به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 93
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام عزیزم منتظر خبراي خوب شما بودیم ولی .........

    عزیزم به نظر من چون خودت با طلاق گرفتن موافقی وازشروع تاپيکتم نتیجه گیری خودت طلاق بوده داری شوهرتم به سمت طلاق سوق میدی
    درسته منم این رو قبول دارم که شوهرتون مشکل داره ولی عزیزم هیچ مشکلی وجود نداره که قابل حل نباشه و همیشه یه راه حلی هست و مهم اینه که اول شما با خودت کناربياي که میخوای بازندگی مشترکت چکار کنی. جدا شی یا اونو بازسازی کنی که برای هردوشون نیاز به آرامش داری تا تصمیم عجولانه نگیری
    اون جوری که من ازنوشته هاتون فهميدم شما باقهرهاتون وهمچنین بی توجهی اوضاعشو بدتر کردین

    آیا شما سعی دربهبودی حالت روحی شوهرتون داشتین نه به صورت دکترومشاور و.......باهمراهيش به عنوان زنی که عاشقشه و باتوجه و محبت پیگیر مشکله همسرش هست

    آیا کاری کردین که تو زندگی مشترکتون حس مرد بودن رو تجربه کنه???

    من که ازاین نوشته هاتون نصیحت هایی رو که به همسرتون کردینووایرادایی رو که مطمئنم به خودشم گفتين و پررنگ تر از بقیه ديدم

    عزیزم تو این دوره کیه که مشکل نداشته باشه یکی بیشتر یکی کمتر ولی مهم اینه که بتونیم مشکلات و حل کنیم و اونا رو به خاطره های تلخ همراه باتجربه های شیرین تو زندگيمون تبدیل کنیم
    نه اینکه با به وجود اومدن یه مشکل بخوایم کلا زندگی رو تعطیل کنیم و ادامه ش ندیم اگه واقعا نمیخوای این زندگيو ادامه بدی اون بحثش فرق میکنه ولی اگه میخوای زندگی آروم وبى دردسرى داشته باشی خب باید خييييييييلى تلاش کنی چون مشکلات زندگیتون ز یادم هستن ولی میشه اونا رو درست کرد

    عزیزم شما واسه جدایی خیلی وقت دارین ولی واسه بازسازی نه

    به نظر من یه مدت به دور ازشوهرت به خودت استراحت بده سریع تصمیم آخر و نگیر بعد از یه مدت ممکنه از تصميمت پشیمون بشی ولی دیگه راه برگشتی واسه خودت نذاشته باشی

    یه مدت برو خونه بابات ازهمسرت فاصله بگیر هیچ تماسی هم باهاش نداشته باش وبا آرامش بیشتر واسه ادامه زندگیت تصمیم گیری کن
    با آرامش میتونی بهترین نتیجه رو بگیری البته درصورتی که میخوای جدا شی میگم برو خونه بابات وبا آرامش درمورد زندگیت تصمیم گیری کن ولی درغیراینصورت خونه خودت باشو باصلابت مشکلتو حل کن که مورد دوم خیلی باارزشتره
    موفق باشی خواهر گلم

  2. 2 کاربر از پست مفید آبی آسمان تشکرکرده اند .

    mordad (یکشنبه 16 فروردین 94), هم آوا (یکشنبه 16 فروردین 94)

  3. #22
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما حتما عضویت انجمن آزاد بگیرید حداقل 3ماهه باشه تا به نتیجه برسید.اگر جناب مدیر و مشاورین تشخیص دادن از مشاورهای حضوری هم ساتفاده کنید ولی قدم به قدم جلو برید این مشکلی که شما دارید توی انجمن عمومی قابل حل شدن نیست

    البته این فقط یه پیشنهاد هستش از روی تجربیاتی که بدست اوردم.ممنون که کال توضیح دادی در مورد بیماری شوهرتان بنده خودم هم مقداری حساس هستم مخصوصا توی حساب کتاب کردن ولی نه بیش از اندازه اگر جلوگیری نشه احتمال داره تسریع پیدا کنه به بقیه موارد پس بهتره زودتر اقدام بشه البته بهتره زیر نظر مشاور متخصص و باتجربه باشه تا زودتر و بهتر به نتیجه برسه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    هم آوا (یکشنبه 16 فروردین 94), سوده 82 (جمعه 21 فروردین 94)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    من قبلا هم شارژ گرفتم ولی نتونستم استفاده کنم

  6. #24
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بالای سایت روی کلمه تماس با ما کلیک کنید اطلاع بدید منتظر پاسخ بمانید

    تماس با ما - تالار گفتگوی همدردی:سایت تخصصی مشاوره ازدواج و مشاوره خانواده
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  7. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    همسرم زنگ زده بازم همش تقصیرا به گردن من میندازه . میخوام عصر برم بیرون باهم صحبت کنیم

    چی بگم چطور بگم
    اشتراک گرفتم و تماس با ما هم رفتم و پیام آمده به میلم که منتظر باشم

  8. #26
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    همسرت که غریبه نیست
    قهر و فاصله طولانی هم که از هم نداشتید
    چرا اضطراب داری؟ چی بگم و چطوری بگم ؟!

    از همسرت خواهش کن برای بهتر شدن زندگیتون از متخصص کمک بگیره.
    همونطور که خودت گفتی و دخترخاله اش هم گفته و می دونی همسرت نیاز به روانپزشک داره.
    تنها چیزی که باید بگی و ازش بخواهی همینه.
    اگر می گه تو هم باید بیایی، مخالفت نکن. بگو باشه منم می آم. شما هم برو. چه اشکالی داره؟
    شاید بخاطر بیماریش این رفتار را داره ( تنهایی می ترسه یا نمی خواد بره دکتر). همراهش باش.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  9. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    mordad (یکشنبه 16 فروردین 94), آبی آسمان (یکشنبه 16 فروردین 94), سوده 82 (چهارشنبه 19 فروردین 94)

  10. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array
    مینا جان خوبی؟؟؟
    تا حد زیادی همسرت شباهت زیادی به همسر مداداره

    وسواس.پرخاشگری.بددهنی.کنتر و چک کردن بیش از حد همه چی!فکر کردم راجب خودم و همسرم نوشتم وقتی مطالبتو خوندم.
    شما حق داری زندگی آرومی داشته باشی من کاملا احساستو درک میکنم چیزهای که از خودت نوشتی انگار چند ماهه پیش خودمم!!
    مینا عزیز اگر کمی دلت با همسرته صبور باش از خودت شروع کن رفتارهای که شما داری منظورم اخلاقهای که نوشتی برای آقایون قابل حضم نیس و این رفتارا استرس و ناراحتی همسرت لو بیشتر میکنه و باعث میشه وسواس تشدید بشه
    مثل یک خانم با همسرت رفتار کن پرخاشگری وقلدر بازی برای زندگی سمه
    صبور باش رفتارهای زنونه در خودت پرورش بده ناراحتی رو با زبان نیش و کنایه ابراز نکن
    من شما رو درک کردم مینا جان چون زندگی مثل شما داشتم اما با ملایمت تونستم تا حدی آرامش رو به زندگیم برگردانم و بیشتر دوسش داشته باشم.خودت رو که قوی کنی مشکلات کمرنگ تر میشه گاهی هم کلا حل میشه خودت رو نباز..گریه نکن..سرت رو به کلاسهای ورزشی حتما گرم کن تو روحیت تاثیر فوق العاده‌ای داره

    در نهایت همه راههارو برو اول از همه زن باش با سیاست مهربان و مستقلوشاد و پرانرژی اول از همه روی خودت کار کن

    موفق باشی

  11. 3 کاربر از پست مفید mordad تشکرکرده اند .

    آبی آسمان (دوشنبه 17 فروردین 94), سوده 82 (چهارشنبه 19 فروردین 94), شیدا. (دوشنبه 17 فروردین 94)

  12. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام به آبی آسمان عزیزم به شیدا جون و به مرداد مهربان که منو درک میکنه
    من خیلی دوست دارم زنونه باشم ولی زنیت همسرم ازم گرفته نمیذاره خودم باشم و چطور باشم..دیشب که اومد حرف بزنیم اول گفت بیا خونه من غذا بخورم بعد بریم میدونستم برم خونه اعصابم از اینکه از صبح چیزی نخورده بهم میریزه گفتم میشینم تو پارک بخور بیا
    خلاصه تا بخوره و آماده بشه بیاد سه ساعت شد . وقتی هم اومد با تحکم و عصبی تا شروع کردم به حرف زدن مثل همیشه تو اینطوری کردی تو بد بودی تو باعث شدی بهش گفتم وقتی میگی من باهث شدم یک نمونه بگو یعنی چطور گفت من نمیدونم بعدش همش ساعتشو نگاه میکرد که نه شب شده من چیزی نخوردم معدم داره میسوزه معده درد گرفته گفتم بریم کبابی نزدیک پارک یک چیزی بخور معده ت بهتر بشه خلاصه با کلی کش و قوس رفتیم بعد غذاخوردیم بعدش اومدیم بیرون رفتیم دور پارک دور زد منم چیزی نگفتم اونم چیزی نگفت یعنی دیگه دلم نمیخواست اصلن حرف بزنم بعدش منو رسوند خونه گفت برم قلیون منم گفتم برو . اون رفت و منم رفتم حمام و خوابیدم تا صبح ساعت 12 آمده و خوبید . صبح هم که بیدار شدم بیام سرک کار گفت صبر کن من برسونمت منم چون میدونستم طول میکشه باهاش بیام یک ساعت مرخصی گرفتم و صبر کردم باهاش اومد سر کار و اصلن توی ماشین هم حرف نزدیم .
    مرداد عزیز کلاس ورزشی میرم ..... هر وقت شاد بودم خورده توی ذوقم .... الان تنها حسی که دارم اینه که اصلن حرفی برای گفتن ندارم حس میکنم تکلیف با خودم معلوم نیست .... میخوام خوب فکر کنم و خوب تصمیم بگیرم .حس میکنم این موضوع برای همسرم تموم شده در صورتی که اصلن برای من تموم نشده و هنوز خیلی چیزها معلوم نشده... و میدونم که فایده ای نداره با حرف زدن دیگه کار من درست نمیشه...
    آقای خاله قزی من شارژ 20 روز گرفتم ولی هنوز هیچ خبری نیست و نمیتونم مشاوره خصوصی بگیرم شاید من بلد نیستم شارژ گرفتم و اطلاع دادم

  13. 3 کاربر از پست مفید مینای سخن گو تشکرکرده اند .

    آبی آسمان (دوشنبه 17 فروردین 94), سوده 82 (چهارشنبه 19 فروردین 94), شیدا. (دوشنبه 17 فروردین 94)

  14. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام عزیزم
    کارخیلی خوبی کردی به حرف دوستان گوش کردی سعی کن زندگی تو درست کنی هرطور شده تلاش کن حتی اگه از خودت مایه گذاشتی سعی کن که توبرنده باشی صبور باش هیچ وقت عجولانه تصمیمنگیر

    مینا جان باورکن که تو زندگی هرچیزی رو که ازته دلت بخوای و براش تلاش کنی اونو به دست میاری این زندگی مال شماست تو و همسرت اونو درست کردین الانم به اینجا رسیدین پس اگه بعضی از خصوصیات خودتو عوض کنی اونا رو به خواسته های همسرت نزدیک کنی خیلی از مشکلاتت حل میشه رفتارهای همسرتم خودبخود درست میشه

    تو دائم درحال ایراد گرفتن از همسرت هستی بدون اینکه به اشتباهات خودتم اعتراف کنی و سعی کنی اونا رو درست کنی

    خواهرعزیزم نمیخوام ازت انتقاد کنم ولی باتوجه به نوشته هات احساس میکنم که خیلی مغروری که فقط همسرت رو مقصرخراب شدنه زندگیت می دونی.

    خب دختر خوب،عزیزم دیگه چرا حرفاتوبه شوهرت نزدی خیلی معذرت میخوام که اينوميگم ولی شما حتی توانایی حرف زدن با همسرتون رو ندارین
    عزیزم شما فقط درحال ایراد گرفتن هستین و وقتی هم چیزی برخلاف میلتون هست سریع قهر میکنین و دنبال کارای طلاق ميوفتين
    دختر خوب شوهرت تورو دوست داره ،عاشقته ولی ازبس باهاش قهر کردی و موضوع طلاق رو مطرح کردی هیچ اعتمادی به توو زندگی طولانی مدت با شما نداره ،خب الان این بنده خدا با خودش فک میکنه که در هرصورت مینا که طلاق میگیره پس سعی کنم بیشتر پیشم باشه و باهم باشیم نمیخواد یه فکر اساسی بکنه چون شما ناخواسته بهش ثابت کردین که من تورو نمیخوام وازبودنه با تو لذت نمیبرم

    شما تاحالا نقاط قوت ومثبتشو بهش گفتين بهش گفتین که وقتی پيشتونه احساس امنیت و آرامش دارین
    تاحالا ازش تعریف کردین خداييش تعريفاتون از همسرتون زیاد بوده یا انتقادا وايراداتون?

    این بنده خدا پیشه خودش فکر میکنه من که مرد خوب و تکیه گاهی واسه زنم نیستم حداقل استفاده خودمو ازش بکنم عزیزم تو ناخواسته مردونگي رو توشوهرت کشتی
    خیلی ببخشید که تند حرف میزنم خیلی دوست دارم زندگی خوبی داشته باشی درهرصورت اگه اینجوری نیس که من فک میکنم،ازت معذرت میخوام چون هرچی فکر میکنم میبینم واقعا مشکلات زندگيتون جدی نیست حیفه به خاطر چیزایی که خیلی راحت وبا یه خورده تلاش می تونین درستش کنین زندگيتونو خراب کنين

    تو اول باید رو خودت کار کنی رفتارهای خودتو درست کنی اطلاعاتتو درمورد آقایون بالاببري هر مشکلی باشوهرت داری اونو بهش بگی ومحکم و قاطعانه ازش بخوای که درستش کنه و اگه نتیجه نگرفتی هیچ وقت قهر نکن دوباره باهاش حرف بزن ازش بخواه

    ايرادايي رو که داره بهش بگو و بهش گوشزد کن ولی صمیمانه وبا مهربانی و غیرمستقیم هیچ وقت عيباشو مستقیم تو صورتش نگو رفتارا و سیاستهای زنونه خیلی مهمه اطلاعاتت رو بالا ببر و اونا رو تو زندگیت عملی کن
    با آرزوی موفقیت برای دوست عزیزم
    بازم بهت سر میزنم تورو خدا یه کم واسه خوشبختيت تلاش کن

  15. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    مرسی آب آسمان عزیزم لطف میکنی که با من حرف میزنی وراهنمایی میکنی
    من تاپیک دو بار خوندم به بعضی از اشتباهاتم پی بردم بله شاید من یکم مثل بچه ها با شوهرم برخورد کردم ولی باور کنید اون مثل بچه ها فکر میکنه به خاطر این شاید اینطور باهاش برخورد کردم

    توانایی صحبت دارم ولی اون همش شروع میکنه به طفره رفتن و یک طرفه به قضاوت و همش شکلیک میکنه تو بدی تو باعث شدی تو اینطوری و حتی بعضی مواقه زیر حرفهاش میزنه این از همه بدتره حالمو بد میکنه و مجبور میشم که حرف نزنم

    اینهم درست گفتی که همش ایراد میگیرم قبول دارم ولی بعضی مواقع خودش کاری میکنه که اقوام هم ازش ایراد میگیرن منم قبول دارم نباید ایراد بگیرم ...

    مغرور هستم ولی خودم قبول ندارم که زیاد باشه چون بعضی مواقع غرورم جریه دار میشه و این باعث شده . یک اخلاق بدی دارم اینه که از کسی که بهم بدی میکنی و دست روی غرورم میذاره مثل اعتیاد پدرم به رخم بکشه یا در موردش حرفی بزنه یا درمورد سطح خانواده حرفی حالا خواسته یا ناخواسته بزنه تقریبا طرف برام میمیره و غرورم برای اون بیش از حد میشه یعنی مثلا کاری ازم بخواد یا حال زیاد بپرسه حس میکنم نمیخوام جوابشو بدم و خودم برتر از اون میبینم (((( نه درمورد همه فقط اونایی که غرورم جریه دار میکنن)))))


    همیشه از من اکثر مواقع میپرسه که اینو بخرم یا نه اینو بپوشم یا نه ... این بخورم یا نه
    مثلا من اگر یک موقع یک چیزی مثل شکلات توی خونه داشته باشیم بزارم جلوی دوستم و اون بدونه جبهه میگیره چرا شکلات دادی اون خورد چرا نیاوردی من بخورم در صورتی که شکلات روی میزه
    مثلا انروز خونه دختر عمش من سیبی که از شب مونده بود بهش تارف کردم گفت نمیخورم من بدون اینکه بدونم خوردم بعد که برای رفتن به کرج که دیر شده بود عصبی شد گفت چرا سیب منو خوردی گفتم خب تو نخوردی من خوردم گفت چرا پس هر وقت بهت میگم میوه میخوری نمیخوری تنهایی میخوری میگم چایی میخوری تنهایی میخوری بعد الان سیب منو خورده من دیگه نمیدونستم چی باید بگم شاخم در آمده بود باورتون میشه

    یکبار توی بحث که خییییییییییییییییییییلللل لللللللی اشتباه کردم گفتم من قبلا خواستگاری داشتم خیلی خوب بود
    ولی به خاطر پدرم پا پس کشید تو هم مثل اونی اگر کار داشتی و مادرت بود هیچ وقت نمیامدی منی بگیری
    متاسفانه هر دفعه که خیلی بحثمون میشه میگه کی تو رو میگرفت من گرفتم ... تو کس دیگه ای رو دوست داشتیی از اینجور حرفها این موضوع خیلی داغونم میکنه ... چند بار گفتم اون دوست نداشتم فقط موقعیت خوب و پسر خوبی بود همین اما بازم بحث سر چیز دیگه ای این جمله ها رو تحویلم میده

    اما من تصمیم دارم اول به ایراد های خودم برسم و انارو درست کنم
    فقط به کمک شما نیاز دارم
    1- رفتار سیاستی و زنونه باید یاد بگیرم فقط یکم راه حل میخوام نمونه مثال میخوام
    2- ذهنیتم که منفی باید مثبت کنم
    3- استرسی و کم خود بینم

    - - - Updated - - -

    انروز توی دعوا بلند بلند داد میزد پای منو بردیدی از خونه پدرم پیش برادر شوهرم خیلی روحیه ام بهم ریخت همش میگفتم الان میگن که من واقعن نمیزارم بره خونه پدرش در صورتی که خدا شاهده اینطور نیست فقط چون از بیرون بعضی مواقع میاد میگه بریم بالا من یا خسته بودم گفتم من نمیام یا اونا ساعتی خوابشون بوده من گفتم دیره بعضی اوقاتم که رفتم و اومدم

    الان حس میکنم روی رفتن ندارم خونه پدر شوهرم چون جاریمم میاد و نامزدن اونجا همش میگم در مورد ببینی چه فکری میکنی خیلی از شوهرم متنفر شدم

    با پیش اونا میگه کی تو میگرفت اینا منو از بین برد
    که دیگه دوست ندارم چشم تو چش جاریم و شوهرش بشم .....

    - - - Updated - - -

    من چطور اینا درست کنم چطور فراموش کنم .. چند بار گفتم بلند بلند این حرفها رو بهم نزن کلی منو از بین میبره .... اما باز توی دعوا همونا میگه


 
صفحه 3 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.