به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 93
  1. #11
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    مینا جان،

    هر آدمی مجموعه خوبی و بدیهاست. همسر شما هم بد مطلق نیست.
    اگر یک ماه بری زندان کنار یک قاتل زنجیره ای، حتما خوبیهایی تو وجودش می بینی. ظرافتهای و زیباییهایی که شاید کمتر در بقیه آدمها دیده باشی.

    این تو هستی که باید ببینی می خوای با این ویژگیهای همسرت کنار بیایی؟ می تونی بدیهاش را تحمل کنی؟
    خوبیهاش برات اینقدر بزرگ و ارزشمند هست که بدیهاش را بپوشونه و اذیتت نکنه؟

    همسرت یک فرد آسیب دیده و مشکل دار هست. اگرنه که یک مرد عادی و معمولی این رفتارها را نداره. یک مرد سی- چهل ساله وقتی ماهها نیاز جنسی نداره یعنی مشکلش جدیه. و مردی که مشکلات جنسی داره، روی رفتارهای دیگه اش تاثیر شدید می ذاره، چون خودش را و تواناییهاش را با این ناتوانی زیر سوال می بینه. مساله فقط این نیست که شما رابطه ندارید و بگی خب اشکالی نداره رابطه به جهنم ! بقیه زندگیم درست باشه خوبه.

    می تونی یه عمر با این مشکلات بسازی؟

    تصمیم سختی هست
    مخصوصا برای تو که به اندازه کافی خودت را دوست نداری و از گذشته و خانواده ات راضی نیستی.
    بدیش هم اینه که هر چی بیشتر در این شرایط بمونی ضعیف تر می شی. تصمیم گیری برات سخت تر می شه.
    این توهین و تحقیرها تو را ترسوتر می کنه. اینقدر می مونی و می مونی و می مونی که می بینی در را هم که باز کنند دیگه توان و انگیزه ای برای خروج از این قفس نداری.

    اینجا نمی تونی به تنهایی به نتیجه برسی
    باید با مشاور مستقیم صحبت کنی. یکی که کمکت کنه یا برای موندن تو این زندگی قوی بشی، یا برای جدا شدن.
    به هر حال لازم هست اول قوی بشی. جراتمند بشی.

    مینا شوهرت بیماره. بیماری که دنبال درمانش نیست. پس بهتر نخواهد شد. اگر بدتر نشه!

    یه نگاه به گذشته ات بکن. آیا پدرت تغییر کرد؟ بهتر شد؟ درمان شد؟
    وضعیت بد خانواده و رنجهایی که همسر و بچه هاش می کشیدند باعث شد بتونه کاری کنه؟
    شما را دوست داشته و داره. مطمئنا.
    اما نتونست کاری بکنه. رهایی از مشکلات روحی کار آسونی نیست.

    همسرت هم همینطور. مطمئنا دوستت داره. به قول خودت به جز شما مگه کی را داره؟ نزدیکتر از همسرش مگه کی هست؟
    ولی رها شدن از این بیماری همت می خواد، پذیرش می خواد، همکاری می خواد .. اونم از طرف خود بیمار.

    عاشقشی یا وابسته؟ تصور زندگی بدون همسرت چقدر برات سخته؟ از نظر احساسی و عاطفی چقدر خودت را آسیب پذیر می بینی؟
    می ترسی از جدا شدن یا واقعا اینقدر دوستش داری که فکر می کنی جدایی و فراموشیش برات هزینه سنگینی داره؟
    ممکنه این جدایی آسیب روحی خیلی جدی بهت بزنه؟ یا می ترسی از حرف مردم و تنهایی و ...
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : دوشنبه 25 اسفند 93 در ساعت 17:16

  2. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 15 فروردین 94), ناهیدگل (یکشنبه 16 فروردین 94), هم آوا (سه شنبه 26 اسفند 93), ارغوان62 (یکشنبه 16 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 18 فروردین 94)

  3. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    اگر برات ممکنه خصوصیات مثبت همسرت رو بنویس. همینطور خصوصیات منفی خودت.
    اینکه فکر می کنی چقدر مهارتهای ارتباطی رو در روابطت با همسرت به کار می بری.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  4. کاربر روبرو از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 15 فروردین 94)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنونم شیدا جون واقعن حرفهایی به جا زدین.. من عاشق همسرم نیستم دوسش دارم چون همسرمه بهم محبت کرده و اون محبته که باعث شده دوسش داشته باشم... بله در رابطه با رابطه جنسی میگه ما وقت نکردیم همش دعوا کردیم .. در صورتی که اینطور نیست .... مگه ما توی شش ماه چقدر دعوا داشتیم.... در مورد قوی شدن برای جدایی اینقدر قدرت در خودم میبینم که بتونم تنها زندگی کنم و این مشکل بپذیرم از حرف مردم هم ترسی ندارم .و هیچ تفاوتی در من ایجاد نمیکنه شاید یکم مکدر بشم.اما از تنهایی میترسم .... که دیگه نتونم ازدواج بکنم .. و بیشتر به این فکر میکنم که خانواده ام الخصوص مادرم دیگه بیش از این آسیب نبین... همسرم میگه میاد دکتر اما میدونم ادامه نمیده ... پییگیری نمیکنه ....همت هم میدونم نداره .. حتی اگر تنها بمونه خونه نمیتونه اینقدر خودشو جمع جور کنه بره بیرون ... همه فامیل میگن من محرک همسرم هستم و این منو خیلی ناراحت میکنه ...

    خصوصیات منفی خودم:
    1- زود جوش
    تند خو
    عصبی
    پر استرسی و مضطرب
    کم خود بینی
    ظاهر بین
    خصوصیات مثبت همسرم
    مهربون
    کاملا ساده و بی ریا
    منظم و مرتب
    بی غل و غش
    درسخوان
    خوش سلیقه و خوش ذوق
    فوق العاده اهل سفر

  6. 2 کاربر از پست مفید مینای سخن گو تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (جمعه 07 فروردین 94), khaleghezey (شنبه 15 فروردین 94)

  7. #14
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    مینا جان
    مگه همسر شما بچه ده ساله است که می گی درسخونه؟
    درسخوان بودن را خصوصیت مثبت یک مرد متاهل 40 ساله می دونی؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    ارغوان62 (یکشنبه 16 فروردین 94)

  9. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    اگر من درست متوجه شده باشم مشکل شما با همسرتون پرخاشگری همسرتون است. خوب به نظر می رسه اگر بتونید در درجه اول با کنترل خصوصیات منفی خودتون و در درجه بعد بها دادن به خصوصیات مثبت همسرتون این مشکل رو در کنترل خودتون بگیرید و مهار کنید. یک تاپیکی آقای sci ایجاد کرده بودند که در اون از شناخت موقعیتهای بد و خوب و تولید موقعیت خوب با توجه به شناخت همسران از هم و خودشون نوشته شده بود. به نظر من زندگی شما پتانسیل بالایی برای بهبود داره. اگر بتونم اون تاپیک رو پیدا گنم براتون می گذارم. اگرم دوستان پیدا کردند که ممنون میشم لینکشو بذارن.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  10. 2 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 15 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 18 فروردین 94)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام بچه های عزیز تالار همدردی امیدورام سال خوبی رو آغاز کرده باشین
    ببخشید من در ایام تعطیلات عید دسترسی نداشتم به نت که باهاتون حرف بزنم
    شیدا جون و دلی جون ممنون از پستهای که برام گذاشتین
    دل جون دلتنگ... من میدونم نیاز به درمان دارم ولی همسرم بیشتر بیماره .. توی تعطیلات عید من بر روی جدایم مصمم تر شدم و تقریبا نه حتما برای طلاق اقدام میکنم .
    یک نمونه از مشکلاتی که عید برام پیش اومد بگم یک روز که خونه فامیل همسرم بودیم صبح که زود بیدار شدیم قرار بود بریم جای دیگه برای ناهار من بعد از صبحانه یک سیب نصفه که از شب قبل مانده بود خودم همسرم فرداش شروع کرد به غرغر که چرا سیب منو خوردی . بعد خانم فامیلشون گفت اینهمه سیب بردار بخور این دیگه دعوا داره ... باورتون میشه از خجالت آب شدم بعد شروع کرد به جمع آروی ساکمون با حرص که سریع بریم اینقدر وسواس بهش فشار آروده بود که شروع کرد به جمع اروی از ساعت 11 صبح تا 13.30 ظهر باورتون میشه جرات نمیکردم چیزی بگم ....چون میخوندم پرخاشگری میکرد خلاصه رفتیم خونه فامیلشون که رسیدیم اونجا خاله شوهرم میدونست مشکل شوهر منو شروع کرد به نصیحت شوهرم که چرا اینطوری هستی قدر زندگیتون بودن خلاصه تا روزی که برگردیم یعنی روز جمعه صبح که پاشد حالش بد بود یکم بهش رسیدیم تا فشارش که افتاده سرجاش بیاد سر نهار که طبق معمول آخر از همه میاد خالش رفت توی اتاق که ببینه چرا نمیاد بعد که آوردش سر میز حالا با اخم نشسته میگم ماست میخوای جواب نمیده منم ادامه ندادم گفتم کسی متوجه نشه که بی دلیل اخم کرده بعد ناهار دوباره رفت توی اتاق برای جمع آوری لباسا که میخواستیم برگردیم .خاله همسرم که میز خلوت شد گفت : یکم دعواش کردم گفتم چرا اینطوری میکنی توی جمع بیشتر احترام بزار به همسرت چرا صدات میکنیم برای ناهار دیر میای خوبیت نداره اونم بگرشته گفته زنم زن نیست من مجبور وسایلمون جمع آوری کنم از صبح نشسته یعنی آب داغ از کلم ریخت پایین . خاله همسرم هم گفته یک شلوار ویک بلوز جمع آوری نداره اولا ثانیا اون از صبح همش یا به تو پرستاری کرده یا به من توی آشپزی کمک کرده این چه طرز حرف زدنه.. باز چیزی نگفتم اومد خونمون جوی درخونمون که رسیدیم ساعت هشت شب بود تا 8.30 من کمک کردم وسایلا رو آوردیم پایین من شروع کردم چای دم کردن تا بخوریم و زنگ بزنم غذا بیارن تا 9.30 شب دیدم نمیاد رفتم دم در میبینم داره پشت دیوار کوچمون ماشینشو چک میکنه گفتم ساعت 9.30 شده نمیخوای بیای گفت چه کار کنم منم رفتم خونه و چیزی نگفتم تا ساعت 10 شب توی راه پله شروع کرد به غرلند که میخواستم برم بیرون دور بزنم همش نمیزاری یهو حرصم درآمدم گفتم کی نذاشته من تو که میخواستی بری بیرون پس چرا تا ساعت 9.30 توی کوچه داره رژه میری خب میرفتی ....میگه تو چرا از من نپرسیدی که میخوام برم بیرون یا نه شروع کردی وسایل خالی میکنی... یعنی میخواستم خفش کنم هیچی نگفتم اومدم توی اتاق اینو هم بگم برادر شوهرم خونه پدرشوهرم که طبقه بالای ما هستن با زنش مهمون بودم اینقدر غر زد دو بار رفتم نازشو کشیدم بیاد پایین شورع میکرد به پرخاشگری تو گوهی تو سگی .. از اینجور حرفها دیگه بهش کار نداشتم تا ساعت 12 شب باورتون میشه همینطوری گذشت بعد اومد توی اتاق گفت باید بری توی راه پله باید بری بیرون برای اینکه صداش بیشتر از این درنیاد پتو برداشتم رفتم توی راه پله سرد نشستم بعد از 1.30 دقیقه اومده میگه بیا تو رفتم توی اتاق خواب نشستم گریه کردم اینقدر فحش داد .تو فلانی تو اینطوری تو گوهی تو سگی تو عوضی تو لاشی حالا بلند بلند . منم خیلی دلم شکست گفتم سگم گوهم اما شرف دارم بیشرف نیستم که زنم بهم برسه برگرده بگه زنم از صبح نشسته کاری نمیکنه تو به جای اینکه ایراد منو بپوشونی برگشتی به خالت چرت و پرت تحویل دادی که اونم بهت بگه تو خودت مقصری..... خلاصه تا پنج صبح بیدار بود میخوابید پا میشد غر میزد ... دیگه بریدم وقتی خونه خالش بودیم دختر خالش گفت نیاز به درمان داری همسرت بدون ایراد نیست اما مشکل روانی و رفتاری نداره دختر خاله همسرم دکتره ..... همسرم به هیچ عنوان نمی پذیرفت مه بیماره میگف وقتی میرم دکتر که اینم بره دختر خالش گفت یک سوال دارم اگر تو معده ات درد کنه دکتر بگه باید بری اندوسکوپی باید همسرت هم بره اندوسکوپی .. شوهرم شروع به طفره رفت گفت طفره نرو جواب سوال منو بده ... کلی باهاش حرف زد ولی فایده نداشت حتی همون جا هم به بعضی از رفتارها ادامه میداد..خلاصه سرتون درد آوردم امروز میرم که اقدام کنم یکم پول کم دارم . کمک کنید مقاوم بشم و توکلم از دست ندم.

  12. 4 کاربر از پست مفید مینای سخن گو تشکرکرده اند .

    فدایی یار (شنبه 15 فروردین 94), بارن (شنبه 15 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 18 فروردین 94), شیدا. (یکشنبه 16 فروردین 94)

  13. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم محترم و همچنین شما.

    راستش از خوندن تاپیک شما خیلی ناراحت شدم واقعا.مخصوصا تحقیر های همسرتون اگه به همین منوال پیش بره از شما چیزی جز یک زن با روحیه ی داغون نمی مونه و تمام ظرافت و زیبایی های شما رو از بین می برند

    به نظر منم همسر شما مشکل روانی داره...البته شاید بهتر باشه کارشناس بگه...این که یه دفعه فحش و... باز بعدش پشیمون و... .. ببخشید شما قبل ازدواج مشاوره نرفتید؟برای این که ببنید با هم تناسب دارید یا نه و همچنین اختلالات روانی؟

    ضمنا کارا و رفتار های همسرتون که واقعا زشته...ولی بگم شما هم یکم تقصیر دارید... مثلا ببیند خاله خانم اومده واسطه گری کنه اومده حرف دل همسرتون رو به شما زده (به در بگو دیوار بشنوه) که یعنی شما هم بیش تر به این چیزا حواستون باشه درسته شما داشتید کار دیگه می کردید و... ولی واقعا جمع کردن لباسا به نظرم اولویت بیش تری داشته...ولی می دونید چیه در حالت کلی اینا همش بهانه های همسرتون هست ... باز مثلا همین توی دلتون مونده رفتید باز به همسرتون گفتید ابروی منو جلوی خاله بردی و...


    به نظر من یا همسرتون مشکل داره روانی...یا نه از ازدواج با شما یا کلا ازدواج پشیمون شده حالا هی داره بهانه میاره...یعنی شما به فکر این نباشید که اون جی می خواد همونی بشید که اون می خواید چون کسی که دنبال بهانه هست یه چیزی پیدا می کنه ولی کسی که میخواد زندگیشو بسازه فرق میکنه...دیگه 40 سالم دارند از همه بدتر...


    من به شما توصیه میکنم حتما حتما مشاوره خصوصی بگیرید و اون جا از همه ی شرایط زندگیتون قبل ازدواج و بعدش و... خدایی ناکرده اگه جدا بشید چی میشه و... صحبت کنید تا بهترین تصمیم رو بگیرید.


    ضمنا توصیه میکنم زیاد سر به سر همسرتون نذارید...وقتی همرستون دهنشو مثل چی باز میکنه هر چی می رسه به شما می گه درسته شاید بعدش پشیمون بشه ولی اون مرده اگه شما هم بهش فحش بدید اون قدر ها نمی شکنه... ولی شما می شکنید...پس توی دعوا ها هر چی بیش تر سر به سرش بذارید و اون زیاده روی کنه خورده شیشه هاش بیش تر گریبان شما رو میگیره و افسرده میشید و تا اخر عمر اینا یادتون می مونه..سعی کنید توی دعواها و بهانه گیری هاش سکوت کنید تا وقتی که تصمیم قطعی می گیرید...چه ادامه چه جدایی.

    ضمنا اره اصلا بچه به دنیا نیارید با این فشار ها و استرس ها حتی اگه همسرتون خوب شه و ادامه بدید فردا فرزند استرسی خواهید داشت و... دیگه بماند اگه ایشون خوب نشند و خدایی ناکرده بخواید جدا بشید یا باید بسوزید و بدتر میشه یا اینده یک بچه تباه میشه.


    بازم میگن واقعا ناراحت شدم.ان شالله به امید خدا خودش راهو نشون میده به شما.

  14. 3 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    بارن (شنبه 15 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 18 فروردین 94), شیدا. (یکشنبه 16 فروردین 94)

  15. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنونم فدایی یار من خیلی تلاش میکنم بهش بها بدم بهایی که پدر و مادرش بهش ندادن اون کلا سرخورده بزرگ شده .من مقصرم هستم ولی همسرم اجازه نمیده من لباس جمع کنم بعدش مگه چقدر لباس و جمع وجور کردن بود دو تا بلوز یک شلوار و یک شلوار هم برای خودش همین . این مگه چقدر وقت میبره که من از صبح جمعش کنم وقتی عصر میخوام ... همسر مشکل روانی داره اینو همه میگن وسواس اون نابود کرده ژنتیکه و ژنتیک هم فایده نداره چون توی خونشون هم پدرش و خیلی شدید مادرش .. من از طلاق نمیترسم فقط یکم دو دل میشم و دلسوزی میاد سراغم همین اصلن هم نمیخوام همسرم درست بشه چون ما هیچ وقت نمیتونیم از درستی که گلابی میده بخواهیم سیب بده همسرم من از بچگی با این شرایط بوده توی نامزدی متوجه شدم خواستم اقدام کنم ولی پشمونی اومد سراغم و شرایط خانواده ام . ما شماوره رفتیم باید کلاس میرفتیم همسرم روانپزشک ...
    یکبار رفت و چون کلا سهل انگار ادامه نداد. من اصلن بعضی مواقع کاری بهش ندارم اما مثل میگه چرا اینطوری میکنی. الان نزدیک 5 سال شد دیگه نمیخوام بشه 6 سال .شاید دیگه نتونم با شرایطی که دارم ازدواج کنم ولی حاضرهستم تنها زندگی کنم با خانواده اما با همسرم نه.
    مشاوره خصوصی هم یکبار شارژ خریدم اما نتونستم ارتباط برقرار کنم.فقط پولم رفت
    الان هم نزدیک عروسی برادر شوهرمه میخوام هر چه زودتر از این زندگی برم بیرون.حوصله عروسی با تنش ندارم .حس میکنم دیگه زنیتی ازم نمونده.

  16. 3 کاربر از پست مفید مینای سخن گو تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 15 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 18 فروردین 94), شیدا. (یکشنبه 16 فروردین 94)

  17. #19
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    خیلی خوبه شما شاغل هستید اونم توی بخش دولتی این نشان میده بسیار فرد پرتلاش و بااراده ای هستید.
    در مورد گذشته ای که داشتید شوربختانه آسیب های بسیاری به شما وارد کرده دوران کودکی در بوجود آمدن شخصیت فرد بسیار تاثیر داره.که این موضوع تاثیر منفی در وجود شما گذاشته
    نظر من بشخصه اینه شما حتی همین امروز هم اگر جدا بشید بازهم تغییر چندانی در زندگیتان بوجود نمیاد و همینقدر درد میکشید مشکلاتی که بیان کردید مخصوصا فحاشی و دست بزن ایشون که تعدادش در این چند سال 2بار بوده نیاز داره که هم شما و هم ایشون مهارت کنترل خشم را فرا بگیرید.شوهرت خصوصیات خوبی داره و همینطور شما این وسط نیازه یکی از شما دونفر بخودش سختی بده و سعی کنه زندگی را مدیریت بکنه بنظرم بهتره فعلا سعی کنی با قویتر کردن خودت و یادگیری مهارت های جدید زندگیتان را دوباره بسازید.ناامید نشوید بانو یک ایرادی که به شما و بسیاری از بانوان متاهل وارده اینکه از شوهرشان انتظار دارند همانند خودشان پیشرفت کنند و هر لحظه مقایسه میکنند دائما متری در دست دارند و اندازه گیری می کنند.این درست نیست هر فردی توانایی داره هر فردی دانشی داره.شما داری از سایت همدردی استفاده میکنی از راهنمایی های دوستان بهره میبری انعطاف پذیری بیشتری نسبت به شوهرت داری و تلاش بیشتری میکنی برای بهبودی شرایط زندگی مشترکتان خوب مسلما با شوهرت فرق داری و مقایسه اینکه شما چقدر داری از خودت مایه میزاری و تلاش میکنی با ایشون فقط باعث ناامیدی و دلسردی در وجود شما میشه

    در مورد عضویت در انجمن آزاد گزارش دادم به مشکلتان رسدیگی بشه.
    بنظرم یکم دارید عجله میکنید بهتره قبل از انجام هرکاری اول آرامشتان را حفظ کنید و در یک وضعیت مناسبتری تصمیم گیری نمایید.در مورد بچه دار شدنتان هنوز وقت دارید و همینطور در مورد اقدام به جدایی چون سنی نداری الان دیگه تعداد دخترهایی که در سن 30تا35 سالگی ازدواج می کنند یا ازدواج مجدد میکنند شوربختانه زیاد شده بعلت مشکلات زیادی که در جامعه وجود داره.
    روی نقاط ضعف خودت کار کن
    خصوصیات منفی خودم:
    1- زود جوش
    تند خو
    عصبی
    پر استرسی و مضطرب
    کم خود بینی
    ظاهر بین
    نه تنها در این زندگی بلکه اگر با فرد دیگه ای هم ازدواج می کردید بازم با مشکلاتی مشابهی مواجه میشدید.بهتره اندکی صبور باشید عجله نکن همیشه برای اقدام به جدایی وقت هست اطلاع دادم تا به تایپیک شما رسیدگی بشه اقدام کنید به عضویت در انجمن آزاد و استفاده از تخصص و تجربه جناب مدیر و مشاورین سایت
    انرژی که طلاق از شما میگیره بسیار بیشتر از انرژی که برای درست کردن این زندگی میزارید.هروقت به نتیجه قطعی به کمک مدیر یا مشاورین رسیدی اونوقت اقدام کنید حالا چه جدایی و یا درست کردن زندگی مشترکتان

    و در اخر یک سوال بطور واضح متوجه نشدم مشکل ایشون مریضیشون منظورمه چیه؟
    طرز بیان شما برای اینکه ایشون را تشویق به رفتن پیش روانپزشک کنید درست نبود میشد بهتر بیان بشه مردها در اینگونه موارد از خودشان مقاومت نشان میدهند بهتره ملایمتر بیان کنید.ولی بخوامب صورت کلی بگم در اینگونه موارد بهتره خانوم ها خودشان بتنهایی به مشاور مراجعه کنند و هروقت که آماده بودند اقدام کنند به بردن شوهرشان نزد مشاور

    پ.ن:درسته یک مرد هستم ولی با این وجود احساسی که دارید را درک میکنم ولی با همه احترام و همدردی که با شما دارم نظرم اینه درست کردن زندگی مشترکتان بهتر از جدا شدن از ایشون هستش.با همه خوبی ها و نکات منفی که در وجود ایشون هست
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : شنبه 15 فروردین 94 در ساعت 14:09

  18. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    آبی آسمان (شنبه 15 فروردین 94), سوده 82 (سه شنبه 18 فروردین 94), شیدا. (یکشنبه 16 فروردین 94)

  19. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنونم خاله قزی عزیز
    من خودم به مشاوره رفتم ولی خب سطحش عالی نبود نبوده ولی ادامه دادم گفت بهتر همسرت هم بیاد.اما نمیاد.مریضی ایشون کمبود اعتماد به نفس و صفت بچه گانه و وسواس شدید روحی ... و هر کاری خودش باید انجام بده . مثلا مسافرت میریم باید خودش جمع کنه چک کنه ....یا مثلا از بیرون میام خونه اینقدر پشت دیوار خونه نگاه کنه ماشینو چک کنه که یک ساعت میشه و کلی هم جدیدا تیک گرفته عینک جابه جا میکنه توی صورتش ... دستش تکون میده ابروهاش بالا میندازه .انگار از چیزی استرس داره دو سال اخیر بدتر شده و بیشتر... همش دست میشوره . وقتی عصبی هی توی راه پله میره درکوچه رو چک میکنه هل میده میاد پایین . دوباره میره شاید چندین بار این کار انجام میده .
    چطور اینا رو درست کنم من قادر نیستم درست کنم چون من از پایه ضعیف هستم نیاز دارم بهم کمک بشه الان توی این دو ساله روحم از بین رفته همش میترسم استرس دارم قادر نیستم کار خونه انجام بدم وفقط سر کار یکم آرامش دارم. مسایل خیلی برای بزرگ میشه حس میکنم زن نیستم زنیت ندارم. الان هم نزدیک به 5 ماه میشه رابطه جنسی نداشتیم ... حالم بد میشه... میدونم طلاق برام سخت خواهد بود ولی آرامشی که در تنهایی خواهم داشت بهتر از این همه تنشه .اگر طلاق بگیرم به درد خودم میسوزم حداقل آرامش دارم به خودسازی. اما الان اصلن نمیتونم خودمو بسازم .من چندین بار که باهم بیرون بودیم از آرزوهام باهش حرف زدم و حرف به این کشیدم که بریم دکتر وسواس درمان کنه ولی اون سهل انگاره..از همه بدتر اینکه پسر عمه هاش هم همین مشکل دارن ...دستشویی های طولانی شست شویی دست بیش از حد..... فس فس من پدر شوهرم هم وسواس داره همش یک چیزی چندین بار تکرار و گوش زد میکنه .. میگم از خونه پدر شوهرم برم یکم شاید بهتر بشه . قبول نمیکنه ... عروسی برادرشو بهانه کردم بریم از اون خونه ببینم شرایطش بهتر میشه یا نه شاید یکم از فضای و جو خونه ایی که تنهایی توش موج میزنه و پدر پرخاشگر و وسواس بهتر باشه ولی قبول نمیکنه.
    الان هم سر کار نمیره میگه دوست ندارم کارمو میخوام برم عکاسی یاد بگیرم برم تو کار فیلمبرداری ....
    واقعن دارم کلافه میشم چرا ثبات ندارم چرا نمیتونم روی حرفم وایستم.بچه ها نمیخوام زندگیم با اون درست کنم میخوام خودم مراقبت کنم و درست کنم . برای یک زندگی بدون اون

  20. کاربر روبرو از پست مفید مینای سخن گو تشکرکرده است .

    شیدا. (یکشنبه 16 فروردین 94)


 
صفحه 2 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.