شبنم جان،
طبق گفته شمامادرت بیماره و اگه دنبال درمان نباشه کاری نمی شه کرد. پس فکر این که مادرت خوب بشه یا رفتارش درست بشه را رها کن.
دنبال زندگی خودت و رفع مشکلات خودت باش.
خیلی سخته که با وجود مشکل این چنینی، پدر و مادری که وظایقشون را درست انجام نمی دن و فضای خانوادگی ناسالم، بخواهی سالم زندگی کنی. اما چاره ای نیست باید تلاش کنی که شما هم در اثر این فشارها بیمار نشید.
شبنم به نظر می رسه خودت هم داری کمی شبیه مادرت رفتار می کنی. وقتی پست آقای نجار را خوندم این به ذهنم رسید.
می گن اگه یه تکه پارچه دستم بگیرم سریع مادرم شروع به خواهش می کنه که منو خفه نکن !!
شما هم مادرت با هر کس حرف می زنه یا سلام علیک می کنه می گی بهشون لبخند می زنه و من را بهشون تعارف می کنه و می خواد بیان خواستگاری من!
به نظرت خودت بدبین نشدی؟ این بیماری که میگی مادرت داره به شکل دیگه ای در رفتارهای خودت دیده نمی شه؟
همین که ماهی دوبار از خونه می ری بیرون، نشونه ای از ترست از مشکلات ساختگی ذهنت هست.
اگر امکانش را داری، برو دکتر و روی خودت و مشکلات خودت زوم کن.
مادرت را نمی تونی کاری کنی و باید باهاش بسازی. به فکر خودت باش.
خزان همیشگی،
مادر شما بیماره. یکی بیماری قلبی داره، یکی مشکل بینایی داره و مادر شما هم بیماری روانی. درست نیست درمورد یک بیمار اینطور صحبت می کنید.
16 سالگی هم یه شوهر خوب واست پیدا کرده که نشستی درس خوندی و به دکترا رسیدی. باید ازش متشکرم باشی. هر مادری اینقدر هنرمند نیستا
خواهر شبنم 20 ساله ازدواج کرده هنوزم می آد به مادرش می گه می خوام طلاق بگیرم.
والا من نمی دونم خانم 40 ساله می خواد طلاق بگیره به مادرش چه ربطی داره.
ببخشید پست من با فرشته مهربان همزمان شد. قصدم تاکید روی پست قبلی ایشون بود که شبنم بهتره بره برای درمان.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
ویرایش توسط شیدا. : یکشنبه 23 فروردین 94 در ساعت 10:54
علاقه مندی ها (Bookmarks)