال که پدر مادرم زحمت کشیدن و الان خانومم محکومه به تحمل کردن فقط زندگیه خودتونو به خطر میندازید و احساس همسرتونو از بین میبرید
من الان به شدت همسرمو دوس دارم ولی همیشه ته قلبم یه ذره دلخوری ازشون بخاطر انفعالی که اول زندگیمون در برابر خونوادشون نشون دادن دارم
دلخوری عمیقی که بدجوری ته دلم خونه کرده و از بین رفتنی نیست و هنوزهم وقتی یاد اتفاقاتی که به واسطه خونوادش و بخاطر عدم درک و شناخت همسرم برام ایجاد شد میفتم حس فوق العاده بدی پیدا میکنم
و همیشه حس میکنم اگر اونجوری نبود صد درصد قلبم متعلق به همسرم بود اما اان با اینکه خیلی خیلی دوسش دارم اما بازم ته ته قلبم یه سوراخ ریزی هست که نمیذاره عشقم صد درصد بشه
اینارو گفتم که یه ذره اقایون منطقی تر فکر و رفتار کنن و بدونن ما زنها در هر صورت راهی خواهیم یافت یا راهی خواهیم ساخت اما اونچه که در نهایت میمونه ممکنه به ضرر اقایون باشه اگر رفتارشون درست نباشه
ولی اگر رفتار اقایون منطقی و درست باشه هم خونواده و هم زنشون ته دلشون راضی خواهند بود حتی اگر دلخوری های دو طرف ادامه پیدا کنه
با انصاف بودن خیلی ویژگیه خوبیه که متاسفانه اکثر مردا نیستن
شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)