سلام دوستان
نمیدونم قبلا گفتم یا نه که تحقیر کردن همیشه شیوه تربیتی پدرم بوده.حتی توی جمع بهم فحش داده و کتک زده توی همین سن و سال حتی.حالا باز یک ماهه اختلافاتمون غوغا میکنه.طوریکه دلم میخواد دیگه نبینمش و باهاشون رفت و امد نکنم بعد عروسی.چه کار کنم اینطور نشه.پدرمه.اما الان مدتیه سر همهچیز به من میگه حسود،یا میگه خودتو به پسره تحمیل کردی،یا میگه مایه ننگمه که بکم دامادم کیه...مامانم هم کاملا منفعله.از این انفعالش خسته ام.فقط میگه دوستتون ندارم.چند وقت پیش بابام خیلی بهم توهین کرد.یادم نیست سر چی.منم فقط واسه اینکه دعوا نشه لباس پوشیدمو زدم بیرون تا یه دوری بزنم و کلم هوا بخوره.داشتم در رو میبستم که با یه حالت بدی بهم گفت شب برمیگردی؟!!!فقط واسسه اینکه به من تیکه بندازه و اذیتم کنه.منم دلم شکست سوار مترو شدم رفتم امامزاده.نماز مغربمو خوندم و برگشتم.تا رسیدم موبایلم زنگ زد و جواب دادم.بابامم با اینکه دید تلفن دستمه و دارم با نامزدم حرف میزنم بهم فحشهای ناموسی داد که نامزدم همه رو شنید اما به روم نیوورد.اون موقع دلم میخواست عروسیم سر نگیزه با این آبروی رفتم.اصلا من سیبل توهین خانوادمم.برادرم بهم پرخاش میکنه.تا حرفی میزنم با اینکه من بزرگترم اما همیشه بابام به من تذکر میده و میگه احترامشو نگه دار!!!!یه روز برادرم بی دلیل بهم توهین کرد ...طوریکه شب خودش اومد معذرت خواهی کرد و گفت ببخشید چند روزه حالم خرابه!!!! بعد مامانم به خاطر مهمونهای تو راهمون استرس داشت یا چی نمیدونم.تا بهش اعتراض کردم مامانم زد توی گوشم.شبم بابام اومد گفت مگه به مامانت چی گفتی که اعصصابشو بهم ریختی؟!!!!و کلی اومد یقمو گرفت.اخرشم این شد که اومدن منو بردن پیتزا فروشیو برام پیتزا خریدن تاکارهای اون روزشون از دلم در بیاد!!!!
بابام همش تحقیرم میکنه.هم منو هم شوهرمو.مدام میگه تو دنبال شوهرتیو خودتو تحمیل کردی.شوهرم رفته واسه ماشین عروس یه پرشیا صفر خریده! چند شب پیش خونه دخترخالم حرف اجاره ماشین خارجی افتاد که گفتم پر دردسره و ماشین خودش مناسبه.که بابام با یه حالتی شکمشو داد جلو و گفت ماشین خواهرزادم خارجیه.میخوای بگم اونو بده بهتون!!!حالا ایها الناس!من دکترا شوهرم دکترا و پولدار.بابام توی جمع اینو گفت!وقتی اومدیم بیرون گفتم لازم باشه خودش ماشینشو عوض میکنه.ادم واسه کار عروسیش که همه رو به دردسر نمیندازه.برگشته به من میگه یعنی انقدر حسودی؟!!!خودتون هیچی ندارید چشمت در میاد از حسودی!!!!!همیییینطوری یهویی و بی ربط!!!اخه این پدره مثلا؟؟؟همش تا کم میاره تحقیرم میکنه.خسته ام.ازش متنفر شدم.از چشمم افتاده.چی کار کنم.روی روابطم با نامزدم هم تاثیر گذاشته و همش دارم فکر میکنم.