سلام.وای که این عروسی چه قد مشکل داره.تاپیک قبلیم فقط استرسش بود والان شوهرم تالار رو رزرو کرد که خیلی گرونه و خانوادم ازش تشکر کردن و گفتن راضی نبودن اول زندگی اینقد تو خرج بیوفته و تا ایتجاش مشکل نبود.حتی برادرم هزینه قهوه و چایی رو خوددش تقبل کرد البته به پبشنهاد خودش شوهرم هم چیزی نگفت وهمه چی خوب گذشت تا اینکه من به شوهرم گفتم که دلم میخواد باهم بریم خرید واسه لباس عروسی و رو م نمیشه با مامانت(خالم)برم خرید البته بهانه بود چون واقعا مادر شوهرم همیشه میخوا. نظر خودش باشه ودر ضمن سلیقمون یکی نیست.وبه خاطر این با شوهرم بحث کردیم ولی خیلی زود جمعش کردم ودیگه حرفی نزدم تا دیروز که با شوهرم رفتیم دنبال خونه سر برادرم بحثمون شد شوهرم توی یه کار ساختمونی برای برادرم کار میکرد که الان برادرم دیگه از مدیر عاملی شرکت استعفا داده شوهرم شده مدیر عامل وبرادر دیگم حسابدار دیروز دیدم که شوهرم به برادم بی احترامی میکنه ومیگه سرمو کلاه گذاشته ومن حتی بیمه نداشتم در صورتی که قبلا من بهش گفتم بیمه رد کنه ومنم ناراحت شدم ک مسائل رو با هم قاطی نکنه و ودعوای کاری رو با خانواده یکی نکنه.الان هم یه بحث شدید جلو خانوادم کردیم که دیگه قسم خورده عروسی رو به هم میزنه کمکم کنید الان چیکار کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)