سلام عزیزم
عنوان تاپیکت رو که خوندم فکر کردم همسرت برای خوش گذرونی و .....میره اونجا.اما الان شرایط پدرش خاصه و اتفاقی که براش افتاده باعث شده همه نگرانش بشن...به نظرم باید همسرت رو در این زمینه بیشتر درک کنی....قرار نیست چند سال اینجوری باشه که...اگر همسرت رو حمایت کنی قطعا اونم زودتر به شرایط عادی برمیگرده.....و اگر خدایی نکرده فردا روزی اتفاقی برای پدر همسرت بیفته ممکنه همسرت رو دچار عذاب وجدان کنه...
پس الان مانعش نشو ....کسی که پدر و مادرش رو اینجوری دوست داشته باشه پس معلومه زنش رو هم دوست داره....
همسرت کاری نمیکنه که میگیی من نباید روز خوش داشته باشم !!!
خدایی نکرده اگر این اتفاق برای شما می افتاد و یکی از اعضای خانوداه شما اینجوری میشد ، خودت چه رفتاری میکردی؟از همسرت حمایت میخواستی و یا ایستادگی و غر غر کردن ؟!
چرا باهاش لج میکنی؟قرار نیست همسر ت تا ابدو االدهر همیشه دست پخت شما رو بخوره....
همسرت رو همراهی کن....من شک ندارم به دلیل ایستادگی شماست که همسرت برای رفتن به خونه پدر و مادرش حریص تر میشه و اگر حمایت شما رو ببینه حتما از این حالتش کاسته میشه....
به هیییییییییییییییییییچ عنوان همسرت رو در موضعی نذار که بشینه و شما رو با پدر و مادرش مقایسه کنه.....
این کار افت زندگیه....
تو و همسرت برای پیش هم بودن وقت زیاد دارید.به نظر من مشکل اینه که تو پدر و مادر همسرت رو مثل پدر و مادر خودت نمیدونی و در مقابلشون حالت تدافعی گرفتی ...اگر این حس و حالت رو درست کنی و همسرت رو همراهی کنی دیگه خودت هم بیخودی خودت رو اذیت نمیکنی....
به هر حال اونم مادره و یه زمانایی خودشو واسه پسرش لوس میکنه و در این سن و سال به توجه بیشتر نیاز دارن.....شما هم درکش کن....
بازم چه همسر خوبی که نمیگه بمون خونه تا من برم و بیام و سعی میکنه در این شرایط به شما هم فکر کنه.....
عزیزم با یک بار و دوبار رفتن تنها خونه پدر و مادرت اتفاقی نمیفته و همسرت عادت نمیکنه....یعنی تو دوست نداری یه خلوت چند ساعته با پدر و مادرت داشته باشی؟به یاد قدیما؟
مگه همسرت کجا میخواد بره که میگین نمیخوام منو بذاره و با خیال راحت بره اونجا ؟!یعنی میخواهی با خیال ناراحت بره اونجا ؟
چرا تحت فشار میذاریش در این شرایط؟
وظیفه شما به عنوان یک زن اینجا خودشو باید نشون بده....اینکه اتفاقا دقیقا برعکس انچه که شما میکنی , باید عمل کنی.
باید کاری کنی که با خیال راحت بره خونه پدرش....وگرنه همسرت (به اقتضای مرد بودنش) کم میاره و نمیتونه در عین حال چند مشکل رو با هم حل کنه....
داره میره خونه پدریش....خدایی نکرده دنبال هرزگی که نمیره که خیالش راحت نباشه....نکن این کارو با زندگیت و همسرت عزیزم....
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)