به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 دی 96 [ 12:23]
    تاریخ عضویت
    1393-6-30
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    3,791
    سطح
    38
    Points: 3,791, Level: 38
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 243 در 62 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 زندگی نا آرام من و مشکلات زیاد دررابطه با همسرم

    با سلام به همه دوستان گرامی
    من قبلا هم در این انجمن تاپیک داشتم.با نام های چگونه طلاق را بپذیرم؟ و چگونه خود را بازسازی کنم؟
    دوستان اگر تاپیکای منو خونده باشین متوجه روند زندگیم میشین.من الان یک ماه و نیمه سر زندگیم برگشتم و یه خونه مستقل ولی خیلی با همسرم تنش دارم.اگر خونه باشیم مدام درحال بگو مگو و بحث هستیم لحظات خوب هم داریم اما خب تعداد بحث ها زیاده.من الان یه آدم پر از خشم شدم.هراتفاقی میفته یادم به قبل میفته و اینکه همسرم چه مدلی باهام رفتار میکرد از خانوادش متنفر شدم دلم نمیخواد ببینمشون.سعی میکنم نیازای همسرمو برآورده کنم اما موضوع اینه که اون به حساسیتای من توجهی نمیکنه و چون من هربار که انتظاری داشته باشه بهش رسیدگی میکنم احساس میکنم یه بار که نمیرسم اون مثل بچه ها یه رفتارای ناخوشایند من از خودش بروز میده مدام منو با مدل حرف زدنش میرنجونه و به آلارم های من بی توجهی میکنه وقتی از چیزی دلخور میشه خیلی راحت پرخاش میکنه ولی من اگر بابت یه درد فیزیکی کمی اخم کنم منو سرزنش میکنه که تو همیشه بداخلاقی.نمیدونم چیکار کنم؟لطفا راهنماییم کنید شاید نکاتی هست که من متوجهشون نیستم

  2. 2 کاربر از پست مفید تقدیر تشکرکرده اند .

    paiize (یکشنبه 23 فروردین 94), parsa1400 (یکشنبه 23 فروردین 94)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,449 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    359
    Array
    سلام تقدیرجان
    خوشحالم که تونستی زندگیت روحفظ کنی
    میشه چندتا مثال بزنی واسمون...ازحرفهات ولحنشون بگو تا گفتارشوهرت

    این که میگی لزخانوادش بیزاری به نظرخودت روی رفتارت تاثیر داره؟
    چرابایاد گذشته میخوای زندگی الانت روخراب کنی
    میدونم سختی زیادی کشیدی اما دنبال حفظ زندگیت بودی که توی اون زمان تونستی واالان باید ادامه تلاشت توی همی راستا باشه ودوباره سعی کنی زندگیت روبسازی

    شما چندوقت ازهم دوربودین طول میکشه تادوباره بتونی صمیمیت اول زندگی روبه دست بیتری
    پس سعی کن روندمثبتی روپیش بگیری نه منفی وردبه عقب...
    تلاشت روبیشترکن
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  4. 3 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    parsa1400 (یکشنبه 23 فروردین 94), بی نهایت (شنبه 19 اردیبهشت 94), سارای خسته (شنبه 29 فروردین 94)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 99 [ 11:16]
    تاریخ عضویت
    1392-10-21
    نوشته ها
    406
    امتیاز
    13,219
    سطح
    74
    Points: 13,219, Level: 74
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 547 در 219 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام تا حدودي تاپيكاتون رو خوندم ولي نتونستم دقيق بخونم

    ميشه نقاط منفي همسرتونو بگيد ؟

    علت اينكه حرف از ... ميزده ؟؟

    ايا به زندگي پايبند هست ؟

    سخنراني هاي دكتر حبشي رو گوش كنيد

    خاهش ميكنم خودتو اذيت نكن بيخودي باهاش بحث نكن ارومش كن صبور باش بخدا توكل كن

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 خرداد 01 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    6,971
    سطح
    55
    Points: 6,971, Level: 55
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 179
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 73 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط تقدیر نمایش پست ها
    با سلام به همه دوستان گرامی
    من قبلا هم در این انجمن تاپیک داشتم.با نام های چگونه طلاق را بپذیرم؟ و چگونه خود را بازسازی کنم؟
    دوستان اگر تاپیکای منو خونده باشین متوجه روند زندگیم میشین.من الان یک ماه و نیمه سر زندگیم برگشتم و یه خونه مستقل ولی خیلی با همسرم تنش دارم.اگر خونه باشیم مدام درحال بگو مگو و بحث هستیم لحظات خوب هم داریم اما خب تعداد بحث ها زیاده.من الان یه آدم پر از خشم شدم.هراتفاقی میفته یادم به قبل میفته و اینکه همسرم چه مدلی باهام رفتار میکرد از خانوادش متنفر شدم دلم نمیخواد ببینمشون.سعی میکنم نیازای همسرمو برآورده کنم اما موضوع اینه که اون به حساسیتای من توجهی نمیکنه و چون من هربار که انتظاری داشته باشه بهش رسیدگی میکنم احساس میکنم یه بار که نمیرسم اون مثل بچه ها یه رفتارای ناخوشایند من از خودش بروز میده مدام منو با مدل حرف زدنش میرنجونه و به آلارم های من بی توجهی میکنه وقتی از چیزی دلخور میشه خیلی راحت پرخاش میکنه ولی من اگر بابت یه درد فیزیکی کمی اخم کنم منو سرزنش میکنه که تو همیشه بداخلاقی.نمیدونم چیکار کنم؟لطفا راهنماییم کنید شاید نکاتی هست که من متوجهشون نیستم
    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    سلام تقدير عزيز تمامي تاپيكها و مواردي را كه نوشتي به همراه نظرات دوستان محترم از اول تا اينجاش رو خوندم.تو هميشه مي نويسي كه در مقابل خواسته هاي شوهرت كوتاه ميايي ولي دوست عزيزم ميدوني تنها خواسته شوهرت چي هست يعني اصطلاحا قلق همسرت؟اينكه باهاش بحث نكني و بهش احترام بزاري.همين تو فقط يكماه تمام، تمام لحظات يكماه باهاش بحث نكن ببين بايد از اولش بحث نكني ميدونم خيلي سخته اون يك حرف غيرمنطقي ميزنه و تو بايد دفاع كني.ولي تو سعي ات رو بكن يك مثال ميزنم.شوهرت ميگه "چرا اين وسيله خراب شده؟حتما تو درست استفاده نكردي."همون لحظه اول بحث رو شروع نكن.فقط بگو راست ميگي سعي ميكنم بهتر استفاده كنم.همين ببين منم توي زندگيم با شوهرم زياد بحث ميكنم آخرش هم مي بينم چيزي غير از اعصاب خورد شدن و دعوا واسم نداره.همونطور كه از پستات خوندم اون تو رو دوست داره و تو هم اونو دوست داري.فقط شوهرت اخلاقش طوري هست كه دوست داره مدير خونه بشه دوست داره بزرگ باشه و فرمانروا.حالا خودت بشين با خودت قرار بزار اگه دوستش داري و اين اخلاقش رو مي توني تحمل كني چرا ديگه خودت رو بيشتر ناراحت ميكني با خودت فكر كن چطوري بايد رفتار كني و حرف بزني كه به سود خودت باشه منظورم از سود آرامش روحي و رواني هست.يك دوستي دارم كه هميشه منو راهنمايي مي كنه يك نصيحتش به من اين هست كه ميگه"تا حالا آدم مريض و بدحال ديدي؟تو درمقابلش چطور رفتار مي كني؟آيا اگه اون به تو فحش گفت تو هم ميگي؟؟ نه فقط ميگي بابا ولش كن. تو هم همين كار رو بكن"البته من نميخوام خداي نكرده عزت نفس تو رو زير سوال ببرم من خودم هم هچوقت در مقابل زورگويي كسي كوتاه نميام ولي توي زندگي مشترك حالا مثلا در مسايل كوچيك مهم نيست تو ميتوني با احترام و محبت حرفات رو جور ديگري بگي طوري كه خودت هم توي آرامش باشي.در مورد مساله مهريه هر موقع مطرح شد فقط اين جمله رو بگو كه اونموقع بزرگترها در موردش توافق كردن حالا هم بايد راجع به اون موضوع با اونا حرف بزنيم . اصلا چه معني داره مهريه بعدا كم يا زياد بشه. مهريه بايد توافقي باشه و اگه طرفين راضي نباشن خدا نكرده كه اصلا اصل وصلت درست نيست. خب معلومه شوهرت دوست داره مهريت كم باشه اصلا طرف داماد هميشه خواسته مهريه كمتر بشه طرف عروس هم خواسته كه زياد بشه.من خودم مهريه ام كم هست و شوهرم هم ميتونه هر موقع اراده كنه بگه مهرت رو ميدم و طلاقت ميدم اين به نظر من يك پوان منفي براي من هست.درسته كه همه ميگن مهريه رو كي داده كي گرفته ولي خب بيشتر بود خيلي بهتر بود.يك مطلب ديگه توي پستات خوندم كه تجزيه تحليل كردي كه شوهرت واسه اين برگشته واسه اون برگشته.خب حالا كه برگشته اصلا هر نيتي داشته تو مگه دلت نميخواست برگرده.ياد اونروزايي كه ناراحت بودي بيافت و اينكه اونقدر قوي باش كه حرفاي بد شوهرت و كارهاش رو فراموش كني اينطوري به نغع خودت هست.يك نفر توي فاميل داشتيم كه خيلي از نظر همه بنسبت به شوهرش سر بود ولي اونقدر بزرگوار بود كه هرچي شوهرش ميگفت اوايل ميگفت چشم حالا شوهرش حاضره بخاطرش بميره.همه مواردي كه گفتم نظر شخصيم بود موفق باشي.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط تقدیر نمایش پست ها
    با سلام به همه دوستان گرامی
    من قبلا هم در این انجمن تاپیک داشتم.با نام های چگونه طلاق را بپذیرم؟ و چگونه خود را بازسازی کنم؟
    دوستان اگر تاپیکای منو خونده باشین متوجه روند زندگیم میشین.من الان یک ماه و نیمه سر زندگیم برگشتم و یه خونه مستقل ولی خیلی با همسرم تنش دارم.اگر خونه باشیم مدام درحال بگو مگو و بحث هستیم لحظات خوب هم داریم اما خب تعداد بحث ها زیاده.من الان یه آدم پر از خشم شدم.هراتفاقی میفته یادم به قبل میفته و اینکه همسرم چه مدلی باهام رفتار میکرد از خانوادش متنفر شدم دلم نمیخواد ببینمشون.سعی میکنم نیازای همسرمو برآورده کنم اما موضوع اینه که اون به حساسیتای من توجهی نمیکنه و چون من هربار که انتظاری داشته باشه بهش رسیدگی میکنم احساس میکنم یه بار که نمیرسم اون مثل بچه ها یه رفتارای ناخوشایند من از خودش بروز میده مدام منو با مدل حرف زدنش میرنجونه و به آلارم های من بی توجهی میکنه وقتی از چیزی دلخور میشه خیلی راحت پرخاش میکنه ولی من اگر بابت یه درد فیزیکی کمی اخم کنم منو سرزنش میکنه که تو همیشه بداخلاقی.نمیدونم چیکار کنم؟لطفا راهنماییم کنید شاید نکاتی هست که من متوجهشون نیستم
    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    سلام تقدير عزيز تمامي تاپيكها و مواردي را كه نوشتي به همراه نظرات دوستان محترم از اول تا اينجاش رو خوندم.تو هميشه مي نويسي كه در مقابل خواسته هاي شوهرت كوتاه ميايي ولي دوست عزيزم ميدوني تنها خواسته شوهرت چي هست يعني اصطلاحا قلق همسرت؟اينكه باهاش بحث نكني و بهش احترام بزاري.همين تو فقط يكماه تمام، تمام لحظات يكماه باهاش بحث نكن ببين بايد از اولش بحث نكني ميدونم خيلي سخته اون يك حرف غيرمنطقي ميزنه و تو بايد دفاع كني.ولي تو سعي ات رو بكن يك مثال ميزنم.شوهرت ميگه "چرا اين وسيله خراب شده؟حتما تو درست استفاده نكردي."همون لحظه اول بحث رو شروع نكن.فقط بگو راست ميگي سعي ميكنم بهتر استفاده كنم.همين ببين منم توي زندگيم با شوهرم زياد بحث ميكنم آخرش هم مي بينم چيزي غير از اعصاب خورد شدن و دعوا واسم نداره.همونطور كه از پستات خوندم اون تو رو دوست داره و تو هم اونو دوست داري.فقط شوهرت اخلاقش طوري هست كه دوست داره مدير خونه بشه دوست داره بزرگ باشه و فرمانروا.حالا خودت بشين با خودت قرار بزار اگه دوستش داري و اين اخلاقش رو مي توني تحمل كني چرا ديگه خودت رو بيشتر ناراحت ميكني با خودت فكر كن چطوري بايد رفتار كني و حرف بزني كه به سود خودت باشه منظورم از سود آرامش روحي و رواني هست.يك دوستي دارم كه هميشه منو راهنمايي مي كنه يك نصيحتش به من اين هست كه ميگه"تا حالا آدم مريض و بدحال ديدي؟تو درمقابلش چطور رفتار مي كني؟آيا اگه اون به تو فحش گفت تو هم ميگي؟؟ نه فقط ميگي بابا ولش كن. تو هم همين كار رو بكن"البته من نميخوام خداي نكرده عزت نفس تو رو زير سوال ببرم من خودم هم هچوقت در مقابل زورگويي كسي كوتاه نميام ولي توي زندگي مشترك حالا مثلا در مسايل كوچيك مهم نيست تو ميتوني با احترام و محبت حرفات رو جور ديگري بگي طوري كه خودت هم توي آرامش باشي.در مورد مساله مهريه هر موقع مطرح شد فقط اين جمله رو بگو كه اونموقع بزرگترها در موردش توافق كردن حالا هم بايد راجع به اون موضوع با اونا حرف بزنيم . اصلا چه معني داره مهريه بعدا كم يا زياد بشه. مهريه بايد توافقي باشه و اگه طرفين راضي نباشن خدا نكرده كه اصلا اصل وصلت درست نيست. خب معلومه شوهرت دوست داره مهريت كم باشه اصلا طرف داماد هميشه خواسته مهريه كمتر بشه طرف عروس هم خواسته كه زياد بشه.من خودم مهريه ام كم هست و شوهرم هم ميتونه هر موقع اراده كنه بگه مهرت رو ميدم و طلاقت ميدم اين به نظر من يك پوان منفي براي من هست.درسته كه همه ميگن مهريه رو كي داده كي گرفته ولي خب بيشتر بود خيلي بهتر بود.يك مطلب ديگه توي پستات خوندم كه تجزيه تحليل كردي كه شوهرت واسه اين برگشته واسه اون برگشته.خب حالا كه برگشته اصلا هر نيتي داشته تو مگه دلت نميخواست برگرده.ياد اونروزايي كه ناراحت بودي بيافت و اينكه اونقدر قوي باش كه حرفاي بد شوهرت و كارهاش رو فراموش كني اينطوري به نغع خودت هست.يك نفر توي فاميل داشتيم كه خيلي از نظر همه بنسبت به شوهرش سر بود ولي اونقدر بزرگوار بود كه هرچي شوهرش ميگفت اوايل ميگفت چشم حالا شوهرش حاضره بخاطرش بميره.همه مواردي كه گفتم نظر شخصيم بود موفق باشي.

  7. کاربر روبرو از پست مفید elsay تشکرکرده است .

    عاشق خانواده (دوشنبه 24 فروردین 94)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 دی 96 [ 12:23]
    تاریخ عضویت
    1393-6-30
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    3,791
    سطح
    38
    Points: 3,791, Level: 38
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 243 در 62 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بار سلام به دوستان عزیزم
    به خاطر درسم و گرفتاریهای شدید نمیتونم زود بیام سر بزنم.ممنونم از دوستانم که با نظراتشون منو راهنمایی کردن.
    بله درسته نباید با شوهرم بحث کنم اما یکی از دوستان گفتن هرچی میگه توبگو بعله باشه تو درست میگی حق با توئه.من آدم لجباز و قدی به نظر خودم نیستم اما تجربه بهم ثابت کرده اگه تو مسایل به شوهرم هی بگم حق با توئه و هی کوتاه بیام اون یواش یواش دچار این توهم میشه که کلا هرچی میگه درسته و من کلا همه کارام اشتباهه.ومن نمیخوام دوباره مثل قبل این طرز فکر بینمون حکم بشه.بله این رو میپذیرم که جواب ندم یا بحث نکنم ولی تائییدشم نمیخوام بکنم.
    من تو این مدت پس از بازگشتمون سعی کردم نسبت به قبل از هر لحاظب بهتر عمل کنم.از رابطه زناشویی گرفته تا ریسک پذیری و اعتماد بهش در مسایل روزمره(آخه من تو مسایل کوچیک هم کمی با حالت بی اعتمادی عمل میکردم).اما ایشون تو هفته گذشته بهم اعلام کرد که هیچکودوم نیازاش برطرف نمیشه.واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم.خسته شدم.انگار با یه بچه لوس طرفم که هرچی بیشتر بهش میرسی بیشتر خودشو لوس میکنه.من خسته شدم.شایدم واقعا نمیتونم راضیش کنم.نمیدونم چیکار کنم.دیروز بهم گفت تو اصلا مسئولیتات رو به عنوان یه زن انجام نمیدی.
    خب یکی به من بگه یه زن چیکار باید بکنه؟؟؟؟ من از صبح تا عصر دانشگاهم وقتی میرسم خونه سریع شام حاضر میکنم.از کیک و دسر و شرینی و غذذا و خانه داری تمام سعیمو میکنم.وقتی یهویی ساعت 8 شب مهمون واسه شام دعوت میکنه بدون بحث پامیشم به همه چیز میرسم و همیشه هم به نظر میاد از اون مجلس راضی هست.از لحاظ به خود رسیدنم همیشه براش سعی میکنم بهترین باشم.از لباسای زیبا و شاد و خوشبو تا پاکیزگی و به خود رسیدن.رابطه زناشویی رو هم که طبق میل ایشون بیشتر از قبل و گرمتر کردم.
    خب من دیگه واقعا کلافه و خسته شدم.
    هر آدمی یه وقتایی خسته است یه وقتایی مثلا یه درد فیزیکی داره یه موردی هست که نمیتونه برای رابطه اوکی باشه.به نظرم طبیعی باشه.
    با خانوادشم که سعی میکنم هروقت اونجا میرم سلام احوال پرسی گرم بکنم و نمیذارم جلوم دولا راست بشن و خودم مثلا میرم چایی میریزم و سریع ظرفا رو میشورم اگه کاری دارن خودم پیش قدم میشم واسه کمک.خب شما بگین من چه کنم آخه؟؟؟؟؟
    منو همش ناراحت میکنه با رفتاراش و حرفاش. دو هفته پیش سر حق تدریس من از نوه خالش برگشته به من میگه تو فکر کردی کی هستی؟؟؟ فکر کردی دکتر فلانی هستی؟؟؟حالا اصلا مشتری نداشتیا این نوه خالم که اومده میخوای تیغش بزنی.
    به من میگه تو اصلا لازم نیست حرف بزنی یا نظر بدی هرچی من میگم باید بگی چشم.
    لطفا راهنماییم کنید خیلی دلسرد و مایوسم

  9. کاربر روبرو از پست مفید تقدیر تشکرکرده است .

    parsa1400 (شنبه 19 اردیبهشت 94)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,449 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    359
    Array
    تقدیرجان سلام
    اینکه مدام بهش بگی حق باتویه درست نیست.وقتی اینوبگو که میدونی خیلی عصبانی یه واحتیاج به تایید داره که اگه تایید نشه بدمیشه...مثلا پرخاشگری میکنه وغیره
    توی رفتارجراتمندانه توضیح داده که باید باطرف مقابل همدلی کرد!!وبهش بگی احساست رودرک میکنم یابه نظرت احترام میزارم
    نه اینکه بگی من اشتباه میکنم وتودرست میگی
    یعنی حق روواسه هردوطرف درنظر بگیری

    ازخودش پرسیدی چه انتظاری ازم داری به عنوان زن!؟بگو واسم بیشتربگو...تابتونیم نیازهای همدیگه روبه خوبی برطرف کنیم
    باهاش صحبت کن...نظرت روهم درکمال آرامش واحترام بگو
    ازش مثال بخواه وبیا اینجا حرفهاشوبگو
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    یک ماهو نیم زمان کمی برای بازسازی است. به خودتون فرصت بیشتری بدید.

    صبور باشید وبه همین روندتون ادامه بدید. درطولانی مدت زمانی که تغییرات و خوبی های شما رو ببینند ایشون هم با شما بیشتر همراه خواهند شد.

    سعی کنید محبتتون وکاراتون خالصانه باشه مطمئن باشد اثرش رو خواهید دید.

    سعی نکنید از در منطق برای رفع ابهامات و حل وفصل مباحثتون وارد شوید در گوشی خدمتتون عرض می کنم که بر خلاف ظاهر منطقی آقایون اونها بیشتراز اینکه منطق پذیر باشن محبت پذیرترند.

    از درعاطفی سعی در رفع و رجوع مشکلاتتون داشته باشین .

  12. 3 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    morteza2487 (شنبه 19 اردیبهشت 94), parsa1400 (شنبه 19 اردیبهشت 94), بارن (شنبه 19 اردیبهشت 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 54
    آخرين نوشته: چهارشنبه 17 تیر 94, 18:47
  2. سرد شدن نسبت به همسر بدلیل مشکلات زیاد
    توسط سناریا در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 94, 18:34
  3. از اینکه خیلی زیاد عاشق شوهرمم خسته شدم چون مشکلات زیادی برام ایجاد کرده
    توسط مهشید93 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 دی 93, 15:23
  4. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 خرداد 93, 10:55
  5. استرس شدید -تنبلی زیاد -بی حوصلگی زیاد باعث شده همه اش بخورم
    توسط پونه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 دی 92, 23:06

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.